دکتر رضائیان یکی از چهرههایی است که تنها به تجربه روزنامه نگاری معروف نیست بلکه به شکل آکادمیک نیز به مدارج بالای این حوزه دست یافته. در این گفت و گو میخواهیم به چند پاسخ برسیم. اینکه «آینده حرفه روزنامهنگاری چه خواهد شد؟»، «چرا روزنامهها در گذشته میفروختند؟»، «چرا روزنامهها در حال حاضر نمیفروشند؟» و «تجربه و آکادمی در عرصه روزنامهنگاری چه نسبتی با یکدیگر دارند؟» پاسخهای دکتر رضائیان قطعا برای روزنامهنگاران، فعالان و اصحاب رسانه خواندنی و قابل استفاده خواهد بود.
به نظرم میتوانیم با این سوال شروع کنیم که ضعف آموزش حرفهای چه تأثیری بر رسانهها گذاشته است؟ این آموزش حرفهای در گذشته چه جایی بین روزنامهنگاران داشته و در وضع فعلی به چه صورت است؟
اول از گذشته شروع میکنم؛ وقتی که وب در کار نبود. زمانی که «دانشکده خبر» را راه انداختیم با مشورت افرادی نظیر «دکتر بدیعی» سعی کردیم که این مبحث را به عنوان طرح درس ارایه دهیم. برای همین درسی به نام «نقد سوژه» را تبیین کردیم.
در واقع نسل قدیم روزنامهنگاران ایران با سوژه وارد تحریریه میشدند. سردبیر، روزنامهنگار بیسوژه را به تحریریه راه نمیداد. پایه روزنامهنگاری حرفهای شکار سوژه در بُعد خبری و کشف سوژه در بُعد فیچر است. ما در روزنامهنگاری دو پایه داریم: رویداد و سوژه. رویداد ابعاد مختلفی دارد. رویداد زیاد است؛ در این میان شکار و کشف سوژه مهم است.ما شکار رویداد داریم و مسألههایی که افکار عمومی با آن درگیر است و روزنامهنگار باید آن را به دست آورد. از دید من در حال حاضر این پایه به هم ریخته است.
یعنی در گذشته این پایه وجود داشت؟
بله؛ وجود داشت. روزنامهنگار خبر تولید میکرد؛ «وی گفت» و «وی افزود» در کار نبود. این مدل که اصلا خبر نیست.حتی وقتی خبر نقلقولی نوشته میشود، هر پاراگراف باید نسبت به پاراگراف بعد دالان اطلاعاتی درست داشته باشد. پاراگرافها باید همدیگر را تکمیل کنند. در گذشته به هر میزان که روزنامهها تولیدیتر بودند، با یکدیگر رقابت هم داشتند و به همدیگر تیتر میزدند؛ منظور از اصطلاح «تیترزدن» این بود که سوژهای شکار شده که دیگری ندارد.
پايه دیگری هم در این میان وجود دارد؟
بله؛ پایه دوم تکنیک بود. الان روزنامهنگاران چه اندازه مهارت دارند؟ در گذشته ادیب و شاعر بود که روزنامهنگار میشد. اطلاعات روزنامهنگاران کمتر از ادیبها نبود. در حال حاضر چقدر به ادبیات اهمیت داده میشود؟ الان چقدر این پایه وجود دارد؟ ما حتی در مواردی شاهد هستیم که روزنامهنگار تأثیرگذار را با «ز» زنبوری نوشته و سپاسگزار را با «دال ذال».
ما الان شاهد غلطهای فاحش املایی هستیم. پایه سوم مهارتهای روزنامهنگاری بود؛ هرکدام از آدمها برای خود سبکی داشتند. پایه چهارم هم این بود که فرد بهراحتی سردبیر نمیشد. او از پلههای پایین بالا میآمد. در گذشته این چهار رکن غنی بود.
