لابهلای قفسه کتابهای مخصوص نوجوانانِ کتاب فروشی، دنبال کتابی برای هدیه دادن بودم و عناوین کتابها را مرور میکردم که نگاهم به پیرمردی مهربان و دوست داشتنی افتاد که به تنهایی داشت کتابها را نگاه میکرد. در اولین نگاه او را شناختم، اصلا مگر میشود اهل کتاب خواندن باشی و او را نشناسی؟ هوشنگ مرادی کرمانی، همان پیرمرد ۷۴ سالهای است که خیلیها او را با قصههای مجیدش میشناسند و این روزها خودش را از نوشتن بازنشسته کرده است و قصد دارد قلم را زمین بگذارد. با این نویسنده نامدار و نام آشنا، در همان کتاب فروشی که در ابتدا کسی او را نمیشناخت، گفتوگویی کردیم که در ادامه میخوانید.
دنبال صحنه تکراری در کتابهایم نباشید
هوشنگ مرادی کرمانی صاحب آثاری است که چند نسل با آن خاطرهسازی کردند. او معتقد است این روزها اما، هر اثری، تاریخ مصرف دارد و میگوید:«متاسفانه زمانه فعلی، دوران آثار هنری بسیار کم جان، تاریخ مصرفدار و بدون ادامه در اغلب زمینهها مانند شعر، نویسندگی، فیلمسازی و خوانندگی است. چند روز پیش با سالار عقیلی بودم.
میگفت ۲۵ سال است که خوانندهام. گفتم ۲۵ سال دیگر کار کن و هر وقت مانند من در کارت ۵۰ ساله شدی، میتوانی آن را کنار بگذاری.» او برای این دوران شرایطی را لازم میداند و توضیح میدهد:«در این مدت باید خوب کار کنید؛ خوب کارتان را مدیریت کنید و بعد از آن خودتان را تکرار نکنید. مثلا امکان ندارد یک صحنه را در یکی از کتابهای من ببینید و من همان صحنه را در کتاب دیگرم آورده باشم بنابراین، باید در این زمینه خودتان را مدیریت کنید و صرفا فروش اثر برایتان مطرح نباشد. منهای همه اینها، ما الان نویسندههای قَدَری داریم که به سرعت کار ضعیف و ضعیفتر بیرون میدهند و این خطرناک است.»
دنبال فروختن اسمم نیستم
اغلب خبر اعلام بازنشستگی خالق «قصههای مجید» را شنیدهایم. شیرینی قصهگویی اوست که اجازه نمیدهد خداحافظیاش را باور کنیم و دوباره از او درباره این خبر، نگرانی از جولان نویسندههای بیکیفیت در عرصه ادبیات داستانی و کاهش سطح کیفی ذائقه مخاطب می پرسیم. او در پاسخ به این سوالمان میگوید:«من مسئول این اتفاق نیستم. به قول معروف من باید کلاه خود را محکم بگیرم تا باد آن را نبرد. چه فرقی میکند من باشم و خودم هم کمکم این طور شوم؟ الان دو هزار نسخه از کتابم با هم به فروش میرسد و در نمایشگاه کتاب برای خرید آن صف سی، چهل متری میکشند. این موقع است که آدم باید بگوید خداحافظ. این که الان در۷۵ سالگی، این اسم «مرادی کرمانی» را که ۵۰ سال روی آن کار کردم و یک عمر برایش جان کندم بخواهم بفروشم که دیگر خوب نیست.
فرمولی که در کشور ما وجود دارد یعنی نویسنده نهایتا تا ۶۰ سالگی، معمولا کارش را میفروشد، بعد از آن دیگر به خاطر اسمش میفروشد و کیفیت کار برایش مهم نیست. من به چشم خود دیدهام که شاعر، نویسنده یا فیلمسازی سالی چند اثر منتشر و تولید میکند. اما من پنجاه سال است که دارم مینویسم و شاید ۱۷ کتاب دارم. همین کتاب آخرم یعنی «قاشق چایخوری» پنج سال طول کشید. خاطرم هست خسرو معتضد میگفت: من یک کتاب به اندازه کتابهای تو را یک شبه مینویسم. منظورم این نیست که کتابهایم تخم دو زرده است اما برای نوشتن هر کدام زمان زیادی گذاشتهام.»
هیچ اثر در کشو ماندهای ندارم
اصرار هوشنگ مرادی کرمانی برای قلم بر زمین گذاشتنش، در همه گفتوگویمان پیدا بود. او حتی میگفت: ای بسا کسانی که توبه شکستند اما من اگر بتوانم ننویسم خیلی خوب میشود. او در ادامه، وجود آثار منتشر نشدهای از خود را ردکرد و گفت:«همیشه برای مردم نوشتهام و جزو آن دسته نویسندههایی نیستم که خیلی چیزها در کشوی میزش دارد و چاپ آنها را برای موقعیت دیگری گذاشته باشد. اتفاقا قصههای مجید، حدود ۱۳۰ تا ۱۵۰ داستان بود که از بین آنها، ۳۸ داستان را انتخاب کردم. بقیه را پاره کردم، سوزاندم و دور ریختم، چون میدانستم یک روز که سرم را زمین بگذارم، ناشرها به سراغ بچههایم میروند و میگویند اگر از پدرتان چیزی مانده بدهید تا چاپ کنیم. پولی میدهند و نوشتهها را حتی اگر ضعیف باشد، منتشر میکنند. بعد از مرگ آدم، هر کسی میخواهد هر تصمیمی بگیرد اما مهم این است در زمان زندگی خودم را خراب نکنم. یعنی از این که چیزی را نوشتم که نباید مینوشتم، خجالت نکشم؛ حتی در تنهایی خودم.»
این قصهگوی کرمانی کشورمان، ذائقهشناس خوبی در حوزه کودک و نوجوان نیز هست و در این باره توضیح میدهد:«کلا ذهن بچهگانهای دارم اما در این چند کتاب آخرم، بیشتر از سالمندها و بازنشستهها گفتم.» او انگار این گفتوگو را هم به چشم قصههای خود میبیند و پایان آن را با همان طبع شیرین و طنازانه خود تمام میکند و میگوید:«این که من نصیحت کنم و بگویم این کتاب را بخوانید کار درستی نیست اما من همیشه آخر سخنرانیهایم میگویم شوخی کردم، «شما که غریبه نیستید» من را که منهای زندگینامه، تاریخ یک دوره از یک منطقه جغرافیایی خاص است که از منظر یک بچه دیده میشود، بخوانید.»
رعیتنواز/ انتصاری
- 19
- 4