اورهان پاموک این روزها دارد گام به شصت سالگی میگذرد. جهانیترین نویسنده ترک بعد از یاشار کمال و یکی از مطرحترین رماننویسان ترکیه که بهعنوان یکی از جوانترین نویسندگانی که توانستهاند جایزه نوبل را به دست آورند، شناخته میشود. کتابهای این نویسنده به شصت و سه زبان دنیا ترجمه و در بیش از صد کشور منتشر شده است.
اورهان پاموک خالق آثاری چون زندگی نو، موزه معصومیت، برف، کتاب سیاه، نام من سرخ و اثر زندگینامهای استانبول است. پاموک نخستين رمانش جودت بیک و پسرانش را در سال ١٩٨٢ به چاپ رساند و یک سال پس از آن خانه خاموش را منتشر کرد. او نوبل ادبیات را در سال ٢٠٠٦ به خود اختصاص داد. پاموک همچنین در سال ٢٠٠٣ جایزه ایمپک دوبلین را برای نام من سرخ دریافت کرد. آثار این نویسنده تاکنون بیش از ١٥میلیون جلد در سرتاسر جهان فروش داشته است.
دریانوردی که در مه گم نمیشود...
اورهان پاموک در کتاب استانبول نوشته که از کودکی تا بیستودو سالگی علاقهای شدید به نقاشی داشته و آرزو داشته تا در آینده نقاش شود. او دوره دبیرستان را در کالج آمریکایی رابرت گذارند و سپس وارد دانشکده فنی استانبول شد؛ اما پس از سه سال تحصیل در رشته معماری تصمیم گرفت دست از اندیشه معمار یا نقاششدن بردارد. از این رو وارد دانشکده روزنامهنگاری استانبول شد و شروع به تحصیل در این رشته کرد ولي هرگز به سراغ روزنامهنگاری نیز نرفت. در بیستوسه سالگی تصمیم گرفت كه رماننویس شود. از این رو همه چیز را رها و خود را در خانه حبس کرد تا فقط بنویسد و چنین بود که یکی از بزرگترین رماننویسان دنیای ادبیات زاده شد.
اورهان پاموک در مطلب پیش رو به سوالاتی درباره نویسندگی و علایق و سلایق خود در این حرفه پاسخ داده است.
نوشتن رمان را چگونه پی میگیرید؟ برنامه از پیش تعیینشده دارید یا اینکه اجازه میدهید کاراکترها شما را به جلو هدایت کنند؟
شاید بشود گفت در مقايسه با ديگر رماننويسان کمتر شهودی کار میکنم. درواقع اینگونه نیست که خودم را دربست به جریان جوشش بسپارم؛ بلکه نویسندگی برای من کوششی نیز هست؛ یعنی برنامه ميريزم و رمان مينويسم. شاید بهتر است بگویم من يك رماننويس منظم هستم كه طرح كل كتاب را قبل از شروع آن نوشته و سپس آن را مينويسم.
یعنی تمام کتاب را با تمام جزییات؟
البته میدانم که امكان تصور تمام رمان قبل از نوشتن آن وجود ندارد و حافظه و تصور انسان محدوديت دارد. ممکن است مسائل زيادي در همان زماني كه نويسنده در حال نوشتن است، به ذهن او برسد؛ اما من براي این جور زمانها و فصلها هم طرح دارم و طرح کلی را ميدانم و بنابراین شخصيتها هرگز از كنترل من خارج نميشوند و میتوانم همه چيز را كنترل كنم.
این جور نوشتن رمان را خشک و بیانعطاف نمیکند؟
همیشه در قبال رخدادهای لحظهای و الهامات آنی ذهنم را باز میگذارم. برنامهداشتن به این معنا نیست که نمیتوانم از برنامهای که ریختهام، کمترین تخطی را داشته باشم. بلکه میتواند به معنای نوشتن كنترل شده باشد و بارها گفتهام که من از اين گونه نوشتن لذت ميبرم. درواقع در نوشتن مانند ملواني هستم كه ميدانم به كجا ميروم و در مه گم نميشوم؛ با اینکه این را هم میدانم كه اين گمشدن در مه بامزه است و بعضي از نويسندگان دوستش دارند.
میتوانید بگویید که ریز برنامهریزیتان برای رمان چه مواردی را شامل است؟
اول كليت رمان را در این برنامه کلی ميآورم و سپس سر فصلها را؛ یعنی اینکه در هر فصل چه اتفاقي ميافتد و بعضي از جزیيات و بعضي از خطوط و بعضي چيزهای دیگر؛ و یادداشتهایی هم درمورد مسائل تحقیقی. بله؛ اگر تحقيقات لازم باشد بعضي از آن تحقيقات را نیز انجام ميدهم.
در روز چقدر و چگونه کار میکنید؟
گفتم که من يك نويسنده منظم هستم و معتقدم كه رماننويس بايد منظم باشد. این را هم باید بگویم که من در عین اینکه بهطور مرتب كار ميكنم، اما احساس كار كردن نميكنم، چون بیشتر اوقات حس ميكنم كه يك بچه در درون من است و من در حال بازي هستم. بنابراين زماني كه من ميگويم زياد كار ميكنم، با نگاه و حس منفي آن را نميگويم. درحقيقت با این نیت این نکته را ميگويم كه بر اين مسأله پافشاري كنم كه نوشتن را دوست دارم و زماني كه مينويسم از زندگي لذت بسياري ميبرم.
روز مینویسید یا شب؟
تا نزدیکیهای چهلسالگي یعنی تا زماني كه دخترم متولد شد، تا ٤ نيمه شب مينوشتم و فردایش هم تا ظهر ميخوابيدم، یک جورهایی مثل داستايوفسكي؛ اما از زماني كه دخترم ٥ سالش شد، چون بايد او را صبحها به مدرسه ميبردم، برنامهام را تغيير دادم. الان ساعت ٥ صبح بيدار ميشوم و به مدت دو ساعت كار ميكنم. بعد دخترم را به مدرسه ميبرم و خودم هم به محل كارم ميروم كه در آنجا هم مينويسم. من براي نوشتن دفتر كاری دارم كه جداي از خانواده و شلوغي است و آنجا مرتب و به صورت منظم مينويسم؛ بیاینکه کسی یا چیزی مزاحمم شود.
اگر از شما بخواهند به علاقهمندان نویسندگی پندی دهید، چه میگویید؟
مهمترين نصيحتي كه ميتوانم بكنم اين است كه به نصيحت هيچكس حتي نصيحت من گوش ندهند و راه خودشان را خودشان جستوجو و پیدا كنند. نویسنده اگر از روش خودش پيروی كند، قطعا به نتيجه مطلوب ميرسد؛ فقط به شرطی که سخت تلاش كند و زياد بخواند.
شما را بیشتر بهعنوان نویسندهای در حالوهوای همیشگی زادگاهتان استانبول میشناسند؛ و حالا البته در آمریکا زندگی میکنید. آیا اینکه مجبورید از آمریکا درباره آن سرزمین بنویسید، برای شما دشواری خاصی ایجاد نمیکند؟
نه؛ حتی میتوانم بگویم برعکس؛ این جور کار کردن يك جور خوشحالي دارد. هرگز فراموش نكنيد كه جیمز جویس هم زمانی که دوبلینیها را مینوشت در ایرلند زندگی نمیکرد. زماني كه آدم در مورد شهري مينويسد كه از آنجا دور است، اشتیاق وصفناپذیری که در آدم ایجاد میشود هر نوع دوری را بیاثر میکند. این اتفاق برای من در مورد کتاب استانبول افتاد. آن را زماني نوشتم كه در نيويورك بودم، اما ذهن و رويايم در استانبول بود. یک جورهایی درست مثل جويس....
آيا نويسنده جهانيبودن ممكن است؟ آیا اصلا این واژه قابل دستیابی است؟
خوب شايد بشود این گونه هم گفت. اما بگذار بگویم که خیلیها مرا يك نويسنده جهاني میدانند؛ اما من شخصيتم را با اين مفهوم تعريف نكردهام. من همیشه موقع نوشتن نه به مواردی از این قبیل، بلکه به این فکر میکنم كه همه ما بايد تصویرگر و داستانگوی انسانيت باشیم. همچنين معتقدم كه نويسنده برای جهانیشدن نخست باید ملی باشد و مخاطبان ملي خود را در سطح بالاتري از اولویت قرار دهد.
این روزها زندگی و کار بهعنوان يك رماننويس در تركيه چگونه است؟
صنعت كتاب در تركيه در حال رشد فزاينده است و همچنین اگر شما يك رماننويس باشيد، آزادي بيان كاملي داريد که این از مهمترین مسائلی است که میتواند به یک نویسنده کمک کند. به خاطر آوريد كه داستايوفسكي يا تولستوي رمانهايشان را دورانی مينوشتند كه سانسور دولتی در شدیدترین شکل ممکن وجود داشت. به هر حال در تركيه امروز رماننويس چندان مشكلي ندارد؛ اما البته این به معنای آزادی کامل در این کشور نیست و مفسران اقتصادي، روزنامهنگاران، كردهايي كه بيپرده سخن ميگويند و راديكالها عموما با مشكل مواجه ميشوند.
قهرمان زندگی شما چه در زمان حال و چه در کودکی و نوجوانی چه كسي بوده است؟
ببينيد، من اعتقاد دارم كه قهرمانی در دنيا وجود ندارد. من بسيار خواندهام و انسانيت را ميشناسم. لحظاتي است كه اشتياق، هوش و تلاش زياد فردي را تحسين ميكنم. اينها ويژگيهايي هستند كه اگر در نويسندهای باشد آن را تحسين ميكنم و افراد زيادي هستندكه اين ويژگيها را دارند؛ اما این به این معنا نیست که آنان قهرمانان زندگی من هستند.
خب، بگویید چه کسانی را تحسین میکردید و میکنید؟
نوام چامسكي را تحسين ميكنم و وقتي جوان بودم ژان پل سارتر را تحسين ميكردم. به طور کلی میتوانم بگویم که روشنفكرهاي صریح و به عبارتی ركگو را تحسين ميكنم؛ البته از طرف دیگر خطاها و غرور آنها را نيز ميبينم و اینکه آنها همه انسان هستند، که میتوانند اشتباه کنند. روش نگاهكردن من به روشنفكران كه بيشتر مواقع تحسينشان کردهام، به اینگونه است كه چه كاري را به بهترين شكل انجام دادهاند و شكستهايشان چه بوده است را در کنار هم میبینم.
آیا بعد از این همه نوشتن و موفقیت هنوز هم چیزی هست که باعث بيدارماندن شما در نيمهشب شود؟
فقط داستانهایم مرا بیدار نگه میدارند. اینكه آيا این كارم زيباست؟ به اندازه كافي خوب شده است؟ اين فصل خوب شده؟ اينها سوالاتي هستند كه اغلب به سروشکل اضطراب و نگراني در انجام كارم بروز میکند که برای رسیدن به پاسخ مدام خودم را نقد ميكنم.
- 17
- 5