محمدرضا پهلوی در روز چهارم آبان ۱۲۹۸ در تهران به دنيا آمد. پدرش، رضاخان ميرپنج سوادکوهي، بنيانگذار سلسله پهلوي و مادرش، تاج الملوک آيرملو بود. پس از آنکه رضاخان پادشاه ايران شد، محمدرضا به مقام وليعهدي رسيد و آنچنان که پدرش ميخواست در کنار ۲۰ همکلاسي منتخبش ازجمله حسين فردوست، تحصيل در مدرسه نظام را آغاز کرد و زبان فرانسه را از کودکي فرا گرفت. در ۱۲ سالگي براي ادامه تحصيل به سوئيس عزيمت کرد و در مدارس «اکل نوول دوشي» و انستيتو «لو روزه» ادامه تحصيل داد.
به گفته فردريک ژاکوبي و حسين فردوست که از همکلاسان محمدرضا در سوئيس بودند، وي از نظر درسي دانشآموزي متوسط به حساب ميآمد اما همواره در ميان قهرمانان ورزشي مدرسه «لو روزه» بود. او در ۱۷ سالگي از مسير يونان و سپس ترکيه راه ايران را درپيش گرفت و در دانشکده افسري تهران مشغول به تحصيل شد. سه سال پس از بازگشت به تهران، وليعهد با خواهر ملک فاروق، پادشاه مصر ازدواج کرد. فوزيه که آن زمان ۱۸ سال داشت بعدها فرزندي به نام شهناز به دنيا آورد.
درپي استعفا و تبعيد رضاشاه در شهريور ۱۳۲۰، محمدرضا که آن زمان ۲۰ سال داشت در منصب سلطنت قرار گرفت و در شرايط اشغال نظامي کشور توسط بيگانگان در مجلس سوگند پادشاهي ياد کرد. اين جابهجايي قدرت براساس توافقي که پيشتر ميان متفقين و محمدعلي فروغي وضع شده بود، صورت گرفت. فضاي باز سياسي درپي سقوط حکومت رضاشاه با ويرانيهاي حاصل از جنگ و حضور نيروهاي خارجي در ايران همزمان بود و محمدرضاي جوان در چنين شرايطي بر تخت سلطنت نشست.
فضاي شهريور ۲۰ پر بود از فرياد دادخواهي. نخبگان و توده مردم پس از سالها اختناق رضاشاهي در پي احقاق حقوق از دست رفته خود بودند. همان زمان ايران اشغال شده، درگير رتقوفتق مشکلات خود با اشغالگران بود.
شرايط جهاني، ايرانيان را ترغيب کرد تا به متفقين بپيوندند. اينچنين بود که با امضاي پيمان سهجانبهاي توسط اسميرنوف، سفير شوروي؛ بولارد، وزير مختار انگليس و علي سهيلي، وزير خارجه، ايران رسما به کشورهاي متفق ملحق شد. در مقابل روسها و انگليسها نيز متعهد شدند استقلال و تماميت ارضي ايران را محترم بشمارند. در ۱۸ اسفند ۱۳۲۰ درپي استعفاي فروغي از نخستوزيري، سهيلي جانشين او شد و همزمان با محاکمه عوامل رژيم پيشين مثل مختاري و پزشک احمدي که اسرار دوران سياه را افشا ميکرد، قحطي و گرسنگي شيوع بيماريها ازجمله تيفوس، مردم را به ستوه آورده بود.
دولت اجازه انتشار اسکناس گرفت و آن را در اختيار متفقين گذاشت و حزب توده تشکيل شد و رونق گرفت و قوام بعد از ۲۰ سال به قدرت بازگشت، هيأتهاي مستشاري نظامي و مالي وارد ايران شدند. با بازگشت سهيلي، ايران به آلمان نازي اعلان جنگ داد و به اعلاميه ملل متحد پيوست. در آذر ۱۳۲۳ کنفرانس تهران با شرکت استالين، روزولت و چرچيل تصميمات مهمي درمورد جنگ گرفت و ايران «پل پيروزي» ناميده شد.
