عطیه عطارزاده (۱۳۶۳-تهران) با نخستین رمانش «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» توانست در دو جایزه ادبی به مرحله نهایی برسد: در جایزه احمد محمود از گرفتن آن ناکام ماند، اما در جایزه هفتاقلیم عنوان بهترین رمان سال ۹۶ را از آن خود کرد. عطارزاده بهجز این کتاب، دو مجموعهشعر هم دارد: «زخمی که از زمین به ارث میبرید» و «اسب را در نیمه تنت برهان» که برگزیده جایزه شعر خبرنگاران سال ۹۵ شده. آنچه میخوانید گفتوگویی است با عطیه عطارزاده پیرامون «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» که از سوی نشر چشمه منتشر شده است.
«راهنمای مردن با گیاهان دارویی» پیش از اینکه عنوان بهترین رمان سال جایزه هفتاقلیم را از آن خود کند هم با استقبال خوبی مواجه شد. این استقبال و این جایزه درحالی رخ داد که این اثر میان آثار امروز در ادبیات ایران اثری نو بود و چارچوبی متفاوت از شیوههای مرسوم داشت. خودتان از نوشتن رمان تا امروز که رمان به اینجا رسیده، این سیر را چگونه میدیدید؟ و چشمانداز پیشرویتان را چگونه میبینید؟
موقعی که این رمان را نوشتم، به هیچوجه انتظار چنین استقبالی را نداشتم. میدانستم رمان خوبی است و مولفههای خاصی دارد اما هیچ پیشزمینهای در مورد انتظارات مخاطبان نداشتم. درنتیجه مواجهشدن با چنین توجهی برایم بسیار جالب و البته خوشحالکننده بود. خوشحالکننده از این جهت که من میخواستم جهانی را که تجربه کرده بودم با دیگران شریک شوم و بیشک هرچه این شراکت بیشتر باشد خوشحالکنندهتر است. امیدوارم این رمان بتواند به زندگی خود در بین مخاطبانش ادامه دهد.
شما علاوهبر نقش نویسندگی یا شاعر، فیلمساز و هنرمند تجسمی هم هستید. این رشتهها چه تاثیری بر شما و این رمان گذاشته است؟ و چه چیزی شما را به نوشتن این رمان وادار کرد؟
بیشک هر شکلی از تجربه هنری بر شکل دیگر آن تاثیر میگذارد. من از سینما یاد گرفتهام که چطور یک کات ساده میتواند معنای جدیدی خلق کند. از نقاشی شکلِ واردکردن احساس به اثر را آموختهام و از شعر ارزش کلمات و تاثیر هر کلمه و هر جمله را روی دیگری. و این آموزهها را هنگام نوشتن رمان بهکار گرفتهام. در مورد چرایی نوشتن «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» باید بگویم که من از سالها پیش داستان کوتاه مینوشتم اما هیچوقت چاپ نمیکردم. نوشتن رمان پاگذاشتن در وادی ناشناخته و در عین حال بهشدت شگفتانگیز بود که همیشه دلم میخواست تجربه کنم. آغاز این تجربه صرفا یکجور ماجراجویی بود که نمیدانستم با توجه به مختصات رمان که وابستگی شدیدش به زمان است، از عهدهام ساخته است یا نه. ادامهاش اما نتیجه ایمانی بود که رفتهرفته در حین نوشتن به دست آمد.
پایان داستان بسیار ناگهانی و غافلگیرکننده است. شاید میتوانست با یک پایانبندی متفاوت این اثر را بیشتر از این مورد توجه قرار دهد. با این نوع نگاه چقدر موافق هستید؟
من بهدنبال مورد توجه قرارگرفتن نبودم. پایان این داستان چیزی بود که من باید میگفتم. پایانی تراژیک و از نظر من به نهایت زیبا. غایتِ آنچه قهرمان داستان باید تجربه میکرد. اینکه مخاطب چه انتظاری دارد یک چیز است و اینکه اثر او را به کجا میبرد یک چیز دیگر. به نظر من هنرمند هرگز نباید تسلیم خواست مخاطب باشد، بلکه همیشه باید بکوشد تجربه و انتظار مخاطب را ارتقا بدهد.
این توصیفات دقیق رمان از کجا نشات میگیرند؟
ما با راوی نابینا طرف هستیم که درکی تمام و کمال نسبت به جهان پیرامونش دارد و این ادراک را به اشتراک میگذارد، که تجربه جدید و جالبی برای مخاطب است.
نویسنده برای خلق دنیای یک شخصیت، خود را در قالب او میگذارد و از دریچه چشم او به جهان نگاه میکند. در روانپزشکی اصطلاحی به نام همدلی وجود دارد. میگویند روانپزشک خوب باید همدلی خوبی داشته باشد. به این معنا که باید بتواند خودش را در جای طرف مقابل بگذارد، گویی که اوست اما همچنان فاصلهاش را هم با او حفظ کند. من فکر میکنم توانایی ذاتیای برای همدلی دارم. از بچگی بهراحتی میتوانستم خودم را جای نهتنها آدمها بلکه حیوانات و اشیا بگذارم و از دید آنها جهان را ببینم. فکر میکنم تجربهای که در کتاب وجود دارد نتیجه این تلاش برای دیدن جهان خیالی از دید یک دختر نابیناست. من سعی کردم تا جایی که میتوانم خودم را در قالب او بگذارم و زندگیای را که تجربه کرده زندگی کنم. علاوه بر این دوستان نابینایی داشتم که در مورد برخی احساسات و تجارب قهرمان داستان، مثلا ماجرای خوابدیدن، از تجارب آنها استفاده کردم.
دنیای «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» دنیای تضادهاست. آرامش و خشونت، بیرون و درون، وهم و حقیقت، عشق و تنفر. مرز میان اینها چنان باریک است که گاه مخاطب جذب سویههای مختلف روایت میشود. هنگام نوشتن چقدر برقراری تعادل مدنظرتان بود؟
من میخواستم حقیقت واقعیت را کشف کنم. واقعیت، بستر همین تضادها است. اصلا آدمی تجربه درک انسانبودن خود را بهواسطه درک همین تضادها است که از کودکی آغاز میکند. گرسنه است، غذا میخورد و سیر میشود. به این ترتیب او به وجهی از هویت خود بهعنوان یک انسان آگاه میشود. من هنگام نوشتن رمان بهدنبال برقراری تعادل نبودم، بلکه بیشتر میخواستم ببینم چطور یک انسان از میان این وجود متناقض گذر میکند تا هویت حقیقی خویش را دریابد.
شما از آن دسته نویسندگانی هستید که روی هوش مخاطبشان حساب ویژهای باز میکنند و به او اعتماد دارند. در خلال روایت مخاطب را تا جایی راهنمایی میکنید و از آنجا به بعد خود اوست که باید متوجه لایههای پنهان ماجرا شود. همینطور است؟
من شک ندارم که با مخاطب باهوشی روبهرو هستم که هر روز در شبکه پیچیده جهان مجازی رفتوآمد دارد، کتاب میخواند و آنقدر فیلم و سریال دیده که بهراحتی از پس جاهای ناگفته داستان و روایتهای پیچیده برمیآید. مخاطب من انسانی است باهوشتر از من و چه بسا باتجربهتر از من، و من در تلاشم بتوانم بر سرعت و پیچیدگی ذهن او فائق آیم تا او را در تجربه شخصی خودم شریک کنم.
شخصیت داستان با ادراک تنهایی و جهانی که بزرگتر از تصور اوست قدرت جدیدی به نام انتخاب را به دست میآورد. انگار نتیجه و تاوان این آگاهی فروپاشی است. فروپاشی شخصیت و زندگیای که تا پیش از این آرام و معصومانه در جریان بود. خاستگاه این فروپاشی از جامعه امروز است یا اسطوره؟ یا؟
هر تولدی نیازمند مرگ پیشین است. این جملهای است که بارها در متون اساطیری، دینی و فلسفی دیدهایم و اگر خوشبخت بوده باشیم بارها در زندگی شخصی یا اجتماعی خود تجربه کردهایم. مرگ یا همان فروپاشی روانی یا خودآگاهی که شما نام بردید، لازمه تولد ما در سطح برتر آگاهی است. لازمه تولد یک ملت در سطح برتر خود. من فکر میکنم این حقیقت در بطن تمام تجارب انسانی ما نهفته و ما چنانچه خواستار فراتررفتن از خویشتن باشیم چارهای نداریم جز آغوش گشودنی شجاعانه به روی این رخداد دردناک.
آیا در روند نوشتن تحتتاثیر نویسنده یا اثر خاصی هم قرار میگیرید؟
«راهنمای مردن با گیاهان دارویی» کمی یادآور «مثل آب برای شکلات» و «نابینای کرولنو» بود.
در نوشتن این رمان تحتتاثیر تمام آثار ادبی و فلسفیای بودهام که در طول زندگی خواندهام. یکی از چیزهایی که موقع نوشتن به من انگیزه میدهد این خواست است که چیزی بنویسم که تابهحال نخواندهام، اما دلم میخواسته بخوانم. دستیافتن به این خواست دشوار است، اما باعث میشود تلاش کنم تا از خواندههایم جلوتر بروم. من بهعنوان نویسنده، وارث تجربیات نویسندگان پیش از خودم هستم و بیشک ردپای بسیاری از آثار را میشود در این کتاب دید.
«راهنمای مردن با گیاهان دارویی» خواننده را با اثر متفاوت دیگری از شما مواجه کرده. برای کار بعدیتان چه برنامهای دارید؟
رمان بعدیام در پایان راه نوشتهشدن است. اثری است کاملا متفاوت. در طول نوشتن آن، تمام سعی خودم را کردم تا به اینکه مخاطب علاقهمند به «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» دوست دارد چه کتاب دیگری از من بخواند فکر نکنم. برای همین بود که شخصیتهایی کاملا متفاوت در فضایی کاملا متفاوت خلق کردم و سعی کردم که اینبار هم تجربهای ناشناخته، سخت و شگفتانگیز را از سر بگذرانم. امیدوارم بتوانم به زودی این تجربه را در اختیار مخاطبان هم بگذارم.
و آخرین پرسش: در هر دو حوزه شعر و داستان، موفق بودهاید، چه در مواجه با منتقدان و داوران جوایز ادبی، چه مخاطبان. به نظر کارتان سخت شده باشد؟
راستش از نظر من کار همیشه سخت بوده است و خواهد بود. به نظرم اثر هر هنرمندی پیش از قرارگرفتن در معرض هرگونه قضاوتی در معرض قضاوت سختگیرانه خود اوست و این سختترین بخش ماجراست. اینکه موفقیت یک اثر به اندازه کار وتلاش خالقش وابسته به روح زمانه و سلایق روزگار است امر واضحی است. به نظرم یک نویسنده تنها مسئول قسمت اول ماجراست و بهتر است به جای فکرکردن به بخش دوم، توان خودش را صرف سختگرفتن بر خود، صرفنظر از اقبال یا عدم اقبال اثرش کند.
سمیرا سهرابی
- 15
- 5