شنبه ۰۱ دی ۱۴۰۳
۱۲:۰۶ - ۱۵ اسفند ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۲۰۴۴۲۱
کتاب، شعر و ادب

سیمین دانشور؛ یک لیوان آب زمزم سرکشید و تمام!

ویكتوریا دانشور,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

روزهایی كه بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر یاد و خاطره زنده‌یاد دكتر سیمین دانشور، بانوی داستان‌نویسی ایران است. ۱۸ اسفند سالروز درگذشت اوست. هم از این روی و در بازشناسی زوایایی از زندگی شخصی و هنری‌اش، با بانو ویكتوریا خواهر وی به گفت‌وگو نشستیم . خواهری که هنوز موقع یادکردن او را «سیمین‌خانم» می‌خواند.

 

 از دوران كودكی خاطره شیرین و خاصی را به یاد دارید؟

زندگی ما در كنار پدر و مادرمان، سرشار از زیبایی و لطف بود. شب‌ها كه پدر به منزل برمی‌گشت، همیشه یك پاكت كلوچه سنتی و یك پاكت لیموشیرین و نارنگی با خود می‌آورد و به هر كدام از ما، از هركدام كه دوست داشتیم، می‌داد. بعد یواشكی كمی بیشتر از بقیه به من می‌داد. البته بعدها فهمیدم كه با همه همین كار را می‌كرد تا تك‌تك ما احساس كنیم برای ایشان خاص هستیم. پدر و مادر عاشق همدیگر و عاشق ما بودند و انصافا برای تربیتمان خیلی زحمت كشیدند.

 

 رفتار پدرتان با سیمین‌خانم چطور بود؟

به خاطر هوش، استعداد و پشتكار خواهرم، او را خیلی دوست داشت، اما در عین حال در بین ما بچه‌ها، تنها كسی هم كه یك بار تنبیه شد، سیمین‌خانم بود! پدرم همیشه می‌گفت یادتان باشد ادب انسان از هر چیزی مهم‌تر است.

 

 خواهرتان را با كدام ویژگی‌ها به یاد می‌آورید؟

سیمین‌خانم خیلی باهوش، مدیر و مدبر بود و همیشه در هر جمعی كه قرار می‌گرفت، رهبر می‌‌شد! همیشه وقتی سفره غذا را پهن می‌كردند، سریع می‌آمد و اول از همه غذا می‌كشید. همه می‌گفتند این دختر با این روحیه‌ای كه دارد، در آینده آدم مهمی می‌شود. در مدرسه هم مدیریت خودش را اعمال می‌كرد.

 كدام مدرسه؟

مدرسه مهرآئین شیراز. در آنجا هم مسؤول روزنامه‌دیواری مدرسه بود و بقیه دخترها - كه بعدها اغلبشان آدم‌های بزرگی شدند - مقاله‌هایشان را می‌آوردند تا اول سیمین‌خانم بخواند و اگر تأیید كرد، در روزنامه‌دیواری مدرسه نوشته شود. دختر بسیار سرزنده و ورزشكاری بود و یك بار هم سخت آسیب دید. ما در خانه، خدمتكاری به اسم بابانظر علی‌بك داشتیم كه چون قبلا در خانه كنسول انگلیس در شیراز خدمت می‌كرد، انگلیسی‌اش خوب بود. سیمین‌خانم همیشه با او انگلیسی حرف می‌زد و از همان زمان، زبانش خیلی خوب بود. سیمین‌خانم فوق‌العاده دل‌رحم و مهربان بود. یادم هست یك بار نزدیكی‌های عید با هم رفتیم خرید.

 

در كوچه‌مان پسرك لاغری را دیدیم كه لباس‌های ژنده‌ای به تن داشت. سیمین‌خانم او را برداشت و به خانه برد و به حمام فرستاد. بعد هم از لباس‌های برادرمان به او پوشاندیم و یك ظرف سبزی‌پلو ماهی و شیرینی و میوه به او دادیم و روانه‌اش كردیم. سیمین‌خانم می‌گفت روا نیست ما شب عیدی همه چیز داشته باشیم و این طفل معصوم از همه چیز محروم باشد! من سال‌ها بعد آن پسرك را دیدم كه در یك میوه‌فروشی كار می‌كرد و از این‌كه سر و سامان گرفته و كار پیدا كرده بود، فوق‌العاده خوشحال شدم. وقتی برای سیمین‌خانم تعریف كردم آن پسرك فقیر برای خودش آقای مؤدب و باسوادی شده و دارد یك سبزی‌فروشی را اداره می‌كند، خیلی خوشحال شد و گفت: خدا را شكر! عید از این بهتر نمی‌شود كه ما آدمی را ساختیم!

