صدای لودر در آن نیمه شب، نعره یک دیو سیاه بود. دیو نعره میزد و خانه صدساله در آبادان میلرزید. دو مرد بساز و بفروش تا صبح نشده کلک خانه را کنده بودند و فردا سایتها پر میشد از عکس خانهای در خیابان دبستان که آجر به آجر شده. آنها یک روز پیش از تخریب، پیرمرد ساکن طبقه بالا را بیرون کردند و پیرزن طبقه پایین را چند ماه پیش با ١٠میلیون تومان خام کردند تا رفت. آن شب فقط لیلا خانم بود و دخترش؛ خاک توی چشمشان پر شد و تا وقتی لودر کار میکرد از ترس لرزیدند. جایی برای رفتن نداشتند، همان گوشه از «بچاری» که دو اتاقش و لاش از آن مانده، خانهشان بود.
صبح چهارم شهریور سال پیش خانه تاریخی خرد و خمیر شده بود؛ چند هفتهای بعد از شکایتبردن مالک به دادگاه و رأی دیوان عدالت به حذف پیشوند «اثر ملی» از خانه بچاری. اول تارمهها را به این بهانه که روی سر عابران نریزد، خراب کردند و بعد نیمه شب که رسید خانه را کوبیدند، یک جور که انگار هیچوقت خانهای با آن چوببریها و آجرچینها و هواکشهای حصیری آنجا نبوده. لیلا خانم آن شب ترسیده بود که خانه روی سرشان بریزد و صبح شوهرش جنازههایشان را میان آوار پیدا کند اما معلوم نشد که چطور دلِ بساز و بفروشها به رحم آمد و گذاشتند آنها تا مدت نامعلومی زیر سایه ویرانه بازمانده بمانند. گفتند دیر یا زود باید این دو اتاق هم تخلیه شود.
از آن وقت لیلا خانم ٤٥ساله مانده و شوهر و دختر و پسرش و حیاط نصفه و نیمه یک بنای قاجاری که به مخروبهای پشت کرده است؛ ارسیهای زهوار در رفته، اتاقهای پر از نخاله، درهای بیرنگورو و راهروی درازی که بوی فاضلاب میدهد. هیچکس حواسش به این بازمانده نبود؛ نه میراث فرهنگی که پول خرید خانه را هم نداشت، نه بچاری، مالکی که ترجیح داد به جای نگهداشتن خانهای تاریخی، یک پاساژ رو به روی سینما نفت داشته باشد. مثل تمام ساختمانهای تجاری بیقوارهای که هر روز گوشهای از بافت قدیمی آبادان را ویران میکنند.
٢٥سال است در این خانه زندگی میکنیم
خرابه بچاری با بنر بزرگی که گروه ساختمانسازی پرکار آبادان را معرفی میکند، پوشانده شده. این خرابه تا هفت ماه پیش خانه دو طبقهای بود که اثر ملی حساب میشد و پیرمردی ساکنش بود که معلوم نیست حالا کجا آواره شده. دست راست مخروبه دری آهنی است؛ بازماندهای از خانه تاریخی بچاری که از ٢٥ سال پیش ساکنانی داشته.
«بچاری مالک خانه است. قبل از پدرم یکی به نام احمد همدانی سرقفلی مغازههای این خانه را داشت اما ٢٥ سال پیش پدرم اجارهاش کرد.
گمانم ١٥میلیون تومان هم پیش داد. یک مقدار از کرایه را هم ما دادیم که به او فشار نیاید. بعد بچاری از احمد همدانی شکایت کرد و سرقفلی را از او گرفت. به او گفت باید ملک را تحویل دهی و به ما گفت دیگر لازم نیست که اجاره بدهید.
مدتی هم با خواهرش سر این خانه درگیر بود. خواهرش به ما میگفت باید اجاره بدهید اما بچاری میگفت لازم نیست، قابل سکونت است، پس بنشینید. من آن سالها دو تا بچه یتیم داشتم، بعد هم با این آقا ازدواج کردم و همین جا ماندیم.» شوهر لیلا خانم آدم ساکتی است. تا چند ماه پیش در پارک بلوار دبستان فالوده میفروخت و حالا در شرکت پتروشیمی نگهبان شده. دیشب شبکار بوده و میرود که در اتاق کناری چرتی بزند.
