برخی از زمامداران کشورها در دوره سنت، حوزه عملکرد و توان بالقوه و بالفعل بالایی داشتند. توانی که توانستند با آن بر قلمرو امپراطوریهای خود افزوده، معادلات در عرصه قدرت را آنهم در ابعاد جهانی تغییر دهند و شاید مسیر تاریخ را دگرگون کنند.
هرچند عمر این نوع از زمامداری به پایان رسیده و چندین سده است که دیگر این افراد نیستند که مسیر را تعیین کنند اما آثار آنها ممکن است تا هنوز هم باقی مانده باشد و بسیاری از مناسبات در نتیجه اقدامات آنها باشد. نادر شاه افشار را بدون تردید میتوان یکی از این چهرهها در شرق و ایران دانست. شخصیتی که توانست با اقدامات کمنظیر خود شرایط ایران روزگار خود را به طور کلی تغییر دهد و وضعیت تازهای در اوضاع مملکت ایران ایجاد کند.
در روز ۲۰ خرداد ماه که در آن سال با دهم ژوئن سال ۱۷۴۷ میلادی مصادف بود، در فتح آباد قوچان، نادرشاه در خوابگاهش به دست تنی چند از ژنرالهایش به قتل رسید و به این ترتیب ناپلئون شرق از این دنیا رفت ؛ مردی که آرزو داشت ایران را بار دیگر ابرقدرت جهان کند.
نادر در سال ۱۷۳۶ میلادی در یک اجتماع بزرگ در آذربایجان با رای زعمای ایران، سران قبایل، کدخدایان و معتمدان نقاط مختلف کشور به شاهی انتخاب شده بود. وی نیروهای روسیه را به آن سوی داغستان فراری و عثمانی را گوشمالی داده و برجای خود نشانده بود، منطقه فرارود (آسیای میانه) را آرام، و گردنکشان ایران خاوری (پختون ها = پشتون ها) را تنبیه و دهلی را در سال ۱۷۳۹ (نوروز) به تصرف خود درآورده بود. نادر نه تنها حاکمیت ایران را بر سراسر خلیج فارس مسلم ساخته بود، بلکه سران مسقط و عمّان را نیز به سوی خود جلب کرده، سرگرم ساخت ناو جنگی و درصدد تصرف جزیره زنگبار در حاشیه آفریقا هم بود تا راه آسیا را بر استعمار غرب سد کند.
نادر دو سوم از ایام عمر خود را روی زین اسب گذرانید و لشکرکشیهای لاینقطع و ضعف مزاج و خستگی جسمانی ناشی از آن، وی را به تدریج بدخلق و خوی ساخته بود که نتیجهاش اتخاذ تصمیمات سخت و نیز اعمال مجازاتهای شدید و فوری اطرافیان خود و مقامات از جمله افسران ارشد بود.
نادر که آخرین آیینهای نوروزی دوران حیات را در کرمان گذرانیده بود، نیمه خرداد در راه بازگشت به پایتخت خود (مشهد)، در فتح آباد قوچان اردو زده بود. در این اردوگاه که در ۱۲ کیلومتری قوچان (خبوشان آن زمان) برپا شده بود، نادر دژبانی اردو را به احمدخان درانی، افسر ۲۵ ساله پشتون، سپرده بود که این امر باعث ترس افسرانی شده بود که بر جان خود ایمن نبودند. نادر در جوانی با مادرش به اسارت افشارها درآمده بود که گهگاه خراسان جنوب غربی را غارت می کردند. وی پس از مرگ مادر از اسارت گریخته بود و با اینکه همین دوران اسارت، او را نادر افشار معروف ساخته بود ولی از افشارها دلخوش نبود و میان دو طرف کینه ادامه داشت.
این بیم و نگرانی به زودی ۷۰ افسر و عمدتا از قاجارها و افشارها را برآن داشت که «هم قسم» شوند تا نادر را بکشند. این توطئهگران شبانه (۱۰ ژوئن ۱۷۴۷) به چادر خوابگاه نادر نزدیک شدند، نگهبان چادر را خفه کردند، و وارد چادر شدند. نادر با شمشیر دست به دفاع زد ولی صالح خان دست نادر و یک ژنرال قاجار سر او را قطع کرد و روز بعد، در آن اردوگاه عظیم جز جسد نادر تقریبا چیزی دیگر بر جای نمانده بود و این بود سرانجام یکی از مردان بزرگ تاریخ مشرق زمین.
جنازه نادر سپس در گوری که خود قبلا در خیابان بالا در مشهد تدارک دیده بود دفن شد. در جریان کفن و دفن بود که حاضران متوجه شدند نادر ریش خود را رنگ میزد تا کهولت او آشکار نشود.
نادر کارها و وقایع روزانه را در پایان هر روز به منشی اش «میرزا مهدی» دیکته می کرد تا فراموش نشوند. وی جز «پزشک»، هرگز از کمک اروپائیان استفاده نکرد. نادر نسبت به اروپاییان بسیار بدبین بود، از همین رو به جای خرید کشتی از اروپا، از مازندران و از راه خراسان که هموارتر بود، چوب به بوشهر حمل کرد و ۱۹ کشتی جنگی توپدار ساخت.
به ابتکار نادر بود که توپهای سبک که تا آن تاریخ در جهان سابقه نداشت ساخته شد و این توپهای قابل حمل با شتر، «زنبورک» نام گرفتند. نادر خرید کالای صنعتی (تکنولوژیک) از اروپا را روا نمیدانست و بارها گفته بود که چنین خریدهایی قوه ابتکار را از ایرانی سلب می کند، ما خودمان باید نیازهای صنعتی مان را برطرف سازیم، آنان (فرنگی ها) چیزی بالاتر از ما ندارند، ما نباید عادت کنیم که محتاج دیگران شویم.
به نوشته مورخان اروپایی، نادر بر خلاف صفویه، کوچکترین نظر مساعدی به اروپاییان نداشت و برای تارانیدن آنان از آبهای شرق بود که درصدد ایجاد یک نیروی دریایی بزرگ برآمده بود تا بتواند با آن جزایر اقیانوس هند از جمله زنگبار را از دسترس اروپاییان که هدفی جز سلطه و استثمار شرق نداشتند دور سازد و برای این منظور مهندسان کشتی ساز هند را با کمک پارسیان ساکن این شبه قاره یافته و استخدام کرده بود. این مورخان نوشتهاند نادرشاه که شدیداً به اروپاییان بدبین بود به سرزمینهای مورد نظر اروپاییان در منطقه، از جمله عمّان قول حمایت نظامی داده بود.
نادرشاه استقرار اروپاییان در بنادر اقیانوس هند و خلیج های منشعب از آن را که به بهانه تجارت صورت می گرفت، وسیله ای برای دست اندازی به همه شرق تلقی می کرد. نادرشاه علاقه عجیبی به جمع آوری کتاب و اهداء آنها به کتابخانه ها داشت. وی صدها جلد کتاب خطی نفیس به کتابخانه رضوی مشهد هدیه کرده بود.
کودتای دهم ژوئن ۱۷۴۷ قوچان، نه تنها مسیر تاریخ ایران، بلکه سرنوشت مشرق زمین را تغییر داد. اگر این کودتا رخ نداده بود، انگلستان بر آسیای جنوبی و بعداً خاورمیانه و روسیه بر قفقاز و سپس آسیای میانه دست نمی یافتند، افغانها (نامی که انگلستان بر ایرانیان ساکن خاور ایرانزمین گذارده است) از بدنه میهن جدا
نمی شدند و مسائلی به نام کشمیر و وزیرستان به وجود نمی آمد و نقشه جغرافیایی آسیای جنوبی چیز دیگری بود .
برای اثبات «احساس میهن دوستی» نادر ذکر این دو دلیل کافی است: یکی حک کردن عبارت «نادر ایران زمین» بر سکه هایش و دیگری ورود وی به شهر دهلی در روز «نوروز». وی پس از شکست دادن ارتش هند، منتظر شد تا نوروز فرا رسد و در این روز ملی ایرانیان وارد دهلی شود. گرچه اقدامات و عملکرد نادر همواره با انتقاداتی جدی همراه بوده است، اما نمیتوان منکر شد که او توانست هویتی تازه به ایران بخشیده و تمامیت ارضی کشور را تامین کند. تمامیتی که تا مدتها پس از او نیز ادامه یافت تا بر بسیاری از معادلات بعد از آن تاثیری شگرف داشته باشد.
- 14
- 6