یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
کد مقاله: ۹۹۰۷۰۰۰۶۲

داستان های عاشقانه غمگین و کوتاه

داستان های عاشقانه غمگین,داستان های عاشقانه غمگین کوتاه,داستان های عاشقانه غمگین جدیدتصاویر و داستان های عاشقانه غمگین
داستان های عاشقانه غمگین قصه هایی از عاشقان واقعی یا خیالی هستند که در آخر همدیگر را از دست میدهند و داستان عاشقانه زیبا با شکست عشقی پسر یا دختر پایان می پذیرد.

داستان های عاشقانه غمگین

داستان های عاشقانه همگی سختی ها و غم انگیزترن لحظه ها را بهمراه داشته اند لحظه هایی که در راه وصال رقم خورده اند دو مورد از داستان های عاشقانه غمگین در این بخش می خوانید:

- داستان عاشقانه غمگین آخرین قرار

روی نیمکت پارک نشسته بودم و کلاغ ها را می شمردم تا بیاید. بهشان سنگ می انداختم. می پریدند، دورتر می نشستند. اندکی بعد دوباره برمی گشتند و جلویم رژه می رفتند.

ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. مضطرب، کلافه، عصبی شدم. شاخه گلی که دستم بود سر خم کرده، داشت می پژمرد.

طاقتم تاق شد. از روی نیمکت بلند شدم و ناراحتیم را سرِ کلاغ ها خالی کردم.

گل را هم زمین انداختم، پامال اش کردم، بهش گَند زدم. گل برگ هاش کَنده، پخش، لهیده شد.

بعد، یقه ی پالتویم را بالا دادم، دست هایم را توی جیب هایش فرو کردم، راهم را کشیدم و رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِدایش از پشتِ سر آمد.

صدای تند قدم هایش و حتی صدای نفس نفس هایش را هم می شنیدم ولی به طرفش برنگشتم. حتی برای دعوا، مرافعه، قهر. از پارک خارج شدم. خیابان را به دو گذشتم. هنوز داشت پشتم می آمد. صدا پاشنه ی چکمه هایش را می شنیدم. می دوید و صدایم می کرد.

آن طرفِ خیابان، ایستادم جلوی ماشین. هنوز پشتم بود. کلید را انداختم که در را باز کنم، بنشینم، بروم، برای همیشه.

در خودرو را باز کرده نکرده، صدای بوق ترمزی شدید و فریاد ناله ای کوتاه توی گوش هایم، توی جانم ریخت.

تندی برگشتم. دیدمش. پخش خیابان شده بود. به رو جلوی ماشینی افتاده بود که به او زده بود و راننده اش داشت توی سرِ خودش می زد.

سرش به آسفالت خورده بود و خون، راهش را کشیده بود به طرف جوی کنارِ خیابان می رفت.

ترس خورده و هول به طرفش دویدم و بهت زده، گیج و منگ بالا سرش ایستادم. مات و مبهوت نگاهش کردم.

توی دست چپش بسته ی کوچکی قرار داشت که با ظرافت خاص خودش کادوپیچ شده بود. محکم چسبیده بودش.

نگاهم رفت، روی آستین مانتویش ماند که بالا شده، ساعتش پیدا بود:چهار و پنج دقیقه.

نگاهم برگشت، ساعت خودم را دیدم: پنج و پنج دقیقه.

گیج، درب و داغان به ساعت راننده ی بخت برگشته نگاه کردم: چهار و پنج دقیقه بود!

عکس داستان های عاشقانه غمگین,داستان های عاشقانه غمگین,داستان های عاشقانه غمگین واقعیعکس داستان های عاشقانه غمگین

- داستان های عاشقانه غمگین و کوتاه

پسر به دختر گفت اگه یک روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت متشکرم.

تا این که یک روز اون اتفاق افتاد. حال دختر خوب نبود. نیاز فوری به قلب داشت. از پسر خبری نبود. دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و بخاطر من خودتو فدا کنی ولی این بود اون حرفات. حتی برای دیدنم هم نیومدی. شاید من دیگه هرگز زنده نباشم. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید.

چشمانش را باز کرد. دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده. شما باید استراحت کنید. درضمن این نامه برای شماست.

دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و داخل آن اینگونه نوشته شده بود:

سلام عزیزم. الان که این نامه رو میخونی من در قلبتو زنده ام. از دستم اندوهگین نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هیچوقت نمیذاری که قلبمو بهت بدم. پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم. امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه. (عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کند. اون این کارو کرده بود. اون قلبشو به دختر داده بود.

آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد و به خودش گفت چرا هرگز حرفاشو باور نکردم.

عکس داستان های عاشقانه غمگین,داستان های عاشقانه غمگین واقعی,داستان های عاشقانه غمگینعکس داستان های عاشقانه غمگین

گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش

  • 13
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش