محمد محمدعلي يكي از داستاننويسان موثر ايراني است كه حضوري ٤٠ ساله در اين عرصه دارد. اين نويسنده با انتشار كتاب «دره هندآباد گرگ داره» به بدنه داستاننويسي كشور وارد شد و تاكنون بيش از ٢٠ مجموعه داستان و رمان منتشر كرده است. نگاه واقعگرايانه به زندگي، كنكاش مداوم در شيوههاي مختلف نويسندگي، سعي در آشتي دادن خواننده گريزان از كتاب با اين كالاي مهجور و همچنين توجه به سليقههاي مختلف در امر نويسندگي را ميتوان از نكات بارز پيرامون ذهنيت اين نويسنده به شمار آورد. محمدعلي هماكنون ساكن كشور كاناداست و كار نوشتن را با همان جديت هميشگي دنبال ميكند.
خيلي از دوستان منتقد بر اين باورند كه هر نويسندهاي به محض خروج از كشور، به نوعي افت در نوشتن دچار ميشود و به قول معروف، آثارش ديگر چنگي به دل نميزند. اين در حالي است كه چنين باوري فقط در كشور ما نمود دارد و تا جايي كه ميدانيم اهالي ادبيات در كشورهاي ديگر چنين رويكردي تخريبي نسبت به نويسندگان مهاجر ندارند. شما چه فكر ميكنيد و آيا اين افت و تكرار و درجا زدن نويسندگان ايراني در ديگر كشورها را قبول داريد؟
گاهي به طور غريزي و حسي اظهارنظر ميكنيم، گاهي هم طي تحقيقاتي همهجانبه و مستدل به قطعيتي درخصوص افت و خيزهاي نويسندگان ايراني خارج كشور ميرسيم. اين ميان يادمان ميرود ادبيات داستاني ايران در كجاي جهان ايستاده است و چه توقعاتي از نويسندگان فارسيزبان خود داريم. از اين منظر حتي نويسندگاني را كه آثارشان بارها و بارها به ديگر زبانهاي زنده دنيا ترجمه شده و موفقيتهاي نسبي به دست آوردهاند نميبينيم. حدس ميزنم تنها نامي كه درخصوص افت نوشتن به ذهن خيليها ميرسد زندهنام غلامحسين ساعدي است كه آن هم به اعتقاد من افتي صورت نگرفته. چراكه نويسندهاي كه به هر دليلي وطن خود را ترك ميكند قطعا دچار دگرگوني ميشود. گاهي اين دگرگوني در ادامه آثار قبلي او حركت ميكند و گاه خلاف جهت گذشته پيش ميرود و سازوكار جداگانهاي براي سنجش ميطلبد و اين خاص نويسندگان ايراني نيست. در جهان نويسندگان مهاجر و تبعيدي فراواني هستند و ما از آن همه فقط يا اغلب دو نام ولاديمير ناباكوف و جوزف كنراد را به خاطر ميآوريم كه به هزار و يك دليل از جمله دانستن زبان كشور مقصد نويسندگان موفقي بودهاند.
شما مدتهاست كه در كشور كانادا اقامت داريد و خود به خود اين پرسش براي علاقهمندان آثارتان پيش ميآيد كه پس از انتشار رمان «جهان زندگان» و بازخواني شاهنامه «از كيومرث تا هماي» آيا خبرهاي خوبي براي طرفداران خود داريد؟
عشق من نوشتن است. اغلب اوقات شريف را در اين حالت دلخواه ميگذرانم. روزي نشده كه ننويسم. حالا چقدر آن منتشر شده و ميشود و چه كيفيتي دارد بحث جداگانهاي طلب ميكند. تقريبا هر دو سال يك بار كتابي نوشته و منتشر كردهام. اولين كتابم همان رمان «جهان زندگان» بود كه هم در كانادا منتشر شد هم در ايران. دومين كتابم «از كيومرث تا هماي» به زودي در ايران به چاپ دوم ميرسد. سومين كتاب «جُستاري در فرهنگ وغوغ ساهاب» هدايت است كه دو، سه هفته پيش منتشر شد. اين سه كتاب در ايران توسط كتابسراي تنديس به چاپ رسيده است. دو رمان مستندگونه هم نوشتهام كه چهبسا يكي از آنها تا پايان سال منتشر شود. طي اين مدت دوري از وطن دهها مقاله در مطبوعات خارج كشور به چاپ رساندهام. بعيد نيست سال آينده آمادهشان كنم براي چاپ تا هر كدام چه سرنوشتي پيدا كنند.
