سه شنبه ۰۲ مرداد ۱۴۰۳
۱۷:۴۲ - ۰۶ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۱۴۲۹
فرهنگ و حماسه

داوطلب دفاع از میهن

اخبار مذهبی,خبرهای مذهبی,فرهنگ و حماسه,داوطلب دفاع از میهن

دوران جنگ و مقاومت، در اصل دوران «دفاع مقدس» بود و البته هست. این مقطع، دو روز تاریخ‌ساز در تقویم «ایثار و مقاومت» نقش زده و نامی حک کرده است؛ یکی روز سوم خرداد که یادآور حماسه شکست حصر آبادان است و دیگری روز چهارم خرداد روز دزفول. سوم خرداد معروفیتش چنان است که نیازی به توضیح ندارد، اما روز دزفول که جمعه چهارم خرداد بود و گذشت، به پاس مقاومت مردم این دیار در برابر حملات پرشمار موشکی رژیم بعث عراق، نام‌گذاری شده است. مردمانی که در آن سال‌ها، بارها باران موشک برسرشان بارید، اما در برابر این هجوم سر خم نکردند. این شهر مطابق گزارشی که یکی از خبرگزاری‌های رسمی داده در آغاز جنگ ۲۰۰بار موشک‌باران شد و در طول جنگ، ۲۰‌هزار بار گلوله‌باران، اما همچنان مطابق همین گزارش، نماز جمعه دزفول هر هفته با حضور مردم و رزمندگانی که در آن حضور داشتند، برپا بود و تعطیل نشد. مطابق آمارها، شهرستان دزفول در دوران دفاع‌مقدس، ٢هزارو٦٠٠ نفر شهید داد و ٤هزارو٤٠٠نفر زخمی، اسیر و جاویدالاثر و همین است که وظیفه همه ما را در برابر چنین شهری سنگین و سنگین‌تر می‌کند و زمینه‌ای می‌شود که در سالروزش، خاطرات دوران دفاع را بازخوانیم. به گمان حدود یک‌سال پیش بود که «بانو بهجت‌ افراز» بانویی که داوطلبانه در زمینه‌های مختلف دفاع‌مقدس حاضر بوده با «شهروند» به گفت‌و‌گو نشست و از خاطرات دوران دفاع‌مقدس گفت. از خاطرات دورانی که زنان و مردان این مرزوبوم را به دفاعی مجبور کرد که جنگش از سوی «تورانیان»، بر ما تحمیل شده بود. دفاعی که هر گوشه‌اش را ببینی پر از ایثار است و ازخودگذشتگی؛ ازخود‌گذشتگی‌ای که زن و مرد نمی‌شناسد و آن‌قدر حکایت دارد که باید سال‌ها بنشینی و گوش کنی و نیوش!  بانو «بهجت افزار» هم هرچند یک‌بار با ما به گفت‌وگو نشسته، اما خاطراتش آن‌قدر هست که یک بار کفاف آن همه حکایت را نداشته باشد.  داستان او در جنگ و نقشش در دفاع مقدس از  لقبش شروع می‌شود. «ام‌الاسرا»؛ لقبی که توسط مرحوم سیدعلی‌اکبر ابوترابی (که خودش در سال‌های اسارت و بعد از آن به «سیدالاسرا» معروف بود) انتخاب شد. این لقب از آن‌جا آمده که او ملجأ و پناه خانواده اسرا شده بود. خودش می‌گفت: آن زمان در سال‌های آغازین دفاع مقدس، اداره مفقودین و اسرای هلال‌احمر تاسیس شد و بنا به صلاحدید، دوستان مسئولیت این اداره را به من محول کردند. بهجت افراز چنان در این کار غرق شده بود که بیشتر وقتش را حتی در زمانی که در خانه بود، به موضوعات کاری اختصاص می‌داد. اینها را خودش می‌گفت و تاکید داشت که این کار از اساس روز و شب نمی‌شناخت.

 

