٤٠ سال پيش در بحبوحه انقلاب، در ميان اخباري كه از ايران از سوي رسانههاي غربي مخابره ميشد، تصوير عالم مسلماني به چشم ميخورد كه با خبرنگاران اروپايي به زبان انگليسي صحبت ميكرد، مردي ميانه بالا با صورتي كشيده و ريشي انبوه و چشماني نافذ، با صداي محكم و استوار. او سيد محمد حسيني بهشتي بود، يكي از رهبران انقلاب اسلامي ايران. آيتالله دكتر به شيوايي به انگليسي و آلماني و عربي حرف ميزد و نيازي به ديلماج نداشت و نگاه و بيان مصممش مخاطب را متقاعد ميساخت در كاري كه در پيش گرفته جدي است و آنچنان محكم و استوار صحبت ميكرد كه شنونده ترديدي نميكرد كه او در آنچه در جريان است و تصميمهايي كه اخذ ميشود، حضوري جدي دارد.
او در اين تصاوير پنجاه سال دارد، سني كه براي يك سياستمدار نه تنها زيادي نيست كه تازه ابتداي طريق سياستورزي تلقي ميشود. بهشتي اما كمي بيش از دو سال، بعد از اين در قيد حيات نماند، اگرچه در همين فاصله كوتاه كه دوران حساس و حياتي استقرار جمهوري اسلامي ايران بود، نقش موثر و ماندگاري داشت، هم در مقام يكي از اعضاي اصلي و اوليه شوراي انقلاب و هم به عنوان يكي از بنيانگذاران حزب جمهوري اسلامي و همچنين رييس ديوان عالي كشور كه بالاترين مقام قضايي در آن زمان بود. اما اين دكتر بهشتي چه كسي بود و در حلقه روحانيان ميانسالي كه گرد رهبر كهنسال انقلاب جمع شده بودند، چه جايگاهي داشت؟ تا آن زمان چه كرده بود و چه سوابقي داشت كه اينچنين در جرگه السابقون انقلاب، بزرگ داشته ميشد؟
تاكيد ميكند كه نامش «محمد حسيني بهشتي» است، يعني نام اول محمد و نام خانوادگياش تركيبي از حسيني و بهشتي است. متولد دوم آبان ١٣٠٧ خورشيدي در محله قديمي لنبان در جنوب غربي اصفهان. پدرش سيد فضلالله به عنوان امام جماعت و امور ديني مردم به روستاهاي اطراف اصفهان ميرفت و مادرش سيده معصوم بيگم، دختر حاج ميرمحمدصادق مدرس خاتونآبادي، از بزرگترين فقها، اصوليون و مدرسان حوزه علميه اصفهان در روزگار خود بود. محمد از كودكي بسيار تيزهوش بود و تحصيلات اوليهاش را از چهارسالگي در مكتبخانه و گذراندن جهشي سالهاي تحصيل در دبستان دولتي ثروت به دبيرستان سعدي، متجددترين، بزرگترين و مهمترين دبيرستان اصفهان آن روزگار رفت.
همانجا به گفته خودش با زبان فرانسه آشنايي يافت. اما در سالهاي اوليه دهه ١٣٢٠ دبيرستان را رها كرد و به مدرسه صدر اصفهان رفت و تا سال ١٣٢٥ ادبيات عرب، منطق، كلام و سطوح فقه و اصول را به سرعت خواند، همزمان انگليسي را با خواندن يك دوره كامل كتابهاي ريدر (Reader) آموخت و در سال ١٣٢٥ به قم رفت و علوم اسلامي را نزد اساتيدي چون آيتالله سيد محمد محقق داماد (داماد عبدالكريم حائري يزدي، موسس حوزه علميه قم و پدر دكتر مصطفي محققداماد) و امام خميني و آيتالله بروجردي و سيدمحمدتقي خوانساري و حاج شيخ مرتضي حائري يزدي خواند. همزمان دوره ليسانس الهيات و معارف اسلامي را بين سالهاي ١٣٢٧ تا ١٣٣٠ در دانشكده معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامي بعدي) دانشگاه تهران گذراند.