تا زمان خروج نيروهاي متفقين از ايران، محمدرضا پهلوي حداکثر فقط در تهران حکومت ميکرد. اين موضوع باعث شده بود تا اقتدار پادشاهي او بهعنوان يک پادشاه به چالش کشيده شود. در عرصه خصوصي نيز زندگي شاه بر وفق مراد نبود. فوزيه در سال ۱۳۲۴ تهران را براي هميشه ترک کرد و سه سال بعد از محمدرضا جدا شد.
محمدرضاشاه دو سالي را مجرد ماند تا اينکه در سال ۱۳۲۹ با همسر دوم خود ثريا اسفندياري ازدواج کرد. ثريا فرزند يکي از خانهاي پرنفوذ بختياري بود و محمدرضا او را زماني که کودکي بيش نبود، در سفري همراه با فوزيه ملاقات کرده بود. درشرايطيکه شاه به تجديدفراش مشغول بود، مجلس چهاردهم شکل گرفت؛ مجلسي که محل برخورد سياستهاي مختلف و افشاگريها و رد اعتبارنامهها بود. زمان ميگذشت و شاه جوان اندکاندک با سياست آشنا ميشد اما هنوز براي قدرتنمايي زود بود. سالهاي ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۰ کابينههاي حکيمي، هژير، ساعد، منصور، رزمآرا و علاء تشکيل شدند.
واقعه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و تيراندازي به شاه در دانشگاه تهران، فرصتي طلايي براي دربار و شاه بود. حکومت نظامي در تهران برقرار شد، حزب توده غيرقانوني اعلام شد و اعضاي فعال و کارگزاران آن تارومار شدند. همزمان آيتالله ابوالقاسم کاشاني، نماينده مجلس چهاردهم، دستگير و به لبنان تبعيد شد.
در اين زمان بود که درپي ايجاد پارهاي تغييرات در قانون اساسي با تشکيل مجلس مؤسسان و تصويب آن، مجلس سنا که نيمي از اعضاي آن انتصابي بودند، شکل گرفت و شاه با شرايطي از قدرت منحلکردن هر دو مجلس برخوردار شد.
در دوره نخستوزيري ساعد، پس از مذاکرات مفصلي نمايندگان انگليس و ايران (گس و گلشاييان) قرارداد الحاقي به قرارداد نفتي ۱۹۳۳ ايران و انگليس را امضا کردند. ساعد، قرارداد الحاقي را در پايان دوره پانزدهم به مجلس برد ولي به دليل مقاومت اقليت برجسته آن روز مجلس، فرصت تصويب پيدا نشد و با افشاي زواياي پنهان اين قرارداد، دولت ساعد ناچار به استعفا شد. پس از او علي منصور به نخستوزيري رسيد.
او هم پس از رد قرارداد الحاقي از طرف مجلس شانزدهم، جاي خود را به رزمآرا، رئيس ستاد ارتش داد. قرارداد الحاقي در مجلس به کميسيون مخصوص به رياست دکتر مصدق واگذار شد و او ضمن يک مصاحبه مطبوعاتي بهصراحت قرارداد دارسي و قرارداد ۱۹۳۳ و نيز قرارداد الحاقي را بياعتبار دانست؛ موضوعي که با حمايت کاشاني و ديگران مواجه شد.
با ترور رزمآرا توسط فداييان اسلام، نهضت ملي رشد کرد و پايههاي نفوذ بيگانه متزلزل شد. قرارداد گس- گلشاييان که منافع انگليس را در نفت حفظ ميکرد، مردود اعلام شد و قانون مليشدن صنعت نفت در سراسر کشور در آخرين روزهاي سال ۱۳۲۹ تصويب شد. پس از دولت حسين علاء که مدت کوتاهي بر سر کار بود، دکتر محمد مصدق مأمور اجراي قانون مليشدن صنعت نفت شد.
طي يک سالونيم دوره اول زمامداري مصدق، بسياري از سياستهاي اعمال فشار براي جلوگيري از اجراي مليشدن صنعت نفت، ازجمله تهديد نظامي، محاصره اقتصادي، شکايت به شوراي امنيت و ديوان لاهه، اعزام هيأتهايي از نوع جاکس و استوکس و وساطتهاي آمريکا در دستور کار نيروهاي بيگانه قرار گرفت اما به جايي نرسيد.
