زیگفرید لنتس در کنارهاینریش بُل و بهویژه گونتر گراس که در بیشتر دوران حرفهایاش با او همکار و دوست بود، از دهه پنجاه قرن بیست میلادی به اینسو، همواره یکی از سه نویسنده مهم و پیشروی ادبیات آلمان تلقی میشود.
شاهکارش هم «زنگ انشا» در سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفته و اکثر آثارش هم به بیش از سیوپنج زبان زنده دنیا ترجمه شده است. داستانهای کوتاهش هم با استقبال چشمگیری مواجهه شده و جمعی از منتقدان بر این باورند که مهارت او در نگارش داستان کوتاه پختهتر از رمان است. لنتس علاوه بر آلمان در بسیاری از کشورهای دیگر هم شناخته شده است و بارها و بارها برای ارائه در کنفرانسهای بینالمللی دعوت شده است.
لنتس با توجه به رمانها و داستانهای کوتاهی که نوشته همیشه در صدر پرفروشترین نویسندگان در آلمان بوده. در سال ۱۹۹۹ برنده جایزه «گوته» شد که هر سه سال یکبار به نویسندگان اهدا میشود. در دهه هشتاد زندگیاش کتاب پرفروش دیگری نوشت به نام «دقایق سکوت» که درباره پسرک نوجوانی است که با معلمش وارد رابطهای عاطفی میشود. در این اثر اضطراب و نگرانی پسرک در بیان این عشق سبب خاتمهیافتن آن به حالتی تراژیک میشود.
زیگفرید لنتس، گونتر گراس،هاینریش بل و دیگر نویسندگان مطرح آلمانی که پس از جنگ جهانی دوم در سطح جهانی شناخته شدند از اعضای «حلقه ۴۷» بودند. حلقه ۴۷ حامی و طرفدار دموکراسی، آزادی بیان و ایستادگی علیه نازیسم آلمانی بود.
لنتس اغلب در آثارش نازیسم را در بافت گستردهتر تاریخ و شناخت آلمانی جای میدهد.
زیگفرید لنتس پیش از همه بدین دلیل مورد تعریف و تمجید بینالمللی قرار گرفته که بهخوبی هرچه تمامتر توانسته نقش کشورش را در زمان پاگیری نازیسم کنکاش کند. کاری که دیگر نویسندگان مهم و برتر آلمانی هم بدان پرداختند، اما همچون لنتس به موفقیت چندانی در این زمینه دست نیافتند. همچنین لنتس به واسطه طنز گزندهای که در آثارش جاری است، زبانزد است.
بهعنوان نمونه، جایی در رمان «زنگ انشا»، افسر پلیس مچ نقاش را هنگامی که دفترچه طراحی در دست دارد میگیرد و تنها و تنها هدفش این است که مطمئن شود دفترچه سفید است و چیزی در آن نکشیده. آن وقت که هنرمند «اعتراف» میکند در دفترچه چندین و چند نقاشی نامحسوس رسم کرده، افسر پلیس برمیگردد و بلافاصله دفترچه را ضبط میکند!
«زنگ انشا»؛ شاهکار بینظیر زیگفرید لنتس
زیگفرید لنتس که بهجرات میتوان گفت بزرگترین نویسنده ادبیات آلمان از جنگ دوم جهانی به اینسو است، درباره نگارش شاهکارش «زنگ انشا» میگوید: «میخواستم پی ببرم کجا حس انجام وظیفه میتواند راهگشای آدمی باشد.» زیگی یپزن، کاراکتر اصلی و راوی رمان در نزاع میان حکومت نازی توتالیتاریستی و هنرمند خلاق آشفته و حیران گیر افتاده است. زیگی کودکی است نظارهگر اعمال پدر خویش.
حال پدر او کیست؟ او پلیسی است در یکی از شمالیترین مناطق آلمان نازی که دستورات رسیده از برلین مبنی بر متوقفکردن کار هنرمند اکسپرسیونست شهره و ضبط نقاشیهایش را با قساوت هرچه تمام انجام میدهد. جالب اینجاست که نقاش همسایهشان هم است. زیگی که شستش از ماجرا خبردار میشود با پنهانکردن نقاشیها سعی در حفظ آنها دارد. بدینترتیب، رمان صحنه در گیری پدر و پسری است که در سطح محسوس اثر به نبرد انجام وظیفه و شرافت شخصی در آلمان درگیر در جنگ بدل میشود.
ساندیتایمز «زنگ انشا» را اینگونه توصیف میکند: «این رمان تمام ویژگیهای رمانی حول محور جنگ و نیز آزار و اذیت و شکنجه را داراست، اما به عمد و به دست نویسنده، از ورود عناصر خشونت و دهشتهای آشکار به آن جلوگیری شده. علاوه براین، دیگر ویژگیهای رمان شامل وضوح، شکوه و شگرفی مهارت نویسنده در خلق چارچوپ اصلی اثر است.
گاردین مینویسد: «در این رمان، تصویر محتاطانهای که از مرزهای دانمارک برای مخاطب تصویری میشود، به قدری ناب و قدرتمند است که آدمی را یاد پروس شمالی در آثار گونتر گراس میاندازد.» لایبرریژورنتال، شاهکار لنتس را از جمله پرلایهترین و تفکربرانگیزترین آثار نوشتهشده به آلمانی در سالهای اخیر برمیشمرد و مینویسد: «در داستان بینظیر لنتس، کشمکش بیپایان میان «انجام وظیفه» در برابر وجدان فردی و اخلاقی، شمایی بسیار و درونتهی به خود گرفته است.»