آسمان آبادان باز هم غبار گرفته است. از دو پنجره بلند، اندک نوری به اتاق تاریک تابیده. پنجرههای شکسته یکجا با تکههای چوب و پلاستیک پنهان شده، یکجا با سیمان. لیلا خانم مینشیند روی فرش کهنهای و از خانهشان میگوید که بین ساختمان بلند در حال ساخت عبدالباقی و خانه خرابشده بچاری محاصره شده و کار هر روزش شده رُفتن خاک.
از وقتی کلنگ ساختمان کناری را زدند، ترک روی دیوارها دوید. آن وقت خانه هنوز در فهرست آثار ملی شماره داشت: ٩٩٦٨. اما شهرداری آبادان به «عبدالباقی» که دیگر همه با او آشنا شدهاند، مجوزی غیرقانونی داد؛ بدتر از تجاوز ساختمان چهارطبقه به حریم اثر ملی، ترسی بود که در دل ساکنان انداخت. «میگفتیم مبادا خانه قدیمی بریزد روی سرمان.»
ترکهای دیوار مثل تار عنکبوت از این گوشه راه گرفتهاند به آن گوشه دیگر. لیلا خانم با انگشت ردشان را نشان میدهد. «اتاق دیگر هم مثل همین است.»
خدا به ما رحم کرد
صبح سوم شهریور تارمههای بیرونی خانه بچاری را خراب کردند. خبرگزاریها تیتر زدند که «تخریب خانه بچاری آغاز شد.» اداره میراث فرهنگی آبادان چند ساعت بعد از مالک درخواست کرده بود که دست نگه دارند. لیلا خانم پیگیر خبرها بود. قبلا به آنها گفته بودند که همگی خانه را خالی کنند. گفته بودند که بهشان جا میدهند. همه قبول کرده بودند، جز مادرخوانده لیلا خانم. او پیرزنی بود که حالا اتاقش در گوشهای از حیاط تا نیمه از نخاله پر شده و سقفش ریخته.
«آن روز ساعت یک ظهر عبدالباقی، مالک ساختمان چهارطبقه کناری آمد. مالک خانه ما بچاری است اما اینطور که از رفتوآمدها پیداست، عبدالباقی میخواهد در این زمین برای بچاری خانه دیگری بسازد. پیرمرد ساکن طبقه بالای بچاری را بیرون کردند. به پیرزن هم گفتند به شرط ١٠میلیون تومان، همین حالا خالی کن. در عرض چند ساعت خالی کرد. عبدالباقی خودش کارگر و وانت آورد تا بساطش را ببرند. ما به هوای اینکه بهمان جایی بدهند، راضی شدیم. بعد ساعت یک شب گفت میخواهیم لودر بزنیم. آن شب او و پسر عموی بچاری صاحبخانه در حیاط نشستند و برایشان چای ریختم. لودر را زدند و کار را شروع کردند. شوهرم شبکار بود. فقط من بودم و دخترم.
تا وقتی آنها بودند، سر و صدا هم کم بود اما ساعت سه شب که رفتند، صدای لودر و گرد و خاک و ترس ریختن خانه ما را کشت. اجازه نداشتند وقتی در خانهایم، تخریب کنند. خاک جلوی چشممان را گرفته بود. تنها دو تا چراغ بالای لودر را در حیاط میدیدیم. ساعت ٥ و نیم گفتند میخواهند دیوار بزرگ حیاط را هم خراب کنند. گفتند حواستان باشد. توی حیاط نمانید. از خانه بیرون نیایید، صدا زیاد است، نترسید. اینها را گفتند اما نمیدانم چه شد که خودشان پشیمان شدند و آن دیوار را خراب نکردند. شاید ترسیدند که راهرو بیاید پایین یا سقف بریزد روی سر ما. خدا به ما رحم کرد.»