در دبيرستان حكيم نظامي قم به عنوان دبير زبان انگليسي مشغول بود و از سال ١٣٣٠ تا ١٣٣٥ بيشتر به كار فلسفي پرداخت و شبهاي پنجشنبه و جمعه با عدهاي از دوستان همچون شهيد مطهري و آيتالله منتظري، نزد علامه طباطبايي اسفار ملاصدرا و شفاي ابنسينا را خواند. جلساتي كه ماحصلشان كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم بود. همين آشنايي عميق با فلسفه اسلامي، زمينهاي شد براي آنكه بين سالهاي ١٣٣٥ تا ١٣٣٨ دوره دكتراي فلسفه و معقول را در دانشكده الهيات دانشگاه تهران طي كند. البته به گواهي مدرك دكترا، رسالهاش را در سال ١٣٥٣ در رشته معقول (فلسفه و حكمت اسلامي) گذراند.
تحصيل در مراكز علمي جديد، مهمترين ويژگي برجسته شهيد بهشتي كه او را از عموم همنسلان حوزوياش متمايز ميسازد، نيست. شاخصترين خصيصه او بدون ترديد فعاليتهاي اجتماعي، مشاركت در نهادسازي و كادرسازي و نقش موثر و بنيانگذار در ايجاد انجمنها و موسسات آموزشي و تبليغي و ترويجي است. بهشتي در سال ١٣٣٣ زماني كه فقط ٢٦ سال دارد، از موسسين و نخستين مديران مدرسه دين و دانش قم است و با ماهنامههاي مكتب اسلام (از آذر ١٣٣٧) و مكتب تشيع (از ١٣٣٨ تا ١٣٤٣) همكاري ميكند. در سال ١٣٣٨، جلسات «گفتار ماه» را به همراهي شهيد مطهري و آيتالله طالقاني راه مياندازد، «كاري از قبيل آنچه بعدها در حسينيه ارشاد (از سال ١٣٤٦ به بعد) انجام پيدا كرد».
از سال ١٣٣٩ با چهرههايي چون شهيد سعيدي، آيتالله عبدالرحيم رباني شيرازي و آيتالله علي مشكيني طرحي براي تحصيلات علوم اسلامي در مدت هفده سال تدوين ميكند، كه اگرچه با فوت آيتالله بروجردي در فروردين سال ١٣٤٠ ناتمام ميماند، اما طرحي ميشود براي تشكيل مدرسه «منتظريهالشمس» (اول فروردين ١٣٣٩) يا همان مدرسه معروف حقاني. «كانون دانشآموزان قم» ديگر نهادي بود كه بهشتي با همكاري دكتر محمد مفتح بنا كرد و در آن مدرسيني از قم و تهران براي جوانان قمي اعم از دانشآموز و طلبه، سخنراني ميكردند. مجموعه اين اقدامات سبب شد كه در سال ١٣٤٢ بهشتي از قم اخراج شود.
او در تهران با جمعيت هيات موتلفه ارتباط نزديكي ميگيرد. «در همين جمعيتها بود كه به پيشنهاد شوراي مركزي، امام يك گروه چهارنفري به عنوان شوراي فقهي و سياسي تعيين كردند» ؛ شهيد مطهري، شهيد بهشتي، محمد باقر انواري و احمد مولايي. در همين سالها شهيد بهشتي با همكاري شهيد باهنر، دكتر گلزاده غفوري و سيد رضا برقعي طرح نگارش كتاب «تعليمات ديني» مدارس را عملي ميكند. سخنراني در جشن مبعث دانشجويان دانشگاه تهران در اميرآباد و ارايه طرح يك كار تحقيقاتي اسلامي يكي ديگر از آخرين كارهاي بهشتي پيش از مهاجرت به آلمان است.
شهيد بهشتي در اوايل سال ١٣٤٤ به اصرار آيتالله حائري و آيتالله ميلاني، بعد از بازگشت محمد محققي لاهيجي، براي اداره مركز اسلامي هامبورگ، از راه عراق و اردن و سوريه و لبنان به آلمان ميرود. در كتاب حاضر بخشي از دستنوشتههاي اين سفر در عراق و شرح ديدارش از چهرههاي مذهبي ايراني در عراق را ميخوانيم. بناي مركز اسلامي هامبورگ، به سال ١٣٣٢ بازميگردد، بعد از جلسهاي كه در اين سال توسط ايرانيان در هتل آتلانتيك هامبورگ برگزار شد، قرار شد مسجد و مركزي اسلامي دراين شهر بنا شود.