از ديگر سو قدرت محمدرضا پهلوي در دوره نخستوزيري مصدق روزبهروز کمتر ميشد و بهخاطر محبوبيت مصدق و امر مليشدن نفت، محمدرضا پهلوي نيز در ظاهر از او پشتيباني ميکرد ولي عملا در برکناري او ميکوشيد.
نخستين مواجهه رسمي شاه با مردم در تير ۱۳۳۱ به وقوع پيوست؛ زماني که شاه در برابر خواسته مصدق براي اختيار تعيين وزير جنگ به نخستوزير مقاومت کرد و موجبات استعفاي وي را فراهم آورد. هرچند شاه بهسرعت قوام را مأمور تشکيل کابينه کرد اما کمتر از چهار روز بعد بود که درپي قيام ۳۰ تير ۱۳۳۱ مصدق با حمايت مردم به پست نخستوزيري بازگشت. مصدق در دوره دوم نخستوزيري از برخي حاميان پيشينش فاصله گرفت و در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قرباني دو کودتاي آمريکايي- انگليسي شد که اولي ناموفق و دومي موفق شد.
شاه که پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد به رم رفته بود به کشور بازگشت و دوران تازهاي را در حکومت خود آغاز کرد. دو سال پس از کودتاي ۲۸ مرداد، محمدرضا پهلوي از ثريا که توان بچهدارشدن نداشت، جدا شد و با فرح ديبا ازدواج کرد.
در فضاي خفقانآميز پس از کودتا که هر روز يکي از مبارزان ملي راهي زندان يا جوخههاي اعدام ميشد، نفت مليشده با قرارداد کنسرسيوم (اميني- پيچ) پس از يکسال مقدمهچيني، تسليم کارتلهاي نفتي شد و آمريکا سهمي مساوي انگليس بهدست آورد. پيرو آن، مجلس هجدهم هم قراردادي که خلاف اصل مليشدن صنعت نفت بود، تصويب کرد و کوشش چندساله مردم ايران را بر باد داد.
حسين علاء، وزير دربار شاه در سال ۱۳۳۴ جاي زاهدي را در نخستوزيري گرفت. فداييان اسلام که قصد داشتند علاء را با ابزار ترور از ميان بردارند، پس از دستگيري همگي براساس حکم دادگاه نظامي تيرباران شدند.
در فاصله سالهاي ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۹ هنگامي که دکتر اقبال در رأس دولت قرار داشت، سازمان امنيت و اطلاعات کشور (ساواک) تأسيس شد. احزاب و مطبوعات که قبلا به حال تعطيل درآمده بودند، بيشتر تحت سانسور و مورد نظارت قرار گرفتند. در همين دوران بود که شاه سرانجام بهدنبال ازدواج سومش به آرزوي داشتن وليعهد رسيد.
با سقوط رژيم سلطنتي عراق و شکلگيري حکومت متمايل به چپ عبدالکريم قاسم، شاه دچار تزلزل شد. با خروج عراق از پيمان بغداد، اين پيمان به پيمان سنتو تبديل شد. فساد هيأت حاکمه و دستگاه اداري، تورم، وضع بد اقتصادي، عدم رضايت مردم را گسترش داد و انتخاب کندي به رياستجمهوري آمريکا و اعلام عدم حمايت از سلطنتهاي پوسيده، ضربهاي به شاه ايران بود که به مخالفان، مجال ابراز وجود داد.
انتخابات دوره بيستم و مبارزه ساختگي حزب مليون و مردم، افتضاحي بهوجود آورد که اقبال را ناگزير از استعفا و خروج از ايران کرد تا جايي که انتخابات باطل اعلام شد؛ در اين مرحله جعفر شريفامامي ظهور کرد. وي که بعدها به عضويت در لژهاي فراماسونري متهم شد، با ظاهري مليگرايانه عهدهدار حل بحران شد اما او هم فاقد اعتبار بود. علي اميني که بر سر کار آمد، مجلس را منحل کرد و بهعنوان مبارزه با فساد، محاکماتي به راه انداخت و اصلاحات ارضي را مطرح کرد.
