-مرزداری و بیگانهستیزی، خصلت تاریخی قشقاییها بوده است
-در دورههای پیشین قشقاییها موظف بودند که در ارتش ایران یک فوج به نام و با اعضاي قشقایی داشته باشند
-قشقاییها جنگ هشتساله را یک مساله ملی قلمداد و مقابله با تجزیه خوزستان و نگهبانی از مرزهای ایران را تکلیف خود تعریف کردند
-قشقاییها بعد از تبعید هم بیکار ننشستند؛ آنها در تشکیل جبهه ملی دوم در غرب کوشا بودند
-بعد از کودتای استعماری۲۸ مرداد۳۲ ، قشقاییها تنها نیرویی بودند که علیه کودتا موضع گرفتند و نخست وزیر کودتا را به رسمیت نشناختند
-مشروطهخواهان شیراز، علمدارخان کشکولی را شهید مشروطیت و صولتالدوله را به عنوان سردار ملی لقب دادند
-آیتا... محمدکاظم خراسانی در نجف از صولت الدوله خواست که در مخالفت با قوامیها و نیز برقراری امنیت فارس بکوشد
-قشقاییها در جنبشهای ملی همواره در خط ملت بودهاند و در مناسبات سیاسی معاصر حضور و نقشی چشمگیر داشتهاند
-خسروخان غائله آذربایجان را قیام چندتن خائن بر ضد دولت مرکزی و حکومت ملی پارلمانی معرفی کرد
-قشقاییها در جنبش مشروطه در مقابله با قوای استبداد و حامیان بیگانهاش در کنار ملت ایران بودند
-قشقاییها در موضعگیری جدی در برابر فرقه دموکرات تردید نکردند و به روشنی مخالفت خود را اعلام کردند
-فصل مهم دیگری از بیگانهستیزیهای قشقایی نبردهای صولتالدوله با انگلیسیهاست
-رویای بزرگ و نخست پانترکها، تشکیل امپراطوری بزرگ توران است؛ از اینرو تجزیهطلبی و الحاقگری عنصر اصلی پانتركيسم است
-تحرکات نظامی ترکیه در سوریه و عراق جهانیان را رهنمون میکند که موضوع خاک و الحاقگری همچنان مورد توجه پانترکهاست
-از نخستین تجربههای قشقاییها در موضوع تجزیه ایران، نبرد با پرتغالیها به همراهی ارتش ایران است
تصرف، اشغال، تجزیه و خودمختاری در ایران موضوع تازهای نیست اما یکی از مفاهیمي که در دهههای اخیر کمکم وارد مباحث سیاسی ایران شده، موضوع تجزیه و انشقاق ایران در برابر مساله پانیسم است. فرقههایی مثل پانکردها، پانترکها و پانعربها بیشترین کوشندگان در این پروژه هستند. از آنجا که یکی از گروههای تجزیهطلب در ایران پانترکهاست و اینفرقه درصدد پیوند پانترکسیم با قشقاییها در جنوب ایران هستند، در این نوشتار در بخش یکم تجربههای تاریخی قشقاییها در موضوع تجزیه ایران و پیامدهای آن و نیز در بخش دوم نسبت پانتركيسم با قشقایی و موانع آنها را مرور میکنیم.
ماهیت ساختاری پانتركيسم بر مبنای تجزیه و الحاقگری است. رویای بزرگ و نخست پانترکها تشکیل امپراطوری بزرگ توران است؛ از اینرو تجزیهطلبی و الحاقگری، عنصر اصلی پانتركيسم است. تشکیل امپراطوری رویاگونه پانترکها محقق نخواهد شد، مگر با تجزیه کشورهای سوریه، عراق، ایران، افغانستان، برخی کشورهای آسیای میانه و چین و الحاق آنها به سرزمین موعود یا ترکیه. هرچند تئوری الحاقگری پانتركيسم یک تئوری شکستخورده محسوب میشود و امکان آن محال مینماید و امروزه ناگزیر و بیشتر از نوعی کنفدراسیون کشورهای مشترکالمنافع با مشترکات اقتصادی و فرهنگی سخن می رود اما تحرکات نظامی ترکیه در سالهای اخیر درسوریه(عفرین) و عراق یا جدال جمهوری آذربایجان با ارمنستان بر سر قرهباغ، جهانیان را رهنمون میکند به این که موضوع خاک و الحاقگری همچنان مورد توجه پانترکهاست.
