اشعار انوری
نام اصلی انوری، اوحدالدین محمد ابن محمد( یا ابن اسحاق) بود که در ابتدا از او به عنوان مداح سلطان سنجر یاد میشد و به ستایس امرای بلاد دیگر، پس از مرگ سلطان سنجر و استیلای ترکان غز بر خراسان پرداخت. ولی در اواخر عمرش پرهیزکار شد و دیگر خدمتکاری سلاطین را برعهده نگرفت. تاریخ فوت او به احتمال زیاد در سال ۵۸۳ هجری قمری بود. پانزده هزار بیت در دیوان انوری موجود میباشد که در آن به سرودن اشعاری در قالب های مختلف مانند قصیده و قطعه پرداخته است. انوری بیشتر به خاطر قصاید، مشهور گردید و بیشتر اشعار فکاهی و هزل او در قالب قطعه است.
* اشعار احساسی انوری:
نام تو نویسم ار قلم بردارم
کوی تو گذارم چو قدم بردارم
جز روی ترا نبینم ای جان جهان
در عمر خود ار دیده ز هم بردارم
* اشعار عاشقانه انوری:
در کوی غمت هزار منزل دارم
وز دست تو پای صبر در گل دارم
در راه تو کار سخت مشکل دارم
دل نیست پدید و صد غم دل دارم
* اشعار انوری:
مرا دانی که بی تو حال چونست
به هر مژگان هزاران قطره خونست
تنم در بند هجر تو اسیرست
دلم در دست عشق تو زبونست
غم عشق تو در جان هیچ کم نیست
چه جای کم که هر ساعت فزونست
به وجهی خون همی بارم من از دل
که در عشق توام غم رهنمونست
اگر بخشود خواهی هرگز ای جان
بر این دل جای بخشایش کنونست
* سروده های انوری:
عشق تو قضای آسمانست
وصــل تـــو بقای جـــاودانست
آسیـــب غـــم تـــو در زمـــانـــــه
دور از تـــو بــلای ناگـــهانســـت
دستــــم نــــرسد همی به شادی
تـــا پـــای غـــم تو در میانست
در زاویه هــــای چیـــن زلفـــــت
صد خرده ی عشق در میانست
ایــن قاعـده گـــر چنین بماند
بنیــاد خـرابی جهانست...
* دیوان شعر انوری:
حسنت اندر جهان نمی گنجد
نامــت انـــدر دهـــان نمی گـنجد
راز عشـــقت نهان نخــواهد مــاند
زانکـــه در عقـــل و جان نمی گــنجد
با غـــم تــو چنـــان یگــــانه شـــــدم
کـــــه دل انــــــدر میـــان نمی گــنجـــد
آخـــــر ایــــن روزگــــــار چنــــدان مــــاند
کـــــه دروغــــی در آن نمـــی گــنجد...
گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش
- 16
- 1