«انفجار اطلاعات» چه تأثیری بر این چهار رکن گذاشته است؟
انفجار اطلاعات تیری به پای روزنامهنگاری شلیک کرده که دیگر کسی دنبال سوژه نیست. وقتی انفجار اطلاعات است، روزنامهنگار فکر میکند از همه چیز باخبر است. من گاهی از دانشجویان و روزنامهنگاران سوال میکنم که «در آمریکا و اروپا بیشتر از اینترنت استفاده میکنند یا در ایران؟» بعد میپرسم «پس چرا آنها هر صبح روزنامه میخوانند؟» تیراژ روزنامههایشان ٦٥٠هزار بوده و الان به ٤٠٠هزارتا رسیده است. آنها مدام فکر میکنند که چطور این مسأله را جبران کنند؛ با استفاده از نسخه وب بخشی از کاستی درآمد را جبران کردهاند.
یعنی هنوز «نسخه کاغذی» در کشورهای توسعهیافته دوامِ خود را دارد؟
افت کرده اما دوام دارد. همان ٤٠٠هزار نفری که روزنامه میخرند، ممکن است در فضای وب کلوبی داشته باشند که میلیونی باشد. خب این مسأله دلیل دارد؛ یک دلیل روشن: رسانه در جای دوم هم با رنگ خودش وارد میشود. آنها در فضای وب هم به صورت تولیدی فعالیت میکنند. درست است که مخاطبها «کوتاهخوان» شدهاند، اما وقتی چیز تازهای به آنها ارایه دهید، به سراغتان میآیند؛ چون این دیگر در انفجار اطلاعات موجود نیست.
وجه مثبتش هم این است که اگر در آن دوران حبس اطلاعات بود، الان آزادی اطلاعات است. خودِ مخاطب رسانه است و میتواند حرف بزند. دیگر با مخاطبی طرف نیستیم که صرفا پذیرا باشد و «بله» بگوید؛ او خودش تولید میکند.
این مسأله کیفیت کار روزنامهنگار را بالا میبرد. سلیقه و درک مخاطب بالا رفته و این به نفع روزنامهنگاری است؛ اما ما نتوانستهایم از این نفع استفاده کنیم. انفجار اطلاعات اتفاق افتاده و دیگر کسی به فکر سوژه نیست. ادبیات پایه ما هم نسل به نسل شدیدا دارد افت میکند. این موضوع در روزنامهنگاران ما هم نسل به نسل دارد دیده میشود.ما در بخش آموزش حرفهای ضعف داریم.
دانشکدههای ارتباطات چقدر به پرکردن این خلأها و جبران ضعفها کمک کردهاند؟ دانشجوهای روزنامهنگاری چقدر موفق بودهاند؟ اصلا تحریریهها به این دانشکدهها و ارتباط با آنها نیاز دارند؟
من سال ٨٢ پیشنهادی مطرح کردم که این ارتباط مثل سایر نقاط دنیا وجود داشته باشد. رسانههای حرفهای و بزرگ با بعضی از دانشکدهها ارتباط اسپانسرینگ دارند. آنها همدیگر را حمایت میکنند؛ به این معنا که دانشجویان در بعضی از درسهای تخصصی کارآموزِ روزنامهها میشوند، کار را میبینند و یاد میگیرند و بعضی از نوشتههایشان منتشر میشود. دانشجویان به این صورت احساس هویت کرده و خود را پیدا میکنند.
روزنامه هم همزمان از دانشکده حمایت میکند؛ یافتههای خود را ارایه میدهد و دانشجویان در پایاننامههای خود روی محورها کار میکنند. این کار باید در ایران اتفاق میافتاد. زمانی که دانشکده خبر را در یک شورای ٥ نفره راه انداختیم، همین پیشنهاد را مطرح کردیم که «ایرنا» و «ایران» و دانشکده خبر اسپانسر شوند و به صورت عملی این اتفاق در ایران بیفتد؛ نگاه ما چیز دیگری بود. این اتفاق باید در ایران بیفتد.
که تا الان نیفتاده؛ در صورتی که شرایطش مهیا است. ما در سطحهای مختلف میتوانیم این ارتباط را برقرار کنیم: دانشکده خبر و ایرنا و ایران، دانشکده صداوسیما و روزنامه جامجم، دانشکده ارتباطات و مطالعات رسانه دانشگاه آزاد و روزنامه فرهیختگان و آنا و ایسکانیوز، دانشکده ارتباطات دانشگاه سوره و خبرگزاری مهر.