شما از آن جمله نويسندگان ايراني هستيد كه در كنار دنبال كردن دقيق رشد ادبيات داستاني ايران، به وجه جذب مخاطب و آشتي دادن مخاطب گريزان از مطالعه هم توجه داشتهايد. يعني اينكه مانند بسياري ديگر از نويسندگان، جذب مخاطب اندك را به رسميت نميشناسيد و علاقه داريد كه كتابهايتان هرچه بيشتر خوانده شوند. به نظر شما كاهش چشمگير آمار مطالعه در ايران ريشه در چه عواملي دارد؟ خيلي از دوستان منتقد، افت كيفي آثار را دليل بروز اين مشكل ميدانند و بعضي ديگر مثلا گران شدن بيرويه كتاب را. شما اين مشكل را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
من همانقدر كه به مضمون و محتوا اهميت ميدهم براي هماهنگي محتوا با فرم و ساختار زبان هم اهميت قائلم. اين نگاه و روش كار نوشتههاي مرا به ميان قشر وسيعتري از كتابخوانها ميبرد. درخصوص علل كاهش يافتن چشمگير آمار مطالعه در ايران بايد بگويم ديگر در عصري نيستيم كه مطالعه را منحصر به خواندن كتاب و روزنامه بكنيم. با گسترش اينترنت در سراسر جهان و رواج دنياي مجازي كم نيستند خوانندگاني كه فقط و فقط به مكتوبات كاغذي اكتفا نكنند. خود من علاوه بر خواندن كتاب و روزنامهها و مجلهها حداقل روزي يكي، دو داستان و مقاله از سايتها و دنياي مجازي انتخاب ميكنم. گاهي هم ميروم طرف داستانهاي شنيداري. مشكلاتي از قبيل افت كيفي و گراني كتاب و... در سراسر جهان وجود دارد. آنچه كيفيت آثار داستاني ما را پايين آورده علاوه بر سانسور ويرانگر، گرايش افراطي جوانترهاست به فراموش كردن مضمون و محتوا و رو آوردن به فرمهاي بيزمينه و غيرقابل تجربه در نقد مباحث مدرن و پستمدرن و جذابيت تجربه فرمهاي تازه اغلب دوستان جوان را از هدف داستاننويسي دور كرده است كه خود مزيد بر علت عدم استقبال خوانندگان شده. يادمان باشد از هر ١٠ سال فقط دو داستاننويس شرايط دشوار بازار نشر را پشتسر ميگذارند و خود را به دهه بعد ميرسانند.
معمولا هنگام گفتوگو با نويسندگان ايراني ساكن كشورهاي ديگر اين پرسش را مطرح ميكنم كه حال و روز ادبيات معاصر ما در خارج از مرزها چگونه است؟ شما مايليد به اين پرسش پاسخ بدهيد؟
چون پرسش خيلي كلي است من هم بهطور كلي ميگويم، نخست بايد مشخصههاي اصلي دو مقوله ادبيات مهاجرت و تبعيد را شناخت. در زمينه نقد ادبي در خارج از كشور به جنبههاي پژوهشي توجه بسيار ميشود. نقد عملي و نظريهپردازي درهم ميآميزد. به زبان شاعرانه توجه بيشتر ميشود. رويكردهاي گوناگون نقد بهكار گرفته ميشود. جنبههاي كشف درونمايه اثر اهميت ويژه دارد. درحاليكه در داخل كشور نقد روزنامهنگارانه بسيار بهچشم ميخورد. در زمينه زبان نوشتاري هم ميتوانم بگويم زبان بسياري از نويسندگان خارج كشور نسبت به زبان داخل كشور زباني درستتر و دقيقتر و محكمتر و متشخصتر است. در پايان به اين جمله دكتر بهروز شيدا، ايرانشناس و منتقد ادبي ساكن سوئد اشاره ميكنم كه در مصاحبه با شاهرخ تندرو صالح گفت: «اين جمله اسطورهاي كه زبان فارسي در خارج از كشور امكان رشد ندارد به عصر ما تعلق ندارد.»