پیش از آنکه در بخش دوم به نسبت پانتركيسم و قشقاییها و موانع آن بپردازیم ابتدا مرور میکنیم که قشقاییها چه نسبتی با منافع ملی، تجزیهطلبی و تمامیت ارضی ایران داشتهاند و در چنین هنگامهها چه تجربهها و مواضع و سیاستی را در پیش گرفتهاند.
یک ایل برای مرزبانی
پیش از هر سخنی حتی میتوان عنوان کرد که شأن وجود و فلسفه تشکیل ایل قشقایی پاسبانی از سرحدات جنوب ایران، بیگانهستیزی و مقاومت در برابر تصرف و تجزیه ایران بوده است. به قول ابرلینگ و به نقل از روسای قشقایی، شاه اسماعیل اجداد قشقاییها را به فارس فرستاد تا در برابر تهاجم پرتغالیها که در آن موقع در خلیج فارس فعال بودند از آن منطقه دفاع کنند. در دورههای پیشین قشقاییها موظف بودند که در ارتش ایران یک فوج به نام و با اعضاي قشقایی داشته باشند. جهانگیرخان و لطفعلی خان قشقایی از آخرین فرماندهان فوج قشقایی در دوره ناصری بودند. ناصرالدینشاه به منظور تشکیل یک ارتش ملی و مدرن دستور انحلال این ارتش و بازسازی آن را داد.
نبرد با مهاجمان پرتغالی
از نخستین تجربههای قشقاییها در موضوع تجزیه ایران، نبرد با پرتغالیها به همراهی ارتش ایران است.(۱۰۳۱هجری قمری) به قول ملک منصورخان قشقایی، به هنگام لشکرکشی امامقلی خانگرجی حاکم فارس به هرمز به منظور اخراج پرتغالیها از خلیج فارس، به دستور شاه عباس صفوی، قشقاییها ماموریت یافتند وی را در این نبرد همراهی کنند که در نتیجه قشقاییها نقش عمدهای در لشکرکشی مزبور درمقابله با پرتغالی ها و بیرون راندن آنان در جزیره هرمز ایفا میکنند. لوییزبک نیز هدف پادشاهان صفوی از گسیل این خاندان به عنوان حاکم ایلات فارس، دفع تجاوز پرتغالیها و کوتاهکردن دست آنها از دخالت در امور آن منطقه میداند.
هنگامه هجوم افغانها
هنگامه دیگر تصرف و تجزیه ایران، حمله محمود افغان به ایران در روزگار صفوی است. اسماعیل خان قشقایی، ريیس وقت ایل قشقایی به شاه سلطان حسین صفوی پیشنهاد میکند که دربار صفوی را به میان ایل قشقایی برده و در آنجا با همکاری ایلات بختیاری و بویراحمد به نبرد با افغانها بپردازند که البته مورد موافقت قرار نمیگیرد اما بنا به قول مرعشی صفوی، قشقاییها از حلقههای مقاومت در برابر افغانها بودهاند. میرزا خلیل مرعشی صفوی معتقد است که لرهای لشنی که بعدها به ایل قشقایی پیوستند، در جنگ با افغان ها شهرت پیدا کردند و به سید احمد نامی کمک کردند که کرمان را در سال ۱۱۳۸ هجری قمری فتح کند. همچنین بنا بر برخی روایات، کریمخان پس از شکست در برابر قاجار و آزادخان افغان با مشورت اسماعیل خان قشقایی جنگ با آزادخان را به منطقه صعبالعبور کمارج کشاند. در این جنگ اسماعیل خان فوج قشقایی را فرماندهی میکرد. بنا به گزارش میرزا محمد کلانتر، لشکر آزادخان افغان در این جنگ تار و مار شد.