بله؛ شرایط مهیا است. وقتی این اتفاق بیفتد، قواعدی هم دارد؛ یعنی اعضای هیأت علمی باید با شرایطی وارد شوند و در ادامه این ارتباط دوسویه باشد. این کار فقط یک طرح نیست باید به لوازم آن هم نگاه کرد؛ من اولویت را برای ارتقا به رسانه میدهم تا دانشکده. یافتهها از رسانه بیرون میآید؛ دانشکده باید در خدمت رسانه باشد.
منظورم از «خدمت» زیرمجموعه نیست؛ منظور تناسب و نسبت حرفهای است. وقتی میخواهیم در دانشکده کار تحقیقاتی انجام دهیم، باید از دل تحریریه سوژه بگیریم تا به نیازهای رسانه پاسخ داده باشیم.
در چند سال گذشته دانشکدههای ارتباطات گسترش پیدا کردهاند و حتی شاهد فعالیت مستقل آنها بودهایم؛ مثلا دانشگاه سوره دانشکده ویژه ارتباطات راه انداخت و دانشگاه آزاد دانشکده خبر را احداث کرد که الان اسمش دانشکده ارتباطات و مطالعات رسانه شده؛ این فعالیتها در حوزه آکادمیک تأثیری هم در فضای حرفهای روزنامهنگاری کشور داشته است؟
من تأثیر جدیاي ندیدهام؛ اگر هم تأثیری داشته، اندک و ناچیز بوده است.
میتوانیم به این نتیجه برسیم که روزنامهنگاری بیشتر تجربی است تا تکیه اينكه بر مسائل آکادمیک داشته باشد؟
نه؛ این نتیجهگیری غلط است؛ حق نیست. این نتيجهای است که در ایران گرفته میشود. در صورتی که از نظر علمی، اصولی و حرفهای چنین چیزی نیست.
شما فکر میکنید کتاب «تیترنویسی» چطور نوشته شد؟
خب طبیعتا با تکیه بر تجربههای عملی و استفاده از تحقیقات دانشگاهی.آنچه که یافته بودم را آوردهام؛ مثلا اکثر مثالهای این کتاب متعلق به رویترز است؛ یک خبرگزاری معتبر در جهان. اسپانسر آکادمی رویترز آکسفورد است. این چیزی است که الان وجود دارد. «بلوکنویسی» رویترز چطور به وجود آمده؟ از دل عرصه عملی درآمده و در دانشگاه مدون شده است؛ جای این تعامل در ایران خالی است.
حرف از «تعامل» شد. دلم میخواهد حرف دل دانشجویان روزنامهنگاری را بزنم: «هیچگاه مدیران مطبوعات از ما حمایت نمیکنند. ما نمیتوانیم با مدرکمان برویم و وارد تحریریه شویم. مدرک ما را مسخره میکنند. خب اگر روزنامهنگاری یک کار تجربی است، چرا رشتهاش را از دانشگاهها حذف نمیکنید؟»
در اینجا دو مشکل هست آدمی که از دانشکده وارد تحریریه میشود اعتمادبهنفس لازم را ندارد. او میآید در رسانه کار کند تا موتورش راه بیفتد. خودش میداند وقتی که وارد میشود، نمیتواند بهدرستی و مثل سایر افراد تحریریه فعالیت کند.
خب این مشکل دانشکدههای ما نیست؟ آنها مدام بر تئوریها اصرار میورزند.
دقیقا؛ مشکل دوم هم این است که مدیران رسانه به کار عملی فرد نگاه میکنند. آنها میبینند که چه کسی جلوتر است و طبق همین معیار کار را به او میسپارند. اسم این را «مشکل» گذاشتم چون مدیر به تخصص آدم نگاه نمیکند. اگر در روزنامهنگاری صرفا مهارت داشته باشید، مطلقا روزنامهنگار خوبی نخواهید شد؛ چون باید در آن حوزه کارشناس باشید. علت آنکه بعضی از روزنامهنگاران حرفهای دهه ٥٠ تا ٦٠ همچنان به عنوان «خبرنگار سرویس» کار خود را ادامه میدادند، این بود که آنها تنها با دیدن فیلم دست به قلم میشدند و خروجی بینظیری ارایه میدادند.
