پزشکان در دوران صفوی دارای سلسلهمراتبی بودند، گروهی که پزشکان واقعی بودند و به علمآموزی روی آورده بودند و پس از سالها مطالعه و کوشش به پزشکی میپرداختند اما دستهای که به درمانگری مشغول بودند، گروهی بودند که بهطور تجربی این حرفه را آموخته و مهارت چندانی نداشتند. برخی از آنها برای درمان بیماریها متوسل به اوهام و خرافات شده و از مسائل اعتقادی و جادو استفاده میکردند.
آنها به جایی از شهر که طبیب کمتری داشت رفته و با یک عطار یا داروخانه زد و بند میکردند تا داروهای نسخه شده او را بسازد، بعد به تدریج شهرت افزونتری یافته و شاگردانی دور خود جمع میکردند و این شاگردان مانند جارچی آوازه آنها را به همهجا میرساندند و در جستوجوی شکار (بیمار) به اطراف فرستاده میشدند تا مثل صیادان با خود طمعه بیاورند.
در اینجا جواز و تصدیق طب وجود ندارد و هرکس جرات و جسارت ادعای طبابت را داشته باشد، میتواند بدان مشغول شود. علوم پزشکی در عصر صفویه صرفا در دست پزشکان آموزش دیده در این حوزه قرار نداشت و محدود به پزشکان تعلیمدیده نبود، بلکه گروههای مختلف جامعه صفوی با آموزههای تجربی دست به درمان و معالجه میزدند.
در این سلسله مراتب جامعه پزشکی عصر صفوی برخی مشاغل با پزشکی نیز وجود داشتند که نزد مردم جزو طبیبان و جراحان محسوب میشدند از جمله دلاکها (سلمانیها) بودند که به جراحیهای کوچک دست میزدند، هرچند هیچ اطلاع علمی در این خصوص نداشتند. دلاکها کارهای مختلفی انجام میدادند، برخی به اصلاح سر و صورت میپرداختند و برخی نیز مانند پزشکان، جراحیهای کوچکی انجام میدادند. بالاترین فرد این گروه «خاصهتراش» نام داشت که هم سلمانی شاه بود و همدر جایگاه جراح محسوب میشد، او وظیفه داشت از شاه خون بگیرد و یا صورت شاه را اصلاح کند.
دلاکها حتی به درمان لثه و دندان نیز مبادرت میکردند. البته این گروه در ده مورد باید با یک پزشک مشورت کنند از جمله فصد کردن (خون گرفتن و رگ زدن) بیماران خاص. جراحان از دیگر گروههای درمانگر در دوره مذکور بودند. پولاک، در مورد اعتبار و جایگاه جراحان آورده است: «اینان از حکیمها هم نادانتر و بیسوادترند.... منزلت اجتماعی یک جراح بیش از احترام یک دلاک نیست.» بنابراین علم پزشکی در عصر صفویه بهطور کلی در دست پزشکان تعلیم دیده نبود، بلکه گروههای مختلفی با اندک آموزههای تجربی یا مبتنی بر خرافات به درمانگری مبادرت میورزیدند.
البته این گروه در پیش از عصر صفوی نیز حضور داشتند اما در این عصر فعالیت آنها گسترش چشمگیری یافت و برخی از آنها همچون خاصهتراش در دربار به نفوذ و جایگاه والایی دست یافتند. اما دستکم در دوران صفوی پزشکانی بودهاند که کاملا از طریق علمی و مدرسی درمانگری را آموخته و از این طریق، فرد پزشک به هنگامی که دوره مطالعاتیاش را به پایان میرساند و تکمیل میکرد، بدون دریافت مجوز و پروانه کار نمیتوانست دست به درمان (بهویژه جراحی) بزند.
در این راستا این پزشک جراح علاوه بر امتحانات پزشکی باید امتحانات مخصوص را نیز میگذراند. وی باید به مطالب اولین بخش کتاب الفرقالطب جالینوس که توسط حبیش به عربی ترجمه شده بود، احاطه کامل داشته و تشریح را در حدی که آن روز معلوم بود، بداند. به نوشته الگود «تعداد افراد تحصیلکرده و پزشکانی که از طریق قانونی اجازه اشتغال در عرصه پزشکی را بهدست میآوردند، به مراتب بیشتر از کسانی بود که بدون مجوزی قانونی به درمان بیماران میپرداختند. در واقع فارغالتحصیلان ممتاز و وابسته به طبقات بالای اجتماع دوره نهایی کارآموزی خود را نزد یکی از جراحان مشهور و خبره به پایان رسانده و همین شخص هم به ایشان اجازه کار میداد.» از جمله پزشکان مهم در عصر صفوی حکیمباشی بود که جایگاه بسیار مهم و باارزشی در دربار صفوی داشت.
- 14
- 1