اگر روزگاری شهروند خبرنگاران، مزاحمان سلفیبگیر بودند یا در خدمت و خیانت آنها شکی بود، اینک باید گفت که در پارهای موارد موج اثربخشی در جامعه به راه میاندازند. آنچنان که بسیاری از صاحبنظران بر این باورند «شهروند خبرنگاران» رقیبان سرسخت رسانهها هستند. البته رواج چنین رویکردی میتواند نشات گرفته از پدیده سانسور و غلبه بر رسانهها باشد؛ چرا که برخیها معتقدند صدا و سیما به طور هدفمند حقایق را کتمان میکند. بنابراین در چنین شرایطی شاهد خواهیم بود که حضور شهروند خبرنگاران پر رنگتر میشود. شهروند خبرنگارانی که تاکنون توانستهاند پرده از حقایق بردارند و مشکلات مردمی را به مسئولان گوشزد کنند. به مناسبت روز خبرنگار پیرامون مبحث «شهروند خبرنگاری» با مهدی محسنیانراد، استاد علوم ارتباطات به گفتوگو نشستهایم.
از دیدگاه شما چه کسی شهروند خبرنگار است؟
وقتی بنده حدود ۱۷ سال پیش برای نخستینبار در کنفرانس محققان ارتباطات در بوداپست نظریه بازار پیام را ارائه دادم؛ گفتم که در آینده یک پدیده جدید و وضعیت خاص تولید محتوا در رسانهها شروع خواهد شد. حتی به انگلیسی گفتم میتوانیم فکر کنیم که این پدیده یک Seller Mono یا تکفروش است. مقصودم از تکفروش ایدهای بود که گرفته بودم. به گونهای که ممکن است فردی یک جفت کفش از بازار سنتی مشرق زمین بخرد و بعد ببیند که تنگ است، آنگاه وسط بازار بایستد و آن را یک بار برای همیشه بفروشد. در واقع Seller Mono به فردی گفته میشود که پیامش را به صورت تک فروش یک بار میفروشد. ما در طول سالیان گذشته خبری داشتیم که به وسیله یک فرد حتی ناشناس تولید و یکدفعه جهانی شد.
مانند خبر مرگ «ندا آقاسلطان» که نفهمیدیم چه کسی عکس را گرفت. بعد هم دیدیم که یک ساعت بعد بسیاری از سرویسها و شبکههای خبری جهان آن عکس را پخش کردند. بنابراین برای فردی امکانی پیش آمد و خبری را تولید کرد که آن خبر هم ارزش خبری داشت و هم انعکاس وسیع پیدا کرد.
هر چند که مهم نیست آن شخص بابت این کار پول گرفت یا نه. این اتفاق نمونهای از پدیده شهروند خبرنگار است که بنده ترجیح میدهم به تولیدکنندگان امثال چنین رویکردی شهروند خبرنگار بگویم. نمونه دیگری هم برایتان دارم. حدود چهار پنج سال پیش در یکی از فرودگاههای کانادا پلیس گمرک رفتار خشنی با یک مسافری انجام داد که قادر نبود به زبان انگلیسی حرف بزند.
آن زمان یک Seller Mono از این صحنه فیلم کوتاه گرفت که از شبکههای تلویزیونی در کانادا پخش شد. آنچنان که حاصل آن این بود که قانون رفتار با مهاجران کاملا تغییر کرد. خلق چنین رویدادی ناشی از امکانات است. بنده و هم دورهایهایم سال ۴۷ که دانشجوی روزنامهنگاری بودیم، چنین امکانی نداشتیم که دست به جیب کتمان ببریم و ابراز کوچکی را دربیاریم و از یک صحنه فیلمبرداری کنیم یا اینکه همیشه عکاس، دوربین یا ضبط همراهمان باشد. بنابراین در حال حاضر یک بخش از فناوری این امکان را برای افراد کنجکاو و خلاق فراهم کرده است. افرادی که فرصت را مغتنم میشمارند و زمانی که خبرنگاران در صحنهای حضور ندارند؛ به ضبط و انتشار اخبار میپردازند. همانطور که گفتم بنده بیشتر تمایل دارم به این افراد شهروند خبرنگار بگوییم.
اما اکنون در ایران اتفاق دیگری میافتد...
بله. همانطور است. اکنون در ایران پدیدهای در حال وقوع است که فراوانی آن بیشتر از موردی است که در تعریف بنده از شهروند خبرنگار میگنجد و آن این است که برخیها میکوشند چیزی را که رسانهها منتشر نمیکنند؛ به سیستمهایی بفرستند تا دیگران مطلع شوند. اکنون شرایط ایران استاندارد نیست. افرادی دائما در حال عکس و فیلم گرفتن از رویدادها هستند و آنها را برای شبکه های خارجی میفرستند.
بدون اینکه تفسیر، تحلیل و ریشهیابی از اخبار صورت گیرد. آنچنان که عملا حیثیت روزنامهنگاران از بین رفته است و عملا مردم میگویند که روزنامهنگاران کجا هستند. از سوی دیگر، شیوه شهروند خبرنگاری در ایران مردم را به خامخواهی عادت داده است. این در حالی است که باید پدیده شهروند خبرنگاری از مغز یک تحصیلکرده روزنامهنگاری عبور کند تا خبر تولید شود، اما متاسفانه چیزی غیر از آن را شاهد هستیم. با این حال بنده اصطلاح شهروند خبرنگار را در ادبیات غربی ندیدهام. فکر کنم چیزی است که بچههای مطبوعات در ایران ساختند و بعد از آن هم به دانشگاهها راه یافت. این در حالی است که در نظام غرب و کشورهای پیشرفته آن طورخودسانسوری و سلطه بر رسانهها وجود ندارد که لازم باشد افرادی کار شهروند خبرنگاری را انجام دهند. آنها برای کار حرفهایشان ارزش قائل هستند.
برای مثال اگر یک سیاهپوست به وسیله پلیس در آمریکا کتک بخورد و به قول شما شهروند خبرنگاری از این رویداد عکس بگیرد، قبل از آنکه این عکس وارد سیستم شود؛ هلیکوپتر مشترک پلیس و روزنامهنگار بالای سر حادثه قرار دارد. شما میدانید که در تمام مراکز پلیس آمریکا روزنامهنگارانی هستند که در ماشین یا هلیکوپتر پلیس مینشینند و همزمان کار حرفهای خود را در حوادث دنبال میکنند.
شبکههای اجتماعی و رسانههای اجتماعی هر دو یک فناوری هستند، اما سوال اینجاست که نحوه عملکردشان چگونه است که یکی شبکه اجتماعی میشود و دیگری رسانه اجتماعی؟
ممکن است شما خبری را در گروه تلگرامی منعکس کرده و انتشار دهید و اعضا هم آن را نگاه کنند، اما نوع دیگر به گونهای است که شما از یک فیش حقوقی نجومی عکس میگیرید و برای مثال به عنوان یک کارمند ساده بیمه مرکزی ایران آن فیش را در گروهتان میگذارید. آنگاه است که دست به دست شده و گروههای دیگر نیز شروع به تکثیر میکنند و در نهایت این خبر به رسانهها میرسد.
شما قرار نبود شهروند خبرنگار باشید، یعنی عکسی را به این نیت نگرفتید که برای شبکه های خارجی یا... بفرستید. تنها عکس گرفتید و آن را در یکی از شبکههای اجتماعی مثل تلگرام گذاشتید. بعد از آن است که فرمولی شروع به عمل میکند. آن فرمول شبیه فرمول شکلگیری شایعه است. منتها در شایعه صحت خبر معلوم نیست، اما در این سیستمی که داریم راجع به آن صحبت میکنیم؛ صحت مقداری در پیام وجود دارد. به این دلیل که اغلب پیامها تصویری و مستند هستند.
آن فرمول چیست؟
از نظر جامعهشناسی میدانیم اهالی یک روستا یا اهالی یک کشور جامعه میشوند. حتی میتوانیم از اصطلاح جامعهجهانی هم استفاده کنیم. با استناد به این مساله میخواهم بگویم هر چقدر موضوعی که وارد سیستم میشود، اهمیت بیشتری داشته باشد؛ احتمال اینکه در رسانهها جا خشک کند و تکثیر شود، بیشتر است، اما این به تنهایی کافی نیست. باید در عدد دیگری ضرب شود و آن درجه ابهامی است که آن پدیده داشته است، یعنی رسانههای رسمی اجتناب کردند از اینکه راجع به آن موضوع صحبت کنند،
آن را لو دهند یا اینکه از دستشان در رفته و توجهی به آن موضوع نداشتند. برای مثال خودسوزی دستفروش تونسی میتوانست کاملا برای یک خبرنگار رادیو و تلویزیون و مطبوعات تونس سوژه خبری باشد و سر از صفحه حوادث روزنامههای شهر تونس دربیارد، اما فردی تصویری از این حادثه برمیدارد و در شبکه اجتماعی میگذارد. آنگاه این اتفاق به سیستم خبری جهان ورود پیدا میکند. بنابراین هر چه درجه اهمیت و ابهام بزرگتر باشد، حاصل ضربش عدد بزرگی میشود و آن عدد بزرگتر بیانگر احتمال این است که سانحهای با تمام تعاریف مربوط به عناصر و ارزشهای خبری تبدیل به خبر شود.
برخیها از پدیده شهروند خبرنگار به عنوان تیغ دولبه یاد میکنند. تعبیر شما چگونه است؟
موافق نیستم و توصیه میکنم تیغ دو لبه را به کار نگیرید، چون تیغه دو لبه فیالنفسه دو لبه دارد. این در حالی است سلفیبگیران حوادث در اقلیت هستند و سهمشان ناچیز است. برای مثال در گذشته قتلی در میدان کاج سعادتآباد اتفاق افتاد و عدهای به جای آنکه بروند و مانع قتل شوند، موبایل به دست از این قتل عکسبرداری میکردند. همچنین در حادثهای دو خواهر در حال غرق شدن در رودخانهای بودند و مردم کنار رودخانه داشتند، فیلمبرداری میکردند. چنین رویدادهایی تعداشان کم است، اما در مقابل اخباری با مضمون فساد اقتصادی در ایران توسط شهروند خبرنگاران به سیستم شبکههای اجتماعی راه مییابد و بعد از رسانههای اجتماعی سردرمیآورد. بنابراین نباید بگوییم شهروند خبرنگار یک شمشیر و تیغ دولبه است. در واقع شهروند خبرنگار یک امکان و فرصتی است که در طول تاریخ نوبت به آن رسیده است.
برای مثال هنگامی که چاپ گوتنبرگ نوبتش رسید، اتفاقات بسیار مهمی در آن شکل گرفت. به گونهای که مرکز پروتستان در کنار کاتولیک به یک تعبیر محصول وجود چاپ گوتنبرگ بود. پدیده شهروند خبرنگار هم همانطور است. در چاپ گوتنبرگ هم ممکن بود که کتابها و تصاویری چاپ شوند که پیش از آن چاپ نمیشدند یا مثلا مطالب کفرآمیز منتشر شود که پیش از آن چنین امکانی وجود نداشت. از این رو نمیتوان گفت که چاپ گوتنبرگ هم یک تیغ دو لبه است.
نگین باقری
- 17
- 4