حسین امینیانندوشن بیش از ۶۰ سال قبل در روستای ندوشن یزد به دنیا آمد، اما دست سرنوشت او را به سمتی سوق داد که با فرش و رنگ آمیختگی شگفتانگیزی پیدا کند، بهنحویکه اکنون بهعنوان یکی از کارشناسان بینالمللی فرش شناخته شده است. آقای امینیانندوشن اگرچه سالهاست در فرانسه بهسر میبرد، اما دلش برای ایران میتپد و یاد سرزمین پدری اشک شوق را در چشمانش به حرکت درمیآورد. او مردی فرهنگی است و علاقهمند به مطالعه که در جوانی با گردآوردن بیش از ۷۰۰ کتاب، نخستین کتابخانه را در روستای ندوشن یزد افتتاح کرد.
آقای امینیان! از گذشته خود بگویید و اینکه چه شد به فرانسه رفتید؟
من پیش از انقلاب برای یادگیری زبان فرانسه به انجمن ایران و فرانسه در شهر اصفهان میرفتم و بعد از انقلاب و در فوریه سال ۱۹۸۰ (اسفند ۱۳۵۸) تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به کشور فرانسه بروم و موقعیت تحصیلی آنجا را ارزیابی کنم.
انتخاب فرانسه هم به این دلیل بود که من از همان دوران نوجوانی که به کتابخواندن علاقهمند شدم، عاشق نوشتههای ژان پل سارتر، مونتسکیو و ویکتور هوگو بودم. ضمن آنکه فرانسه کشوری فرهنگی است و قلب فرهنگ اروپا.
چگونه به فرش و تعمیر آن و در نهایت تمرکز روی فرشهای قدیمی علاقهمند شدید؟
به فرانسه با هدف تحصیلی آمدم که درس بخوانم و برگردم. سال اول نیز همینگونه بود، اما از سال دوم که برای تأمین هزینههای زندگیام مجبور به کارکردن شدم، وارد حیطه تعمیر فرش شدم.
چرا فرش؟
چون آن زمان در فرانسه مهارت کار در شغل دیگری را نداشتم. از ایران هم دو چیز بسیار برای فرانسویان شهرت داشت؛ اول فرش و دوم خاویار. همینها کافی بود تا در یک مغازه فرشفروشی سرگرم کار شوم و البته روزی هفت، هشت ساعت کار بود و هفت، هشت ساعت درس میخواندم.
و شما در آنجا ماندگار شدید؟
بله. به محض اینکه در آنجا كار را آغاز كردم، علاقهمند شدم درباره فرش بیشتر بدانم، البته من پیش از این و از کودکی به رنگ و فرش علاقه داشتم. برای نمونه از فرش یزد، اصفهان، کاشان و نیز زیلوی ده خودمان تجربههایی داشتم. رنگ و پشمهای معروفی که در منطقه ندوشن بود، در خاطرم مانده بود. بنابراین بیگانه با فرش نبودم.
شاید دوری از وطن یا همین که بوی فرش مرا به سرزمینم پیوند میداد، نیز عاملی شد که سخت به این کار علاقهمند شوم.
در حین کار، روز و شبی نبود که درباره فرش ایرانی و نیز فرش در دیگر نقاط جهان تحقیق نکنم و به دنبال اطلاعات تازه نباشم. برای نمونه تاریخ فرش در فرانسه را به دقت مرور کردم. از رنگها و ترکیبات آن اطلاعات دقیق و کاملی به دست آوردم. همین مسئله باعث شد بعد از شش ماه، وقتی که یک فرشفروش به مغازه آمد و اطلاعات مرا شنید، گفت: کاری که شما کردید و اطلاعات دقیق و ظریفی که از فرش دارید، یک فرد در ۱۵ سال هم نمیتواند انجام دهد.
