اشعار خواجه عبدالله انصاری
ابواسماعیل عبدالله بن ابی منصور محمد بخاطر فن سخنوری، اشعار و متون نغز و بی مانندش، بخصوص در مدح و ثنای خداوند به زبان های عربی و فارسی به شهرت رسید. وی از استادان زیادی، صوفی گری را یاد گرفت و دو مرتبه با شیخ ابوالحسن خرقانی دیدار داشت و این دیدارها در روحیات و منش وی تاًثیر زیادی داشته است. او بیشتر دوران زندگی خود را در هرات، سپری کرد و تا آخر عمرش در آن جا مشغول به تعلیم و ارشاد بود.
>> سر سروران بستۀ دام تو
دل دلبران دفتر نام تو
بسا عقل آسوده دل را که کرد
سراسیمه یک قطره از جام تو
>> گر آب دهی نهال، خود کاشته ای
ورپست کنی بنا خود افراشته ای
من بنده همانم که تو پنداشته ای
از دست میفکنم چو برداشته ای
>> نی از تو حیات جاودان می خواهم
نی عیش و تنعم جهان می خواهم
نی کام دل و راحت جان می خواهم
هر چیز رضای توست آن می خواهم
>> گر درد دهد بما و گر راحت دوست
از دوست هر آن چیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر به خوبی و بدی
مقصود رضای او خشنودی اوست
>> بنمای رهی، که ره نماینده تویی
بگشای دری، که درگشاینده تویی
زنگار غمان گرفت دور دل من
بزدای، که زنگ دل زداینده تویی
گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش
- 15
- 4