در روزنامهنگاری باید حوزه تخصصی مشخص باشد؛ اما متاسفانه مدیر رسانه به این موارد اهمیت نمیدهد.وقتی در گذشته یک اسم از روزنامهای به روزنامه دیگر میرفت، مخاطب هم با او کوچ میکرد. وقتی مخاطب میبیند که روزنامه حرفی برای گفتن دارد و به مسألهها میپردازد، استقبال میکند و جلو میآید. همه منتظر میمانند تا ببینند که او چه آسی رو میکند.
ما الان به این بخش نیاز داریم. مدیران باید به دانشجویان اعتماد کنند؛ اما این اعتماد سه پله دارد: اول اعتماد کنند که آنها را راه بیندازند، بعد هم روی حوزه تخصصی آنها کار کنند، در پله سوم هم به تکنیکها و مهارتها بپردازند. به این صورت میتوان به طور کامل به او اعتماد کرد. قطعا رسانهای که از دل این روزنامهنگاران بیرون میآید، قطعا موفق خواهد شد؛ به مرور میتواند مخاطب هم جذب کند.
دکتر رضائیان من میتوانم پاسخ شما به این پرسش را حدس بزنم، اما خب باز هم دوست دارم از شما بپرسم که «با این رویهای که پیش میرویم، روزی میرسد که فاتحه نشریات کاغذی خوانده شود؟»
من معتقدم که ما در این سوال اسیر شکل شدهایم، تا محتوا. اگر روزی بشر از خواندن بُرید، روزنامهنگاری هم از بین میرود. مهم این است که بخواند. مسأله این است که اعتبار رسانه کاغذی متناسب با گسترش شبکههای مجازی بیشتر شده است. هر چه حرف معتبر هست، به روزنامهها برمیگردد.
تکنولوژی ارتباطی بیرحم است و این به نفع بشر نیست؛ اما از نظر من رسانه کاغذی باقی میماند؛ حتی اگر تیراژ آن به هزار نسخه برسد. تکنولوژی حریف دوچیز نشده است: تئاتر و کتاب. تئاتر افزوده ندارد؛ در فضای وب چه کار میشود با آن کار کرد؟ تقریبا تماشاچیهای تئاتر در سه، چهار سال اخیر بالغ بر دو و نیم برابر شدهاند. ارسطو میگوید تئاتر و کتاب اگر در یک جامعه باقی بماند، آن جامعه از لحاظ فرهنگی غنی است. من میگویم روزنامه هم نوعی کتاب است.
اما همپای تئاتر این رشد را داشته است؟
نه؛ نداشته است. مسأله این است که میخواهم بگویم کتاب بویی دارد که تو را به خواندنِ درست و معتبر دعوت میکند. کتاب و قرائت و سرانه مطالعه خیلی چیزها را تعریف میکند. سرانه مطالعه در کشور ما فاجعهانگیز شده است. متأسفانه نتیجهگیریاي که در کشورمان میکنیم به تمام دنیا تعمیم میدهیم اما به این شکل نیست؛ کتاب در سطح دنیا افت نکرده است.
روزنامه کاغذی افت کرده است، اما نه به حد فاجعهآمیز اینجا. ما تیراژ ٤٠٠هزارتایی داشتهایم و با فروش ٣٨٠هزارتا و بعضی از روزها هم روزنامه کم میآمده. الان تیراژ چقدر شده؟ ١٥هزارتا. چقدر فروش؟ ٥هزارتا. اتفاق اینچنینی اما در دنیا نیفتاده است. سرانه مطالعه در جهان مثل فاجعه کنونی در ایران نیست.
در واقع ما اسیر شکل هستیم. روزنامهنگاری میماند؛ موضوع خواندن است و خواندن هم که وجود دارد. اگر شما روزنامهنگاری حرفهای را درست و بر مبنای آموزش حرفهای دنبال کنید، مطمئن باشید در فضایی که انفجار اطلاعات رخ داده، دیده میشوید. «گزارش گورخوابها» روزنامه شما چطور هدلاین تمام شبکههای خبری دنیا شد؟ پس اگر کار تولیدی و حرفهای بکنید، دیده میشوید.
یادمان باشد اسیر شکل نشویم. جبرگرایی تکنولوژی در عرصه ارتباطات فوقالعاده بیرحم است. در شبکههای اجتماعی خبری از بستهبندی خبری نیست اما در روزنامهها همه چیز بستهبندیشده ارایه میشود. باز هم بگویم که خواندن از بین نمیرود.روزنامهنگاری هم میماند. روزنامهنگاری سر جای خودش هست؛ فقط ممکن است روزنامهنگاری کاغذی در تیراژ کمی افت کند.