او قبل از تخریب خانه از بچاری شنیده بود که گفته با نشستن آنها در خانه کاری ندارند.
بعد تخریب هم پرسیده بود تکلیفشان چه میشود؟ عبدالباقی جواب داده بود که برایشان یک فکری میکند. «همینجا ایستاد و گفت خانم اگر بچاری قبول نکرد اینجا دیوار میکشم. اینجا را برای شما حمام میکنم، میدهم این طرف را تمیز کنند. در باز میکنم و آشپزخانه میزنم. همه اینها را گفت اما دو روز بعد دبه کرد. گفت به من چه مربوط، من چه کارهام. خودم دیدم که دست کرد توی جیبش و ٢٠هزار تومان داد به آن دو تا مامور تا راضیشان کند. میراث فرهنگی میخواست دوباره این خانه را ثبت کند، برای همین اینقدر عجله داشتند. آخرش خانه خراب شد و ما ماندیم. »
حکم آمد: تصرف عدوانی
خانه را خراب کردند و لیلا خانم با شوهر و دختر و پسرش ماند. چند روز بعد از کلانتری حکم آمد: تصرف عدوانی. «چه تصرفی که در طول ٢٥ سالی که اینجا نشستم، یکی نیامد بگوید خالی کن.»
او تعریف میکند قبل از اینکه وکیل بیاید و پیرمرد طبقه بالا از خانه بچاری برود، از شوهر لیلا خانم پرسیده بود شما هم جزو این خانهاید؟ بعد زنگ زده بود به بچاری و او جواب داده بود که «کاری با آنها نداشته باش. فقط آن پیرمرد برود.»
زن یکبار بعد از شکایت به دادگاه رفت، قسمت کیفری ٢. به قاضی گفت که قصد تصرف نداشته و ندارد و از قرارداد پدرش گفت و وضع زندگیاش: «شوهرم مشکل قلبی دارد. دو بار سکته کرده. برج پیش نوبت آنژیو داشت. وقتی گفتند هزینهاش ٤میلیون تومان میشود، از بیمارستان برش گرداندیم.
پسری ٢٣ساله دارم که مریضی اعصاب نگذاشت دانشگاهش را تمام کند. از وقتی اینجا را خراب کردند، حال هر دوشان بدتر شده. پارسال که به ما گفتند به شما جا میدهیم، هر چه داشتم خرج دوا و درمان پسرم کردم. به خدا ندارم. فقط یک کمک میخواهم. به وکیلشان گفتم مگر خودت به بچاری زنگ نزدی و گفت به اینها کاری نداشته باش؟ توی چشمم نگاه کرد و دروغ گفت که نه.» رئیس کلانتری گفته بود که «چرا آن شب گذاشتید که خانه را خراب کنند؟ چرا جلوی لودر نایستادید؟» وکیل هم مجوز نشان داده بود. لیلا خانم هم شاکی شده بود که «آنها حق نداشتند وقتی خانه ساکن داشت، خرابش کنند.
هر آن ممکن بود سقف پایین بیاید.» قاضی هم دست آخر گفته بود: «شما چندینسال است اینجا نشستهاید، از نظر کیفری ٢ پرونده را میبندم.» ولی لیلا خانم میداند که بساز و بفروشها از شعبه دیگری اقدام میکنند: «حالا دوباره شکایت کردهاند. وکیل گفت من بالاخره اسباب شما را بیرون میریزم. من هم گفتم خدا کریم است. ما اگر داشتیم که اینجا نمینشستیم. قانون طرف من بدبخت بیچاره نیست، طرف کسی است که پول دارد، نه مایی که یکیمان تا دیروز توی همین پارک دبستان یخدربهشت میفروخت و آن یکیمان رفته آزمایشی کار کند تا بلکه ماهی ٢٠٠هزار تومان دستمان را بگیرد. تا بخواهد پرونده دوباره وارد جریان بشود، اینجاییم.»