شهيد بهشتي در مدت ٥ سال مديريت اين موسسه، اقدامات موثري در زمينه فعالسازي اين مركز صورت داد كه اهم آنها چنان كه خودش بيان ميكند عبارتند از: تكميل ساختمان مسجد هامبورگ و تبديل آن از بنايي نيمهكاره كه مورد طعن اهالي هامبورگ بود، به ساختماني زيبا كه تحسين ساكنان اين شهر را بر ميانگيخت؛ پرداختن به كار دانشجويان مسلمان، برگزاري جلسات هفتگي و ماهانه و موسمي، ارايه خدمات تعاوني، ايجاد كلاسهاي مخصوص تعليم خط و زبان فارسي، تماس روزافزون با آلمانيها، شركت در بحثهاي علمي اسلامي در سطح تئولوگها و الهيون، انتشار نشرياتي در معرفي اسلام و...
شهيد بهشتي در سال ١٣٤٩ براي «يك ضرورت شخصي» كه مشخص نميشود چيست، به ايران بازميگردد، در حالي كه به تصريح خودش ميگويد، تصور ميكرده كه شايد نتواند بار ديگر از كشور خارج شود. در اين سالها به فعاليتهاي تشكيلاتي با روحانيوني چون آيتالله مهدوي كني و آيتالله موسوي اربيلي و شهيد مفتح، مشغول ميشود. از سال ١٣٥٠ يك جلسه تفسير به عنوان مكتب قرآن برگزار ميكند و در سال ١٣٥٤ به دليل تشكيل اين جلسات، از سوي ساواك دستگير و چند روزي در كميته مركزي بازداشت ميشود، اما به زودي آزاد ميشود. او يك بار هم در روز عاشوراي ١٣٥٧ دستگير و به زندان اوين منتقل ميشود كه باز خيلي زود آزاد ميشود.
در سال ١٣٥٦ در شكلگيري هسته اوليه روحانيت مبارز نقش دارد و در سال ١٣٥٧ بعد از آزادي از اوين، به پاريس[نوفللوشاتو] نزد امام خميني (ره) ميرود. همينجا هسته اصلي شوراي انقلاب شكل ميگيرد: «شهيد مطهري، اكبر هاشميرفسنجاني، آيتالله موسوي اردبيلي، شهيد بهشتي و شهيد باهنر. بعدها آقاي مهدي كني، آقاي [آيتالله سيد علي] خامنهاي، آيتالله طالقاني و آقاي مهندس بازرگان و دكتر سحابي و عده ديگري نيز اضافه شدند (٣٥-٣٥) ».
شهيد بهشتي، در عمر نسبتا كوتاهش، فعاليتهاي سياسي و فكري فراواني داشت. از مختصري كه آمد آشكار ميشود كه نقش او در شكلگيري نهضت اسلامي از بعد از كودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢، در كنار نامهايي چون شهيد مطهري، رباني شيرازي، مرحوم طالقاني، مرحوم منتظري و... تا چه ميزان بوده است. او از اصليترين روحانيوني است كه حتي پيش از فوت آيتالله بروجردي به فكر احياي نظام حوزه و ساماندهي دوباره آن بود و از شروع حركت امام خميني، با او همراه شد.
ويژگي برجسته او نهادسازي، مديريت، ساماندهي و سازماندهي، رهبري و كادرسازي بود. از اين حيث پرداختن به مسيري كه طي كرد، اهميتي انكارناشدني مييابد. بر همين اساس ضروري است كه براي شناخت تاريخ انقلاب و آگاهي از تحولات تاريخ معاصر ايران به خصوص تاريخ جريانها و جنبشهاي اسلامي، به آنچه خودش چهل سال پيش گفته و نوشته، اكتفا نكرد و به واكاوي زواياي پنهان و ناگفته زندگي او، با تكيه بر روشهاي جديد تاريخنگاري پرداخت.
محسن آزموده
- 18
- 2