به گزارش مهر، عصر روز گذشته جمعه هجدهم فروردین ماه غلامحسین ابراهیمی دینانی چهره ماندگار فلسفه و عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران در تشریح کتاب «از محسوس تا معقول» در برنامه «معرفت» که از شبکه ۴ سیما به روی آنتن رفت، اظهار داشت: نزاع دیرینه بین فیلسوفان مسلمان و حتی همه فیلسوفان عالم این بوده که آیا ماهیت اصل است یا وجود اصل است؟ بحث اصالت وجود و اصالت ماهیت هم ساده و هم دقیق است.
دینانی درباره اصالت ماهیت توضیح داد: ما وقتی که به این عالم نگاه میکنیم، موجودات فراوانی میبینیم؛ از جماد و نبات و حیوان، هر موجودی یک اسمی دارد، نه تنها یک اسم دارد، بلکه یک ماهیت و هویتی دارد. هویت دریا، هویت صحرا نیست. هویت کلاغ، هویت کبوتر نیست. جوهراً و ذاتاً با هم تفاوت دارند؛ پس همه موجودات نوعیه با هم تفاوت جوهری و بنیادین دارند؛ اما آنها در وجود با هم تفاوت ندارند. کبوتر وجود دارد، همانگونه که کلاغ وجود دارد، پشه وجود دارد همانطور که کوه وجود دارد؛ کوه بزرگ است، پشه کوچک است. اتم وجود دارد همانطور که کوه وجود دارد. وجود، وجود است منتهی کوه، کمیتش بزرگ است، اتم کمیتش کوچک است؛ پس در وجود داشتن، همه موجودات مشترک هستند. همه وجود دارند اما در ذات و عنوان و ماهیت، یکی نیستند.
وی در ادامه سخنان خود گفت: آن چیزی که در آن مشترک هستند، وجود است و آن چیزی که تفاوت دارند، ماهیت است؛ حال این سؤال پیش میآید که آیا خداوند ماهیت را آفریده است یا وجود اشیاء را آفریده است؟ خداوند دریا را دریا کرد و یا به دریا وجود داد؟ خداوند کبوتریت را به کبوتر داد یا به کبوتر وجود داد و همینطور به کلاغ، پشه و هر چیز دیگر. پس اصالتِ وجود معنیاش این است که خداوند وجود دارد. قبل از آنکه ملاصدرا قائل به اصالت وجود باشد،
ابنسینا قائل به اصالت وجود بود؛ هر چند به صراحت مطرح نکرده است. هزار سال پیش گفت خداوند زردآلو را زردآلو نکرد، به زردآلو وجود دارد، یعنی زردآلوئیت نیافرید. وجود زردآلو را آفرید که قائل به اصالت وجود است.
عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران تصریح کرد: اصلاً ماهیات به خودی خود وجود ندارد، اگر کبوتر وجود نداشت، عنوان «کبوتر بودن» وجود نداشت، خداوند ماهیت را در علم ازلی داشت. خداوند در ازل قبل از اینکه همه چیز آفریده شود، به همه چیز آگاه بوده است و این ماهیات در علم حق تعالی، حضور علمی داشتهاند و این حضور علمی را علم ثابت میگویند؛ یعنی اینکه میدانست چه میخواهد بیافریند، همین که میدانست، پس به آنها وجود داد. بحث اصالت وجود و اصالت ماهیت، دامنه درازی دارد. ابنسینا هم وجودی فکر میکند میگوید خداوند وجود به اشیاء داده است و اشیاء هم قبل از اینکه وجود پیدا کنند، بر حسب ماهیت بودهاند که این علم ثابت خوانده میشود.
این استاد دانشگاه ادامه داد: حقتعالی وقتی که گفت «کُن» (باش) این لفظ نبود، عُرفا این را نفسالرحمان میگویند علت این است که آنها وقتی حرف میزنند ریشه قرآنی و اسلامی دارد و چون خداوند در قرآن کریم وقتی که میگوید من انسان را خلق کردم، میگوید نفس کشیدم، دمیدم. حال این سؤال پیش میآید که خداوند نفس نمیکشد؛ نفس دم و بازدم هوا است در ریههای انسان، انسان همانطور که ریه دارد، دم و بازدهم هم دارد، هوا را میبرد داخل ریه و از دهان خارج میکند.