نشریه «نیشن» نیز مینویسد: «زنگ انشا رمانی بینظیر، فوقالعاده و مهم است. لنتس در این اثر بیش از پیش به سمت درک بهتر ابعاد و چشماندازهای نوین حساسیت آلمانی گام برمیدارد که باید در درک غاییمان از جنون اعصار همواره در برمان باشد.»
رمان «زنگ انشا» اثری غریب و تا حدی سوررئال است که به نظر میرسد لنتس با بهرهگیری از داستانی که در رمان پی میگیرد به نوعی قصد تداعی حوادثی را دارد که در آلمان تحت حکومت نازیها رخ داد؛ یعنی، درست زمانی که وی کودکی هفت ساله بوده.
نکته جالب هم این است که کاراکتر اول رمان که زیگی نام دارد در ابتدای رمان ده ساله است. پدر زیگی افسر پلیس وظیفهشناس و متعصبی است که ینس اوله یپزن نام دارد. زیگی با همسایهشان -ماکس لودوینگ نانزن-که نقاشی اکسپرسیونیست است طرح دوستی میریزد. ینس و ماکس هم در کودکی دوستان گرمابه و گلستان هم بودهاند.
با پاگرفتن هر چه بیشتر حزب نازی در آلمان، به پدر زیگی هم دستور میرسد که جلوی فعالیت هنری نانزن را بگیرد که توسط حکومت نقاشی «منحرف» تلقی شده است.
به او دستور میرسد که اطمینان حاصل آورد نانزن دیگر فعالیت هنری نمیکند و البته در گام نخست تمام نقاشیهایش را پیدا و منهدم کند. در این میان، زیگی در خود این نیاز را درک میکند که از آثار هنری نانزن مراقبت کند؛ بدین ترتیب، تا آنجاییکه برایش مقدور است نقاشیها را پنهان میکند. دست آخر، پدر زیگی مخفیگاه پسرش را مییابد و نقاشیها را نابود میکند و پسرش را هم تسلیم قانون میکند.
او را به اصلاح تربیت (زندان افراد زیر سن قانونی) منتقل میکنند. در اصلاح تربیت از بچهها میخواهند که انشایی درباره «حس انجام وظیفه» بنویسند. زیگی در انشای پرطمطراق و طولانیاش هرچه که مینویسد در باب دفاع از هنر و فعالیت هنری نانزن است. حاصل این انشای کذایی، چیزی جز رنج و سختی و فاجعه برای خود و خانوادهاش نیست.
لنتس در این داستان به نظر میرسد که در جستوجوی توضیحی است برای اقدامات بیرحمانه و دهشتناک نازیها که در دوره حکومتشان (۱۹۴۵-۱۹۳۳) بر آلمانیها روا داشتند. وگرنه چطور شد که مردم به اصطلاح متمدن زیربار این دوره پردرد و افتضاح در کل تاریخ اروپا رفتند؟ لنتس در جملهای که در ادامه از متن رمان میآید با واسطه پدر زیگی در توجیه کارش به نوعی پاسخی به این سوال میدهد: «اگر واقعا مصری بدانی در این باره نظرم چیست، پس خوب گوشهاتو وا کن: نه میخواهم سوال کنم که اگر کسی وظیفهاش را درست انجام بده چه فایدهای براش داره و نه بپرسم اصلا فایده براش داره یا نه.
اگر هربار که از ما خواسته شده بود کاری انجام دهیم از خود میپرسیدیم خب اگر این کار رو انجام بدم چی میشه الان چه حال و روزی داشتیم؟ هیچ وقت نمیتونی صرفا بنا به حسوحال خودت یا اینکه با دلسپاری به نیروی احتیاططلبی وجودت وظیفهای رو که بهت محول شده انجام بدی - نمیدونم منظورمو گرفتی یا نه؟»
اما پرواضح است که لنتس هم از این توضیح از افسر پلیس راضی نشده. در این بین، لنتس امکانی دیگر را در اینباره پیش میکشد که اتفاقا مدنظر افسر پلیس هم هست، ولی برایش هضمناشدنی است: «آن چیزی که [ینس اوله یپزن] را همچنان در آن هیات نگاه داشته بود چیزی نبود جز شکاکی، جز سرگشتگی تحملناکردنی [آن هنرمند] متولدشده در همان روستایی که محل زادهشدن خودش هم است که هیچ دست بالاسری از جانب حکومت را قبول نمیکند.»
نانزن انسانی آزاده و رهاست چونکه واقعیت شور زندگی را که در تاروپود وجودش جریان دارد درک میکند. در رمان گفتوگویی میان ژنرال و نانزن شکل میگیرد که از هر لحاظ حائز اهمیت است؛ گفتوگویی که در آن، «ژنرال میخواست معلومش شود آیا چیزی درباره شهری بزرگ نیست که برای هنر و فعالیت هنریاش ضروری باشد.» زیگی که گفتوگوی مذکور را استراق میکند در دل میگوید: «هرگز نباید پاسخ نقاش را از خاطر ببرم: شهرهای برزگی که محتاجشان هستیم در وجود خودمان جای دارند.»
بسیار جالب است که رمان با طرح سوال به پایان میرسد نه ارائه پاسخ: آیا نسل جدید آلمانیها قادر به یافتن «شهرهای بزرگ... در وجود خود» و آوردن آزادی خواهند شد یا همچنان اسیر چنگال نیرومند «انجام وظیفه» خواهند ماند که پرشمار آدم را از نسلهای پیشین تابهحال به بردگی خود گماشته است؟ سوالی است به غایت بینظیر که همه ما باید آویزه گوشمان کنیم و دمبهدم از خود بپرسیم.
- 10
- 2