سعید نفیسی چهره تاملبرانگیز فرهنگشناسی و ادبپژوهی ایران است؛ چهرهای مغفولمانده از گستره ادبیات ایرانی، چهرهای که به آن، همان اندازه که بوده است حتی پرداخته نشده و گویا نمیخواهد بشود. نفیسی را اگر با دقت نگاه کنیم، میتوانیم بی هیچ ادعای گزافهای، نخستین منتقد و تحلیلگر حرفهای ادبی و فرهنگی بدانیم که به ادبیات و فرهنگ ایرانی با نگاهی انتقادی پرداخت و این انتقاد را مکتوب کرد.
به عبارتی بهتر، اگر قرار باشد تاریخ نقد ادبی و نقد فرهنگی معاصر را مکتوب کنیم، باید به جد آن تاریخ را به قبل و بعد از سعید نفیسی تقسیمبندی کرده و بعد روشی تحقیقی برایش ایجاد کنیم. نفیسی نخستین اثرش را در ۱۶ سالگی مینویسد؛ در ۱۲۹۰ خورشیدی و تا آن زمانی که مرگ گریبانش را میگیرد؛ یعنی درست در وسط دهه ۴۰ قرن چهاردهم (خورشیدی) بیش از ۱۲۰ کتاب منتشر کرده و بالای دو هزار مقاله را در حوزه فرهنگ و ادب و تاریخ ایرانی به نگارش درآورده است.
نکته جالب توجه به مقالات او، تازگی آنها، هم در مضمون و هم در نوع نگرش انتقادی است. به طور مثال، مقاله «آثار گمشگشته ابوالفضل بیهقی» که او در سال ۱۳۱۵ آن را منتشر کرده است، هنوز به دلیل تحقیق گسترده نفیسی بر زندگی بیهقی، علاوه بر جستوجوی آثارش، ناب و یگانه است. در واقع این اولین مقالهایست که لیست جامعی از آثار بیهقی را گرد آورده؛ آثاری که تا آن زمان حتی کسی از عنوان یا نام آنها اطلاع نداشت.
به جد میتوان گفت تمامی کتب تحقیقی که پس از این مقاله بلند درباره بیهقی منتشر شد، از این اثر به عنوان منبعی اصلی سود جسته است. همچنین مقالهای مانند «شاهکارهای نثر فارسی» که بعدها در دو جلد به صورت کتاب نیز در دهه سی منتشر شد، نگاه انتقادی نفیسی به ادبیات داستانی و نثر فارسی است.
او در این مقاله، نگرش انتقادیِ در زمان تحلیلشدنِ مطالب کهنه را مطرح میکند و معتقد است نگرش به ادبیات کلاسیک باید با تمرکز به تحلیل زمانه نویسنده و آفرینش اثر باشد. نفیسی در روزگاری این نظریه را مطرح میکند که هنوز تئوریهای ادبی غرب به فارسی ترجمه نشده و یا افرادی چون لوکاچ، نظریات ادبی اینچنینی خود را بیان نکردهاند.
مقاله قابلتامل دیگر نفیسی، مقاله «در مکتب استاد» است که نگارشی درباره ویرایش فارسی و غلطهای املایی و انشایی است. با آنکه تا امروز رسمالخط فارسی تحولهای فراوانی به خود دیده اما مطالعه این اثر نفیسی، نشان میدهد که او چگونه با وسواس و حساسیت خاص خود به رسمالخط فارسی پرداخته، هنوز هم بسیاری از اصول نگارشی امروز را در آن رسمالخط مییابیم. این مقاله نفیسی زمانی منتشر شده است که هیچ شخصی به شیوهای ویژه به رسمالخط فارسی دقت نداشته و هیچ اثری در این زمینه منتشر نشده است.
بعدها استاد کریم امامی، اولین ویراستار فارسی، به نوشتن دستور برای رسمالخط مشخص در زبان فارسی تصمیم میگیرد، به استناد حرفهای خودش در زمان حیات، از این مقاله و نگرشهای زبانی نفیسی در آن سود میجوید.نفیسی اما در مقاله چشمگیر دیگرش، «سرچشمه تصوف»، باز هم نخستین کسی است که به ریشهیابی تصوف در ایران میپردازد و به تصوف نگاهی انتقادی دارد و در این مقاله مهم خود، به این پرسش میپردازد که چه عواملی خرافات بلندمرتبه و ایدئولوژی صوفیانه را بر فرهنگ ملیگرایانه ایرانی پیروز کرد. نفیسی در این نوع نگاه انتقادی هم سرآمد است، او نخستین کسیست که وضع فرهنگ و هویت را مورد سنجش و تحلیل قرار میدهد.
با همه این اشارات باید بیرحمانه صادق بود که پرداختن و نوشتن به مقالات و کتابهای سعید نفیسی امری دشوار است؛ هم از حیث گستردگی موضوع و عمق نوشتارها و هم از حیث تنوع کاری نفیسی. با نگاهی به کارنامهکاری او شخصیتهای گوناگونی را میبینیم؛
یک داستاننویس که «ستارگان سیاه»، «ماه نخشب» و «فرنگیس» را منتشر کرده، یعنی داستانهایی که در زمانه خود بحثبرانگیز بودند، هم از نگاه سبکشناسی و هم از نگاه روایت؛ همچنین به نفیسیِ مترجمی برمیخوریم که چندین زبان را بلد است و به واسطه آشناییاش با این زبانها، «آرزوهای برباد رفته» بالزاک، «ایلیاد» و «ادیسه» هومر و آثاری از پوشکین و گورکی را به فارسی برگردانده است. از این نگاه هم نفیسی ازجمله اولین کسانی است که مخاطبان فارسی زبان و ادبیات را با آثار بزرگ ادبیات کلاسیک و آثار نویسندگان مدرن آن روزگار آشنا میکند.
