بهار که از راه می رسد، همه چیز رخت نو می پوشد. بهاری هم که سعدی را با خود آورد، بر تن ادبیات فارسی لباسی نو پوشاند و خود سرآغاز بهاری تازه بود بر پیشانی نظم و نثر فارسی. سعدی به عقیده اهل نظر، توانست سبکی را خلق کند که اساسش سنت شناسی و سنت آفرینی بود. محمد علی فروغی می گوید: «گاهی شنیده میشود که اهل ذوق اعجاب میکنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته، ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفتهاست؛ بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموختهایم، سخن میگوییم.» امروز به بهانه معتبرترین روایت درگذشت شیخ اجل یعنی ۲۷ذی الحجه، می خواهیم سعدی را به شیوه خود او، یعنی اشعارش باز بشناسیم.
روزگار سعدی، روزگار پربسامدی بوده است، روزگار حمله مغول ها به ایران. سال های جوانی مشرف الدین به همین دلیل در نظامیه بغداد در محضر سهروردی شیخ اشراق و ابن الجوزی گذشت و او با زبان عربی آشنا شد. او می گوید:« بقلبی هوی کالنَّمل یا صاحِ لم یزل/ تُقَرُضُ احشائی و یَخفی دَبیبُها» به این معنی که ای دوست! من در دلم عشقی دارم که مثل موریانه درونم را می خورد و حرکتش پیدا نیست.
جهان بینی در اشعار سعدی، بلند قامت و دیده بان بر همه چیز است. او به سرزمین های زیادی سفر کرد و ۱۴ بار راهی حج شد. حد سفرهای او از شرق به کاشغر شهری مسلمان نشین در چین و از غرب به طرابلس پایتخت لیبی می رسد.همین سفرها و نگاه سعدی باعث خلق بوستان و گلستان شد. اصلا سعدی خود مرد« بسیار سفر باید تا پخته شود خامی/ صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی» هاست.
دغدغه های او نژاد و رنگ نمی شناسد. او می گوید: « بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند».
هرچند سنایی به غزل شخصیت بخشید و سعدی وام دار اوست اما سعدی به اوج برنده این قالب شعر کلاسیک فارسی است. او به در هم آمیختگی عشق و عرفان آگاه است و می گوید: «هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم/ نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم». او تصویرساز کلمات است و« پیرهن میبدرم دم به دم از غایت شوق/ که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم» را خلق می کند. این تصویر سازی ها زمانی به اوج می رسد که او راوی است و می سراید:« او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان/ دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود».
استاد سخن به سهل ممتنع نویسی نیز شهره است، او می گوید: «در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن/ من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود». اغلب شعرهای سعدی قابلیت فراگیری دارد و به گفته غلامحسین یوسفی ۴۰۰بیت از سعدی به ضرب المثل بدل شده است مانند زمانی که می گوید:«خانه از پای بند ویران است/ خواجه در بند نقش ایوان است».
سعدی طناز هم هست و نگاه طنز در برخی اشعارش آن قدر تازه است که انگار شاعری در همین روزها آن را سروده است:«پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار/ جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو».
او الهام بخش بزرگانی مانند گوته آلمانی، هوگو و آندره ژیدفرانسوی و رالف والدو آمریکایی بوده است چنان که پوشکین روسی، برداشتی از « براین چشمه چون ما بسی دم زدند/برفتند چون چشم بر هم زدند» در منظومه فواره باغچه سرای خود آورده است.درپایان باید گفت : «سعدی این همه است و این همه سعدی نیست...»
- 16
- 4