دواطلب در هند

اقدامات داوطلبانه گاهی اوقات با محاسبات مادی جور درنمی‌آید به‌ویژه این‌که قرار باشد مشقت و رنج دوری از وطن را هم برای اقدامی داوطلبانه تحمل کنید. جالب این‌جاست «بانو افراز» نه‌تنها در هلال‌احمر آن سال‌ها کار کرده (که مرکز فعالیت‌های داوطلبانه کشور بوده و هست) که قبل از آن هم کار داوطلبانه در جایی انجام داده که از اساس تصورش سخت است و وقتی می‌شنوید و با معادلات امروزی محک می‌زنید، همان جمله و تکیه کلامی که این روزها سر زبان‌ها افتاده، به ذهن می‌رسد که «مگر چنین چیزی داریم؟ مگر می‌شود؟» جالبی اقدامات داوطلبانه او، آن‌جاست که بانو بهجت کار داوطلبانه سیستمی خود را در وزارت خارجه و در سفارت هند آغاز کرده است! (البته در ١٢سالگی هم کار آموزشی را داوطلبانه در کلاس درس بچه‌هایی که فقط چند‌سال از خودش کوچکتر بودند، آغاز کرد) آن زمان بهجت افراز، آن طور که خودش می‌گفت  معلمی بوده چهل و چند ساله که راحتی را رها می‌کند و به خاطر اولویت‌ها و نیازی که کشور داشته، به هند می‌رود و در همان سال‌های ابتدایی دهه ١٣٦٠، به صورت داوطلبانه که نام افتخاری به خود می‌گیرد در دهلی نو، آغاز به کار می‌کند (نیمه‌دوم‌ سال ٦١ بعد از بازنشستگی از آموزش‌وپرورش). جایی که سفارت جمهوری اسلامی ایران به‌تازگی اقداماتی را شروع کرده و نیازهایی داشت که «افراز» می‌گفت: از دستم برمی‌آمد و انجام دادم. می‌گفت: در دهلی نو، به یک نفر نیاز داشتند که برخی از امور که جنبه محرمانگی هم داشت را انجام دهد، با من تماس گرفتند و به آن‌جا رفتم و یک‌سال افتخاری و بدون حقوق، آن‌جا خدمت کردم، اما چون وضع تحصیلی بچه‌ها با مشکل مواجه می‌شد (به این دلیل که مدرسه‌ ایرانی آن‌جا نبود)، مجبور به بازگشت به ایران شدم.

 

جنگ و یک فعالیت جدید

خاطرات او از دوران کار در آموزش‌وپرورش که در کمال ناباوری می‌گفت از ١٢سالگی‌اش شروع شده؛ آن‌قدر جذاب است که قرار باشد به آن پرداخت، اما حضورش به‌عنوان رئیس اداره مفقودین و اسرای هلال‌احمر جمهوری اسلامی ایران، بخشی دیگر از اقداماتی است که در دوران دفاع مقدس آغاز کرده و در نهاد فعالیت‌های داوطلبانه ایران ادامه داده است. اما جنگ این‌طور نبود که منتظر کسی بایستد تا او فارغ از کار شود و بعد آسیب‌هایش را آغاز کند. می‌گفت: جنگ که شروع شد هنوز بازنشسته نشده بودم. من در‌ سال ١٣٦١ بازنشسته شدم. آن زمان، مدیر مدرسه بودم، آن هم مدرسه‌ای در منطقه مرفه‌نشین. برداشت این است که طبقه مرفه، خیلی به امور جنگ کاری نداشتند، اما این موضوع واقعیت ندارد. به خواست مادران و پدران بچه‌ها، هر کاری که از دست‌مان برمی‌آمد، برای کمک به جبهه‌ها انجام می‌دادیم. در این بخش پدران با کمک مالی و مادران به صورت داوطلب در اموری مثل پخت‌وپز، خیاطی و بافتنی و وسایل مورد نیاز جبهه به ما کمک می‌کردند.

 

بانو بهجت که در ‌سال ١٣١٢ متولد شده و حالا حدود ٨٤‌سال دارد، حافظه‌ای خیلی خوب دارد. چنان از آن زمان (که حالا حدود سی و اندی‌ سال از آن می‌گذرد) صحبت می‌کند که گویی همین دیروز برایش اتفاق افتاده است. حتی یادش هست که کی، کجا و چه کسی برای شروع به کار در اداره مفقودین و اسرای هلال‌احمر به او پیشنهاد داده است: از هند تازه برگشته بودم و به واسطه آشنایی با مرحوم دکتر وحید دستجردی، برای احوال‌پرسی، خدمت‌شان رسیده بودم. آن زمان ایشان رئیس جمعیت هلال‌احمر بودند و آقای صدر یکی از مدیران جمعیت آن‌جا بود که ایشان من را معرفی کرد و گفت به درد کاری می‌خورد که شما دنبالش هستید. توضیح بیشتر که دادند فهمیدم قرار است در اداره امور مفقودین و اسرا فعالیت کنم.  او توضیح ‌داد که آن روز سختی‌های کار را برایش روشن کردند و اوضاع را ترسیم. اجباری هم در کار نبوده، اما وقتی در توضیح شنیده که کار در زمینه کمک به خانواده‌های مفقودین و اسراست، فقط چند روز اجازه خواسته تا کارش را شروع کند: وقتی شنیدم کار در زمینه کمک به خانواده‌های مفقودین و اسراست، همان‌جا تصمیمم را گرفتم و موافقتم را اعلام کردم، اما دقیقا یادم هست که ماه مبارک رمضان بود و تقریبا چند روزی به پایانش مانده بود. من هم اجازه گرفتم که کار را بعد از پایان ماه رمضان آغاز کنم که مورد موافقت قرار گرفت. کار را که آغاز کردم زمان زیادی از روز و شب را به آن اختصاص دادم.

