وقتی صحبت از کتابنخواندن ما میشود، اولین چیزی که به ذهن میرسد، شاید وضع اقتصادی این روزهایمان باشد که دستمان را برای خرید کتاب میبندد. در مقابل اما انگار برای خریدهای دیگر آنقدر وسواس نداریم که برای فرهنگ و کتاب. گویی هنوز این مسأله جزیی از زندگیمان تلقی نمیشود.
همین میشود که حتی نویسندگانمان هم تفننیاند و در پی آن باز هم اقبال مخاطبان به خواندن کتابهایمان کمتر میشود. کاوه میرعباسی، مترجم و نویسندهای است که در گفتوگویی کوتاه با «شهروند» از دلایل کتابنخواندن در جامعه امروز میگوید. در روزگاری که تیراژ کتابها به ٥٠٠ نسخه میرسند و عناوین کتابها روز به روز افزایش پیدا میکند.
کتابنخوانی ما ایرانیها ریشه در چه مسائلی دارد؟ فرهنگسازی غلط یا اقتصاد ضعیف طبقه متوسط که در سبد خریدش کتاب جایگاهی ندارد؟ هرکدام از موارد فوق چقدر در این مشکل نقش دارند؟
در مرحله اول مشکل این است که فرهنگ کتابخوانی وجود نداشته و شکل نگرفته است. ممکن است بعضیها بگویند کتاب گران است ولی من قبول ندارم. در قیاس با قیمت یک ساندویچ همبرگر خیلی تفاوت ندارد. درحالی که در کشورهای غربی قیمت یک کتاب عادی دوبرابر یک همبرگر است.
اصلیترین عامل این است که عادت به کتابخوانی شکل نگرفته و در خانواده کتاب نمیخواندند. یکجور دور باطل است. در اغلب موارد خود شخص است که کتاب را باید کشف کند. یک عامل دیگر کتابهای درسی است. متاسفانه متون کهن کتابهای درسی ما برگرفته از ادبیات روز نیست. ارزش ادبی آثار کهنی مثل کلیله و دمنه به جای خود و اگرچه از نظر زبانی ممکن است در سطح ١٧سالهها باشند ولی از نظر معنایی در حد دبستان هستند.
اگر هارپرلی و سلینجر را بهعنوان نویسندههای کم کار در نظر بگیرید که با کتابهایشان یک عمر زندگی کردند، اهمیت کتابهای درسی مشخص میشود. کتاب هارپرلی یعنی کشتن مرغ مقلد و رمان ناطور دشت سلینجر کتاب درسی شدند اما خواندن رمانهای ارزشمند فارسی در مدارس ما اجباری نیستند. این اجبار افراد را به خواندن ادبیات داستانی ترغیب میکند.
قدمت این کتابنخوانی ما به کجا میرسد؟ امروز در بازار با تیراژهای ٥٠٠تایی کتاب مواجه هستیم، آیا پیش از انقلاب هم بازار نشر و الگوی کتابخوانی مردم به همین منوال بود؟
این پدیده برای من هم سوال شده! زمانی که نوجوان بودم و جمعیت ایران حدود ٣٠میلیون نفر یا کمتر بود، کتابهای جیبی در تیراژ ٥هزار و ١٠ هزارتایی منتشر میشد. الان تعداد عناوین بیشتر از گذشته شده و در مقابل تیراژها کاهش پیدا کرده است. عامل دیگر تکنولوژی جدید چاپ است که این امکان را فراهم کرده ناشر بدون اینکه ضرر بدهد، در نسخههای پایین کتاب منتشر کند.
زمانی برای اینکه دستگاه چاپ را راه بیندازند، ناشر باید به اندازه ٥هزار نسخه پول میداد. الان با ابزار جدید میتوانند ٥٠ جلد تولید کنند. تعداد ناشرها هم زیاد شده و در حقیقت یکجور افزایش کمی داریم ولی در این وضع شاهدیم که شمارگان پایین میآید. درعین حال حداقل در تألیف و ترجمه افرادی که مهارتهای حرفهای لازم را داشته باشند، آنقدر پرورش پیدا نکردند که بتوانند جوابگوی ناشران باشد. یک چرخه معیوب ایجاد شده که اطمینان خواننده را سست کرده است. در واقع اینجا همه راحت نویسنده میشوند.