شما با نوشتههايتان ثابت كردهايد كه نويسندهاي جستجوگر هستيد. منظورم اين است كه هر كتاب شما به لحاظ تجربههاي فرمي و محتوايي، كاملا داراي حال و هوايي جداگانه است. اين عدم تاكيد بر يك فرم خاص و تجربهگراييهاي مختلف و البته موفق را چگونه مديريت كردهايد و هدف از اين رنگارنگ ديدن جهان چيست؟
در كار هنري هيچ چيز به اندازه تكرار مرا آزار نميدهد. مسبب آن هم البته در تعريف و پسند من از داستاننويسي نهفته است كه آن را علاوه بر هنر، كاري پژوهشي ميدانم و تا به كشفي نرسم نوشتهام را منتشر نميكنم. سبك من در تكرار مضمون و محتوا و لحن و نحو زبان نيست بلكه در نوع برخوردم است با نحوه ارائه و نتيجه آن كشف و شهود، كه به ضرورت زماني و مكاني در نحوه ارائه آن شكل ميگيرد. اعتقاد دارم هر مضمون و محتوايي را نميتوان در قالبي از پيشتعيين شده ريخت و با لحن و نحو زباني يكسان نوشت. البته در زندگي روزمره و ارتباط با خانواده و حلقه فاميل و اغلب دوستان خود را ملزم به رعايت تكرار بعضي امور و اصول ميدانم، اما هنگام تنهايي، وقتي با عشق نوشتن روبهرو ميشوم ناخودآگاه دوست دارم هر بار به نحوي، درخور خواستهها و ظرفيت معشوق دلبري كنم. سرآخر اينكه من سروجانفدا ميروم به آن جايي كه او طلب ميكند.
پيوند شخصيتهاي افسانهاي و اسطورهاي همچنين گره زدن ذهنيت آدمهاي مدرن و كلاسيك، يكي از دغدغههاي شماست كه در چند اثر تكرار شده. به نظر ميرسد كه قصد شما از اين كار، آشنا كردن خواننده با هويتهاي قومي و قبيله و ملي در گذشته است كه امروز كمتر شناختي از آنها در جامعه وجود دارد. كمي از چراييهاي اين رويكرد ادبي كه البته طرفداران فراواني هم پيدا كرده بگوييد.
افكار عمومي جهان يكسره رو به صنعتي شدن نميرود و يكسره هم دچار پسرفت و سقوط نيست. بلكه رو به تعادل است تا بتواند خواسته تمام اقوام و مليتها را در سطوح مختلف كنار هم تحمل كند. بشر امروز در حاليكه با مدرنترين ابزار الكترونيكي و صنعتي قرن بيست و يكم آشنا ميشود با عقبماندهترين افكار قرون پيش ساعاتي از روزش را ميگذراند. نگاه كنيد به مراسم گوناگون كليساها، كنيسهها و معابد در هند. نگاه كنيد به آن سرخپوست كانادايي يا آمريكايي كه هنگام كفبيني و دادن خبر از آينده شما، با موبايلش سفارش موبايل مدل بالاتري ميدهد. ميتوان نتيجه گرفت يك پاي انسان معاصر در آينده قرن بيست و يكم است و پاي ديگرش در ششصد سال قبل از ميلاد مسيح و همراه زرتشت پيامبر در حال مداواي اهورا و اهريمن. ما بدون دستيابي به هويت فرهنگي، زباني، اجتماعي هرگز در نخواهيم يافت پيشينيان ما چه كردهاند كه حال و روز من و ما چنين اسفبار است.
يكي از كتابهايي كه بايد درباره آثار شما نوشته ميشد و خوشبختانه نوشته شد، كتاب «بررسي سيماي زن» در آثار شما بود. شما شايد تنها نويسنده ايراني باشيد كه تا اين اندازه از شخصيت موثر زنان در آثارتان استفاده كردهايد. براي كساني كه ميخواهند اين كتاب را بخوانند چه توصيهاي داريد و پيشنهاد ميكنيد بيشتر بر چه وجوهي از كتاب تمركز كنند.
