اولین ارتباط رسمی بلشویکها با جنگلیها به پیش از راهپیمایی جنگلیها، یعنی به زمانیکه هنوز حاج احمد کسمایی با جنگلیها همراه بود، باز میگردد: «مدتی از داستان امینالدوله [دستگیری امینالدوله در لشت نشا و آوردن او به کسما] میگذشت که یکی از یارانمان که مقیم چمسخال [چومثقال] در کنار مرداب انزلی بود و مشهدیعلیشاه [هوشنگی] نام داشت، به جنگل آمد و گفت که دو نفر از طرف روسها به منزل من آمده و میگویند که میخواهیم راهی پیدا کرده با حاج احمد و میرزا کوچک صحبت کنیم.
این تقاضا در کمیته [اتحاد اسلام] مطرح شد و کمیته تصویب کرد که ما با همراهی جمعیتی به چمسخال رفته با آنها گفتوگو کنیم. طی مذاکرات، آنها گفتند همانطورکه میدانید در روسیه بلشویکها سرکار آمدهاند. اصولا مرام آنها کمونیستی است و نیت آزادیخواهانه دارند و از هرجهت حاضرند تا به شما کمک کنند.» کسمایی، نامی از این بلشویکها ذکر نکرده و مدعی است که آنها کمک خود را به جنبش جنگل به پذیرفته شدن مرام بلشویکی نزد جنبش جنگل منوط کرده بودند. به گفته او همین امر مانع توافق جدی آنها شد. ازاینرو این گفته که «دلایل چندانی در دست نیست که تا پیش از ماه مه ۱۹۱۹.م (اردیبهشت ۱۲۹۸) بلشویکها آشکارا علاقهای نسبت به جنبش جنگل نشان داده باشند» صحیح نیست.اما در اوایل دوره دوم جنبش، یعنی پس از بازگشت جنگلیها به فومن و سازماندهی مجدد آنها و بهویژه از اوایل تابستان، نوشتههایی در روسیه بهصورت کتاب و مقاله انتشار مییافت که درکی نادرست ولی مثبت از جنبش جنگل و بهویژه شخصیت کوچکخان به دست میداد.
براساس این نوشتهها نهضت جنگل میتوانست متحدی مناسب برای بلشویکها در راه مبارزه با امپریالیسم انگلیس و توسعه انقلاببه سمت شرق باشد.در اواخر تیرماه ۱۲۹۸.ش گروه عدالت نامههایی به کوچکخان نوشتند. در این نامهها یک بلشویک ارمنی بهعنوان رابط معرفی شد. کمیته بلشویکی در لنکران نیز در این زمان برای همکاری با کوچکخان نامهای فرستاد.یک راوی که محمدعلی گیلک فقط با عبارت «یک نفر از مطلعین» از او نام برده، نقل کرده که کوچکخان درباره رابطه خود با بلشویکها به او چنین گفته است: «... تازه به فومن آمده و هنوز از رنج راه تنکابن نیاسوده و دوباره چند نفر دور هم جمع و فقط یک جنگ با قزاقها در ماسوله کرده بودیم [احتمالا اواخر تیرماه ۱۲۹۸] که نمایندگانی از طرف بلشویکها نزد من آمدند و اظهار کردند موقعیت امروزی بهترین فرصت را برای انتقام از خائنین و درباریان و همچنین جلوگیری از تجاوزات بورژوازی انگلستان در دسترس شما گذاشته، وقت است که از شورویها کمک خواسته...»، اما او این درخواست را با نزاکت نادیده گرفت و در اوایل مرداد ۱۲۹۸ اسماعیل جنگلی، خواهرزاده خود را برای مذاکرات بیشتر به باکو فرستاد.
خود نیز شهریور همان سال و به گفته خود، بهرغم نظر یارانش، به تنهایی راهی لنکران شد تا بتواند دراینباره مذاکرات رودرروی بیشتری با آنها انجام دهد. اما بهدلیل درگیریهای سختی که به هنگام ورود او به لنکران بین مساواتچیها و بلشویکها پیش آمده بود، میرزا موفق نشد با کسی دیدار کند و دوباره به جنگل بازگشت. اسماعیل جنگلی که سفر او به باکو و تفلیس به گفته خود او هشت ماهی طول کشید، پس از بازگشت، درخواست و تاکید بلشویکها را که خواهان پذیرفته شدن دیدگاه بلشویکی نزد جنگلیها بودند، به کوچکخان انتقال داد. میرزاکوچکخان، اگرچه در مقابل انگلیس خواهان کمک بلشویکها بود، نمیخواست این کمک به گونهای باشد که ابتکار عمل در هدایت این جنبش را از دست رهبران جنبش جنگل بگیرد. فرستادن اسماعیل جنگلی برای مذاکره با بلشویکها و سفر پرمخاطره خود کوچکخان به لنکران و تلاشهای دیگری که برای ارتباط با بلشویکها انجام شد، نشاندهنده این بود که این جنبش در وضعیت سخت و محاصره به سر میبرد و مفری برای برونرفت میجست.