چرا هیچوقت نویسندههای موفق «سریالینویس» مثل جِیکی رولینگ (هریپاتر) یا دن براون (رمز داوینچی) نداشتیم که آثارشان در جامعه موج به پا کند؟
با این وضع بازار نشر تعداد کسانی که بتوانند نویسنده و مترجم حرفهای باشند، کم است و تا روزی که نوشتن حرفه نشود، وضع به همین صورت میماند. ٩٩درصد نویسندههای ما تفننی مینویسند یا آنطور که سارتر میگفت، نویسندگان روز یکشنبه هستند و در حاشیه زندگی اصلی دستی به قلم میبرند.
اگر کارنامه نویسندگان ایرانی را نگاه کنید، میبینید تعداد افراد حرفهای که آثارشان به تعداد انگشتان دو دست برسد، چقدر کم است. آنجا نویسندگی حرفه شده است و بنابراین پیشرفت هم میکند. در ایران هنوز نویسندگی را شغل نمیدانند.
زمانی بود که مردم روی خوشی به سینمارفتن نشان نمیدادند اما با ساختهشدن پردیسهای سینمایی و اضافهشدن سالنهای مدرن و جدید به ظرفیت اکران، فروش فیلمها به نحو قابل ملاحظهای بالا رفت. نهادهای مربوطه به چه راهحلهایی میتوانند بیندیشند که در مردم علاقه به کتابخوانی ایجاد شود؟
یک مسأله وجود کتابخانههای عمومیِ کارآمد است. شخصا زیاد پیش نیامده اینجا از کتابخانه استفاده کنم ولی در غرب خیلی کتاب امانت میگرفتم، چون کار راحتی بود و کتابخانهها هم کتابهای زیادی داشتند. نمیدانم اینجا آیا کتابخانههای عمومی کتابهای روز را دارند یا نه. در آنجا اگر کتابی را میخواستیم و کتابخانه نداشت، درخواست میدادیم که آن کتاب را بیاورند. اگر ١٠ تا درخواست میآمد، آن کتاب را میخریدند. این مسائل خیلی کمک میکند تا مردم به خواندن کتاب راغب شوند.
به زبان ساده چه کار یا کارهایی باید انجام شود تا مردم ما «کتابخوان» شوند؟
راهکارهایی هستند که باید کاراییشان را در عمل نشان دهند. باید نهادی مثلا یک نهاد دولتی باشد که روشهای مختلف را امتحان کند، قطعا یکیشان جواب میدهد. فکر نمیکنم ملتی مثل ما که پیشینه فرهنگی غنی دارد، به هیچ صراطی نخواهد که به کتابخواندن رو بیاورد.
باید راهش را پیدا کرد. الان یکی از عوامل وضع سخت اقتصادی است که دست طبقه متوسط را برای خرید کتاب بسته است، اما تنها عامل نیست زیرا میبینیم که در زمینههای دیگر دستها را نمیبندد. در رسانههای همگانی و دنیای مجازی مردم خیلی راحتتر خرج میکنند و خب میتوانند یک بخش از این را برای کتاب خرج کنند.
حرکتهایی که گاهی از سوی خود اهل فرهنگ و کتاب راه میافتد، مثل هدیهدادن کتاب در عید یا رونمایی و جلسات نقد و بررسی کتابها چقدر تأثیر دارد؟
این کارها هم نقش دارد اما انگیزه اولیه باید در افراد پیدا و ایجاد شود، چون ما آن پِی اولیه و فوندانسیون را نداریم، حتی نشریات ما هم آنچنان بین مردم مرجعیت ندارند که حرفشان خریدار داشته باشد. در خیلی از کشورها یکسری منتقدان روزنامهها یا شبکهها هستند که تأیید یا توصیهشان برای خواندن یک کتاب سرنوشت آن کتاب و نویسنده را تغییر میدهد. در حقیقت نقد و توصیه کتاب در ایران بیشتر چهره به چهره است.
شادی خوشکار
- 9
- 2