هوشنگ گلشیری (آمدن ۲۵ اسفند ۱۳۱۶ اصفهان / رفتن ۱۶ خرداد ۱۳۷۹ تهران) بیگزاف و هیچ حرف اضافهای ازجمله دردانههای داستاننویسی معاصر ایران است. داستانهای کوتاه و بلندش، در سیاهه عناوین داستانهای نوشته شده در این ۷۰، ۸۰ سال جزو عزیزکردههای داستاننویسی ماست. وقتی سخن از هوشنگ گلشیری باشد، میتوان نشست و کاغذ پشت کاغذ سیاه کرد و کم نیاورد. میتوان از اطلاعات زندگینامهای و به اصطلاح ویکی پدیایی شروع کرد و بعد هم نقبی زد به خاطرات و خطرات زندگیاش و البته نظر و گذر دیگران از او و حیات ادبیاش. اما همه اینها نزد روایت خود گلشیری از گلشیری بحق رنگ میبازد.
آنجا که خود او به روایت بیواسطه خود میپردازد و درباره زندگیاش میگوید: «....نه! من خانهای ندارم، سقفی نمانده است، دیوار و سقف خانه من همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن از راست به چپ است. در این انحنای نون است که مینشینم. سپر من از همه بلایا، سرکش کاف یا گاف است.» و مرگش؛ ازپی ۶۳ سال زندگی که روایتی عجیب و در عین حال بسیار صادقانه را در واپسین سالهای زندگی اش به دست میدهد: «اگر در آبی خُرد نهنگی پیدا شود، راه چارهاش گویا این است که آب را گلآلود کند تا نبینند که نهنگ است.
من البته اگر نهنگ این آب خُرد داستاننویسی ایران باشم، اینطورها زیستهام: گاهی سر به دیوار کوبیدهام، چه با کار سیاسی، چه با شرکت در همه جلسات و دورههای کانون از ۴۷ تا حالا، چه با مقالاتی در نقد. از اینها گذشته، سعی هم کردهام که به نسل بعد بیتوجه نمانم تا از این آب خُرد همان نبینند که من دیدم. حالا البته دیگر راه به دریا پیدا کردهام، یعنی میتوان رفت یا ماند، پس دیوارهها تحملپذیرتر شدهاند، شاید مفر اصلی نزدیکتر شده است، مرگ.»
با اینهمه نهنگ آب خُرد داستاننویسی ایران، نویسنده صاحب سبک و امضا از تأثیرگذارترین نویسندگان معاصر ایران بود که در چهار دهه فعالیت ادبى خود نه تنها ۱۶ اثر درخشان برجاى گذاشت، بلکه طیفى از مهمترین نویسندگان معاصر ایران را در کلاس هاى داستان نویسى و داستانخوانى خود پروراند. خودش میگوید: «...و من همیشه مىخوردم به درى که بسته بود یا مىرسیدم به جمعیتى که راه نمىدادند. حتى به عمد دست دراز مىکردند تا نگذارند جلوتر بروم. مىدانستم که نمىرسم، اما رفتم تمام شب تمام روز.» و حالا پس از او، انگار روایت صادقانه او از خودش، از هر روایت دیگری کاملتر و به صدق نزدیکتر است.
حسین مسلم
- 10
- 4