یعنی با افت تیراژ و کمتعدادشدن روبهرو میشویم.
بله در خواندن ممکن است جابهجا شویم اما موضوع چیز دیگری است؛ الان در ژاپن به این نتیجه رسیدهاند که ما باید کاغذی را تولید کنیم که وقتی خوانده میشود، برگردانده شود و مجددا آن را چاپ میکنیم. الان به این چیزها فکر میکنند. تکنولوژی ممکن است به هر سمتی بیاید. شرایط کنونی رسانه معتبر و بستهبندی شده و حرفهای را نیاز دارد. الان روزنامهنگاری تحلیلی ژانر مسلط دنیا است. حتی در فضای وب هم مخاطبان همه چیز را میدانند؛ آن که به چگونگی و چرایی بپردازد، موفق است.
روزنامههای کشور در دوران اوج خود تیراژ ٦٠٠هزارتایی هم داشتهاند؛ به نظر شما اگر تحریریه همان روزنامه به روزنامههای فعلیِ ما بیایند، آمار فروش جابهجا میشود؟
تا ١٠٠هزارتا حتما.
دستنیافتنی به نظر میآید.
حتما با آن «تحریریه» شدنی است. در حد ٦٠٠هزارتا نه، اما ١٠٠هزارتا چرا. این میزان افتی که در ایران اتفاق افتاده غیرعادی است. حرف من این است که همه این افت تقصیر شبکههای مجازی نیست؛ ارزیابی ما حرفهای نیست. ما در شرایط فعلی میتوانیم روزنامهای را منتشر کنیم و در کف فروش ٧٠هزارتا نگه داریم و آن را به ١٠٠هزارتا برسانیم.
باید مطالب را بستهبندیشده به مخاطب ارایه کرد. در بسیاری از مجلهها شاهد هستیم که خود را فرهنگی- اجتماعی- سیاسی- هنری و... معرفی میکنند و این باعث میشود که با «بحران مخاطب» مواجه شویم. الان مجلههای عکس در دنیا هم تخصصی شدهاند.
ارایه بستهبندیشده مطالب بخشی از ایده من بود که در «جامجم» مورد پذیرش قرار گرفت؛ با این شعار تبلیغاتی «دو روزنامه در یکروز». هر روز یک ویژهنامه ١٦صفحهای «تاخور» منتشر کردیم که ٨صفحه روزنامه میشد. مخاطب را روزانه به یک بسته میهمان میکردیم؛ این بستهها لذتبخش است.
دکتر رضائیان ما در شرایطی قرار داریم که جریانسازی رسانههای کاغذی به حداقل رسیده است. دوست دارم گفتوگو را با نمونهای از جریان سازی مطبوعات در گذشته به پایان برسانیم.
یکماهی از انتشار روزنامه «ایران» میگذشت، خبری را در روزنامه دیدم؛ کوتاه بود و یک و نیم ستونی در صفحه حوادث از قول آقای مقتدایی دادستان کل وقت کشور آورده شده بود که افراد زیادی به خاطر بدهیهای مالی در زندان هستند. هنوز روی صفحهبندی سیستمی نرفته بودیم و صفحات رویی را دستی میبستیم. من صفحه را نگه داشتم و گفتم که سرویس حوادث از طرف روزنامه فراخوان تهیه کند تا ما برای آزادی آنان پیشقدم شویم.
سر صفحه که رفتم فراخوان را «تیتر یک» کردم «زندانیان بدهکار را آزاد کنید». تا شب عید حدود ٨هزار زندانی آزاد شدند؛ یعنی تقریبا در یک ماه. بعد از این «تیتر» تلفنهای روزنامه آنقدر زنگ میخورد که دیگر کسی نمیتوانست با گرفتن ٩خط را آزاد کند و گفتوگو بگیرد. تزریق انرژی منفی و ناامیدکردنِ مردم مهم نیست؛ ارایه راهکار هم مهم است. آیا ما تولید مناسب ارایه کردهایم كه مردم استقبال نکرده باشند؟
امیر هاتفی نیا
- 15
- 5