از یادداشت مورخ ٢٨ شهریور آقای کوروش احمدی، کارشناس و پژوهشگر محترم روابط بینالملل، در روزنامه «شرق» که در پاسخ به یادداشت مورخ ٢١ شهریور نگارنده بود و متن مصاحبه آقای دکتر آبراهامیان با روزنامه «ایران وایر» که خواننده مقالاتشان بودهام و از بذل توجه ایشان سپاسگزارم. ایشان به مواردی از نقد من بر مصاحبه آبراهامیان اشاره فرمودهاند که اگر توضیحی داشته باشم، به عرض میرسانم. البته جناب ایشان به برخی مسائل محدودکننده در نوشتن واقفاند که چگونه گاه هشدار برای محافظت از جان رزمندگان در جبههها هم به چيز ديگري تعبیر میشود. باری آقای آبراهامیان البته یکی از استادان تاریخ معاصر است؛ اما برخی دیدگاههایشان مقبول نگارنده نیست. درباره نکات اشارهشده جناب احمدی توضیحاتی به عرض میرسانم:
١ – در اینکه آقای آبراهامیان را کمونیست نامیده بودم؛ درحالیکه ایشان خود را مارکسیست فرهنگی معرفی کرده بودند، پوزش میخواهم. راستش «مارکسیسم فرهنگی» و فرقش را خوب درک نمیکنم. مارکسیسم بدون اقتصاد در نظر من مانند قند بدون شیرینی است. آیا مارکسیسم استالینی و مارکسیسم کیم ایل سونگی و مارکسیسم انقلابِ فرهنگی مائویی چین و مارکسیسم برمهای و مارکسیسم فلاکتبار ولی مقاوم کاسترویی کوبایی و مارکسیسم زیمبابوهای و مارکسیسم پُل پوتی کامبوجی همگی «نسخه جعلی و فاسد مارکسیسم» هستند؟ فقط مارکسیسم فرهنگی ایشان نسخه غیرجعلی است؟
٢- توجه شما را به این نکته جلب میکنم که بحث جدید آقای دکتر آبراهامیان هنگامی آغاز شد که ایشان به مناسبت انتشار اسناد جدید که «مطلبی درباره دخالت عملیاتی» آمریکا در آن دیده نمیشود، مقالهای نوشتند و بر مبنای «اسناد منتشرنشده» داوریهایی کردند و بیدرنگ در ایران از سوی کسانی که اسناد جدید را ندیده بودند نیز به استناد اسناد دیدهنشده مقالاتی در تأیید نظرات دانشمند محترم منتشر شد. وقتی من ٤٠٠ صفحه از اسناد را تا برسد به یکی، دو هفته بعد از ٢٨ مرداد ١٣٣٢خواندم، به نکاتی توجه کردم که همگی حکایت از نگرانی آمریکا از نفوذ حزب توده و خطر کودتای آنها داشت و بهایندلیل حمایت از گروه افسران ایرانی مصمم به کودتا را تأیید و کمک به آنها را «منوط به پیروزی در اقداماتشان» کردند.
پس از پیروزی آنان نیز از کمک مالی و نظامی کوتاهی نکردند. به موجب این اسناد در شورای امنیت ملی آمریکا رفتار آینده حزب توده را با مصدق با رفتار کمونیستهای چکسلواکی با ادوارد بنِش مقایسه کرده بودند. اینکه گفتهاند «حتی در اوایل سال ١٩٥٠، میبینیم [آمریکاییها] اعتراف میکنند خطری از جانب حزب توده وجود ندارد و حزب توده در جایگاه انجام کودتا نبود» کلیشهای است که حزب توده و آقای آبراهامیان به کار میبرند؛ اما بحث خطر کودتای حزب توده در اسناد جدید منتشرشده مربوط به سال ١٩٥٣ کاملا مطرح است!
وقتی آقای آبراهامیان میگوید «رهبران واقعگراتر مثل «اسکندری» و حتی احتمالا «کیانوری» تصویر خیلی واقعیتری داشتند. آنها محدودیتهای حزب توده را میدانستند. درواقع، عملگرا بودند و این سؤال را مطرح میکردند که کارتهای ما چیست و کارتهای طرف مقابل کدام است؟»؛ به نظر بنده دفاع از همان کلیشه حزب توده است. آقای کیانوری ادعاهای بیشتری هم داشت که به عقیده ایشان دکتر مصدق مانع شد. البته دکتر مصدق آنقدر هوشیار بود که عنان اختیار را به دست حزب توده نسپارد؛ اما حزب توده در ٣٠ تیر ١٣٣١ و در تظاهرات سالگرد آن در ١٣٣٢ ادعای توانمندی خود را به نمایش گذاشت. بسیار خب، اگر به نظر آقای آبراهامیان «با توجه به واقعیت روی زمین، از حزب توده هیچ کاری برنمیآمد» و از جبهه ملی هم هیچ کاری بر نمیآمد؛ پس قیام ملی سال قبل را چه کسانی انجام دادند؟ و چه شدند؟ و اکنون مصدق متکی یا «مستظهر» به چه کسانی بود؟
جناب احمدی نوشته: «آبراهامیان در جایی دیگر پذیرش درخواست هندرسون را در غروب روز ٢٧ مرداد برای منع تظاهرات و دستور تلفنی در همان جلسه به حکومت نظامی برای منع تظاهرات و پیام رادیویی به طرفدارانش برای ماندن در خانه، اشتباه فاجعهبار مصدق میداند». آری، من این سخن را دفاع از حزب توده و توجیه اقدامنکردن آن و انتقال تقصیر از حزب توده به دکتر مصدق میدانم. در اسناد اخیر صحبتی از اینکه نوشتهاید: «ممکن است آمریکا ناچار به پسگرفتن شناسایی دولت مصدق باشد» نشده است.
ممکن است در خاطرات هندرسون باشد؛ اما به موجب اسناد جدید که مورد بحث است، «هندرسون که میدانست شاه فرامین عزل و نصب را صادر کرده و عکس آنها را به وسیله اردشیر زاهدی دیده بود، از مصدق میپرسد که درست است که میگویند چنین فرامینی صادر شده است؟ مصدق انکار میکند و میگوید به فرض آنکه چنان فرامینی هم میبود، او زیر بار نمیرفت». من هم معتقد به تهدید هندرسون هستم؛ اما تهدیدی مهمتر «در صورت دخالت حزب توده با حضور در خیابانها» هستم که توانسته باشد دولت شوروی بدون استالین را وادار به سکوت و صدور دستور سفارت شوروی به دخالتنکردن حزب توده کند! بله من هم که شاهد خردسال ماجرا بودم، میپرسم چگونه:
«حرکت چند دسته از جنوب شهر به سمت شمال به سرکردگی گندهلاتهای تهران توانست مقدمه حمله تانکها به خانه مصدق و دیگر نقاط حساس شهر شود؟». آقای کوروش احمدی به صفحات کتاب آبراهامیان درباره «بزرگنمایی خطر کمونیسم در ایران از سوی آمریکا» اشاره میکند که ربطی به اسناد جدید مورد بحث ما ندارد. این اسناد مربوط به زمان نزدیک به ٢٨ مرداد و عینا مدارک داخلی آمریکاییهاست؛ یعنی برای خودشان بزرگنمایی و کوچکنمایی نمیکنند.
برنامه «تیپی آژاکس» که حزب توده و ازقضا آقای آبراهامیان همواره پیشوند مهم «تیپی» (تودهپارتی) آن را از قلم میاندازند، فقط به خطر حزب توده نظر دارد؛ وگرنه آژاکس کلمهای بیمعنی بود؛ اما نام ماده پاککننده معروف همراه با حزب توده، موضوع هدفِ جنگ سرد را مطرح میکند. در این اسناد بعد از مارس ١٩٥٣ همهجا از خطر حزب توده، سرنوشت ادوارد بنش، ایجاد خط دفاعی در صورت کودتای حزب توده با کمک بختیاریها و قشقاییها در زاگرس و تشکیل دولتی در کرمانشاه سخن در میان است. مسئله این نیست که مرحوم مصدق یا دیگران درباره توانایی یا ناتوانی حزب توده در بهدستگرفتن قدرت بهدرستی یا بهاشتباه چه نظری داشتهاند، موضوع این است که افسران رضاشاهی بازنشسته و اخراجشده از سوی کمیته پاکسازی افسران ملی که یک عضو مهم آن سرهنگ محمدحسین بهمنش، عضو سازمان افسری حزب توده بود،
همچنین خانهای متنفذ، مالکان بزرگ و نیز دولت جدید محافظه کار آمریکا و کمیته مبارزه به عملیات ضدآمریکایی ریچارد نیکسون و سناتور مککارتی که حتی چارلی چاپلین را محکوم کردند، چه نظری داشتند؟ مخالفان داخلی و خارجی کمونیسم ادعاها، نمایشها و اقدامات حزب توده را بهعنوان منسجمترین و بزرگترین سازمان سیاسی ایران میدیدند و بر مبنای آن و هدفش که رویکارآوردن دولتی وابسته به شوروی بود، داوری میکردند. حل مسئله نفت هم که عملا به بنبست تصمیمگیری رسیده و منجر به «اقتصاد بدون نفت» شده بود. اینکه ابونصر عضد، شاهزاده سرخ، به دایی ارجمند خود چگونه از لحاظ حزب توده اطمینان داده بود یا مریم فیروز به پسرعمه گرامیاش چه گفته بود، البته از دید سیاسی چندان معتبر نیست.
حزب توده بین ٦٠٠ تا ٧٠٠ افسر خوب و بسیار بیش از یک تفنگ و تانک داشت. سرگرد ناظم که به دلیل وابستگی به خاندانهای معتبر خراسان در گارد جاویدان پذیرفته شده و هفتهای یک بار نگهبان مسلح اتاق خواب شاه بود و با آگاهی از کشف فهرست سازمان افسری از محل کار یکراست به اروپای شرقی گریخت، یا سروان زرهیهمایونی که ناچار در همان ٢٨ مرداد برای فرماندهی تانک به اقدسیه رفت و به مناسبت مشارکت در «قیام ملی» نشان و درجه سرگردی گرفت و بعدا محکوم شد، نمونههای مشخصی هستند؛ اما نکته مهم این است که حزب توده اصولا به چه مناسبت و با استناد به کدام قانون و با چه نیتی در ارتش رسوخ کرده و سازمان افسری خود را تا ٧٠٠ نفر و شامل بسیاری از افسران پلیس گسترش داده بود؟
با تشکر از اینکه آقای احمدی از من خواسته بطلان نظرات آبراهامیان در کتاب کودتا را مستدلا و مستندا ثابت کنم، نیازی به این کار نمیبینم! ایشان دنبال اثبات عقاید شخصی است که من آنها را تأیید نمیکنم و من هم نظراتم را در داستان «اسیر افتخار» نوشتهام. پس آقای احمدی میتواند مستدلا و مستندا خلاف آن را ثابت کنند. من آبراهامیان را توجیهگر اقدامات آشوبگرانه و غیرقانونی حزب توده میدانم، همچون دفاع از اینکه «حزب توده ضعیفتر از این بود که بتواند...» و اینکه «دستور دکتر مصدق موجب خودداری حزب توده از مقاومت در مقابل کودتا شد» که توجیهگر استدلالهای کلیشهای آن حزب است.
حزب توده با دفاع از پیشهوری، با اقدام به ترورهای سیاسی مانند محمد مسعود و دهقان و ترور محمدرضاشاه که منجر به انحلال آن حزب شد و ترورهای درون حزب مانند لنکرانی و دیگران و وابستگی رهبری آن به دولت شوروی و قربانیکردن جوانان و افسران و مسئولیت اصلی ٢٨ مرداد، محکوم است. در کشورهای همسایه ما بارها کودتاهای واقعی رخ داده و باز برخاسته و به زندگی ادامه دادهاند. ما در آن اتفاق سیاسی که در زمان خودش مهم بود فریز شدهایم.
٣- خوشحالم آقای احمدی نوشته «فرقه دموکرات طبق امریه مورخ جولای ١٩٤٥ استالین به رهبر حزب کمونیست آذربایجان شوروی به وجود آمد و در رأس این غائله قرار گرفت و حزب توده نهایتا «بهفرموده» مجبور به تعطیل دفاتر خود در آذربایجان و انتقال امکانات و نفرات خود به فرقه دموکرات شد. بله قطعا تهدید آمریکای هستهای، استالین را به عقبنشینی واداشت؛ اما حزب توده آنقدر قوی بود که قوام به اجبار به ائتلاف با آنها تن داد. فرقه دموکرات طرفداران و قوای کمی نداشت. این نقش قوام بود که پس از خروج شوروی و با واردکردن ارتش ملی ایران توانست با استقبال مردم آذربایجان مواجه شود و حکومت پوشالی فرقه را متواری کند. البته منتقد محترم میتواند آن را لافوگزاف بداند.
نقش رهبری حزب توده نمایندگی شوروی بود؛ فرقه دموکرات زائدهای از حزب توده و حمایتشده از سوی آن بود و برای من قابل دفاع نیست. درباره ترور شاه بهتر است به پرونده انحلال حزب توده رجوع شود. حزب توده ترورهای دیگری هم کرده است که نمیتوان از آنها دفاع کرد. یقینا شاه بهتر از هرکسی به موضوع ترور خودش حساس بود و اگر یزدانپناه را مقصر میدانست، تا آخر عمر در کنارش نبود. درباره ترور محمد مسعود هم از این شایعهپراکنیها کردند تا پس از دستگیری خسرو روزبه، حقیقت قتل او آشکار شد.
ج- استناد من به شاخه نظامی حزب توده فقط برای این است که نشان دهم برخلاف نظر آقای آبراهامیان نگرانی داخلی و خارجی از نیات و اهداف حزب توده واقعی و در درجه اول اهمیت بود و در این مرحله بحث فقط درباره اسنادی است که بهتازگی منتشر شده است».
باید گفت برنامه حزب توده شاید قدری بلندمدتتر برای ایجاد آمادگی بود، اما قدرت ارتشی که اشاره فرمودید نشان میدهد که اینان یعنی این ارتش برای کودتای خود نیازی به رهبری عملیاتی خارجی نداشته است. اما اینجانب از اینکه جناحهایی از ارتش طرفدار انگلیس یا آمریکا بودند خبر و مدرکی ندارم، بنابراين وقتی آبراهامیان با تکیه به این بهانهها توانایی حزب توده را برای کودتا مورد پرسش قرار میدهد، آن سخن را ادعایی توهمی و حمایت از منطق حزب توده میدانم. برای اثبات برنامه و سوءنیت حزب توده نیاز به سندی محکمتر از وجود غیرقانونی سازمان افسری نیست!
٤- بله درباره نقش عملیاتی بیگانگان در ٢٨ مرداد در مقام رد نظرات آبراهامیان اولا معتقدم کودتا را نباید خیلی غلیظ تلفظ کرد و ثانیا نباید نقش عمدهای برای عوامل خارجی در آن قائل شد. نیازی هم به ارائه مستندات و اجتهاد در برابر نص ندارم. من خود شاهد بودهام و هیچ عملیاتی غیر از حضور گندهلاتهایی که در ٣٠ تیر هم حضور داشتند و تعدادی تانک و کامیون و سرباز، دیده نشد. اگر عملیات دیگری انجام شده بهجای گفتن: «طراحی ژرف و عمیق و پیچیده و روانی» و...، بعد از ٦٥ سال بفرمایند کدام عملیات؟ بله، بیگانگان آگاه و مشوق بودند و اسناد اخیر نشان میدهند که در همین حد بوده است.
حتی اگر انگلیس «قویا اعتقاد داشت که با مصدق نمیتواند کنار بیاید»، اولا طبیعی است و ثانیا بهعنوان دشمن بازنده چه انتظاری از آن وجود داشت؟ حتما آرزومند شکست مصدق هم بود و خوشحال هم شد و به رشیدیانها کمک هم کرد! توصیه آن لمبتون به دولت انگلیس هم درست، اما اگر برای مشارکت عملیاتی دلیل در دست بود که دکتر آبراهامیان دنبالش نمیگشت. تلاش سیستماتیک آمریکا «پس از تشدید نگرانی از توسعه نفوذ حزب توده» و «تیپی آژاکس» و «احتمالا برنامه برای پراکندن افراد مؤثر از اطراف مصدق، جذب و شاید تطمیع عناصر ذینفوذ شامل نمایندگان مجلس، روزنامهنگاران و سران اوباش و...،» لابد بخشی از جنگ سرد و سیاست کمونیستستیزی آمریکا بود.