گذشته از آن، تصور جنگلیها و بهویژه کوچکخان از بلشویکها کاملا مبهم و ناروشن بود. واقعیت آن است که در آن زمان، در ایران انقلاب اکتبر و کشور نوخاسته شوراها همه جا با دولت استعماری و بدسابقه انگلیس و روسیه تزاری مقایسه میشد. اعلامیه معروف تروتسکی در اوایل سال ۱۹۱۸.م (دیماه ۱۲۹۶.ش)، که در آن گفته میشد تمام امتیازهای استعماری روسیه تزاری در ایران بهصورت یکجانبه لغو میشود، اعلامیه معروف لنین که از خلقهای مسلمان میخواست همگام با بلشویکها، دولت استعماری انگلیس را از سرزمین خود برانند، شعارهای برابری و برادری که تحت عنوان سوسیالیسم و دفاع از رنجبران داده میشد، همگی آتش به جان مبارزان عدالت و آزادی میزد و سبب میشد آنان بلشویکها را متحدانی استراتژیک بدانند.
از طرف دیگر جنگلیها دولت انگلیس را، که سرزمین ایران و گیلان را اشغال و قرارداد استعماری ۱۹۱۹ و دهها قرارداد دیگر را بر ایران تحمیل کرده بود، با بلشویکها مقایسه میکردند و مهمتر از آن این مساله بود که انگلیسیها حامی دولت مستبد وثوقالدوله بودند که قصد داشت ریشه جنگلیان را از بن برکند. واقعیت این است که هیچکدام از رهبران جنگل درک درستی از دیدگاههای بلشویکی (لنینی) و سوسیالیسم موردنظر لنین نداشتند و نمیدانستند که طی دو سالی که از انقلاب اکتبر تا آن زمان میگذشت تحت رهبری بلشویکها تمام متحدان غیر بلشویکی پدیدآورندگان انقلاب فوریه و اکتبر ۱۹۱۷.م با خشونتی وصفناپذیر حذف شده بودند تا به شکلی کاملا ارادهگرایانه سوسیالیسم مورد نظر لنین بر بستر جامعهای فئودالی، که ۸۰ درصد آن دهقانان بودند، روییده شود. ازاینرو بود که جنگلیها اغلب بلشویکها را با نام «احرار» روسیه خطاب میکردند و از درخواست مکرر نمایندگان بلشویکها به جنگلیها ــ که از آنها میخواستند تا نظریه ارادهگرایانه بلشویکی را بپذیرند ــ درکی درست نداشتند.
بر پایه عمر دو ساله بلشویکها در روسیه پس از پیروزی، مفهوم اصلی این درخواست آن بود که آنها فقط یک نظریه را برای مبارزه به رسمیت میشناختند و آن نظریه بلشویکی بود و این نظریه به دلیل ناآگاهی جنگلیها از عمق تحولات دوساله در روسیه، با عنوان کمونیسم جنگی به کلی ناشناخته مانده بود. براساس این نظریه انقلابهای ملی ــ دموکراتیک فقط میتوانند در پرتو رهبری حزبکمونیست و دیکتاتوری پرولتاریا تحقق یابند و نه هیچ طبقه یا گروه دیگر. این طرح را برای نخستینبار لنین در تزهای آوریل خود اعلام کرد. چنین نظریهای نه فقط در فرهنگ سیاسی گیلان و ایران ردپایی نداشت و ناشناخته بود، بلکه در تمام جهان آن روز نیز بدعتی در مارکسیسم بهشمار میرفت و حتی عدهای آن را آنارشیستی تلقی میکردند. بیهوده نبود که گلدنبرگ بلشویک، در آوریل۱۹۱۷.م، پس از ارائه تزهای آوریل لنین، گفت: «سالها بود که جای باکونین [آنارشیست معروف] در انقلاب روسیه خالی بود. حالا لنین جای او را گرفته است.»و به گفته مورخان رسمی تاریخ شوروی، پلخانف تزهای آوریل را «مزخرفات» نامیده بود.
وضعیت بلشویکهای روسی در سال ۱۲۹۸
بلشویکهای روسی که در آن زمان با نام جمهوری شوروی سوسیالیستی در مسکو پایتخت جدیدی برای خود اختیار کرده بودند (بلشویکها دراوایل سال ۱۹۱۸.م پایتخت را از پتروگراد به مسکو انتقال داده بودند)، بخش بزرگی از کشور روسیه را در جنوب، شرق و غرب در اختیار نداشتند. این نواحی و از جمله قفقاز در مجاورت ایران و گیلان تماما در دست مخالفان آنها، یعنی گاردهای سفید یا منشویکها بود. در نتیجه آنها نمیتوانستند مستقیما با جنگلیها ارتباط برقرار کنند؛ زیرا بین جنگلیان و بلشویکها، روسهای سفید و نیروهای انگلیسی مدافع آنها فاصله انداخته بودند. در تابستان ۱۲۹۸.ش درحالیکه جنگلیها در جنگل آلیان فومن سخت در محاصره قرار داشتند، بلشویکها نیز در محاصره بودند و شرایط نظامی به ضرر آنها پیش میرفت. ارتش منشویکها یا سفیدها به فرماندهی ژنرال دنیکین که ناحیه اوکراین در شمال دریای سیاه را در اختیار گرفته، با نیروی ۱۵۰هزارنفری خود در ۳ ژوئیه ۱۹۱۹.م (۱۳ تیر ۱۲۹۸.ش) به سوی مسکو و برای تصرف پایتخت بلشویکها در حرکت بود.
همه چیز حاکی از آن بود که اینبار مسکو سقوط خواهد کرد زیرا آنها در سه جبهه مورد حمله قرار گرفته بودند: از شرق توسط ارتش کولچاک و در غرب توسط نیروهای سفید لهستانی به رهبری ویودنیچ، اما از همه خطرناکتر نیروهای دنیکین بودند که طی تابستان به پیروزیهای متوالی دست یافته و خود را تا ۴۰۰ کیلومتری مسکو رسانده بودند. لنین که خطر را دریافته بود، اعلام بسیج همگانی کرد و گفت: «حساسترین لحظه وخیم برای انقلاب سوسیالیستی» فرا رسیده است. مقاومت بلشویکها تحت رهبری تروتسکی به شکل مناسبی سازمان داده شد. از اوایل پاییز نوار پیروزیهای دنیکین ابتدا متوقف و سپس به شکستهای متوالی تبدیل شد. از نیمه دسامبر ۱۹۱۹.م / اواخر آذر ۱۲۹۸.ش ارتش سرخ با سرعت برق و باد به سوی جنوب سرازیر شد و در فوریه ۱۹۲۰.م / بهمن ۱۲۹۸ .ش خود را به دروازههای قفقاز شمالی رساند. اما قفقاز جنوبی، یعنی منطقهای که امروزه کشورهای آذربایجان، ارمنستان وگرجستان در آن واقع شدهاند، هنوز در دست مخالفان بلشویکها بود. بدینترتیب با پیروزی بلشویکها و حرکت آنان به سوی قفقاز جنوبی، از ابتدای زمستان ۱۲۹۸.ش شرایط برای جنگلیها به شکل آشکاری درحال تغییر بود.
توافق جنگلیها با بلشویکها
در مردادماه ۱۲۹۸ و در آستانه انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ بین دولت وثوقالدوله و بریتانیا، فرماندهی نیروهای قزاق، در فومنات و شفت و دیگر حوزههای استقراری جنگلیها، حکومت نظامی اعلام کرد و برای ایجاد رعب و وحشت، در اعلامیهای اخطار داد که «هر خانهای که در آن جنگلیها منزل کنند، سوزانده میشود و صاحبش تنبیه خواهد شد. افرادی که برای جنگلیها آذوقه تهیه کنند یا کمکی به آنها کنند، فورا اعدام و داراییشان ضبط خواهد شد.» پس از بسته شدن قرارداد ۱۹۱۹، هجوم نیروهای دولتی شدت بیشتری گرفت و در نتیجه، موج تسلیمشدنها و اماننامه گرفتنها نیز افزایش یافت. فقط میرزا و تنی چند از یارانش همچنان مقاومت میکردند. در چنین وضعیتی، ارتش سرخ برای دستگیری دنیکین، که علیه حکومت نوپای کمونیستی شوروی میجنگید، وارد بندرانزلی شد. دنیکین پس از شکست در اوکراین به غازیان که جزو استحکامات بریتانیا بود، پناه برده بود. انگلیسیها بعد از چند ساعت مقاومت، غازیان را رها کردند و به منجیل عقب نشستند.
در ابتدای ورود قوای ارتش سرخ به انزلی، در روز ۲۸ اردیبهشت ۱۲۹۹، راسکولنیکف، فرمانده ناوگان شوروی در دریای کاسپین، میرزا کوچک را برای مذاکره به انزلی دعوت کرد. در روز اول، مذاکره بهجایی نرسید؛ زیرا اعضای حزب عدالت باکو که در مذاکره حضور داشتند، وظیفه اصلی و اولیه جنبش را تبلیغات مسلکی (مرامی)، مصادره اموال و لغو مالکیت بر زمین و مبارزه با مذهب میدانستند؛ درحالیکه میرزا میانهروتر بود و میگفت که مردم ایران نسبت به مذهب دلبستگی دارند و وضعیت مذهب در ایران با سایر جاها فرق میکند. باید توجه کرد که در آغاز، حکومت شوروی، بهدلیل شعارهای سوسیالیستیاش، از جمله عدالت و برابری، در بین تمام مبارزان جهان دارای اعتبار بود و این حکومت نیز حمایت از مبارزان جهان را جزو اهداف خود میدانست. میرزا نیز با توجه به این شعارها با آنان همکاری کرد؛ ولی با گذشت زمان، حکومت شوروی نیز وارد معادلات استعماری شد و گذشته را فراموش کرد.