كتاب «بررسي سيماي زن در آثار محمد محمدعلي» نوشته فرانك جهانبخش اثر باارزشي است. چه به لحاظ تكنيكي و چه به لحاظ انتخاب نوع نگاه در نگارش. من اما شايد توانسته باشم لابلاي سطور نانوشته اسطورهها و افسانههاي كهن زنان موثر و راهگشاي اين مرز و بوم را ببينم و از توانايي آنان حرف بزنم. اعتقاد دارم زنان قديم، حداقل تا پيش از مشروطيت، بيشتر قصهگوهاي خانگي و شفاهي بودهاند. پس راويان سهگانه روز اول عشق (آدم و حوا و مشي و مشيانه و جمشيد و جمك) را زن قراردادم تا ضمن سپاس از جزئينگري آنها سخني هم گفته باشم از كهنالگوهايي كه به من ميگويند مردان طي قرون و اعصار متمادي از زنان انتظارات فراواني داشته و در عين ناسپاسي آنان را همدست جادوگران و شياطين و اهريمنان قرار دادهاند. گويي مثل مورخي به بازبيني نقش زنان نشستهام تا حقي از آنان ضايع نشود. بيآنكه در خصوص آنان غلو كنم به فرديتشان توجه كردهام. به نظر من يكي از وظايف ادبيات، مخصوصا ادبيات داستاني كشف شخصيت زنان و مرداني است كه سخن دارند. در كتاب خانم جهانبخش نقش هريك از زنان در سه رمان «نقش پنهان»، «باورهاي خيس يك مرده» و «برهنه در باد» به درستي بررسي شده. جا دارد همين جا تشكر كنم از مريم عبدالمجيد كه او هم تز فوقليساس خود را «نقد اسطورهاي رمانمشي ومشيانه» قرار داد. همچنين ممنون از فاطمه شكيبا و ديگر دوستاني هستم كه در اين خصوص مقالات علمي و دانشگاهي نوشتهاند. نگاه كنيد به دفتر سوم شاهنامهپژوهي، نشر آهنگ قلم، ارديبهشت ١٣٩٠.
يكي از كتابهاي شما تا مدتهاي زياد جزو يا در رديف كتابهاي باليني من بود. منظورم كتاب «ازمابهتران» است. از همان سالها اين پرسش برايم مطرح بود كه آقاي محمدعلي چرا به سراغ موضوعي چون رد يا اثبات وجود «جن» رفته است. دوست دارم الان از زبان خودتان بشنوم چون اين كتاب هنوز هم خواننده دارد.
مجموعه داستان «ازمابهتران» در رد و اثبات وجود اجنه و ازمابهتران نيست. اثري پژوهشي و فولكلوريك است و افكار گروهي را به اطلاع گروه ديگري ميرساند. پنجاه، شصت سال پيش دكتر محسن هشترودي رياضيدان و استاد دانشگاه تهران درباره مريخيهايي كه به زمين آمده و مثلا اهرام ثلاثه مصر باستان را ساختهاند سخن ميگفت و قادر بود ساعتها براي ديگران كنفرانس بدهد كه موجودات فرازميني چه ويژگيهايي دارند. متاسفانه نگارش داستانهاي علمي و علمي- تخيلي در ايران به هزار و يك دليل رواج نيافته در حالي كه فانتزي يكي از ژانرهاي پرخواننده و فكربرانگيز در سراسر جهان است. نگاه كنيد به عملكرد خانم رولينگ كه چپ ميانهرو شناخته ميشود. او چرا در مجموعه هريپاتر از بسياري از متون مسيحي الهام گرفته و اين قصههاي جذاب چندلايه را نوشته؟ به باور من براي او هم قضيه رد يا اثبات يا رواج خرافات و جادوگري مطرح نبوده و نيست بلكه عاديسازي و سامانبخشي افكار عمومي درخصوص اين ژانر مطرح است در مسير يافتن پاسخ براي انبوه ناشناختههاي ذهن بشر. قطعا او نيز ميانديشيد وقت آن رسيده كه توده مردم از اين پديدههاي ناشناخته نترسند.
بپذيرند كه جا براي زندگي همه موجودات روي كره زمين هست و تنوع رنگها، شكلها، نوع غذا، لباسها و آداب و مناسبك و از همه مهمتر تنوع افكار آن را رنگينتر ميكند. افسانههاي كهن ايراني سرشار است از انواع ديوها و اجنهها و پريهاي خوب و بد كه لهله ميزنند از فراواقعيت بيايند به جهان واقعي و طور ديگري جلوه كنند.