نبرد برای مسقط
شیخ سعید، حاکم عمان بر سر جزایر جنوبی ایران و بندر عباس با دولت ایران جدال سیاسی و نظامی داشت. در سال ۱۲۷۰ فوج قشقایی به رهبری محمدقلیخان ایلخانی در کنار قشون ایران درنبرد با شیخ سعید، امام مسقط(عمان) شرکت داشتند.
نبرد در ننیزک بوشهر
در سال ۱۲۷۳هجری قمری انگلیسیها در ماجرای هرات که موضوع چالش ایران و انگلیس بود، بوشهر را اشغال کردند. شجاعالملک، فرمانده سپاه فارس از محمدقلیخان ایلخان قشقایی یاری خواست. قشقاییها با ۱۵۰۰رزمنده با سوروسات و تسلیحات به هزینه خود در این نبرد شرکت کردند. ابرلینگ میگوید: «در زمان جنگ ایران و انگلیس بر سر هرات، فرمانده نظامی فارس یعنی شجاعالملک به ایلخانی قشقایی متوسل شد و برای دفاع از جنوب ایران از او تقاضای کمک کرده در نتیجه، بیشتر نیروهایی که در سال۱۲۷۳هجری قمری در برازجان به قوای سرجیمز اُترام تاختند، قشقایی بودند.
نبرد با ارتش بریتانیا در جنوب ایران
فصل مهم دیگری از بیگانهستیزیهای قشقایی نبردهای صولتالدوله با انگلیسیهاست. صولت الدوله پیش از نبرد با انگلیسی ها گفته بود: «اینک روزی فرا رسیده است که بهعون ا...تعالی ایل مهم قشقایی به مدد برادران وطنی خود تنگستانیها و دشتستانیهای دلاور دست از آستین مردمی برآرند و چنان چشم زخمی به قشون دشمن و خائنین برسانند که آوازه آن در جهان پیچیده و جهانیان بدانند که ایران خوردنی و بردن نیست. بردهای دامنهدار صولتالدوله شامل جنگ با نیروهای نظامی انگلیسی بعد از تصرف بوشهر، جنگ های متعدد با پلیس جنوب در موقعیتهای مختلف و نیز مبارزه با عوامل داخلی انگلیس مثل خاندان قوامی و رقبای داخلی که در جبهه استبداد یا انگلیسیها بودند، میشدند.
نهضت جنوب برای نجات آذربایجان
الف- قشقاییها نهضت جنوب را در سال۱۳۲۵ در تقابل با تجزیهطلبان فرقه دموکرات در آذربایجان ساماندهی کردند و علاوه بر مطالبات بومی، در برابر فرقه دموکرات و جریان تجزیهطلبی موضع جدی داشتند و نیز خواهان اخراج وزرای تودهای بودند که همسو با پیشهوری و جریان تجزیهطلب بودند. پس از چندی کشاکش قوام به مطالبات بومی نهضتیها پاسخ مثبت و قول همکاری داد. همچنین کابینه رامنحل کرد و در دولت جدید از وزرای تودهای دعوت به همکاری نکرد. فرقه دموکرات حدود یکماه بعد از نهضت جنوب با لشکرکشی ارتش ایران، آذربایجان را وانهاد و سران آن به شوروی گریختند. زبان یا نژاد مشترک به معنای پیوند سیاسی نبود و قشقاییها در موضعگیری جدی در برابر فرقه دموکرات تردید نکردند و به روشنی و مخالفت خود را اعلام کردند؛ حتی آنها خواهان حضور در نبرد برای آزادی آذربایجان بودند.
ب- پیش از اعزام ارتش ایران به آذربایجان، ناصرخان قشقایی در نامهای به قوامالسلطنه نخستوزیر درخواست پیوستن قشون قشقایی به ارتش ایران برای نبرد با فرقه تجزیهطلب و خودمختار پیشهوری کرد.
