به گزارش دنیای اقتصاد، در اردیبهشت سال ۱۳۰۸ در آستانه یک رویارویی مهم و طولانی میان دولت ایران و شرکت نفت انگلیس و ایران که بیش از نیم قرن بر تاریخ معاصر ایران تأثیر نهاد، در پالایشگاه آبادان ـ قلب امپراتوری شرکت نفت، در خوزستان ـ یک اعتصاب گسترده کارگری رخ داد. این اعتصاب که در نوع خود نخستین اعتصاب کارگری مهم بود که در ایران رخ میداد، دولت ایران را در موقعیت دشواری قرار داد.
با توجه به تلاشهای جاری دولت ایران برای پایان دادن به موقعیت برتر شرکت نفت در خوزستان که در آن دفاع از حقوق پایمال شده کارگران ایرانی نقش سیاسی و اخلاقی مهمی را احراز کرده بود از یک سو و نگرانی ذاتی نظام رضا شاهی از هر گونه عمل مستقل که میتوانست چیرگی مطلق نظام مزبور را زیر سؤال برد، از سوی دیگر، رویهای که باید اتخاذ شود به هیچوجه روشن نبود. اگرچه در نهایت بنا به دلایلی چند، از جمله ماهیت استبدادی نظام پهلوی و توانایی دولت بریتانیا در تفسیر کل ماجرا به یک توطئه خطرناک بلشویکی، دولت ایران بر سرکوب قهرآمیز تظاهرات کارگران تصمیم گرفت ولی به گونهای که تحولات بعدی نیز نشان داد، در این عرصه فقط کارگران ایرانی صنعت نفت سرکوب نشدند، بلکه ناسیونالیسم نوپای ایرانی هم بخشی از تحرک و توانایی خود را از دست داد.
با حذف کارگران از مبارزهای که با شرکت نفت جریان داشت، نقش این عامل در تاریخنگاری ایران معاصر نیز جنبهای مجمل و حاشیهای یافت. در بسیاری از بررسیهای اساسی و مهمی که در مورد تاریخ صنعت نفت منتشر شده، حتی یک پاورقی جزیی نیز به این موضوع اختصاص نیافته است. این بیتوجهی به انضمام تلاش پیش گفته مراجع و منابع انگلیسی در توصیف اعتصاب آبادان به یک «توطئه بلشویکی»، با گرایش دیگری که بعدها شکل گرفت، یعنی تعبیر کل این تغییر و تحول به یک واقعه کارگری محض نیز در تثبیت وجه حاشیهای و مکتوم آن مؤثر واقع شد.
برای تشکیلات حاکمه ایران، مساله به مراتب پیچیده بود و اولویتهای کار نیز به این روشنی نبود. برای مثال تیمورتاش که در یک ملاقات اولیه با تی.ال.جکز نماینده شرکت نفت در تهران در ۵ مه/ ۱۵ اردیبهشت، برداشت وی از وخامت وضع را در خوزستان زیر سوال نبرد و در نتیجه در صدور فرامین لازم جهت همراهی مقامات محلی در سرکوب اعتراضات کارگری نیز درنگ نکرد، در خلال ملاقات دومی که با او داشت، در پذیرش خواستههای مقامات شرکت نفت ـ و به ویژه مواردی که به تنبیه و برکناری مقامات «خاطی» ایرانی مربوط میشد تردید نشان داد. الکینگتون (مدیر وقت تاسیسات شرکت نفت در آبادان) طی گزارشی این دگرگونی «تاسف بار» را حاصل اطلاعات غلط و توصیههای نادرست «عناصری چند» دانست که: «... نسبت به منافع ما دشمنی میورزند و از میان آنها ما به ویژه نسبت به میرزا حسین موقر ظن داریم.»
به نوشته الکینگتون این امر میتوانست موجب نگرانی جدی باشد«... و اگر نتوان وزیر دربار را به تجدید نظر در دیدگاهش متقاعد ساخت، باید منتظر واکنش بسیار خطرناکی در مراکز عملیاتمان باشیم.» اگر بار دیگر تحولات آتی اغراقآمیز بودن برآورد شرکت نفت از وضعیت خوزستان را ثابت کرد و «واکنش بسیار خطرناکی» در آن حوزه روی نداد ولی برداشت آنها از دگرگون شدن طرز تلقی مقامات ایرانی و به وجود آمدن تردیدهایی در میان آنها کاملا درست بود.
در اوت ۱۹۲۹/ مرداد ۱۳۰۸ شفق سرخ در مقالهای به مناسبت انتشار گزارش سالانه شرکت نفت، از عملکرد شرکت در قبال کارگران ایرانی به شدت انتقاد کرد. در این مقاله که «حال کارگران ایرانی، به مناسبت جلسه عمومی سالیانه کمپانی نفت جنوب» نام داشت، آمده بود که «... سیاست نفت ایران و انگلیس در جنوب ایران بر اساس تخویف و تهدید مستخدمین و کارگران بنا شده و ادارهکنندگان شرکت مذکور بهجای آنکه سعی کنند از راه ترفیه حال کارگران ایرانی اسباب تحبیب و ترضیه آنها را فراهم کنند کوشش دارند همیشه احساسات آنها را خفه کرده و آنها را چشم بسته نگاه دارند...»
سپس شفق سرخ در دفاع از خواستههای برحق کارگران ایرانی، از سرتیپ فرجالله خان آق اولی، حکمران خوزستان انتقاد کرد که اگر چه «ماموری درستکار و نجیب» است «... اما غافل از دسائس اجانب و وظیفه ناشناسی مامورین زیر دست خویش...» به اشتباه «...عدهای از منشیها را به مجرد سوء ظن دستگیر و تبعید کردهاند...» و هنگامی هم که «... کارگران آبادانی که قبلا به علت کمی اجرت ناراضی بودهاند بهعنوان پروتست [اعتراض] ضد این اقدام یک روز اعتصاب کردهاند، حکمران خوزستان [سرتیپ فرجالله خان] را در تحت اوضاع نامساعدی از سیاست مملکت راضی به دستگیری و تبعید و حبس عدهای متجاوز از صد نفر از منشیان شرکت و سردستههای کارگران و متفرق کردن اعتصابکنندگان به قوه قهریه کردهاند.»
شفق سرخ در نفی روایات مقامات شرکت نفت از این ماجرا و به ویژه تأکید آنها بر ماهیت «بلشویکی» ناآرامیهای آبادان، خاطرنشان ساخت اگر چه بیشتر چنین به نظر میآید که «... ماموران ما در خوزستان صلاح مملکت و مقتضیات سیاست آن روزه را چنان دیدهاند که موقتا با تقاضای نامعقول شرکت در استعمال قوا بر ضد عمله ایرانی و جلب و حبس و تبعید عدهای از مستخدمین موافقت کنند...» ولی بعید به نظر میرسد که «... حقیقت مطلب بر خود آنها هم مشتبه شده و باور کرده باشند که کارگران و مستخدمین ایرانی واقعا توطئه داشته و در تحت تأثیر تعلیمات اشتراکی (کمونیستی) قرار گرفتهاند...». به نظر شفق سرخ اگر دولت «... یک نفر مامور جدی و وطنپرست [را] برای تحقیق قضیه به خوزستان بفرستد معلوم خواهد شد که ابدا توطئه هم برای اغتشاش یا آتش زدن تصفیهخانه در کار نبوده است و اگر شکایتی از طرف عمله شده تنها شکایت ساده کارگری از کمی اجرت بوده است...»
تشکیلات حاکمه اگرچه به ارزش اخلاقی و سیاسی همراهی کارگران ایرانی در رویارویی جاری با شرکت نفت واقف بود ولی در عین حال خود به هیچوجه نمیدانست که چگونه میتوان با آن کنار آمد. محمدحسین بدیع، کنسول ایران در بصره از منتقدین دیرینه فعالیتهای شرکت نفت در خوزستان و بهویژه رویکرد آن در قبال کارگران ایرانی بود. او بعد از بروز ناآرامیهای آبادان از خوزستان بازدید و گزارش مفصلی نیز در این زمینه به وزارت امورخارجه تسلیم کرد.
این گزارش از لحاظ ترسیم شمهای از تردید و تزلزل پیشگفته جالب ودرخور توجه است؛ به عقیده او اگرچه کارگران ایرانی در مدعیات خود ضد شرکت نفت کاملا محق بودند و حتی در این زمینه به نقل از یکی از مامورین محلی، خاطرنشان ساخت که بحث قصد آشوب و بلوای کارگران بیاساس بوده و «... کمپانی برای بدنام ساختن اجزای ایرانی و اخراج آنها این تهمت را به ایشان زده است...»، ولی با این حال بر این اعتقاد بود که «... اقدام حاکم آبادان بهموقع بوده است و فدوی هم عقیده ندارد در نقطه سرحدی مثل آبادان کارگران بهانهای برای مداخلات انگلیسیها تهیه کنند...»
بدیع که در مقام یکی از نمایندگان دولت احتمالا هم از مخاطرات بالقوه نهفته در هر گونه حرکت مستقل کارگری آگاه بود و هم از ارزش و اهمیت آن در مقابله جاری با شرکت نفت، توصیه کرد که «... یک کمیسیون دائمی از طرف دولت در آبادان به ریاست نماینده مخصوص وزارت جلیله فوائد عامه» و عضویت کسانی چون حکمران خرمشهر و همچنین حکمران و روسای پست و شهرداری آبادان تشکیل شده و بهصورت منظم به «... تمام شکایات اجزا و کارگران ایرانی رسیدگی و طبق امتیازنامه و قوانینی که در سایر کمپانیهای نفت معمول و متداول است در احقاقحق و ترضیه حال آنها اقدام کنند. هرگاه کمپانی اجحاف میکند، جلوگیری و اگر اجزا و کارگران تقصیر دارند آنها را تنبیه کنند و هر ماه راپورت جامعالاطرافی از وضع کمپانی و طرز معیشت کارگران و مستخدمین آنها به مرکز تقدیم کنند...»