لیلا خانم تند و تند تعریف میکند و از این و آن میگوید. دختر ١٩سالهاش بیصدا کیفش را برمیدارد و میرود. «یواشکی میآید و یواشکی میرود که ندانند اینجا زندگی میکند. اینجا دیگر فاضلاب هم ندارد. بوی فاضلاب توی دماغ آدم پر میشود. عبدالباقی هر دو چاه ما را با بتنریزی پر کرده. یک باران میزند، فاضلاب میزند بیرون.»
کارشناسان میراث فرهنگی دیر آمدند
بخشی از حیاط با داربست و گونیهای آبی پوشیده شده. در طول ساختن ساختمان عبدالباقی، چندینبار از آن بالا آهن در حیاط افتاده بود. «بهشان گفته بودیم اما کاری نمیکردند.» یک روز تکهآهن بریدهشدهای از دست کارگر ساختمان کناری درست کنار لیلا خانم افتاده بود. او هم جیغ زده و خودش را کناری کشیده بود. شوهر مریضش آمد داد و بیداد کرد و حالش بد شد. بعد داربست زدند تا ساخت خانه تمام شود.
کارشناسان میراث فرهنگی تا وقتی جریان ساختمان چهارطبقه عبدالباقی پیش نیامده بود، سروکلهشان در خانه لیلا خانم پیدا نشد. ملک مجاور خانه خرداد ٩٥ با مجوز شهرداری و حتی بدون حضور یک کارشناس میراث فرهنگی تخریب شد. اهالی آبادان به شهرداری و اداره میراث فرهنگی نامه نوشتند و اعتراض کردند تا پس از تخریب خانه «شکرچیان» که آن هم ثبت ملی بود، بچاری هم به این بلا دچار نشود اما مجوزهای منقضی بساز و بفروشها، بیش از قانون قدرت داشت: با وجود شکایت و دستور توقف ساخت، بولدوزرها ساکن خیابان دبستان شدند و ساختمان عبدالباقی کمکم بالا رفت، هم خانه ملی بچاری تهدید و هم خط آسمان سینما نفت کور شد.
کارشناسان بعد از این ماجرا رفت و آمدشان به خانه بچاری بیشتر شد. «هی آمدند ببینند کجا ترک خورده. خیلی آمدند. از اهواز و شاید از تهران. هر کاری عبدالباقی برای ساختمانش میکرد، آنها میآمدند داخل خانه عکس میگرفتند. اگر قبل از آن میآمدند، شاید حال و روز این خانه اینطور نمیشد. دقیقه نود به فکر نگهداشتن این ملک افتادند اما در تمام این سالها هیچبههیچ.»
حصیرها زیر تیرهای گرد چوبی به رنگ نارنجیاند. سقف نه به قوت صدسال پیش، اما هنوز سرپاست. از هواکشهای خانه چندتایی باقی مانده: برگهای پهن نخل، دایرهای خالی در بلندای دیوار را پوشانده. باقی هواکشها را با گچ و سیمان پر کردهاند.
زن که هر دو بچهاش را اینجا به دنیا آورده به یاد زیبایی قدیم خانه بچاری میافتد و میخندد که درخت توت سیاه داشت، آباد بود و ٥ اتاق بزرگ داشت: «قبل از ما پیرزن و پیرمردی اصفهانی در این خانه بودند، پیرِ پیر. میگفتند توی همین خانه عروسی گرفته بودند، توی همین حیاط که حالا درختش خشک شده. حجلهشان یکی از همین اتاقهایی بود که حالا نیست.»
دیوان عدالت اداری تاکنون ٧٠ خانه را از فهرست آثار ملی خارج کرده است
سعید محمدپور، مدیر امور حقوقی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان خوزستان| از زمانی که خانه بچاری در فهرست آثار ملی ثبت شد، خیلی برای مرمتش دنبال بودجه بودیم. اما مالک بالاخره از وضع بلاتکلیفش خسته شد و شکایتش را به دادگاه برد. دیوان عدالت اداری به استناد رضایت نگرفتن از مالک برای ثبت آن در فهرست آثار ملی به نفع او رأی داد و خانه را از ثبت ملی درآورد. با این همه، چنین رأی و بهانهای همچنان قابل بحث است، چرا که اولا تنها به آرای دیوان عدالت اداری استناد شده و ثانیا به استفساریهای از شورای نگهبان.