نمونهای از این اطلاعات ظریف را میتوانید بیان کنید؟
برای نمونه میتوانستم وقتی به فرشی نگاه میکنم، دریابم که این فرش از چه نوع پشمی بافته شده است و حتی قدمت این فرش و جنس پشم بهکاررفته و حتی مرغوبیت آن را حدس بزنم.
مرغوبیت؟
بله. البته این نکتهای بود که بعدها و با مطالعه روی فرشهای محتشم کاشان و چند فرش دستباف معروف ایران در مناطق دیگر فرشخیز که از تبارشناسی و سابقه تاریخی برخوردار بودند و بهنوعی در یک خاندان از پدر به پسر به ارث میرسید، به دست آوردم؛ مثلا فرشی که با پشم بره بافته شده باشد با فرشی که با پشم گوسفند بزرگ بافته شده باشد، تفاوت دارد یا تاروپودی که از بخشهایی از پشم (مثلا پشمهای زیربغل گوسفند) گرفته شده باشد، مرغوبتر از پشمهای نقاط دیگر بدن است. یا میتوانستم دریابم که هر فرشی در کجای دنیا ساخته شده است.
من در یکی از نشریات فرانسوی درباره شما خواندم که جنس و مرغوبیت فرش را از فاصله چندمتری روی شانه فرد هم میتوانید تشخیص دهید؟
بله. همه کارشناسان میتوانند این کار را انجام دهند.
در همان مغازه کارتان را ادامه دادید؟
من البته روزهای سختی داشتم. بعد از یکسالونیم کارکردن در آن مغازه بهدلیل برخی مشکلاتی که به وجود آمد، مغازه بسته و من بیکار شدم. پولی که برایم باقی مانده بود ششهزار فرانک (شش هزار تومان آن زمان) بود که نمیتوانست هزینه مدت زیادی برایم باشد. بنابراین باز به دنبال کار رفتم.
چند روز بعد از بیکاری، نمایشگاهی از اجناس عتیقه و قدیمی در بوردو برگزار شد. باوجود اینکه ورود به نمایشگاه خیلی سخت بود، به هر مصیبتی بود خودم را به داخل نمایشگاه کشاندم. از رئیس نمایشگاه که بعد یکی از صمیمیترین دوستانم شد، خواستم که وقت کوتاهی به من بدهد تا نکتهای را برایش توضیح دهم. او ایستاد و چنددقیقهای به سخنانم گوش سپرد. از چشمانش فهمیدم که حرفهایم جذبش کرده و علاقهمند است بیشتر بداند.
بیشتر توضیح دادم و قانعش کردم که میتوانم نیروی مفیدی در نمایشگاه باشم.
وقتی در نمایشگاه مستقر شدم، توانستم ایدههایی را که در زمینه رنگ و فرش داشتم در یک مصاحبه مطبوعاتی با روزنامهنگار یکی از روزنامههای جنوب فرانسه در میان بگذارم و او هم منتشرش کرد. انتشار این مصاحبه اعتمادبهنفسم را بیشتر کرد.
از ایده گفتید؛ فکر میکنید داشتن ایده چقدر مهم است؟
سالهاي پیش، یک گفته رئیسجمهور سابق فرانسه (ژیسکاردستن) در گوشم طنینانداز میشد که میگفت: «مردم شرق و خاورمیانه نفت دارند؛ اما ایده ندارند و ما ایده داریم و برای پیشرفت، ایده مهم است و نه ثروت». این حرف او ضمن آنکه یک نکته کلیدی را در ذهنم ایجاد کرد (پروراندن یک ایده)، کمی هم برایم برخورنده بود که چرا ایشان فکر میکنند مردم خاورمیانه یا کشورهای غیراروپای غربی، بدون ایده هستند؟ اینجا بود که ایدهای به ذهنم رسید درباره فرش.