 

 به نظر شما تأثیر و تأثر جلال آل‌احمد و سیمین بر هم چگونه بود؟

واقعیت این است كه هر دو در عین حال كه فوق‌العاده به هم علاقه داشتند، از شخصیت‌ مستقلی برخوردار بودند. جلال مطلبی را منتشر نمی‌كرد، مگر این‌كه سیمین آن را خوانده و نقد كرده باشد.

 

در واقع اولین و مهم‌ترین خواننده آثار جلال، سیمین بود. سیمین هم همیشه آثارش را قبل از چاپ می‌داد به جلال كه بخواند. آنها در عین حال كه بهترین مشاور و منقد هم بودند، اما هیچ‌كدام اجازه دخالت در كار دیگری را به خود نمی‌دادند. بسیار هم به هم احترام می‌گذاشتند. در واقع عامل موفقیت همدیگر بودند.

 

 به نظر شما چه ویژگی‌هایی در جلال آل‌احمد بود كه خانم دانشور را به‌سرعت به خود جذب كرد؟

سیمین‌خانم زن فوق‌العاده باهوش و جذابی بود. در فاصله‌ای كه آنها از اصفهان تا تهران با هم صحبت می‌كردند، گویی سال‌ها بود همدیگر را می‌شناختند. جلال آل‌احمد آدم بسیار دلنشین و جذابی بود. فوق‌العاده هم صادق و با محبت بود. یادم هست در مدتی كه سیمین‌خانم برای ادامه تحصیل به دانشگاه استنفورد رفته بود، چون می‌دانست به نقاشی علاقه بسیاری دارم، می‌آمد و از همسرم اجازه می‌گرفت و مرا به همه نمایشگاه‌های نقاشی می‌برد. دلش خیلی برای مردم و وطنش می‌سوخت و هر جا می‌رفت، با مردم فقیر هم‌كاسه می‌شد.

 

در غم مردم شریك و كس بی‌كسان بود. وقتی آدم از او كاری را می‌خواست، محال بود دنبال نكند و انجام ندهد. موقعی كه در خانواده‌ اختلافی پیش می‌آمد، با تمام امكاناتی كه در اختیار داشت، سعی می‌كرد مشكل را حل كند.

 

هیچ‌كس مثل ایشان در غم و درد با انسان همراهی نمی‌كرد. ذره‌ای ریا در وجودش نبود.در ظاهر و باطن یكی بود. عاشق بچه‌ها بود و با آنها همراهی می‌كرد. هر وقت به سفر می‌رفتیم، راحت و آسوده با روستایی‌ها و كسبه، سریع قاتی می‌شد. همیشه دلش می‌خواست از فرهنگ و آداب و رسوم همه اقوام سر در بیاورد و همه را یادداشت كند. روحی كنجكاو و جستجوگر داشت. محضر دلپذیری داشت و همیشه شوخی می‌كرد.

 

 برخی تندی‌هایی را هم از او دیده بودند...

بله، ولی این تندی‌ها با ضعفا و مظلومین نبود. او به خاطر شرایط و گرفتاری‌های ناشی از حضورش در گروه‌های سیاسی و بحث‌های تندی كه با آنها می‌كرد، عصبی می‌شد، ولی این خشم ربطی به خانواده نداشت و از دوستان و خویشاوندان، به هر شكل ممكن حمایت می‌كرد و حلال مشكلات همه بود. مرد واقعا نازنینی بود و همه دوستش داشتند. مایه افتخار كل خاندان ما بود.

 

به نظر من ویژگی‌های منحصر به فرد، هوش سرشار، صداقت كم‌نظیر و شجاعت كم‌نظیر آل‌احمد بود كه سیمین‌خانم را به ایشان علاقه‌مند كرد. آنها با این‌كه با یكدیگر تفاوت‌هایی داشتند، ولی به دلیل ویژگی‌های مشترك و منحصر به‌فردشان، مكمل یكدیگر بودند و لذا خیلی به هم علاقه داشتند و اشتباهات همدیگر را تصحیح می‌كردند.

 

 اشاره كردید جلال آل‌احمد و سیمین‌خانم به بچه‌ها خیلی علاقه داشتند. چگونه با بچه‌دار نشدن خود كنار می‌آمدند؟

غریزه مادری در سیمین‌خانم خیلی قوی بود. جلال دوست نداشت فرزند دیگران را بیاورد و بزرگ كند.

 

 نظر خانم دانشور چه بود؟

ایشان هم می‌گفت: «بچه آدم مثل كتاب آدم است. هیچ‌وقت نمی‌توانی كتاب دیگری را، كتاب خودت بدانی!»

 

 با توجه به این‌كه آل‌احمد اهل سیاست بود، خانم دانشور چگونه با این مساله كنار می‌آمد؟

در دوران ما، حزب توده فوق‌العاده فعال بود و تقریبا هر كسی كه از سیاست سر درمی‌آورد، به‌نوعی سر و كارش به حزب توده می‌افتاد. سیمین‌خانم تحلیل و درك سیاسی بالایی داشت، ولی به هیچ گروه و دسته‌ای گرایش نداشت. همیشه می‌گفت: «من اصلا از سیاست خوشم نمی‌آید و دنبال سیاست هم نیستم!» جلال هم كاملا به اعتقادات سیمین‌خانم احترام می‌گذاشت و كاری به این كارها نداشت.

 

 بهترین دغدغه جلال از نظر شما چه بود؟

یادم هست برای نویسنده‌ها و هم‌دوره‌ای‌های خودش كه معتاد شده بودند، خیلی غصه می‌خورد. دغدغه دیگرش هم این بود كه وقتی به جاهایی مثل مسجد وكیل می‌رفت، با تأسف سری تكان می‌داد و می‌گفت: «بالاخره این بی‌عقل‌ها اینجا را هم خراب می‌كنند و روی دیوارهایش یادگاری می‌نویسند!» ساختمان‌های بی‌قواره و سر به فلك كشیده را كه می‌دید، غصه می‌خورد و می‌گفت: «با معماری شكوهمند ایرانی، معلوم نیست این بناهای عجیب و غریب بی‌قواره را از روی چه الگوهایی می‌سازند». عاشق باغبانی بود و می‌گفت: خیلی مشغولم می‌كند.

 

به فرهنگ ایران عشق می‌ورزید و هر جا كه می‌رفت، دفتر یادداشتش همراهش بود و در مورد هرچه كه به نظرش جالب می‌آمد، یادداشت برمی‌داشت. اساسا انسانی مسؤول، متعهد، دلسوز و دغدغه‌مند بود. به تعبیری در یك كلمه واقعا مرد بود.

 

 از واقعه فوت خانم دانشور برایمان بگوید؟ این فقدان چطور اتفاق افتاد؟

سیمین‌خانم دو پرستار داشت. آن روز صبح وقتی من و شوهرم طبق معمول هر روز به خانه ایشان رفتیم، پرستارشان گفت: خانم صبحانه و قرص‌هایشان را كه خوردند، گفتند می‌خواهند استراحت كنند. من رفتم و پایین تخت خواهرم نشستم و گفتم: «سیمین‌خانم! من این همه راه را آمده‌‌ام. نمی‌خواهی بیدار شوی و از من استقبال كنی؟» خندید و گفت: «ویكی! سر به سرم نگذار. می‌خواهم بخوابم!» كمی كه نشستم و خیالم راحت شد كه ایشان مشكلی ندارد، تصمیم گرفتم به خانه برگردم. بعد از ظهر به منزل یكی از همسایه‌های سیمین‌خانم تلفن زدم و گفتم: برود و از حال ایشان بپرسد و مرا خبر كند.

 

گفت پرستارشان گفته است ناهارشان را خورده و گفته‌اند می‌خواهند بخوابند! دلشوره گرفتم كه نكند حالش خوب نیست كه این‌قدر می‌خوابد. كمی بعد پرستار به من زنگ زد و گفت: نفس ایشان سخت بالا می‌آید و خودم را زودتر برسانم! من رفتم بالای سر خواهرم. یكی از همسایه‌ها یك لیوان آب زمزم آورده بود كه سیمین‌خانم آن را خورد و بعد هم خیلی آرام دراز كشید و تمام! به نظر من سیمین‌خانم زندگی زیبایی داشت و مرگ آرام و زیباتری. هر كسی نمی‌تواند این‌قدر زیبا و آرام از دنیا برود.

 

 تا وقتی كه خانه جلال و سیمین به خانه موزه تبدیل شد، دو سالی طول كشید. در این مدت چه كردید؟

در تمام این مدت فكر و ذكرم این بود كه خانه را سرپا نگه دارم. تمام سقف‌ها چكه می‌كردند كه با كمك شوهرم تعمیر كردیم، ولی خانه به تعمیرات اساسی و هزینه‌ زیادی نیاز داشت.

 

 برای چاپ آثار ایشان اقدامی كرده‌اید؟

انتشارات خوارزمی امتیاز چاپ آثار سیمین‌خانم، از جمله گل سرسبد آثارش «سووشون» را در اختیار دارد. در این سال‌ها هم كه بارها تجدید چاپ شده است.

 

jamejamdaily.ir
  • 13
  • 4
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش