مظفرالدین شاه قاجار، ۱۶ دی ماه ۱۲۸۵ سه ماه پس از شکلگیری مجلس مشروطیت در اثر بیماری درگذشت. او در دورهای به قدرت رسید که جهان غرب از مدرنیزاسیون به روح مدرنیته رسیده بود و متفکران عصر روشنگری توانسته بودند مسیر تاریخ را تغییر بدهند. در ایران نیز بهدنبال مشروطه عثمانی و تحت تاثیر اندیشههای روشنفکران فرنگ رفته و دنیادیده، چشم و گوش مردم به دیدن حقایق دوران باز شده و مشروطهخواهی به جریان افتاده و به یک مطالبه ملی تبدیل شده بود. خود مظفرالدین شاه هم در پی چند سفر به فرنگ و نظاره دستاوردهای تمدن جدید منقلب شده بود.
آوردن نخستین خودرو و نیز سینماتوگراف به ایران پیامد همین سفرها بود. مظفرالدین شاه قاجار طی سفر ۱۲۷۹ خورشیدی از تاریخ پنجشنبه ۱۷خرداد تا دوشنبه ۲۱ خرداد در شهر ورشوی لهستان اقامت کرد. متن زیر بخشهایی از گزارش این سفر است که عینا از کتاب خاطرات وی نقل شده است. «…. تا آمدیم، به راهآهن شهر ورشو رسیدیم.پرنس فرمانفرمای لهستان که اسمش امیر تیسکی است با جمیع صاحبمنصبان نظامی مقیم ورشو حاضر بودند. سربازان و اهل نظام را تا آخر صف ملاحظه کردیم.
بعد که از جلو ما دفیله کردند (رژه رفتند) من و جناب اشرف صدراعظم و پرنس و آدمیرال در یک کالسکه نشسته، سایر ملتزمین هم در کالسکههای دیگر بهطرف شهر روانه شدیم. در بین راه همه جا سرباز و سوار و توپچی در کنار خیابانها صف زده بودند و تماما برای تهنیت و احترام ما هورا میکشیدند. عموم مردم از ورود ما زیاده اظهار شعف میکردند. ما هم به همه اظهار مهربانی میکردیم و با دستمال تعارف میکردیم.
حقیقتا خیلی خوب از ما پذیرایی کردند. از پلی گذشتیم که روی رودخانه ورشو ساختهاند که تقریبا ۳۰۰ ذرع طول پل میشود. خیلی پل غریبی است. دو کشتی بخاری هم روی رودخانه در حرکت بود. بعد آمدیم به عمارت لازنسکی که از برای نزول ما حاضر کرده بودند. این عمارت از بناهای سلاطین لهستان است. پارک و عمارت غریبی است. دو دریاچه در جلو این عمارت واقع است که به قدر دریاچه سلطنتآباد خودمان میشود. خیلی مصفا است.
درختهای مارونیه (زبان گنجشک) خیلی بزرگ دارد. من خیلی مایل بودم برگ این درخت را ببینم و در اینجا که دیدم به قدر درختهای نارون بزرگ ایران است. درختی دیدم که تا امروز ندیده بودم برگهای قرمزی داشت به رنگ آلوچههای قرمز ایران. ناصر خاقان را گفتیم رفت شاخهای از آن چیده آورد تماشا کردیم. خیلی تماشا داشت…»
مظفرالدین شاه وقایع صبح روز بعد را چنین وصف کرده است: «… صبح که از خواب بیدار شدیم آدمیرال آمده عرض کرد ترتیب مشق و مانوری در خارج شهر داده شده، باید به آنجا برویم. پرنس فرمانفرما هم در آنجا برای پذیرایی حاضر است. من و جناب اشرف صدراعظم و آدمیرال و وزیر دربار در یک کالسکه نشسته حرکت کردیم. بعضی از ملتزمین هم در رکاب بودند.
از این پارک تا آن نقطه که موقع مانور بود بیست دقیقه راه است. بعد از اتمام مانور ما با جناب اشرف صدراعظم و آدمیرال سوار کالسکه شده به طرف منزل آمدیم و در بین راه به در خانه پرنس فرمانفرما آمده کارت گذاشتیم و از آنجا گذشتیم آمدیم منزل عکاسی که مطیعالسلطنه حاضر کرده بود که عکس ما را بیندازد.
چند قطعه عکس مرا برداشت…» مظفرالدین شاه دو روز بعد در گزارش روزانه خود چنین ادامه میدهد: «… عکاسی که پریروز عکس ما را انداخت امروز عکسها را حاضر کرده بود. به توسط صنیعالسلطنه بهحضور آورد. الحق خیلی خوب عکس انداخته بود. چند قطعه کارت پستال عکس ما را درست کرده بودند. بهحضور آوردند و ما آنها را دستخط کردیم و به تبریز فرستادیم …»
- 16
- 1