چه ایدهای؟
تا آن زمان مغازههای فرشفروشی و تعمیر فرش و حتی تولید نخ مخصوص فرش در فرانسه، جدا بودند؛ اما من حس میکردم مشتریان نیازمند مجموعهای از خدمات هستند که اگر بتوان در یک جا گردشان آورد؛ شاید در وقت و هزینه هر دو طرف صرفهجویی شود. بههمیندلیل با خودم گفتم چه خوب است که من همه مشاغل مرتبط با فرش را در یک جا جمع کنم و با همین انگیزه، کارم را جدیتر گرفتم و تعمیر، شستوشو، رنگ طبیعی و حتی خدمات کارشناسی فرش را در یک مجموعه جمع کردم. ابتدا با یک مغازه اجارهای شروع کردم که محل زندگیام نیز بود.
از قرار، فعالیت و تخصص شما به اندازهای پیشرفت کرد که جایزههای مختلفی به شما اهدا شد و نیز افراد برجسته کشور از شما در مراسمهای رسمی تقدیر کردند و جوایزی هم دریافت کردید؟
تا سال ۱۹۸۹ بهقدری کار کردم که در رقابتهای مشاغل کشوری شرکت کردم و مدال طلای شاغل برتر در رشته فرش را از دستان فرانسوا میتران، رئیسجمهور فرانسه، گرفتم. این اتفاق سبب شد سفری به شهرهای مختلف فرانسه داشته باشم و معرفی فرشهای عتیقه را در دستور کار خودم قرار دهم.
به هر شهری که میرسیدیم، از شهردار شهر میخواستم یک گره به فرش بزند و سپس تالاری اجاره میکردم یا با هماهنگی مسئولان شهری مکانی در اختیارم گذاشته میشد که کارم را تبلیغ کنم. سپس در آن نقطه دار قالی را برپا میکردیم و به مردم نشان میدادیم چگونه یک فرش بافته و ساخته میشود. این اتفاق برای آنها هم عجیب بود و هم شايان توجه که وقتی میفهمیدند یک فرش دستباف با چه دقت، ظرافت و مشقتی ساخته میشود.
علاوه بر این کار، نمایشگاه فرش هم برگزار میکردید؟
ایده آرمانی من در کار فرش این بود که روزی بتوانم در نمایشگاههایی با طراز بالای هنر و صنعت شرکت کرده و کار عرضه کنم؛ بنابراين بعد از این اتفاق که سبب شد من بیشتر شناخته شوم، مدتی بعد آقای شبان دلمس (جوانترین ژنرال همراه ژنرال دوگل در جنگ دوم جهانی که پستهای نخستوزیری و ریاست مجلس فرانسه را داشت) به گالری من آمد و وقتی با هم صحبت کردیم، بسیار علاقهمند شد که به من و ایدهام کمک کند.
او فردی تیزهوش و هنرشناس بود و آن زمان هم ریاست مجلس نمایندگان فرانسه را بر عهده داشت. پیش از این هم شهردار بوردو بود. او شیفته کار و فعالیت من در فرش شد و کمک کرد تا نخستین نمایشگاه فرش را با حضور وزیر تحصیلات عالی فرانسه افتتاح کنم. بعد از این دوره بود که غرفههای فرشی که من برای نمایشگاههای مختلف برگزار میکردم، از اعتباری ویژه برخوردار شد؛ به نحوی که اگر اغراق و حمل بر خودستایی نشود، در اسپانیا و فرانسه غرفههایی که من برپا میکردم یا در نمایشگاه فرشهای هنری و عتیقهای که برگزار میشود، به قاعده از من دعوت میشود تا در آن نمایشگاه حضور داشته باشم یا اینکه برخی از فرشهایم را در آنجا نمایش دهند.
در میان این فرشهای متعددی که شما یا در گالری عرضه کردید یا دیگران برای تعمیر به سراغتان آمدند، آیا فرش ویژهای هم بود؟
فرش زیاد بود؛ اما آنچه در ذهن من باقی مانده است، فرشی است که به دستور ناپلئون ساخته شده بود که در موزه خاندان روچیلد بود.