برای نشریه حبلالمتین که اینگونه تحرکات کارگری را امری عادی و طبیعی دانسته و مقتضی «... محیط امروزه [که] در همهجا عملجات را هم به فکر راحتی خود انداخته، زحمت خود را کمتر و اجرت خویش را بیشتر میجویند...» که با توجه به توسعه تدریجی صنایع در ایران، از این به بعد نیز «... اینگونه آوازها در نقاطی که عملجات مجتمع شوند همه روزه پیش آمده و خواهد آمد...» بر ضرورت تدوین یک قانون کار تاکید گذاشت؛ «... اولین وظیفه دولت و مجلس است که برای این جماعت روز افزون قانون وضع کرده تا وظایف عملجات و تکلیف مالکیتی معین باشد...»
تا جایی که میدانیم نه «یک نفر مامور جدی و وطنپرست» برای رسیدگی به ناآرامیهای آبادان و اعلان برائت کارگران از اتهام قصد بلوا و آشوب به خوزستان اعزام شد و نه دولت و مجلس «برای این جماعت روزافزون قانون وضع کرد تا وظایف عملجات و تکلیف مالکین معین باشد». یک «کمیسیون دائمی» نیز بهگونهای که بدیع در ذهن داشت و پیشنهاد کرد، تاسیس نشد و اگر هم تاسیس میشد، بعید به نظر میآمد که بتواند جایگزین یک حرکت مستقل کارگری شود.
در واقع با سرکوب تظاهرات اردیبهشت ۱۳۰۸، تحرکات جاری در عرصه رویارویی با شرکت نفت انگلیس و ایران بخشی از تاب و توان خود را از دست داد. اگرچه برای مدتی این نهضت ادامه یافت، ولی وجهه کارگری آن که تا پیش از این از جمله نکات مهمی بود که جراید ایران در لزوم احقاق حقوق ایرانیان، گوشزد میکردند، به دست فراموشی سپرده شد. از این به بعد تاکید جراید بیشتر بر جنبههای حقوقی و مالی قرارداد دارسی قرار گرفت تا سیهروزی و بیچارگی کارگران ایرانی کمپانی نفت جنوب.
در نوامبر ۱۹۳۲/ آذر ۱۳۱۱ پس از یک رشته مذاکرات طولانی و بینتیجه میان دولت ایران و هیاتمدیره شرکت نفت انگلیس و ایران، ایرانیان تصمیم گرفتند که امتیاز دارسی را لغو کنند. با آنکه لغو امتیاز مزبور نیز به نحوی یکجانبه اعلان شد ولی اندک زمانی بعد، پس از ارجاع قضیه به جامعه ملل دولت ایران وادار شد، با عدول از بسیاری از خواستههای پیشینش، قرارداد جدیدی را امضا کند که به هیچوجه قرارداد رضایتبخشی نبود. در بررسی علل تسلیم سریع و تقریبا بی قید و شرط دولت ایران در برابر خواستههای شرکت نفت (و دولت بریتانیا)، فقدان یک تکاپوی واقعی محلی ـ از جمله یک تحرک نیرومند کارگری که میتوانست بخش مهمی از این تکاپوی محلی را تشکیل دهد ـ نیز از جمله عواملی است که میتوان مورد توجه قرار داد.
حدود بیست سال بعد، در اواخر دهه ۱۳۲۰، ایران با تحرکات مشابهی روبهرو شد که میتوانست دولت را در برابر معضلی همانند معضل پیشین قرار دهد؛ بروز گاهبهگاه ولی فزاینده مجموعهای از نارضایتیها و اعتراضات صنفی در میان کارگران صنفت نفت جنوب، در تلاش ارتقای دستمزدها و بهبود وضعیت زندگانی که از نظر مقامات دولتی چیزی جز یک «آشوب کارگری» نبود و در عین حال شکلگیری دور جدیدی از تحرکات ضدانگلیسی که یک تجدیدنظر اساسی در مفاد امتیاز نفت جنوب را مدنظر داشت. ولی اینبار برخلاف دوره قبل، کارگران از صحنه حذف نشدند. فروپاشی نظام استبدادی رضا شاه در پی وقایع شهریور ۱۳۲۰ عرصه را بر یک فضای جدید سیاسی گشود؛ عرصهای که در آن در چارچوب یک تکاپوی گسترده ملی در جهت کوتاه کردن دست شرکت نفت [ایران وانگلیس] از خوزستان، یک تحرک مستقل کارگری نیز پا گرفت. آنچه در دوره قبلی روالی متعارض و ناهمگون یافت، اینک همسو و هم گام شد و به نتیجه رسید.
منبع: بخشی از مقاله: در کنار یا بر کنار از کارگران ایران آبادان، اردیبهشت ۱۳۰۸، نوشته کاوه بیات
- 17
- 5