شما كتابي هم داريد كه در آن با سه فعال ادبي مطرح كشور يعني شاملو و اخوانثالث و دولتآبادي به گفتوگو نشستهايد؛ از اين كتاب بگوييد و حال و هواي چگونگي بحثها با اين بزرگان ادبيات كشور و اينكه آيا قصد تجديد چاپش را داريد يا خير؟
اين كتاب قبلا دو بار چاپ شده و ناگهان سالها چاپ آن به تعويق افتاده است و اتفاقا اين اواخر تصميم گرفتم آن را تجديد چاپ كنم. دوستاني پيشنهادهايي دادند اما آن كه مشغول پيگيري است دوست نويسنده و روزنامهنگارم محسن فرجي مدير انتشاراتي تازه تاسيس خزه است كه اميدوارم موفق شود. چراكه اين گفتوگو بين سالهاي ١٣٦٥ تا ١٣٦٦ انجام شد و در سال ١٣٧٢ منتشر شد و حاوي نكاتي ارزشمند است از آرا و عقايد كساني كه در روند رو به پيشرفت ادبيات اين ملك و ملت كوشا و موثر بودهاند. علاوه بر اينها تاريخ شفاهي است از اوضاع اجتماعي آن روزگار كه گاه بسيار سخت و دشوار ميگذشت روزها و شبهايش.
و حرف آخر...
در ايام بچگي دوست داشتم وقتي بزرگ شدم بروم پيش خدا و شكايت كنم كه چرا باباي من قادر نيست مرا بگذارد كلاس موسيقي تا ويالون زدن ياد بگيرم يا شعبدهبازي ماهر شوم و از كيف پارهپوره مدرسهام دهتا كبوتر بيرون بكشم ولي از فرشتههاي روي شانه چپ و راستم و اجنههايي كه اطرافم ويالون ميزدند خجالت ميكشيدم كه مبادا به گوش پدرم برسانند كه من در آرزوي چه چيزهايي هستم و او در تنهايي اشك بريزد. از كلاس هشتم كه شروع كردم به نوشتن، در اغلب داستانها از مصيبتهاي ناشي از فقر و خرافات حرف زدم و سعي كردم به ياري مادران و خواهران مظلوم بروم. برخي از آن شخصيتها را بردم تا آستانه خودكشي و بعد رهاشان كردم به امان خدا. طي سالها مثل محققي تماموقت زندگي آن شخصيتها را پيگيري كردم. بعضيهاشان سرمايهدار شدند و به رغم گناهان جورواجور به بهشت رفتند. بعضيها فقير ماندند و با وجود گناهان اندك راهي جهنم شدند. شبي روشنفكري فقير و روشنفكري غني به خوابم آمدند و به جان هم افتادند. از خواب پريدم. مادرم پاشويه كرد و دستمال خيس بر پيشانيام گذاشت. داشت ميگفت «خدا عاقبتت را به خير كند» كه من باز به خواب رفتم و همان كابوس را ديدم. حالا شما از من ميپرسي كدام كابوس؟
به نظر من يكي از وظايف ادبيات، مخصوصا ادبيات داستاني كشف شخصيت زنان و مرداني است كه سخن دارند. در كتاب خانم جهانبخش نقش هريك از زنان در سه رمان «نقش پنهان»، «باورهاي خيس يك مرده» و «برهنه در باد» به درستي بررسي شده. جا دارد همين جا تشكر كنم از مريم عبدالمجيد كه او هم تز فوقليساس خود را «نقد اسطورهاي رمانمشي ومشيانه» قرار داد. همچنين ممنون از فاطمه شكيبا و ديگر دوستاني هستم كه در اين خصوص مقالات علمي و دانشگاهي نوشتهاند.
در ايام بچگي دوست داشتم وقتي بزرگ شدم بروم پيش خدا و شكايت كنم كه چرا باباي من قادر نيست مرا بگذارد كلاس موسيقي تا ويالون زدن ياد بگيرم يا شعبدهبازي ماهر شوم و از كيف پارهپوره مدرسهام دهتا كبوتر بيرون بكشم ولي از فرشتههاي روي شانه چپ و راستم و اجنههايي كه اطرافم ويالون ميزدند خجالت ميكشيدم كه مبادا به گوش پدرم برسانند كه من در آرزوي چه چيزهايي هستم و او در تنهايي اشك بريزد.
رسول آباديان
- 11
- 4