بیهوده نیست که چهرهای همچون «نجف دریابندری» در مصاحبهای گفته نفیسی از راهبران ادبیات مدرن ایران بود.اما در کنار این دو مهم، سعید نفیسیِ مصحح، چهرهای دیگر است. بسیاری از آثار معتبر دوران کهن که هماکنون حتی در دانشکدههای ادبیات تدریس میشود یا مورد تحقیق قرار میگیرد، با تصحیح او ایجاد شده. ازجمله «سیرالعباد الی المعاد»، «تاریخ گیتیگشا»، «پندنامه انوشیروان» و «رساله مجدیه».
نفیسی فرهنگنویس هم بود، او علاقه ویژهای به فرهنگنویسی فارسی داشت و این کار را چنان با گسترهای بلند به انجام میرساند که «فرهنگنامه فارسی» نوشته. او در همان حرف نخست یعنی «الف» بازماند و آن را تکمیل نکرد. یکی از دریغهای بلند ادبیات فارسی همین است؛ اینکه او با آن وسواس بلندی که در نگارش فرهنگ فارسی داشته، نتوانست آن را ادامه دهد.
او در مقدمهای تاملانگیز که در مقدمه این اثر آورده، تفاوت لغتنامه و فرهنگنامه نویسی را بیان میکند و اشاره دارد که چرا در فرهنگنامهنویسی، هویت و فرهنگ بومی و ملی نیز همچون یک تاریخ، بیان میشود. نفیسی در نامههایی که به چهرههای بزرگ و آشنای ادبیات همروزگارش مینویسند علاقهاش به فرهنگ نویسی را، ثبت فرهنگ و امر تاریخ فرهنگی میداند نه صرفا ثبت لغت.
او این علاقه به تاریخ و مصائب آن را البته با نگارش آثاری چون «مدرسه نظامیه بغداد»، «مسیحیت در ایران»، «تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان»، «درفش ایران و شیر و خورشید» و بهویژه دو اثر «بابک خرمدین، دلاور آذربایجان» و «بحرین؛ حقوق ۱۷۰۰ساله ایران» نشان داده است. تاریخ نگاری صادقانه امروز، اگر منصف باشد، اعتراف خواهد کرد که بخش وسیعی از این موضوعات که نفیسی در آن قلم تاریخی زده است، هنوز منابع اصلی مورخان است.
این چهره پرکار، خلاق و نوفکر که نخستین استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود و نیز نخستین شخصی بود که نشر دانشگاهی را راهاندازی کرد، به دلیل صراحت لهجه و نقد صریحش به افراد مختلف، همواره در حاشیه گذاشته شد. افرادی که تحمل کارهای تحقیقی و تحلیلی او و سواد جامعش را نداشتند، بر نام و آثار او خاک پاشیده و فضا را برای این استاد مسلم تنگ میکردند. اگر چه نفیسی هرگز از این فضای تنگ ناامید نشد و کارش را ادامه داد اما دستاورد این حسدورزیها تنها آن بود که مردم جامعه نام و ارزش و اهمیت کار نفیسی را درک نکردند.
و همین امر نام او را پس از مرگ، بهخصوص بعد از انقلاب اسلامی، کمرنگتر کرد تا کارِ ویژهای در حوزه تاریخ، ادبیات، ترجمه، فرهنگ و مطالعات آکادمیک دیده نشود. از این نگاه جای نقد است؛ چرا دانشگاه تهران که در سال ۱۳۵۱ در یادنامه دکتر نفیسی اعلام کرد ۱۵۰ اثر به خط او موجود است که منتشر نشده، هیچوقت به نشر این آثار منتشرنشده همت نگماشت؟ چرا دانشکده حقوق که نفیسی اولین استاد آن بود، هیچوقت آثار منتشرنشده نفیسی را پیگیری نکرد و در جمعآوری و ویرایش و نشر آن همت نگماشت؟
بیمهریها به نفیسی در سالهای آخر عمرش باعث شد که او به پاریس برود، صراحت لهجه او وقتی «جمالزاده» را نقد میکرد یا نویسندگان جوان را مورد خطاب انتقادی قرار میداد، باعث شد او را به کناری نهند و او نیز وطن را ترک کند. نفیسی وقتی در ۷۵ سالگی، بعد از سالها دعوت دانشگاهیان را پذیرفت تا به کنگره ایرانشناسی سال ۱۳۴۵ بیاید، در تهران درگذشت.
همسرش «پریمرز نفیسی» بعدها گفته بود:«نفیسی واقعاً عاشق کتاب بود. او مصرف مفید و به جای پول را فقط در خریدن کتاب میدانست؛ تا جایی که هزینه ضروریترین احتیاجات شخصی خود را در راه خرید کتاب صرف میکرد و در پاریس این کار برایش خیلی سخت بود، و همین امر او را افسرده کرد.»
- 11
- 4