آنها یک موزه تخصصی از اشیاي عتیقه داشتند که از جمله آنها فرشی بود از ناپلئون که تقریبا عملا نابود شده بود و کسی زیر بار تعمیر آن نمیرفت.
به یاد دارم وقتی این فرش را برایم آوردند، تقریبا از دست رفته بود؛ اما حسی ناشناخته به من میگفت میتوانم این فرش را احیا کنم. گویی فرش خود با من سخن میگفت و دعوتم میکرد که نجاتم بده. واقعا کاری پرخطر و ریسک بود که با استفاده از دانشی که در ترکیب رنگ داشتم و تشخیص رنگ دقیق تاروپودهای فرش، به مدت چهار سال روی آن کار کردم تا توانستم آن را نجات دهم.
این فرشی بود که ناپلئون در زمان ویکتوریا دستور داد بسازند تا در قرارداد بسیار مهمی که بین دو کشور بریتانیا و فرانسه منعقد میشود و دو کشور برای سازش و پیمان دوستی بستند، آن را به خانواده سلطنتی انگلیس و ملکه اهدا کنند. یک طرف این فرش به اندازه اصلی ملکه ویکتوریا بود و دست چپش ناپلئون و لب و چشمها و پایین هم قسمتی از قراداد میان دو طرف نوشته بود.
نظرتان درباره وضعیت فرش ایرانی چیست؟
ایران همچنان که قبلا هم توضیح دادم، در دورهای سرآمد ساخت فرش در جهان بود. اکنون هم اگر به ریشههای خاندانی در ایران بازگردید که فرشهایشان در دنیا تک و بینظیر است، مانند خاندان محتشم در کاشان، میتوانید این ریشههای هنری را در کار ببینید. البته فرش در غرب هم بهعنوان فرش دیواری و هم بهعنوان فرش روی زمین استفاده میشود. در واقع اینجا همان بُعد هنری فرش نیز اهمیت پیدا میکند، مثل تابلوی نقاشی که افراد آن را بهعنوان یک کار هنری نگه میدارند.
اما در چند دهه گذشته متأسفانه فرش ایران با افولی شگفتانگیز روبهرو شده است و بهجای آنکه بر بُعد هنری کار افزوده شود، بر بعد تجاری کار افزودند و در این بعد نیز به اندازهای افراط کردند و استانداردهای کار فرش را پایین آوردند که سبب شد فرش ایران آن اهمیت و شهرت گذشته را از دست بدهد. همین مسئله سبب شد رقبا بازار را به دست بگیرند؛ بهويژه چینیها که حتی باعث کسادی بازار فرشهای ترکیه و فرانسه شدند. این برای من اسباب شرمساری است که بگویم یا ببینم در جایی مانند ایران فرش چینی فروش میرود. من از مسئولان میخواهم که فکری برای این کار بكنند.
الان نصف فرشهای دنیا را چینیها درست میکنند. آنها از فرشهای مناطق مختلف اصفهان، کاشان و قم و دیگر کشورها کپی میزنند و بازار فرش را عملا قبضه کردند.
در روزنامهها خواندیم که آقای شیراک نیز مدال شهر پاریس را به شما اهدا کرد. خاطرهای از ایشان در ذهن دارید؟
از دوره شهرداری که خاطرات فراوانی دارم؛ اما اجازه دهید خاطرهای از دوران ریاستجمهوری آقای شیراک بگویم که جدای از سمت سیاسی، فردی شوخطبع و دوستداشتنی بودند. شاید برای مخاطبان روزنامه شما جالب باشد. سال ۱۹۹۶ که آلن ژوپه نخستوزیر و ژآک شیراک رئیسجمهور بود، قرار بود نشستی بین رؤسای فرانسه و انگلیس (آن زمان جان میجر نخستوزیر انگلیس بود) در سالن افتخاری شهرداری بوردو برگزار شود؛ اما دو روز مانده به مراسم، یک بمبگذاری آنجا صورت گرفت؛ با این همه آنها تصمیم گرفتند مراسم را به جایی دیگر نبرند و همانجا برگزار کنند.