پ- موضع قشقاییها در ماجرای غائله آذربایجان محدود به سطح خاندان ایلخانی نبود، بلکه کلانتران طوایف و کدخدایان تیرهها نیز موضعی همسان داشتند. یکنامه موجود است با عنوان «۳۰ هزار نفر از ایل قشقایی برای قلع و قمع خائنین آمادهاند» که امضاي کلانتران کشکولی و دره شوری را دارد.
گیرنده ایننامه نخستوزیر اما رونوشت آن به مجلس، وزارت جنگ، ريیس ستاد ارتش و جرايد ارسالشده است و ضمن اشاره به «یک مشت اشخاص خائن و مجهولالهویه که مزاحم برادران آذربایجانی شدهاند» درخواست کردهاند که «...به حکم وطندوستی که از خصايل عشایر ایران به خصوص قشقاییهاست، استدعا داریم اجازه فرمایید با ۳۰ هزار افراد ایل قشقایی برای سرکوبی و قلع و قمع خائنین مزبور به طهران و آذربایجان حرکت نمايیم».
ت- هنگام آزادی آذربایجان از دست تجزیهطلبهای فرقه دموکرات، خوانین و روسای طوایف و تیرههای قشقایی با ارسال تلگرافهای متعدد به نخستوزیر ،«بازگشت آذربایجان به آغوش مادر میهن» را تبریک گفتند.
ث- خسروخان قشقایی در نامهای به احمد قوام، ضمن اشاره به قیام خائنانه مسلحانه دموکراتیک آذربایجان و ابراز شادی به مناسبت اینکه «یکبار دیگر پرچم شیر و خورشید» بر خاک آذربایجان سایه افکنده و آذربایجان عزیز پس از گذراندن یک مرحله خطرناک جدایی از مادر میهن در آغوش کشور مادری خود واقع گرفته، تبریک اهالی فارس را اعلام کرده بود. وی همچنین در مسجد وکیل شیراز جشن شکرانه پیروزی برپا کرد و همه معاریف و مشایخ شیراز را به «ضیافت پیروزی ایران و رهایی آذربایجان از دست تجزیهطلبان» دعوت کرد. خسروخان که در جمع پرشور اهالی فارس و ایلات سخن میگفت، غائله آذربایجان را «قیام چندتن خائن بر ضد دولتمرکزی و حکومت ملی پارلمانی» معرفی کرد.
سازشنکردن با روسها
این بیگانهستیزی فقط شامل غربیها یا عراقیها نمیشود. قشقاییها هیچگاه با روسها هم سر سازش نداشته اند. علاوه بر ماجرای پیشه وری در آذربایجان که در جهت مقابله باتجزیه آذربایجان توسط روس ها و نیز حضور وزرای توده ای در کابینه قوام شکل گرفت، قشقاییها بارها به روس ها نه گفتند. از جمله آن هنگام که روس ها شمال ایران را اشغال کرده بودند،کامبخش در فیروزآباد به دیدارناصرخان قشقایی می رود و به او پیشنهاد پول کلان و اسلحه کافی می دهد. پیشنهاد می کنند که ما چند کامیون خوارو بار می فرستیم، شما بدهید ایلیاتی ها غارت کنند، بهانه به دست ما بیفتد و قشون بفرستیم. ناصرخان می گوید:
«آقای کامبخش، شما به بنده می فرمایید داخل مملکت خودم دزدی کنم ؟ به این وسیله قشون روس را وارد مملکت خودم بکنم؟» کامبخش می گوید پس منابع نفتی را آتش بزنید. ناصرخان می گوید: «شما به من میگویید من مملکت خودم را آتش بزنم؟ محال است، بنده این کار را نمیکنم». کامبخش ۶۰ ملیون تومان پیشنهاد میکند که قشقایی خودش و خانوادهاش را بردارد و از ایران خارج کند تا دست آن ها در جنوب باز باشد.ناصرخان می گوید: «شما فکر میکنید که بنده فقط خواهر، مادر و دخترم را ناموس خودم میدانم؟ فلان شیرازی یا قشقایی یا فلان تهرانی را ناموس خودم نمیدانم؟ بنده نمیآیم خواهر و دخترانم را بردارم بروم،شما بیاییداینجا با ناموس شیرازی یا فارسی هر کس هرکاری بکند. نهخیر بنده ناموسم با آن ها یکی است،همه دخترهای من هستند.
من تا آخرین دقیقه با شما خواهم جنگید». علاوه بر این در کودتای ۲۸مرداد نیز که قشقاییها در مقابل دولت کودتا مقاومت می کردند، خسرو روزبه و سرهنگ چلیپا از طرف حزب توده به اردوی قشقاییها مراجعه و پیشنهاد همکاری نظامی میدهند که قشقاییها از آن استقبال نمیکنند. با عنایت به تمام این موارد میتوان دریافت که مرزداری و بیگانهستیزی خصلت تاریخی قشقاییها بوده است اما کنشهای کلان قشقایی محدود به مرزبانی و نبرد با بیگانگان نیست. آنها در جنبشهای ملی نیز همواره در خط ملت بودهاند و در مناسبات سیاسی معاصر حضور و نقشی چشمگیر داشتهاند.
قشقاییهای مشروطهخواه
قشقاییها در جنبش مشروطه در مقابله با قوای استبداد و حامیان بیگانهاش در کنار ملت ایران بودند. صولت الدوله، ایلخان وقت، جنبش مشروطهخواهی قشقاییها را رهبری میکرد. میرزا فرجا... میرپنجه که از مشروطهخواهان پروپاقرص بود و در ترغیب صولتالدوله به مشروطه خواهی موثر بود، از جانب وی ماموریت یافت که ضمن هزینه ۱۰۰ هزارتومان از جانب وی برای جنبش، وفاداری قشقاییها به جنبش را به اطلاع مشروطه خواهان مثل تقیزاده و ستارخان و باقرخان برساند و او چنین کرد. در تحصن معروف اهالی فارس که در حمایت از مشروطه و مخالفت با قوامیها در دوم ربیعالاول۱۳۲۵ هجری قمری به مدت ۴۰ روز در تلگرافخانه شیراز اتفاق افتاد، صولتالدوله با دو هزار نفر از قشقایی ها به متحصنها پیوست.
همچنین هزار نفر نیروی مسلح برای محافظت از شیراز در حومه شهر مستقر کرد. این تحصن گره خورد به نبرد معروف به «جنگ کودیان» كه قشقاییها به رویارویی با نیروهای قوام رفتند که در جبهه مستبدان بود. آمار کشتهشدگان قشقایی در این جنگ بین ۱۵۰ تا ۵۰۰ نفر متغیر است. کشتهشدگان جنگ با نوحه و عزاداری در شیراز تشییع شدند. در پی این حادثه از سوی مشروطهخواهان شیراز،علمدارخان کشکولی یکی از کشتهشدگان به عنوان «شهید مشروطیت» و صولتالدوله به عنوان «سردار ملی» ملقب و مشهور شدند.
صولتالدوله از مشروطه خواهان تهران درخواست مجوز برای حضور قشون قشقایی در تهران کرد اما رهبران مشروطه با اشاره به دوری راه و اهمیت حضور وی در جنوب از وی درخواست کردند برای برقراری امنیت و توسعه مشروطه در فارس و جنوب بکوشد. در همین ایام آیتا... محمدکاظم خراسانی در نجف از صولت الدوله خواست که در مخالفت با قوامی ها و نیز برقرای امنیت فارس بکوشد. با این حکم صولتالدوله مدعی تشکیل «مجلس ملی» در فارس شد و حتی به اتفاق نیروهای سیدعبدالحسین لاری عزم تسخیر شیراز کرد اما به توصیه علمای نجف به شرط خروج قوام از نیت خود منصرف شدند. در آرایش سیاسی جنوب، صولتالدوله و مشروطهخواهان در یک جبهه و مستبدان و عوامل انگلیس در جبهه دیگر قرار داشتند.
کوشندگان قیام ۳۰تیر
در تیر ۱۳۳۱ مصدق به علت دخالت دربار و ارتش در انتخابات، از شاه تقاضای وزارت جنگ را کرد. شاه موفقت نکرد و مصدق استعفا کرد. شاه قوامالسلطنه را به نخست وزیری منصوب کرد. اعتراضها بالا گرفت و منجر به قیام ۳۰ تیر شد. خسروخان و محمدحسین خان قشقایی(نمایندگان فیروزآباد و آباده) همراه با دیگر نمایندگان جبهه ملی طی بیانیهای حمایت اکید خود از مصدق را اعلام کردند. ناصرخان قشقایی که آن روزها در آمریکا بود، در خاطرات روز هشتم مرداد و یک هفته بعد از قیام ۳۰ تیر مینویسد: «روزنامههای رسیده که دلالت داشت بر کشتار عجیب تهران و استعفای قوام السلطنه و آتش زدن مجسمه شاه در سنگلج و خوشبینی مردم نسبت به قشقاییها و حمله قشقاییها به پادگان شیراز و اعتصاب عموم ایرانی از شهری و ایلی و دهاتی و رفتن زنها زیر تانک زرهپوش و هواداری از مصدق».
مجله خواندنیها، از حمله قشقاییها به پادگان شیراز و بروز زد و خورد خبر میدهد و در تاریخ۱۴مرداد۱۳۳۱ نوشت که لشکر فارس به مرکز گزارش داده است در صورت نرسیدن قوای کمکی شهر به قشقاییها تسلیم خواهدشد. قشقاییها به این هم بسنده نمیکنند و عزم تهران میکنند.
روزنامه اطلاعات در تاریخ اول مرداد۱۳۳۱ خبر میدهد که قشقاییها و سایر ایلات قصد داشتهاند با ۷۰ دستگاه کامیون طي ۴۸ ساعت خود را به تهران برسانند اما خسروخان با استعفاي قوام السلطنه طی یک پیام رادیویی اعلام می کند که آمدن آنها به تهران دیگر ضرورت و موضوعیت ندارد. حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی قوامالسلطنه از نقش جدی تر خسروخان در قیام و حتی تامین بخشی از هزینه قیام توسط وی سخن می گوید: «من میدانستم که مخارج این چند روز به دست خسرو داده میشد و اطلاعاتی به ما رسیده بود که از اعتبار بانک شاهی خود،خسرو نزدیک به چهارصد هزار تومان در همین دو روز استفاده کرده بود».
شاه همه چیز را پذیرفت وقوام السلطنه استعفا کرد. مصدق علاوه بر نخست وزیری وزرات جنگ را نیز در دست گرفت. خسروخان پس از سقوط قوام به خبرنگاران گفته بود: «اگر دولت قوام ایستادگی و شدت عمل نشان میداد و بار دیگر دست عمال انگلیس را باز میگذاشت که بر آبادان دست یابند، کارگران قشقایی و فارس که نقاط حساس آبادان را در دست گرفته بودند با کمک کارگران آماده هرگونه همکاری بودند و پالایشگاه آبادان را به کلی منفجر میکردند».
علاوه بر این خسروخان در دوم مرداد در مجلس نطقی ایراد می کند و به آمریکایی ها میتازد. وی آن ها را به خاطر پیروی از سیاستهای آمریکا مورد انتقاد شدید قرار میدهد. بعد از خوابیدن غائله، خسروخان قشقایی مبلغ یک ملیون ریال وجه نقد به منظور ساختن تندیس زنی تحت عنوان «شهید گمنام» اهدا کرد که در روز قیام ۳۰ تیر توسط یک تانک کشته شده بود. این مجسمه قرار بود در مقابل مجلس شورای ملی نصب شود.
