در دیدگاه سنتی دیوار بلندی بین «عقل» و «احساس» کشیده شده بود و عاشق، نمیتوانست عاقل باشد؛ در حالی که در دنیای مدرن «نبوغ عقل» در عشق است.
معنای عشق در دنیای مدرن با دنیای سنت تفاوت بسیار دارد. هر چند که هنوز عدهای بر این باورند که جوهر عشق یکی است و وقتی ما در مورد عشق حرف میزنیم طبیعتاً با یک مفهوم مواجه هستیم که چندان مدرن یا سنتی بودن آن تفاوتی نمیکند. اما واقعیت این است که در دنیای جدید تفاوتهای جدی و ماهوی در مقوله عشق ایجاد شده است.
اگر بخواهیم به تعاریف عشق در دنیای سنت بپردازیم، میتوان به دیدگاه ابنسینا در «رساله عشق» او اشاره کرد. به زعم او، عشق چیزی جز نیکو شمردن امر حسن، نیک، زیبا و ملایم نیست. عشق در سنت را میتوان در آرا مولانا نیز جست، او میگوید:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
مولانا، عشق را آنچنان گسترده و لایه لایه میبیند که حتی نمیتواند در مورد آن حرف بزند و خود را در این امر، ناتوان میپندارد. واقعیت این است که ما در نگاه سنتی «معشوق» را خداگونه برجسته کرده و پرستش میکنیم. به تعبیری، میتوان گفت در نگاه سنتی نوعی تقدسگرایی در عشق به چشم میخورد که در آن رسیدن به معشوق کار هر کسی نیست و دشواری بسیار دارد. این موضوع به خوبی در ادبیات کلاسیک ما دیده میشود. در عشقهای سنتی «دستیافتنی شدن عشق» جایگاهی ندارد.
این در حالی است که در دنیای مدرن، عشق اساساً تغییرات بسیاری را از سر گذرانده است و برای نخستین بار در قرن بیستم فروید و اریک فروم از زاویهای متفاوت به عشق نگاه کردند. فروم معتقد است که «عشق هنری است آموختنی». در حالی که در نگاه سنتی ما معتقد هستیم که عشق «آمدنی» بود نه «آموختنی». در نگاه مدرن، عشق «دستیافتنی» شده و در زمان حال به وقوع میپیوندند.
قرن بیستم، قرنی است که در آن مفهوم عشق به شکلی جدی مورد بررسی قرار میگیرد و این را به وضوح میتوان در فیلمهایی که در آن زمان ساخته شد، دید؛ اینکه، میتوان در یک نگاه و در یک لحظه عاشق شد. در واقع، عشق در دنیای مدرن از آن ساحت پیچیده و غیرقابل دسترس جامعه سنتی فاصله گرفته و بسیار ساده و دستیافتنی میشود. در دنیای سنتی، وصال، آنگونه که براحتی در دنیای مدرن اتفاق میافتد، رخ نمیداد و عشق موضوعی بود که باید آن را در کتابها جستوجو میکردیم.
شاید بتوان با نگاه «وبر» ی راحتتر به مقوله عشق پرداخت. وبر، فرآیند مدرنیته را «همگانی شدن عقلانیت» و «افسونزدایی» و «رهایی از توهمات» میداند و میتوان همین خصیصهها را به مقوله عشق نیز تسری داد؛ گویی در دنیای مدرن، عشق «عقلانی» میشود. این در حالی است که در جامعه سنتی دیوار بلندی بین «عقل» و «احساس» کشیده شده و عاشق، نمیتوانست عاقل باشد؛ این در حالی است که در دنیای مدرن، اساساً «نبوغ عقل» در عشق است.
بنابراین، مدرنیته آمده تا عقلانیت را نیز به نوعی در عشق تزریق کند. به تعبیری، ما در دوران مدرن با عشقی عقلانی مواجه هستیم که افسونزدایی و تقدسزدایی شده و به موضوعی «واقعی» برای مطالعه بدل گشته است.
نکته دیگر، در ارتباط با تفاوت عشق در سنت و مدرنیته به پنهانی بودن آن باز میگردد. واقعیت این است که در گذشته از عشق در پرده ابهام سخن گفته میشد و عاشق، عشق خود را برملا نمیکرد؛ در حالی که در دنیای مدرن عشق به راحتی برملا میشود. در گذشته، عشق زندگی فرد را بسیار تحت تأثیر قرار میداد اما در دنیای مدرن انسانها زندگی عادی خود را دارند و در کنار کار، تحصیل و زندگی روزمره «عاشق» هم میشوند.
موضوع دیگر در نسبت عشق سنتی و مدرن، شهری شدن عشق در دنیای امروز است . طبیعتاً در یک جامعه سنتی، باز همان محدودیتهای عشق در دنیای سنت وجود دارد؛ اما در جامعه مدرن شهری، امکان وقوع عشق بیشتر است. مقصود از شهری شدن عشق این است که در عشق مدرن، ما عنصر «فایدهگرایانه» داریم و عاشق کسی است که برخلاف نگاه سنتی، ایثار نمیکند. در دنیای جدید وقتی شما عاشق میشوید هدف این است که به خواستههایتان برسید؛ به تعبیری، فردیت عاشق از بین نمیرود.
آلن بدیو در این راستا، در کتاب «ستایش عشق» میگوید، عاشق شدن، هنر «یکی شدن» نیست، هنر «دوتا شدن» است. اساساً چیزی با نام «یکی شدن» در دنیای مدرن وجود ندارد و اگر فردیت افراد در جریان عشق از بین برود، آن عشق، یک عشق بیمارگونه است. در یک عشق سالم، علیالاصول کسی حذف نمیشود. به تعبیری، میتوان گفت که عشق مدرن به نوعی عشق برابرطلبانه است.
آنتونی گیدنز، تحلیلهای جالبی در ارتباط با عشق دارد؛ به زعم او، عشق محصول جنبشهای برابرخواهانه است. اصلاً اینکه عشق در قرن بیستم با قرائت جدیدی مواجه شد، به خاطر زنان بود. وقتی برای نخستین بار زنان توانستند در جامعه نقش فعال پیدا کنند، ما با مفهوم جدید عشق مواجه شدیم که طی آن دیگر نمیتوان از عبارت «عاشق و معشوق» سخن گفت و باید از تعبیر «عاشق و عاشق» حرف زد. چراکه وقتی میگوییم معشوق، زن مفعول شده و نقش دوم را میگیرد، این در حالی است که در عالم مدرن زن نقش دوم نیست و کسی نیست که دیگران عاشقش شوند و خود میتواند عشق را ایجاد کند.
* مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر مهرداد ناظری است که با عنوان «عشق در عالم مدرن»، ۲۳ آبان ماه در انجمن جامعهشناسی ایران ایراد شد.
مهرداد ناظری
- 14
- 2