حیات ما هم به همین نفس کشیدن است. «خداوند دمید» منظور چیست، خداوند که جسم نیست. اینجا باید تفسیر کنیم که نفس الهی به معنی طبیعی کلمه نیست. به خاطر این است که عرفا میگویند «نفسالرحمان»؛ این همان اراده خداوند است که نفسالرحمان میگویند. نفسالرحمان، سست نیست، نفس و اراده خداوند است. وقتی که گفت «باش»؛ این اراده خداوند است. خداوند گفت «کُن» یعنی وجود داد که عرفا به آن «کُنِ وجود» میگویند، کُن وجودی، یعنی اراده حق تعالی که هر چه بخواهد به وجود میآورد.
وی در ادامه سخنان خود گفت: این حرف که ما بندهای نامرئی به پا داریم، ما را ناامید میکند، ولی یک حرف دیگر هم هست که امیدوارکننده است که شگفتانگیز بودن انسان را نشان میدهد و آن آزادی انسان است که بینهایت است. به آزادیهای اجتماعی کاری نداریم از عالم اندیشه سخن میگوییم. خواستههای شما چقدر است، ولو اینکه در عمل به آن نرسید. اما آزادی اندیشه تا کجاست، چقدر میتوانیم علم پیدا کنیم؟ تا چقدر میشود رفت که بگوییم بعد از این دیگر چیزی را نمیفهمیم.
این دانش و آزادی بشری شگفتانگیز است. بشر به ذات آزاد است. این غُل و زنجیر را ما به پای خودمان میبندیم؛ اگر به جامعه هم توجه نکنیم که چگونه زنجیر را به پای ما بسته است، ما چه اندازه آزاد هستیم؟ اندیشه انسانی حد و حساب ندارد.
در عین امیدوارکنندگی این مطلب، یک اعلام خطر هم میشود کرد و آن این است که احتمال دارد دانش بشری به جایی برسد که چیزی را بسازد که آن چیز، خود دانش را نابود کند. همین بمب اتمی که علم ساخته است، اگر روزی این بمب در سراسر گیتی منفجر شود، دیگر علمی باقی نمیماند؛ پس علم به همان اندازه که پیش میرود و توانایی و قدرت دارد، همواره با این خطر مواجه است و بشر همواره در معرض خطر است. اگر با عقلانیت جلو برود، خوب است یعنی مصلحتاندیشی میکند و کارهای خطرناک نمیکند. ولی اگر عنانگسیخته برود و با سرکشی پیش برود، همواره با خطر روبرو هستیم.
چهره ماندگار فلسفه ادامه داد: از زمان افلاطون تابحال تقسیم عقل نظری و عملی صورت گرفته است، میگویند که انسان عقل نظری و عقل عملی دارد. در خداوند، نظر و عمل یکی است، اما در انسان دو تا است. ما نظرمان با عملمان فرق میکند. دو واژه «خیر» و «شر» که همه آن را به کار میبرند، چه فرقی با هم دارند؟ حق تعالی هم خیر است و هم حق است، ولی در آدم، دو تا میشود. انسان هم مُلکی هست و هم ملکوتی؛ این خطرها به خاطر دو جنبه بودن انسان است، انسان هم دنیوی است و هم اخروی. هم روحی است و هم بدنی. این دو جنبه بودن انسان، هم مزایا دارد و هم خطرها دارد.
دینانی در خاتمه خاطرنشان کرد: انسان بیش از آنکه اسیر زنجیرهای بیرونی باشد، اسیر زنجیرهای درونی است، انسان ادعای آزادی میکند و میتواند آزاد باشد و آزادی برای انسان است. حیوانات آزادی ندارند. جمادات و نبادات هم به همین ترتیب ولی انسان به همان اندازه که آزاد است و آزادی را میفهمد، به همان اندازه که برای آزادی ارزش قائلند، اسارت باطنی هم دارد.
یعنی به غُل و زنجیرهای نفسانیت و خواستههای نامعقول، پایش در بند است که خیلی سخت است که خودش را از این زنجیرها رها کند. سیم و زر، خواستههای شناخته شده است ولی خواستههای، خواستههای ناشناختهای هم است که آنها هم بند است. کار جهاد فیسبیلالله این است که انسان خود را از این بندها آزاد کند. بند هوا و هوس، مقام و ریاست، خودخواهی.
بهترین چیزی که میتواند برای انسان راه نجات باشد، آگاهی است که انسان این بندها را بشناسد و مسائل خودش را حل کند. حکما گفتهاند که حل یک مسئله مستلزم حل بسیاری از مسائل دیگر است. اگر شما یک مسئله را حل کنید، مسائل دیگر را هم میتوانید حل کنید، اما اگر نتوانید یک مسئله را حل کنید، هیچ مسئلهای را نمیتوانید حل کنید. مسئلهای که اگر آن حل شود، همه مسائل در پرتوی آن حل میشود. این است که انسان مسئله خودش را حل کند که خیلی سخت است.
- 16
- 3