در اقتصادهای کمتر توسعه یافته، دولتها به جان «پادشاهی» شخصی افراد میافتند و در چشمبرهم زدنی، یک عمر تکاپو را به خاک مینشانند. قندچی و روفوگران از میان زندگان و جعفری و آزمایش هم از جمع مردگان سندی براین ادعاد هستند.
نویسنده سایه؟ ترکیبی راز آلود و وهمانگیز که پردازش معنایش حداقل برای چند دقیقه ذهن هر مخاطب ساکن کشوری توسعه نیافته را به خود مشغول میسازد و اندکی پس از کشفرمز این راز لبخندی ظریف را روی صورتش مینشاند.
اینجا در میان خاک و غبار تلاش برای توسعه نه ولی در آنسوی اقیانوسها یعنی دقیقا در قلب صنعت قدرتمند نشر و هنر رشکبرانگیز نویسندگی شغلی ایجاد شده که شاخص آن پنهان شدن در هویت دیگران است.
ترتیب کار چنین است: نویسندهای رمان یا داستانی موفق خلق میکند و ناشران جهانی برای ادامه داستانهایش صف میکشند ولی عطش جامعه برای خوانش این داستانها بیشتر از سرعت نویسنده در خلق است. به همین جهت نویسندگانی دیگر بدون نام اصلی خود و با نام نویسنده اول، جلدهای بعدی رمان را میسازند و ناشر آنها را در بازار کرورکرور میفروشد. دسته دوم نویسندگان، سایهنویسان هستند. سایهنویسانی که حتی گاهی آثاری چشمگیرتر و ستایشبرانگیزتر از اثر اول خلق میکنند ولی ترجیح میدهند که نامشان به میان نیاید چراکه ممکن است کسی حتی یک سنت هم برای خواندن داستانهایی با نام آنها هزینه نکند.
دورتر از عالم سراسر معنای نویسندگی و در عرصه یکپارچه زحمت کسبوکار همه به کارآفرینان سایه تبدیل شدهاند. اینجا در ایران ( همه کشورهای توسعه نیافته با اقتصادی بیرحمانه دولتی و بروکراتیک) کسانی نفس میکشند که کسبوکاری به غایت جذاب و پرزحمت راهاندازی میکنند ولی ترجیح میدهند تا دهه هفتم و هشتم عمرشان دیده نشوند، کمتر در چشم باشند و رفتاری میان «عارف» و «مرد اقتصاد» در پیش گیرند. اینها شاید همان کارآفرینان سایه باشند که عمرشان را برسر تولید کالایی میدهند و نامشان تنها در میان سطور اعلامیههای ترحیم به احترام برده میشود. در اقتصادی که نگاه کارمندی و غضب اداری حرف اول را میزند، نام کارآفرینان سایه نه در زمان عمرشان که دقیقا در هنگامه بررسی میراثشان ناگهان سرزبانها میافتد و این آیندگان هستند که برایشان آرزوی مغفرت میکنند و ساکنان زمان حال هیچ خبری از وجود و حضورشان ندارند. اصغرقندچی موسس کارخانه «ماک»، علی اکبررفوگران خالق کارخانه «بیک»، محسن آزمایش موسس کارخانه «آزمایش» و بسیاری دیگر را میتوان لیست کرد که چنین بودند. همگی به سختی زیستند و به سادگی ثمر عمرش را از کف دادند. یکی از میان همین جمع نقل میکرد:« کارآفرینی در کشورهای توسعه نیافته همین است و بس که کمتر دیدهشو، کمتر حرفبزن و بیشتر کار کن.» البته که سرنوشت همگی آنها شبیه به نویسندگان سایه میشود که هم هستند و هم نیستند و باید هرلحظه شکر خدا برند که ناگهان به صاعقه تصمیمی دولتی اموالشان چوب حراج و مصادره نخورد.
به رسم مردمان سرزمینهای شرقی، عرفان و گوشهگیری بیش از تکاپو برای کار قیمت دارد. هرچند که این رفتار حداقل از سوی نویسندگان اکونومیست نه قابل درک و نه شایسته تقدیر است. نویسندگان اکونومیست در کتاب پیش روی شما تا سرحد امکان از کار خلاقانه، ایده ناب و کسبوکار مدرن نوشتهاند. آنها از جهانی دیگر حرف میزنند جایی که کسبوکار روی محور دیدگاههای خلاقانه استوار است که گاهی به ذهن جابز میزند و حتی شاید به فکر کارخانهداری در هند برسد.
اکونومیستیها در این کتاب نشان میدهند که کارآفرینان میتوانند از سایه خارج شوند و با محصولاتشان بازارهای جهان را به قلمرشان اضافه کنند. همانطور که در میان خشم و خون کشوری آفریقایی صادرکنندگان گل فرودگاه در کنار گلخانههای خود میسازند تا رنگ و بوی ناب تولیداتشان را به اروپا صادر کنند یا اینکه در هند و در لابهلای رنج کودکان کار، ناگهان استارتآپی سربر میآورد که زندگی یک استان را تغییر میدهد. کارآفرینی و سایهنشینی دو مفهوم در تضاد است که تنها در اقتصادی شبیه به ایران میتواند همنشین شود. کارآفرینی همان ساختن «پادشاهی شخصی» و دور از رخوت اداری نظامهای اقتصادی کارمند صفت است.هر کارآفرین تاج و تختی برای خود میسازد و در قلمر خود تا میتواند ایده و ابتکار خلق میکند و به همین زندهاست که ثمر عمرش را در دستان خریداران در سراسر جهان ببیند.
اما در اقتصادهای کمتر توسعه یافته، دولتها به جان «پادشاهی» شخصی افراد میافتند و در چشمبرهم زدنی، یک عمر تکاپو را به خاک مینشانند. قندچی و روفوگران از میان زندگان و جعفری و آزمایش هم از جمع مردگان سندی براین ادعاد هستند.
کارآفرینی انگیزه و شوق میخواهد و البته که نویسندگان اکونومیست تأکیددارند که علم و خلاقیت هم به این ارکان افزوده شوند. کارآفرینی در سایه ممکن نیست چراکه همه شوق خلق یک کالا در ارائه آن و فخرفروشی به ساختهشدن است. اگر انگیزه کافی برای کارآفرینی ندارید، این کتاب را بخوانید و اگر استدلالی قوی برای مطالعه آن میخواهید به این جمله یکی از نویسندگان کتاب دقت کنید:« مطالعه ۵ ساعت مقالاتی از این کتاب، بهتر از یک هفته حضور در داووس است.» شاید شما هم از سایه خارج شدید.
- 10
- 3