بعد از سفر شاه به واشنگتن، اميني استعفا داد و دولت اسدالله علم که برخي آن را دولت شخص شاه ميدانند، تشکيل شد. دولت در مسئله انجمنهاي ايالتي و ولايتي، رودرروي روحانيت قرار گرفت و موقعيت شاه از اين مرحله در ميان طيفهاي مذهبي جامعه رو به تضعيف نهاد. با طرح برگزاري رفراندوم اصلاحات ارضي که محمدرضاشاه نام انقلاب سفيد بر آن نهاد، خشم مخالفان برانگيخته شد.
روحانيون به رهبري امامخميني(ره) به مخالفت با سياستهاي تازه پرداختند و بسياري از علماي مذهبي، دانشگاهيان، طلاب، دانشجويان و مردم در مخالفت با اين امر زنداني و تبعيد شدند و شاه با رفتن به قم و سخنراني براي گروهي که از تهران اعزام شده بودند خود را روياروي روحانيان قرار داد و با اعمال قدرت و خشونت، سرانجام يک همهپرسي نمايشي به اجرا درآورد.
در فروردين ۱۳۴۲ بهدنبال حمله به مدارس علميه فيضيه قم و طالبيه تبريز، گروهي از طلاب و جوانان مذهبي کشته و مجروح شدند. در عاشوراي همان سال با سخنراني قاطعانه امامخميني(ره) به شاه و دستگاه حاکمه ناآراميهايي پديد آورد که منجر به دستگيري وي شد و متعاقب آن قيام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در حمايت از امام(ره) شکل گرفت.
اسدالله علم بعد از انتخابات مجلس، جاي خود را به حسنعلي منصور از کانون مترقي داد که بعدها به حزب ايران نوين تغيير نام داد. بهمن ۱۳۴۳ همزمان با مخالفت امام(ره) با لايحه کاپيتولاسيون که تبعيد وي به ترکيه را موجب شد، اعضاي هيأتهاي مؤتلفه، حسنعلي منصور نخستوزير وقت را ترور کردند و اميرعباس هويدا نخستوزير شد.
چندي پس از رويکارآمدن دولت هويدا، محمدرضاشاه از دومين سوءقصد به خود که اينبار در کاخ مرمر صورت گرفت، جان سالم به در برد. هويدا با ۱۳ سال نخستوزيري، طولانيترين زمامداري دوران پس از مشروطه را به خود اختصاص داد و اين درحالي بود که گروههاي مسلح راه مبارزه را درپيش گرفته بودند و سازمان امنيت محيط وحشت و خفقان بيسابقهاي ترتيب داده بود.
در سال ۱۳۴۶ بهدنبال تغيير قانون اساسي مشروطه، مادر وليعهد بهعنوان نايبالسلطنه تاجگذاري کرد. يکي از اتفاقات ناگوار دوران محمدرضاشاه سه سال بعد روي داد. زماني که جزيره ايراني بحرين که استان چهاردهم ايران محسوب ميشد، از ايران جدا شد. اين تجزيه در مجلسين ايران به تصويب رسيد و در عوض جزاير سهگانه ايراني (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسي) که هميشه متعلق به ايران بود به بهاي جدايي بحرين با نوعي نمايش نظامي در حاکميت ايران باقي ماند و افرادي که نسبت به اين شناسايي اعتراض کرده بودند، مورد تعقيب قرار گرفتند و به زندان افتادند.
سالهاي ۱۳۵۴-۱۳۵۰ همزمان با دوره بيستوسوم مجلس شوراي ملي، فعاليت دادگاههاي نظامي تشديد شد و مبارزات مسلحانه و شکلگيري گروهها و برخورد و اعدامها افزايش يافت، ساواک سريعا با کمک سازمانهاي جاسوسي سياي آمريکا و موساد اسرائيل تقويت و به انواع وسايل شکنجه و روشهاي جاسوسي و اطلاعاتي مجهز شد. سياستهاي فرهنگي تازهاي که در تضاد با باورهاي ديني قاطبه مردم قرار داشتند، در رأس برنامهها قرار گرفتند. ايجاد مراکزي به نام کاخ جوانان در سراسر ايران، کابارهها، باشگاههاي تفريحي و... روزبهروز حکومت محمدرضا را از بدنه مذهبي جامعه دورتر ميکرد.
در سال ۱۳۵۲ درآمد حاصل از فروش نفت افزايش يافت و اعلام شد که ايران، حاکميت بر نفت را بهدست آورده است. کودتا و اعلام جمهوري در افغانستان هشداري ديگر براي شاه بود. بهدنبال چهارمين جنگ اعراب و اسرائيل و اعلام تحريم نفتي غرب از جانب اعراب، قيمت هر بشکه نفت ايران چهار برابر افزايش يافت و دريافت آن به چنان ميزاني رسيد که نظام شاه از هزينه آن عاجز ماند و سخاوتمندانه به بسياري از کشورها وام يا کمک بلاعوض داد و به خريد انبوه تسليحات مدرن پرداخت و ژاندارم منطقه شناخته شد.
جنگ در ظفار عليه مخالفان سلطان عمان، تأسيس حزب واحد رستاخيز، تغيير مبدأ تاريخ از هجرت پيامبر(ص) به جلوس اولين شاه در ايران باستان، همهوهمه تقابل مردم را با رژيم شاه به شرايطي آشتيناپذير رساند. پيروزي جيمي کارتر و تأکيد وي بر مسئله رعايت حقوق بشر، شاه را مجبور به اعلام فضاي باز سياسي کرد.
سرعت تحولات از اين زمان براي حکومت شاه بيشازپيش و ناگوار بود. استعفاي هويدا، ناکامي دولت آموزگار، درگذشت مشکوک حاجسيدمصطفي خميني، فاجعه سينما رکس آبادان، آشتي ملي بيفرجام شريفامامي، شکست دولت نظامي ازهاري در کنار بيماري شاه همهوهمه حکومت وي را روزبهروز تضعيف کرد، آنچنان که دي ۵۷ محمدرضا راهي جز خروج از کشور در برابر خود نديد.
شاپور بختيار را که از چهرههاي جبهه ملي بود به نخستوزيري گمارد و خود راهي سفري بيبازگشت شد. با مراجعت امامخميني(ره) به ايران و وقوع انقلاب محمدرضاشاه بههمراه خانوادهاش حکم مسافراني بيمقصد يافتند. برخي کشورها که تا ديروز ادعاي دوستي داشتند، از پذيرفتن وي سرباز ميزدند. بيماري سرطان روزبهروز شدت ميگرفت و اين براي شاهي که سالها در اوج قدرت سپري کرده بود، به فاجعهاي ميمانست.
با شدتيافتن بيماري سرطان، محمدرضا پهلوي مجبور شد برخلاف تمايل دولتمردان آمريکا، براي درمان پزشکي به مرکز سرطان مموريال اسلون- کترينگ در ايالاتمتحده آمريکا برود. با بروز بحران گروگانگيري در سفارت آمريکا در تهران، هيچ کشوري علاقه به پناهدادن يک سلطان بيتاجوتخت نداشت. روزنامه نيويورکتايمز همان زمان او را به هلندي سرگرداني تشبيه کرد که بهدنبال بندري براي پهلوگرفتن ميگردد.
محمدرضا پهلوي پس از خروج از بيمارستان ابتدا به مرکز پزشکي ويلفورد هال در پايگاه نيروي هوايي لاکلند در تگزاس و سپس به پاناما و مکزيک و بعد از آنجا به مصر رفت. تنها انور سادات بود که او را پذيرفت. مهماني مصر اما چندان بهطور نينجاميد و آخرين شاه ايران در تاريخ پنجم مرداد ۱۳۵۹ در ۶۱ سالگي، در مصر درگذشت.
دو روز بعد پيکر وي در مسجد الرفاعي قاهره، پس از تشييع و مراسم رسمي، به خاک گذاشته شد. محمدرضا پهلوي در وصيتنامه خود خواسته بود جنازهاش در خاک ايران دفن شود؛ ايراني که ساکنانش درپي انتشار خبر درگذشت آخرين شاه، جشن و شادي برپا کرده بودند.
- 14
- 1