بهتازگی دو مجموعه شعر از بهروز گرانپایه با عناوین «شعله در باران» و «ترانههای تنهایی» توسط نشر سرو سیمین منتشر شده است. اگرچه گرانپایه بیشتر بهعنوان روزنامهنگار شناخته میشود، اما شعرهایی كه او در این دو مجموعه منتشر كرده نشان میدهد كه او شناخت خوبی از شعر معاصر ایران دارد و تاثیر این شناخت در شعرهای او دیده میشود.
«شعله در باران»، مجموعهای است كه حدود سی شعر را دربر گرفته كه در سالهای مختلف سروده شدهاند. اولین شعر این دفتر با عنوان «تنهایی» در اسفند ١٣٦٦ سروده شده و آخرین شعر مجموعه نیز مربوط به ٦ اسفند ١٣٩٠ است. در یكی از شعرهای این مجموعه با عنوان «نیایش» میخوانیم: «از شعر/ تهی میشوم/ از اندوه/ سرشار/ و چون نجوای سپیدارها/ تو را میجویم./ نامت نیازی ابدی است/ من/ تنها/ با تو آغاز میشوم/ و بیتو/ پایان میپذیرم.» عشق، آنطور كه در این شعر و برخی دیگر از شعرهای این دفتر دیده میشود، از جمله مضامینی است كه در شعرهای این مجموعه حضور دارد.
اما غالب شعرهای این كتاب، با درونمایهای اجتماعی سروده شدهاند. مثلا در شعری با عنوان «خیابان» كه «برای نسل ٢٢ بهمن» نوشته شده میخوانیم: «صلاه ظهر تابستان/ در همهمه ماشینها و آدمها/ درون باغچه خیابان پردرخت/ درست روبروی درمانگاه زنان/ كودكی زاده شد./ زندهباد خیابان/ زندهباد خیابان/ نه گرسنه بود، نه تشنه/ نه آبی بود، نه هوایی/ به جستوجوی انسان برآمده بود/ جوانی خسته، جوانی شوریده/ در معبر راهها و تقاطعها./ زندهباد خیابان/ زندهباد خیابان/ زمین تاب ندارد/ زمان تاب ندارد/ زمان حوصله/ تا شاهان با لباس مبدل/ حكمرانی كنند./ حكم هست/ حكمت نیست/ بیعت ابدی با انسانی كه وسوسه تا مرگ همراهیش میكند./ زندهباد خیابان/ زندهباد خیابان/ به زیباترین زبان آزادی را میسرایند/ به سادهترین بیان از ستم بیزاری میجویند/ جوانان امروز این سرزمین/ زندگی را میخواهند بیسایه ترس/ و خدا را بیواسطه ترسایان/ و چون بر آسفالت فرو میافتند/ خیابان دوباره به پا میخیزد./ زندهباد خیابان/ زندهباد خیابان».
«خیابان» از شعرهای جدیدتر مجموعه «شعله در باران» است كه در ٢٣ بهمن ١٣٨٩ سروده شده است. رد حوادث و وقایع اجتماعی را میتوان در برخی از شعرهای این مجموعه دید و به عبارت بهتر علایق و دغدغههای اجتماعی شاعر در اغلب شعرهای این دفتر جا خوش كردهاند. برخی از شعرها به شخصیتهای معاصر مثل جلال آلاحمد و علی شریعتی تقدیم شدهاند و شعری هم برای «ملتهای آزادیخواه عرب» در این مجموعه وجود دارد.
در یكی از شعرهای نسبتا بلند این مجموعه با نام «بانوی بیقرار بهار»، مضامین عاشقانه و اجتماعی درهم آمیختهاند: «گلی در دشتهای شقایق/ گلی درون گلدانهای خاطره/ گلی روی روسری عشق/ كه در باد تكثیر میشود./ بانوی بیقرار بهار/ باغچهها را آب میدهد/ و ما در خود میشكفیم/ غنچهها باز میشوند/ گلبرگها فرو میافتند/ دشت و دمن گلباران میشود/ باغ و چمن به رقص میآیند./ از روزگار هجرت یوسف/ تا روزگار قیام موسی/ در جستوجوی آزادی برآمدی/ قلم بر بوم دواندی/ و پیكرهها برآوردی/ در ستایش انسان./ میدان شهر به آفریده تو برآمد/ و زنانگی بر خود بالید/ چه زشت و عبوس است/ آن كه فرمان به بستن باغ میدهد/ و گلها را به تازیانه حسادت میآزارد./ گلسنگها گواهی میدهند/ حصر سد رستن نیست/ و زندان شكفتن را زیباتر میكند./ به آب ایمان داری/ به رود، به دریا/ به آسمان كه فروتنانه میبارد/ و به آفتاب كه بیدریغ میتابد./ قیلوله دیو سنگین است/ و حافظه دیو از دیروز تهی است/ شكوفا شو/ شكوفا شو/ بهار آمده است/ باغ را آبیاری كن/ تا ما در اندامهای تو بشكفیم/ و جهان را گلستان كنیم».
عناوین شعرهای مجموعه «شعله در باران» عبارتند از: تنهایی، آرزو، دیدار، رود، شعله در باران، پروانه، خیابان، حسرت، پنجره، خشت و لبخند، برای آزادی، عصر، نیایش، تو را با دریا، سلول، درخت و جنگل، تمنا، بانوی بیقرار بهار، پریشانی، تقدیر، خانه تازه، حدیث نفس، عریانی درخت هم زیباست، جلوه كلام، معمار وجود خویشتن و دیوار.
«ترانههای تنهایی» عنوان مجموعه شعر دیگر گرانپایه است كه این نیز بیش از سی شعر را دربر گرفته است. شعرهای این مجموعه غالبا در سالهای اخیر سروده شدهاند و ویژگیهای مجموعه «شعله در باران» در این شعرها هم دیده میشود. در برخی از شعرهای این مجموعه از استعاره و تمثیل استفاده شده كه آنها را متفاوت از دیگر شعرهای این مجموعه كرده است.
در شعری با عنوان «جوانمرد» میخوانیم: «ستارهای برابر سیاهی/ گلی برابر نیرنگ/ تو را به ناگزیر برابر او نهادهام/ تا راستی را از ناراستی بازشناسم./ نگاهت ژرفا را میكاود/ دلت حقیقت را میجوید/ دستانت بوی خیر میدهد/ و گشایش را میطلبی./ اما او گوشهایش به اختیار نیست/ چشمانش در اجاره شیطان است/ زبانش به راستی نمیچرخد/ و گره بر عقدهها میبندد./ تو را به ناگزیر برابر او نهادهام/ تو در آفتاب میخندی با مردم/ اما او در تاریكی قهقهه میزند با جغدان./ تو داد را رودی میدانی تا دریا/ او اما بیداد را مردابی میماند بیآب/ تو را به ناگزیر برابر او نهادهام/ تو را میستایم به نیكی/ و نامت را بر گلبرگها ثبت میكنم/ او را اما، رها میكنم در تباهی/ و نامش را بر صفحه سیاه شب مینویسم».
شعرهای دفتر «ترانههای تنهایی» اغلب شعرهایی كوتاه و چندسطریاند و البته چند شعر بلند نیز در این مجموعه دیده میشود. در شعری دیگر از این دفتر با نام «حضور» میخوانیم: «غریبانه میگذرد/ شب/ اگر ستاره نباشد./ چه غمگنانه/ بهار/ اگر كه یار نباشد./ دل كه صافی نیست/ همیشه در هراس عریانی است./ چه غم/ كه در حصاری و نامت/ به هر زبان/ سپیده تا همهجا/ به احترام/ تكرار میشود.»
عناوین شعرهای مجموعه «ترانههای تنهایی» عبارتند از: آینه، غزل، خستگی، كینه، پروا، آذرخش، دوستی، هفت ترانه بهار، آشتی، حضور، سلول، جوانی، گاهی بیا نه بگوییم، هدیه، پروانه، مهمان ماه، مرثیه برای هوای تهران، بادام تلخ، ما را به حال خود بگذارید، یك اتفاق ساده، لیلای من، رویا، جوانمرد، شبستان، غروب خجسته یك انسان، هاله ماه، سربازی، دوباره آغاز كن، مرگ مردنی است و آزادگی مبارك.
- 10
- 3