قشقاییها و جنبش ملی شدن نفت
قشقاییها در جنبش ملی شدن نفت و کوتاه کردن دست بیگانگان از شریان اقتصادی مملکت در کنار مردم ایران با استعمار و نیروهای داخلی آنها در کار مبارزه بودند. در این هنگام ناصرخان عضو مجلس سنا، خسروخان و ناصرخان نمایندگان مجلس شورای ملی بودند. خسروخان علاوه بر این که مشاور قبیلهای مصدق بود، در کمیسیون نفت نیز عضویت داشت. داستان قشقاییها و جنبش نفت مفصل است و بسنده میکنیم به یادداشت دکتر مصدق که مینویسد: «مخفی نماند که عصر روز چهارشنبه، چهارم اردیبهشت۱۳۳۰ جناب آقای خسرو قشقایی نماینده محترم دوره ۱۶ تقنینیه اینجانب را از تشکیل دولتی به نفع بیگانه مستحضر نمودند.
در دور بعد اینجانب در جلسه علنی مجلس شورای ملی اعلام خطر نموده و تصمیم گرفتم ۹ماده پیشنهادی خود راجع به اجرای قانون ملیشدن نفت هرچه زودتر تصویب شود. گذشته از اینکه ایشان عضوکمیسیون نفت مجلس شورای ملی بودند و رای موافق دادند درتصویب آن نیز به اینجانب کمک بسیار نمودند و همانروز از تصویب کمیسیون گذشت.
اطلاعاتی که داده بودند به وقوع پیوست و در روز جمعه، ششم، دولت استعفا کرد. در روز شنبه، هفتم، مجلس شورای ملی به پیروی افکارعمومی به اینجانب اظهار تمایل نمود و از آن به بعد نیز برادران محترم قشقایی یعنی جناب آقای ناصر و جنابان آقایان محمدحسین و خسرو نمایندگان مجلس شورای ملی استصحاب کرده از هرگونه کمک به دولت اینجانب خودداری نکردند؛ لذا بدینوسیله تشکر و تبریکات خود را به این خاندان که وطندوستی را از پدر بزرگوار خود به ارث برده اند، تقدیم می کنم و از خداوند مسئلت دارم کماکان به خدمت وطن عزیز موفق و کامیاب گردند. ۹مرداد۱۳۳۱».
تنها حلقه مقاومت علیه دولت کودتای ۲۸مرداد
بعد از کودتای استعماری۲۸ مرداد۳۲ ، قشقاییها تنها نیرویی بودند که علیه کودتا موضع گرفتند و نخستوزیر کودتا را به رسمیت نشناختند. باوجود پیشنهاد پنج میلیون دلاری و وعده سفارت و وکالت و وزارت توسط گودوین، مسئول سازمان سیا در ایران و نمایندگان دربار علاوه بر اینکه از همکاری با کودتاچیان سرباز زدند، بعد از کودتا نیز به مخالفت با دولت کودتا پرداختند وخواهان آزادی مصدق بودند. خسروخان قشقایی روز کودتا به دیدن مصدق میرود و از او میخواهد که همراه آنها به میان قشقاییها بروند و مقاومت را از آنجا آغاز کنند اما مصدق قبول نمیکند. برادران قشقایی تهران را ترک کرده به ایل آمدند و در کوهستان موضع گرفتند؛ علیرغم رفت و آمد واسطهها و وعده و وعیدها آنها همه مذاکرات را موکول به آزادی مصدق میکنند.
قشقاییها و حاکمیت به توافق نمیرسند. با پیغامهای سران جبهه ملی مبنی بر عدم اتخاذ موضع رادیکال، تسلط دولت جدید بر شرایط، انشعاب چند نفر از کلانتران قشقایی و پیوستن به دولت جدید و تبعید خانواده ایلخان قشقایی به غرب، تنها حلقه مقاومت علیه کودتا درهم میشکند. قشقاییها بعد از تبعید هم بیکار ننشستند؛ آنها در تشکیل جبهه ملی دوم در غرب کوشا بودند. خسروخان نشریه باختر امروز را در ادامه باختر امروز دکتر فاطمی منتشر میکرد. وی پیرو مذاکرات و هماهنگی با جمال عبدالناصر و با همکاری مصطفی چمران تعدادی از جوانان قشقایی را برای آموزش چریکی به مصر فرستاد.