براساس این استفساریه، شمارههای ثبت روی بناهایی که مالک خصوصی دارد، وجاهت شرعی ندارد. با استناد به این موارد، شماره ثبت بناها را از آنها میگیرند و اثر از تحت حفاظت بودن سازمان میراث فرهنگی بیرون میآید و مالک هر کاری دلش بخواهد انجام میدهد. حالا با باقیمانده خانه بچاری هم هر کاری که بخواهند انجام میدهند.
این درحالی است که در قانون سال ١٣٠٩ و آییننامه اجرایی، به رضایت گرفتن از مالک برای ثبت بناها در فهرست آثار ملی اشاره نشده است. این قانون تنها میگوید مالکان حق اعتراض دارند و البته گفته نشده که دیوان عدالت اداری مرجع رسیدگی به اعتراض آنهاست، اما از دهه ٨٠ که مالکان بناهای ثبتی شروع به شکایت کردند، دیوان عدالت اداری برای خودش درباره رسیدگی به این پروندهها صلاحیت تعریف کرد. بهطوری که در طول این مدت، با همین روند تقریبا ٧٠ بنا را از ثبت ملی خارج کرد.
با توجه به این موضوع، برای خانه بچاری هیچ کاری از دستمان ساخته نیست مگر اینکه آن را ثبت ملی کنیم. هرچند دیوان عدالت اداری میگوید باید از مالک رضایت بگیرید، درحالیکه این موضوع در قانون قید نشده است. در رابطه با استفساریه باید به این موضوع اشاره کرد که ماده ٢ یا ٣ آیین دادرسی مدنی میگوید قاضی باید حکم را براساس یک دعوی از اصول حقوقی پذیرفته شده یا براساس قانون یا فتاوی معتبر صادر کند. یعنی منبع رأی باید یکی از این سه مورد باشد، در صورتی که استفساریه شورای نگهبان بهعنوان هیچیک از این سه منبع شناخته نمیشود، بنابراین استناد کردن دیوان عدالت اداری به یک نظریه وجاهت قانونی ندارد.
علاوه بر این، از ٢٤ ماده قانون ١٣٠٩ فقط ٣ ماده وجاهت دارد. این درحالی است که سال پیش مجلس هم در تلاش بود کل این قانون ١٣٠٩ را ابطال کند، اگر این اتفاق میافتاد که دیگر هیچ قانونی نداشتیم و سازمان میراث فرهنگی دیگر هیچ سلاحی نداشت.
خانه دکتر وحید در رامهرمز و سرای عجم در اهواز به همین طریق از دست رفتند. مالک آزاد است که هر چه میخواهد انجام دهد، مگر اینکه سازمان میراث فرهنگی مدیریت بحران و از طرف دیگر با مالک جدید رایزنی کند. بنابراین دو راه وجود دارد؛ یا بنا باید دوباره ثبت شود یا اینکه در صورت رضایت ندادن مالک مذاکرهای با مالک برای خرید آن انجام شود. هر چند ما در سازمان، مدیریت بحران نداریم و در عینحال مذاکرهکنندگان خوبی هم نداریم .
اتفاقی که برای خانه بچاری افتاده و خروج ٧٠ بنا از ثبت ملی نشان میدهد که اوضاع میراث فرهنگی بحرانی است؛ قوانین ایراد دارد و مدیریت هم به درستی عمل نمیکند.ما این موضوع را بهکرات گوشزد کردیم اما تا امروز فایدهای نداشته و نیاز است همه حقوقدانان در این مورد یاری کنند. این موارد را به تهران هم اعلام کردهایم. خواستار این هستیم که کارشناسان حقوقی نشستی برگزار کنند تا قانون حفظ آثار را بهروز کنیم. در غیر این صورت، بناهای تاریخی باارزشی که دست مالکان خصوصی است و اجازه ثبتشان را نمیدهند، یکبهیک تخریب میشوند و فاجعهای ملی رقم میخورد.
مهتاب جودکی
- 15
- 6