در روز دوم مذاکرات، بر سر اجرا نکردن کمونیسم از حیث مصادره نکردن اموال، احترام به مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات مسلکی، تاسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت، سپردن مقدرات انقلاب به دست آن و مداخله نکردن شورویها و وارد نشدن نیروی نظامی جدید از شوروی مگر به تصویب حکومت انقلابی ایران، توافق حاصل شد و این توافق به اطلاع مقامهای دولتی و حزبی مسکو نیز رسید. پس از این اتفاق، فرماندار گیلان به نمایندگی از طرف مردم رشت، میرزا را برای بهدست گرفتن زمام امور گیلان به رشت دعوت کردند. در روز ورود میرزا به رشت، یعنی ۱۴ خرداد، جمعیت انبوهی از آتشگاه (۵ کیلومتری رشت) تا شهر رشت در دو طرف جاده صف کشیدند و مقدم مجاهدین جنگل را با فریادهای شورانگیز گرامی داشتند. به این ترتیب میرزا، پس از شش سال دوری از رشت، دوباره به این شهر بازگشت.
در رشت، کمیتهای مرکب از اعضای ایرانی و روسی تشکیل شد که در آن میرزا کوچک، کاژانف فرمانده قوای شوروی در ایران، احساناللهخان، کامران آقایف عضو حزب عدالت باکو، حسن آلیانی (معین الرعایا) و... شرکت داشتند. روز بعد، هیاتدولت انقلابی به سرپرستی میرزا کوچک به مردم گیلان معرفی شد.روز ۱۶ خرداد، سران جنبش جنگل در اعلامیهای با تاکید بر اینکه «قوه ملی جنگل به استظهار کمک و مساعدت عموم نوعپروران دنیا و استعانت از اصول حقه سوسیالیسم، داخل در مرحله انقلاب سرخ شده و خود را به نام جمعیت سرخ ایران معرفی مینماید»، الغای اصول سلطنت و اعلام جمهوری و حفظ جان و مال عموم اهالی گیلان و لغو تمام قراردادهای دولت مرکزی با بیگانگان، اعتقاد به تساوی حقوق همه افراد بشر و حفظ شعائر اسلام را اعلام کردند. متن اعلامیههای حکومت موقت جمهوری و مرامنامه آن در دوره دوم نهضت با برنامه اولیه مجاهدان جنگل در دوره نخست کاملا تفاوت داشت.
در دوره اول، بر قانون اساسی و «اطاعت از سلطان مشروطهخواه» و سلطنت مشروطه تاکید میشد، درحالیکه در مرامنامه و اعلامیههای دوره دوم، از حاکمیت نمایندگان مردم و مسوولیت قوه مجریه در برابر آن، لغو اساس سلطنت و اعلام نظام جمهوری سخن میرفت. بر حسب توافق سران نهضت و بلشویکها، هیاتی مرکب از اعضای ایرانی و روسی به نام «روکم» (مخفف واژه روسی روولوسیونی کمیتت = کمیته انقلاب) در رشت تشکیل شد و رهبری نهضت را بر عهده گرفت. در ۱۹ رمضان ۱۳۳۸.ق هیاتدولت انقلابی با ۹ کمیساریا (ادارات دولت انقلابی) تشکیل شد که در آن میرزا سرکمیسر و کمیسر جنگ بود. احساناللهخان و خالو قربان در این دولت شرکت نداشتند. کمیته انقلاب سرخ، در تلگرافی به سفارتخانههای دولتهای خارجی، انحلال سلطنت و تشکیل جمهوری موقت را اعلام کرد. میرزا نیز با ارسال تلگرافی به لنین، علاقه خود را به دوستی مشترک ایران و شوروی اعلام کرد. کابینه جمهوری که دولت شورای کمیسرهای خلق نامیده میشد، فاقد عضو کمونیست بود و برنامه آن، علاوه بر مبارزه با انگلیس و شاه، حمایت از مالکیت خصوصی و برابری همه نژادهای بشری و ابطال پیمانهای تحمیلشده بر ایران، نظیر قرارداد ۱۹۱۹ ایران با انگلستان را نیز در برمیگرفت.
حسین خزایی
- 16
- 1