اشاره به گزارش دونالد ویلبر که «حاوی شرحی مفصل و تکاندهنده از عمق دخالت سیا» در کودتاست. به برنامه «جنگ روانی» در ایران و «جنگ اعصاب» علیه مصدق، تهیه شمار کثیری مقالات و کارتونهای ضدمصدقی به وسیله «گروه هنری» سیا جهت درج در رسانههای ایرانی و غربی، سازماندهی «عملیات» برای وادارکردن شاه به امضای فرمان عزل مصدق از سوی سیا و ازجمله اعزام اشرف پهلوی (از پاریس)، شوارتزکف، کرمیت روزولت، برادران رشیدیان و... برای ملاقاتهای مکرر با شاه و سازماندهی ارسال پیامهای رمزی که حاکی از موافقت سران آمریکا و انگلیس با کودتا باشد؛
این کلیبافیها عملیات و برنامههای چندان ژرفی نیستند بلکه ادعای «مشارکت عملیاتی» در کودتا را ضعیف میکند. میرسد به صدور «مجوز» پرداخت مبالغی پول؛ بدون اینکه سندی از پرداختها ارائه شود. البته این هم ممکن است اما ادعای «برخورداری زاهدی از موقعیتی ضعیف در بین نظامیان» و ناچارشدن سیا به دردستگرفتن ابتکار عمل برای ارائه طرح نظامی و قراردادن نیروی نظامی در اختیار او و این ادعا که نظراتی که افسران ایرانی برای کودتا میدادند «به نحو رقتآوری احمقانه بود» ادعای منطقی و منصفانهای نیست.
آیا آقای احمدی ایرانیها را اینقدر بیشعور میداند یا چون دشنامدادن به انواع زاهدی بیخطر است یا موجب تشویق میشود. سرلشکر زاهدی در دوره وزارت کشور مصدق، سرلشکر بقایی را رئیس شهربانی کرد. در یکی از تظاهرات حزب توده در تیراندازی تحریکآمیزی که منجر به قتل یک افسر پلیس شد، بقایی دستور تیراندازی داد و چند نفر از افراد حزب توده هم کشته و زخمی شدند. مصدق دستور برکناری و دستگیری رئیس شهربانی و معاونش و چند افسر دیگر را صادر کرد. زاهدی این کار را برخلاف رعایت سلسلهمراتب نظامی و دستگیری سرباز را به دلیل انجام دستور مافوق برخلاف اصول سربازی دانست و دکتر مصدق با خواستههای او در ابطال احکام صادره موافقت نکرد و دوستی آنان تبدیل به دشمنی شد.
اکنون گروهی در این مسئله ماندهاند که مشتی اراذلواوباش دولت واقعا محبوب ملیگرا را ساقط کردند - که میتواند تف سربالا باشد- یا ائتلافی از ابرقدرتهای جهانی با ریموتکنترل با کمک گندهلاتها و ٢٧ تانک و چند کامیون سرباز، پس از شکست کودتای کاغذی شبانه و ابلاغ حکم به کسی که علیه او کودتا شده بود؟ آری طراحی افسران از آغاز برای «کودتا» بود. ارتباط بینالمللی هم برقرار کردند. بعد از رفراندوم «کذایی» اسم کودتا را از آن برداشتند، شد «عزل». که گروهی این، گروهی آن پسندند. فرقی هم نمیکند. بعد آمریکا وارد معرکه شد و به توده و چپ اجازه نفسکشیدن نداد و شاه شیوه خودکامگی پیشه کرد، تا سقوط کرد. اما گویا غربستیزی موردنظر حزب توده باید توسط خودمان تا ابد ادامه یابد.
فریدون مجلسی
- 14
- 4