توجیهشان هم این بود که در برابر تروریستها نباید عقبنشینی کرد و باید نشان دهیم از تروریست نمیترسیم.
تعدادی متخصصان دکور از ریاستجمهوری و نخستوزیری آمدند که با آنها همکاری کردیم و دوروزه درستش کردیم؛ بنابراين من سریع این کار را کردم و جالب اینکه برای تمامکردن کار تا ساعت چهار صبح هم بیدار بودیم. برای حُسن اختتام هم فرشی اصفهانی را روی زمین کنفرانس گذاشتم. وقتی کار تمام شد، آقای شیراک (که از دوران شهرداری پاریس همدیگر را میشناختیم) و ژوپه برای بازدید آمدند و آقای شیراک رو به من کرد گفت: کار دنیا رو میبینی آقای امینیان! فرانسویها این ساختمان را بمب گذاشتند و شمای ایرانی به ما کمک کردید که آنجا بهموقع آماده شود.
--------------------------------------------------
ديدار با شيراك
«حسین امینیانندوشن» نزدیک به ۴۰ سال قبل به فرانسه و شهر بوردو رفت و توانست با استمرار مطالعه و تجربه در زمینه فرش و نیز مقایسه انواع فرشهای قدیمی، به یکی از گالریداران شاخص فرش در فرانسه تبدیل شود که فقط فرشهای عتیقه بالای صد سال عمر را تعمیر و به تماشا و فروش میگذارد. در واقع مهارت و ظرفیتهای او به اندازهای است که به گفته خودش در نزاعهای بزرگ برای تعیین تاریخ دقیق برخی از این فرشهای قدیمی که قیمت و ارزش معنوی و مادی آنها سر به میلیونها دلار میزند، سخن او فصلالخطاب شناخته میشود، چراکه او از طرف دادگستری فرانسه یا شرکتهای بزرگ بیمه بهعنوان کارشناس نهایی تعیین قدمت و ارزش هنری یک کار ورود پیدا میکند و نظرش نهایی و بیبرگشت است.
او در کنفرانسهای زیادی درباره فرش و ویژگیهای آن سخن گفت و نیز کارگاههای بسیاری در شهرهای اروپا، بهخصوص بارسلون، مادرید و موناکو برگزار کرد. همین ویژگی سبب شد در سال ۱۹۸۹ از سوی فرانسوا میتران به کاخ ریاستجمهوری فرانسه دعوت شود و مدال طلای بهترین شاغل سال را در رشته خود از دست او بگیرد. این سابقه سبب شد او از سوی خاندان روچیلد برای تعمیر و احیای یکی از فرشهای معروف ناپلئون دعوت شود و چنانکه خود میگوید با کاری چهارساله توانست این فرش را احیا کند و به موزه این خاندان برای نمایش بازگرداند.
در کنار آن، او از سوی جک شبان دلماس (نخستوزیر و ریاست مجلس وقت فرانسه) که به مدت چند دهه شهردار شهر بوردو بود، مدال شهر بوردو را دریافتکرد. بر کارنامه افتخارات او باید مدال شهر پاریس را نیز افزود که از دستان ژاک شیراک (شهردار آن دوران و رئیسجمهور اسبق فرانسه) دریافت کرد، مدال شهری که از آن با عنوان عروس شهرهای دنیا یاد میشود. بعدها در نمایشگاههای بزرگ فرش پاریس یا بارسلون و مادرید در سالهای ۲۰۰۵ ، ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ غرفه او بهعنوان بهترین غرفه فرش معرفی شد.
سیدابوالحسن مختاباد
- 18
- 5