نه به تیمور بختیار و عراقیها
تیمور بختیار بعد از خروج از ایران اقدام به مبارزه علیه شاه کرد. در همین راستا در سال۱۳۴۶ در اروپا با قشقاییهای در تبعید تماس گرفته و پیشنهاد همکاری میدهد اما ناصرخان و خسروخان قشقایی -علیرغم مخالفت با شاه- به درخواست تیمور بختیار و عراقیها برای جنگ با ایران نه گفتند. علاوه بر تیمور بختیار، عراقیها نیز در یکدور دیگر با ناصرخان قشقایی تماس میگیرند و پیشنهاد همکاری برای مبارزه با شاه میدهند. شخصی به نام «علیرضا» ،معاون سازمان امنیت عراق در مونت کارلو با ناصرخان تماس میگیرد.
پیشنهاد دو ملیون فرانک علیالحساب میدهد با هزینه تسلیحات برای حمله به ایران. قشقاییها باز هم نه میگویند. پاسخ ناصرخان قابل تامل است. وی میگوید: «شما با من سرحد هستید، فردا از من خاک خواهید خواست. این ننگ را نمیخواهم روی خودم بگذارم. اگر مصر پیشنهاد میداد، میکردم برای اینکه ادعای خاک با ما ندارد. من اگر قبول کنم نوکر شما میشوم باید به مملکتم خیانت کنم. گرسنگی بکشم بهتراز این است که فردا بگویند باعث از دست رفتن خاک ایران شدم». قابل تامل اینکه ناصرخان زمانی این موضع را میگیرد که شاه، او و برادرش خسروخان را به اروپا تبعید کرده بود و آنها از مخالفان جدی شاه بودند اما دشمن مشترک بهانهای نشد تا آنها به کمک بیگانگان به ایران حمله کنند.
قشقاییها یکبار دیگر به عراقیها نه گفتند!
بعد از فروپاشی اردوی خوانین قشقایی در سال۶۱ ،هما بیبی قشقایی، دختر ناصرخان ایلخان قشقایی از ایران خارج شد. ابواحسان، رییس استخبارات عراق از طرف صدامحسین و به وسیله ایرج کشکولی(عضو حزب رنجبران ایران) به هما بیبی قشقایی پیام دعوت به همکاری با همه امکانات برای مبارزه با جمهوری اسلامی میدهد اما هما بیبی به صراحت جواب رد میدهد و میگوید: «من بیایم عراق چه کنم؟ اینها سرزمین ما ایران را بمباران کردهاند. در اینجنگ میلیونها نفر را زخمی کردهاند و کشتهاند. من با عراقیها چهکار دارم؟»
جنگ با تجزیهطلبان به قیمت خون
گویا این یک رویه سیاسی شده است که نسبت قشقاییها با حاکمان و دولتهايي مثل قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی و چالشهای کلان ملی آنچه برای آنها اولویت داشته، مساله ایران بوده است. خسروخان قشقایی بعد از انقلاب و در اسفند۵۷ در ماجرای تجزیهطلبی برخی مناطق ایران در سالهای اوایل انقلاب به روزنامه کیهان به روشنی و با تاکید گفت: «ما به قیمت خونمان هم شده باشد با عناصر تجزیهطلب مبارزه خواهیم کرد و هیچ ایرانی حق ندارد حرفی از تجزیهطلبی بزند. به نظر من ترک، عرب، کرد، لر و بختیاری مطرح نیستند و ما با اتحاد توانستیم رژیم را براندازیم. من نیز اکنون امروز شهر بهشهر میگردم و از عشایر می خواهم که یکپارچگی خود را حفظ کنند».
نبرد هشتساله با عراقیها
بدیهی است که قشقاییها چون روزگاران پیش و همچون دیگر ایرانیان جنگ هشتساله را یک مساله ملی قلمداد کردند و مقابله با تجزیه خوزستان و نگهبانی از مرزهای ایران را تکلیف خود تعریف کردند؛ به نحوی که چندهزار شهید و جانباز و اسیر کارنامه قشقاییها در جنگ با عراق است.
کامبیز نجفی
- 29
- 5
یاسین یلمه
۱۴۰۲/۲/۲ - ۱۹:۵۱
Permalink