 

باید اعتراف کنم عشق و علاقه زیادی هم به کار داشتم. من معتقدم تاسیس این اداره برای تسکین درد خانواده‌های اسرا و مفقودین بسیار موثر بود. در اتاقم همیشه باز بود و از خانواده‌‌ها بی‌هیچ تشریفاتی استقبال و با آنها همدردی می‌کردیم و صحبت‌های‌شان را گوش می‌دادیم. کم‌کم اتاق من جایی شده بود که خانواده‌ها می‌آمدند و حتی اگر اقدام خاصی انجام نمی‌شد، مطمئن بودند، کسانی هستند که به حرف‌های‌شان گوش دهند. بالاخره اداره ما جایی بود که می‌توانست اطلاعات خوب و کامل‌تری از دیگر جاها درباره اسرا به خانواده‌ها بدهد و غیر از این‌که از ستادکل و دیگر مراکز، اطلاعاتی دریافت می‌کردیم، این امکان را داشتیم که در همکاری با دفتر صلیب‌سرخ در بغداد از آنها هم اطلاعاتی کسب کنیم. ما اسامی نشانه‌ها و عکس مفقودان را برای آنها ارسال می‌کردیم و آنها هم با سر زدن به اردوگاه‌ها، اطلاعاتی برای ما ارسال می‌کردند، گاهی هم می‌شد که در مکاتبه خانواده‌ها با اسرا در اردوگاه‌ها اطلاعاتی به رمز وجود داشت. ما مثلا نشانی و اطلاعاتی را در نامه‌ها می‌گنجاندیم و از اردوگاه هم اطلاعات متقابل از مفقودین و افرادی که اسم‌شان در لیست صلیب‌سرخ وجود نداشت، کسب می‌کردیم. موارد زیادی بود که با همین روش از زنده بودن برخی از افراد اطلاع کسب کردیم. بهترین لحظات آن لحظاتی بود که این اطلاعات را به خانواده‌ها می‌دادیم و از زنده‌بودن همسر، برادر و فرزند خانواده خبر داشتیم.

 

روزهای سخت

کار درباره اسرا و مفقودان همیشه لحظات شیرین نداشته و به نظر هم همین‌طور می‌رسد. «بانو افراز» یکی از اشاراتش به اسرایی است که در مناطق نزدیک به شهر دزفول به اسارت درآمده بودند. او می‌گفت: دزفول و شهر دزفول نمونه مقاومت است، از همان ابتدا هم عراق با این گمان که بخشی از خوزستان را عرب‌زبانان تشکیل می‌دهند به تمام شهرها نظیر شهرهای از پیش سقوط‌کرده، نگاه می‌کرد. اما همه شهرها مقاومت کردند، به‌ویژه در دزفول مقاومت‌ها چنان شدید بود که عراق شکست‌های خود را با حملات موشکی می‌خواست جبران کند. در عملیات مختلف این منطقه هم تعداد زیادی اسیر داده بودیم. یک نمونه‌اش هم عملیات دزفول بود که تعداد اسرا در آن زیاد به نظر می‌رسید. گروهی از این اسرا تا روزهای پایانی جنگ هم وضع‌شان مشخص نبود. ما در برابر خانواده‌هایی که برای اطلاع از وضع اسرا به ما مراجعه می‌کردند، روزهای سختی داشتیم. بنابر اطلاع خودمان ٣٥‌هزار مفقود داشتیم که تا‌ سال ١٣٦٧، از وضع ٩هزار نفر آنها اطلاع دقیقی در دست بود. به همین دلیل وضع بسیاری از آنها که از ابتدا تا انتهای دوران دفاع‌مقدس، به اسارت دشمن درآمده بودند، هنوز مشخص نبود. سخت‌ترین لحظات زمانی بود که خانواده‌ها به صورت گروهی به ما مراجعه می‌کردند و از سرنوشت فرزندان‌شان اطلاعاتی می‌خواستند. برای این منظور هر اداره، سازمان واحدی برای کسب اطلاع از اسرا و مفقودین ایجاد کرده بود، اما عمده اطلاعات و تمرکز کار در اداره مفقودین و اسرای هلال‌احمر بود. همه هم به همین دلیل به ما مراجعه می‌کردند. یادم نمی‌رود که یک روز طبق آماری که به ما دادند، حدود ١٥‌هزار نفر از خانواده‌ها به اداره مراجعه کرده بودند. زمان‌هایی بود که آنها می‌آمدند و ما هم اطلاعی نداشتیم که به خانواده‌ها بدهیم آن وقت بود که لحظات بسیار بد و دردناکی رقم می‌خورد. گروهی نمی‌توانستند دردهای خود را پنهان کنند، بیتابی می‌کردند، حتی برخی حال‌شان دگرگون می‌شد و کار به بیمارستان و آورژانس می‌کشید که البته ما همه نوع پیش‌بینی را کرده بودیم، حتی گاهی چنان مستاصل می‌شدم که خودم همراه خانواده‌ها گریه می‌کردم و اشک می‌ریختم، به آنها می‌گفتم چه کنم من هم مثل شما هستم، دردتان را می‌فهمم و زجری که تحمل می‌کنید را درک می‌کنم، اما واقعا اطلاعی نداریم که بدهیم. خانواده‌ها در این مواقع با ما همراهی می‌کردند و آنها ما را دلداری می‌دادند. 

 

 

 

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 10
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش