یکشنبه ۰۴ آذر ۱۴۰۳
کد مقاله: ۹۹۰۱۰۰۰۶۴

روزگار کرونایی چگونه می‌گذرد

ویروس کرونا,اشعار کرونایی,وضعیت کشور پس از شیوع کرونا,coronavirus,تبعات اقتصادی کرونا

از زمان نوجوانی تاکنون، پادزهری یافته‌ام که زهرهای جهان و روزگار را بر جانم اگر بی‌خطر نمی‌کند، کم‌اثر می‌کند، با خواندن تاریخ و متون عرفانی در هر دوره توانسته‌ام از هجوم رنج‌های جانگزا آرامشی زودگذر بیابم تا یکباره عنان اختیار از دست نرود. در تحمل تهیدستی و تنهایی دوران کودکی تا آشوب‌های گمراه‌کننده جوانسالی، درگیری با وقایع خوف‌انگیز استیصال خانه‌نشینی و بیم مرگ رویارو در جنگ و انقلاب و بیماری و عوارض کلانسالی، همواره به خوانش تاریخ برگشته‌ام که با من می‌گوید: نترس، خود را نباز! این جهان ناهموار کی بر مدار آرزوی مردمان می‌گشته که تو در آن بهبودی خود و بهروزی دیگران را چشم می‌داری؟ روزنامه تاریخ ایران و کارنامه جهان پُر است از جنگ‌ها و غارت‌ها، انواع بلاها و فاجعه‌های بشری که همه کمابیش می‌دانیم و البته، به فراخور موقعیتی که داریم، وحشت ستم و غارت و سلطه ویرانگر حماقت را بدان بارنامه ننگین می‌افزاییم. متن‌های رندانه عرفانی‌مان که از دل این تاریخ خونبار و روزگار تعصب ذلت‌بار بیرون آمده، گریزگاه و ناگزیری‌های خردمندان عزلت‌گزین را از آشوب زمانه و زمان بازتاب می‌دهد و در یک شبیه‌سازی هم‌زمانی، با همدلی فروتنانه تسکین می‌دهدت که: دلا! همین است که هست تا بوده چنین بوده! 

هیچ‌یک از این دو، دوای درد نیست، پیداست که مسکن موقتی است اما از هیچ بهتراست تا در گرماگرم فاجعه‌ای که پیش آمده برای تو یا برای همه، خود را نبازی، اندکی آرامش و قرار بیابی سپس پی چاره کار باشی که به تدبیر خردورزی و دانایی و کارایی تو و دیگران و شرایط جامعه بازبسته است. در چندوچون هر کار شناخت «اندازه» متناسب برایم مهم است، اندازه که رفته به عربی و شده «هندسه».

این هندسه سنجش‌گر، باید در هر ترکیب‌بندی (کمپوزیسیون)، نسبت‌های موزون هماهنگش (هارمونی) را بیابد، و در بازگشت مداوم اندازه‌ها از کل به جزء و به عکس، ارزش نسبی و احتمالی‌اش شناخته شود. همین که واکنش در برابر وقایع را این‌طور به تأخیر بیندازی، کمتر دستپاچه می‌شوی. معمولا کمتر وحشت می‌کنم، نه به دلیل اینکه نترس یا شجاع باشم، همیشه در بزرگ‌ترین مشکلی که برایم پیش می‌آید، ذهن خیال‌باز من این‌طور تصور می‌کند که این فاجعه (بیماری مدهش، مرگ علنی، فقر سیاه) برای همزادی که چون من اما همواره جدا از من است اتفاق افتاده.

 خوب یا بد، این خاصیت ذهن من است و نمی‌دانم از کی - شاید از کودکی که خود را در قالب دیگران و ازمابهتران تصور می‌کردم- این عادت در من پدید آمده که خواه‌و‌ناخواه واکنش طبیعی‌ام شده است. از دور با خونسردی نگاه می‌کنم به‌ نام خود که قرار است با جمعی از انقلابیون به جزیره سیبری تبعید شود، سرگرم می‌شوم با سرنوشت کسی که در آن صبحگاه اردیبهشتی از شغل و تمام مزایای زندگی‌اش یکباره و بی‌جهت محروم گشته است، بیگانه‌وار می‌نگرم که نامم در فهرست منع و حذف مکرر می‌شود، پوزخند می‌زنم به سرنوشت کسی که در اتوبوس ارمنستان کنار پرتگاه ایستاده، این لاابالی‌بودن تمامی ندارد. حالا در این روزهای کرونایی این بازی ذهنی را که شکل حرفه ادبی یافته، ادامه می‌دهم، این فاجعه ملی وجهانی را با حالتی نسبتا تاریخی، که دور است از بی‌عار و دردی اما به گریز از ناهنجاری نزدیک است، مقایسه و رصد می‌کنم.

از ۱۰ سالگی تا حالا هیچ کاری لذت‌بخش‌تر از خواندن و نوشتن نیافته‌ام و برای همین است که تمامی عمرم را وقف خواندن سپس نوشتن کرده‌ام. خواندن را با روزی یا دو روزی یک کتاب، سال‌ها ادامه داده‌ام و چند سالی است که این روند اندکی کاهش یافته، به هفته یک، دو کتاب رسیده و رقیبی چون موسیقی ایرانی در این اغتنام فرصت و وقت خوش شریک شده است. از ابتدای کرونا در اسفند، کتاب‌های زیادی خوانده‌ام، از آن جمله: «انوار سهیلی» اثر ملاحسین کاشفی که نسخه خطی دویست‌ساله آن را دارم و در شانزده‌سالگی خوانده بودمش و حالا دوباره می‌خواندم. بازخوانی «لولیتا»ی ناباکوف و بخش اول «یولسیز» جویس (ترجمه خانم اکرم پدرام‌نیا) همچنین «کلیله و دمنه» تصحیح استاد مینوی را در برنامه جمع‌خوانی خانوادگی. در «کلیله»، این دو بیت سنایی در روزگار مرگامرگی، سخت رندانه و زهرآگین و تسلابخش بود:

«اگر مرگ خود هیچ راحت ندارد/ نه بازت رهاند همی جاودانی

اگر خوش‌خویی از گران قلتبانان / اگر بدخویی از گران قلتبانی»

و هدیه نوروزی ققنوس کتاب ارزشمند «تاریخ ایران» انتشارات آکسفورد ویراسته تورج دریایی و ترجمه خانم شهربانو صارمی و نسخه منحصربه‌فرد چاپی‌ام «روزگار دوزخی آقای ایاز» دکتر براهنی. خب، نوشتن هم که روزانه در کار است، خاصه شعر که معنای زندگی من است و نوشتن طنزهای کوتاه. از شما چه پنهان اندکی هم از این وضع تعطیلی عمومی رضایت دارم، چون از دروغ‌های ناگزیر معاف شده‌ام. پیش از کرونا، بعضی به خاطر محبتی که داشتند دعوتم می‌کردند به تئاتر و کنسرت و نمایشگاه رونمایی کتاب و سخنرانی و مانند آن. خیلی از این دعوت‌ها را دوست داشتم و می‌رفتم، به خاطر آن واقعه یا دوستی فی‌مابین. اما پیش می‌آمد نمایشگاهی را دوست نداشتم یا ساز و آواز، تئاتر و فیلم کسی را. اینجا رسم نیست آدم صریح بگوید نمی‌آیم چون دوست ندارم. مرسوم است بگوید: با اینکه خیلی مشتاق دیدار حضرتعالی هستم اما به خاطر قولنج ایلائوس یا سفر ناگزیر یا فوت مکرر عمه‌ام، از دیار شما محرومم. کرونا بساط را برچید، خودنمایی بسیاران ازجمله خود ما و استادبازی را.

دیرگاهی است بر این باورم که ما با سیاره مادر خود سخت نامهربان بلکه تا حد زیانباری جفاکار بوده‌ایم. این روند از اوایل قرن بیستم با شتاب‌گیری اقتدار سرمایه‌داری مهاجم، گسترش روزافزون تکنولوژی و ارتباطات جهان‌مدار که جدا از آثار خوبش برای زندگی بشر، بلایای جهانی را نیز موجب شده چون کاربرد بمب اتم، چرنوبیل، جنگ‌های توطئه‌آمیز منطقه‌ای، باران‌های اسیدی، خرابکاری‌های بیولوژیک، ویرانگری زیست‌بوم، پدیدآری جهان مصرفی حریص، و تمامی گندکاری‌های آشکار و پنهان، که همه در پدیدآمدنش سهیم بوده‌ایم. این کثافت‌کاری‌ها را فقط به گردن حکومت‌ها نیندازیم، فاشیسم و داعشی‌گری، منحصرا ساخته‌ و پرداخته اقتدارهای مسلط نیست، ما همه‌مان، با فرصت‌طلبی ترسان، با سکوت جمعی نادانان و بی‌اعتنایان، به این روند خوفناک کمک کرده‌ایم. اگرچه اعتراض‌های خیابانی میلیون‌ها تن از دلسوزان در سراسر جهان هم؛ مانع جباریت دولتمردان یک‌جانبه‌گرای سودپرست فاقد معنویت و آرمان انسانی نشده است. همه کمک کردیم که ماشین تمدن امروزمان لب پرتگاه برسد.

اندکی به شعرها بنگریم که رساتر و صادقانه، به حال و روز جهان و اعماق نومیدی ما اشارت دارد:

 

کرونایی ۱

جهانی بی‌اندام/ ناهنگام گرفتار آمد در این دام/ از استوای عادت روزانه، فروافتاده/ هرچه از جایش و نامش بیرون‌ رانده/ هرکه از جانش و از جاهش افتاده به در/ بی‌هنگام./ سیاره ناموزون/ چه مداری می‌پیماید جز زنگ جنون؟/ دست ما بافته این پادام گسترده/ ما خود صیاد مرغان دل اندهگین گشتیم/ از که می‌نالم و فریاد برآرم از چه؟/ آبساری بر آتش گشتی، خاکی بر باد/ عشق را کشتی و/ حتی خاطره‌اش را در گیتی آشفتی/ تو چه ماندی از خویش بجز ننگی از نام انسان؟/ فرو می‌پاشد هر چیز و هرکس/ می‌آمیزد با احشای گندان اهریمن/ و چه شاینده این آشوب که بر پاکردی، گشتی! (۶/۱/۹۹، کوی نویسندگان.)

کرونایی ۲

تابوتی می‌چرخد گرد جهان/ سایه‌اش گاهی قاره‌ای را می‌پوشاند/ نیمه‌جانانی در آن از هر رنگ و نژاد/ هراسان و فروپاشان در آفاق ویران/ زنده‌بودن در تابوت/ طعنه‌ای تلخ بر اوهام عصر./ هرکه تابوت خود دارد بر رگ‌های جگر/ می‌آراید خود را در آن با خون و خاکستر/ اقیانوس اطلس را کم خواهی آورد از لاشه و اشک./ مرده بودی به همه عمر و ندانستی هرگز/ زنده پنداری و جنبنده خود را/ در اقصای گوری یک در دو./ تیغ بر حلق آب و آتش راندی/ گاو وگیا را روبیدی از منظر/ بی‌کران را به عطش پیمودن/ و رسیدن به سرچشمه که پیش از این کورش کردی./ نفرین زمان دامنگیرت شد/ فردای مدفون شما می‌گردد برگرد جهان. (۶/۱/۹۹، کوی نویسندگان.)

کرونایی ۳

اینک آن سخن ناگفته/که فهمش جانت را هزارپاره کند/من آن زهرم/که به کام جهان کردی قرناقرن./آن‌که نابودی مادر را از نطفگی آغازید/ اینک، رویاروی جنین جهانخوارش./رودخانه‌هایم را گنداب کارخانه‌هایت کردی/ کوه‌هایم را سنگ به سنگ برکندی به چنگال آز/بمب‌هایت را فروباریدی بر شهر و جنگل و دشت/پرنده آشیانه‌اش را به باد نمی‌سپارد؛ اما تو.../دد و دام لانه‌اش را ویران نمی‌کند؛ اما تو.../ آدمی را و وطن را تهی کردی از نامش/ آن اژدها تویی! /دسترنج تو منم گنج تو/از خویشتن مرنج!/هیچ از گزند خویش نتواند رست/آن‌که با آفریدگارش زمین، چها کند! (۶/۱/۹۹، کوی نویسندگان.)

 این شعرها ممکن است به مذاق عده‌ای خوش نیاید، آن را سیاه‌تر از واقعیت موجود ببینند و چنین محکوم‌کردنی را ظالمانه و خوف‌انگیز بدانند، ایرادی ندارد ما به خودشیفتگی فردی و گروهی عادت کرده‌ایم و به مظلوم‌نمایی تاریخی، چراکه همه تقصیر دارند جز ما. شعرها تنها به کرونا و نابودگری فراگیر جهانی‌اش منحصر نیست بلکه از اشتباهات گوناگون بشر امروز پرده برمی‌گیرد که جزئی از آن به‌صورت کرونا ما را در کوره امتحان عجزها و نادانی‌هایمان به خاکسترشدن می‌کشاند. حالا که به این بلا گرفتار آمده‌ایم - و کرونا غولی دهشت‌انگیز و ناشناخته است که آمدنش معلوم و رفتنش نامعلوم است – مویه‌برداشتن و از کرده‌های خود به ندامت سخن‌گفتن، لازم است و کافی نیست.

کوشش ۲۰۸ کشور یعنی تمامی جهان و دلهره مصلحت‌جویانه میلیون‌ها انسان در شناختن و عمل به پروتکل‌های خفیف و شدید بهداشتی، منفعل‌نبودن در برابر این فاجعه را نشان می‌دهد. انسان امروز به دانش و تجربه دریافته که شراره امید زیستن را از عمق خاکستر نومیدی‌های مرگ‌آسا بجوید و شعله‌ور سازد. شاید این بلای جهان‌گیر که هنوز ما را زمین‌گیر نکرده و به مقابله واداشته است، این ژانوس مهیب (خدای دروازه‌های آغاز و پایان؛ که سری رو به پشت ‌سر و سری به پیش‌رو دارد) به‌رغم ظاهر نفرت‌بار کشنده‌اش، سویه عافیت‌بخشی هم داشته باشد.

کرونا؛ مصیبتی همگانی که در سراسر این مرز‌و‌بوم به آیینی مستبدانه تاخت‌وتاز می‌کرد و دموکرات‌منشانه همه را از فقیر و غنی و دانا و نادان، یکسان در کام مرگ‌آورش می‌بلعید،، به غافلگیرشدگان پناهگاه‌ها، فرصت اندیشیدنی تازه داد تا شتاب‌کاری روزگار و کدورت روزمرگی آن را از حافظه و هوش ملی دورترک برانند.

شهروند عادی در خلوت خانه‌نشینی که از آشفتگی و هراس و نومیدی انباشته بود بار دیگر در شکل زیستن شتاب‌آمیز خود‌ابه‌خودی‌اش نظر کرد و تأمل نمود و به مردم خود و کشور خویش و جهان ایرانی که در خاطره دینی و ملی خود داشت نگاهی از سر همدلی و شفقت انسانی افکند. ارزش‌های اخلاقی فرهنگ ایرانی را به خاطر آورد و بهزاد آورد که زندگی من فقط مال خودم نیست در ارتباط با دیگران معنا می‌یابد، همزیستی و مصالح مشترک انسانی می‌باید اساس روابطی باشد که دروغ و فرصت‌طلبی و ستم و ریا، به گرد آن زنگار بسته. بارها ملت ایران شعشعه زندگی‌بخش فرهنگش را آشکار کرده: در وقایع انقلاب، در دفاع از مردم وطن، در همدلی با سیل‌بردگان، زلزله‌زدگان، درآتش‌سوختگان، به‌فقرپیچیدگان و حالا در کووید ۱۹. اگر فداکاری‌های ملت خود را در قشر پزشکان و پرستاران، در اندک شمار مدیران توانا، در آحاد مردم شهر و روستا، در وحدت نیرومند همگان برابر ذلت ناتوانی و فنای مرگ و بیم به‌ زانو درآمدن کشور نبینیم به رشد انصاف خردورزانه پُرتحرکی که ما را در تنگناهای آینده، فراتر از بلاهای دیگر - بلاهای بی‌پایان‌- خواهد برد؛ نرسیده‌ایم.

 کرونایی ۷

در گمان بودند فرومرده به آتشدان/ از واپسین شراره‌هاش/دیدی که برجهید/آتش مغان، ناگهان/ که بالا می‌گیرد در هوای تاریک این زمان. / فرومانده بودیم زیر سقف کوتاه وحشت/ حصاری درودیوار خراب نومیدی/ بی‌گاهان سقف خانه ما شد کهکشان/ هریک از ما، کنون شعله‌ای بلند/ به آفاق می‌بریم از دل خویش/ جهان ما شدیم و ما جهان/ بر بام آن برآی/ روشنی بی‌کران (۱۵/۱/۹۹، کوی نویسندگان).

در ایام کرونایی که از اوایل اسفند شروع شد تاکنون از خانه بیرون نرفته‌ایم، مقصودم خانواده است، سرمان را به کتاب و موسیقی و فیلم و برنامه‌های فکاهی تلویزیون (اخبار و سخنرانی‌های آموزنده) گرم کرده‌ایم. آذوقه که تمام می‌شود مایحتاج را تلفنی به مغازه‌های آشنا سفارش می‌دهیم و برایمان می‌فرستند دولاپهنا و جنس بنجل.

چاره‌ای نیست بهتر از این است که آدم به‌جای پولش نفله شود. با سنت هرساله که ناستین و پوپک هفت‌سین مفصل و خوشگلی می‌چیدند روز عید که شد دیدیم بیرون‌نرفتن ما از خانه، سنبل و سمنو و اقلام دیگر را از سفره عید دور کرده است، ناگزیر به سفارش عیال یک‌ساعتی وقت صرف کردم تا بر رومیزی کاغذی توی بالکن، هفت‌سین را نقاشی کنم. غیر از هفت‌سین حاجی‌فیروز را هم کشیده‌ام با ماسک روی چهره و رقص شلنگ‌اندازش که بر دایره‌زنگی می‌کوبد و می‌گوید «ارباب خودم کووید۱۹.» سعی می‌کنم تصویرش را برای شما بفرستم. کشیدن هفت‌سین رنگی کاغذی که تمام شد دیگر نزدیک تحویل و موقع حافظ‌خوانی بود، یک دفعه خاتون (ارباب گربه ما) پرید رو هفت‌سین و تکان نخورد و تا آخر به فال مناسبی که آمده بود گوش داد. این هم طنز تحویل سال موش با حضور مسلط گربه.

هر فاجعه‌ای حتی بزرگ‌ترینش که جنگ جهانی دوم باشد -و کرونا در وحشت‌انگیزی عالمگیرش دست‌کمی از آن ندارد- جز نتایج اهریمنی دهشتناک، ساحت‌های دیگری هم دارد که باید بدان اندیشید و چنین بازاندیشی باید فارغ از ترس‌های فعلی و سود شخصی و نظرگاه محدود قومی و سرزمینی باشد. مقصودم دیدن چشم‌انداز جهان پساکرونایی ماست و آنچه خردمندان و مردم‌گرایان باید برای آن آینده متفاوت بیندیشند. در این باور تنها نیستم: بلای نوظهوری به جان دنیا افتاده که تمامی برنامه‌های محلی و جهانی را مختل کرده. برگزاری اجلاس سازمان ملل، المپیک و انتخابات رسمی، جنگ‌ها و مناقشات رسمی را موقوف کرده و تجارت جهانی، بورس کشورها، انواع مراودات هوایی و دریایی و زمینی کشورها را معوق یا تعطیل نموده است.

دانش‌آموزان و استادان، وزرا و سناتورها و ژنرال‌ها، مدیران و کارمندان ارشد، ورزشکاران و ستاره‌ها، میلیاردها و بی‌خانمان‌ها، سلبریتی‌ها و انواع دزدها و کارگران را خانه‌نشین درواقع بی‌فایده کرده است، این بلا که همه ما را در هر موقعیتی که هستیم در یک قدمی مرگ احتمالی قرار داده و در تاریخ نظیر قدرت فناکننده‌اش جز در توان بمب هیدروژنی بعدی نیست، اگر دست از سر دنیا کشید و گورش را به‌ دور از گورهای ما گم کرد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ پیداست که اکثریتی تازه‌نفس و حریص، و اقلیتی روان‌نژند و رنجورمانده، از پناهگاه‌های ملالت بیرون خواهند جست برای ازسرگیری زندگی تعطیل‌شده‌ای که آن را ناگزیر رها کرده بودند. آنان پس از شش ماه یا بیشتر، به ساختار ویران ازهم‌پاشیده‌ای بازمی‌گردند که شباهت دوری به کارکرد و هدف‌های پیشینش دارد.

شک نیست، اجبارا یا به اختیار باید این ساختار و سازمان آسیب‌دیده را (که پسوند اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی و عقیدتی دارد) بازسازی و بازپیرایی کنیم. مسئله درست همین‌جاست. آیا همان الگوی پیشین زندگی فردی و جمعی هنوز معتبر است؟ آنچه پیش از یورش جهان‌پیمای کرونا غلبه داشت: اقلیتی زورمند و چپاولگر در قلب سرمایه‌داری جدید مهاجم بود و اکثریتی عظیم که در سراسر جهان اردوی مغلوبان و محرومان را تشکیل می‌دادند. آن اقلیت که در قالب شرکت‌های فراملی، قدرت اقتصادی برتر و اقتدار سیاسی توطئه‌گر دارند، بر نقشه اقتصادی و سیاسی جهان سلطه تغییردهنده‌ای داشتند (و البته حالا هم دارند)، مافیای فروش اسلحه، مواد مخدر، ابزار کودتاها، جنگ‌های منطقه‌ای، تعیین سرحدات و سرنوشت ممالک، در کف بی‌کفایت آنها بود و هست. در یک کلام، مدیران جهان جدید هر رژیمی که داشته باشند کاپیتالیستی، سوسیالیستی یا هرچه، الهه زرین را می‌پرستند که آیه‌هایش گرد سود بیشتر و سلطه فراتر می‌چرخد و فرهنگ و اخلاق و انسانیت نزد او آیات منسوخ‌اند.

حالا کرونا علاوه بر انسان‌ها به این الهه جعلی دستکار انسان روباتیک، حمله کرده است، بازار پُررونق او را مختل کرده و سازوکارش را موقتا از ریخت انداخته است. دچار این توهم نیستم که دیو سرمایه‌داری قدرتش را کمابیش از دست بدهد اما امیدی روشن در دل می‌پرورم که این رژیم جهانی بی‌مهار؛ که تنوره‌کشان در جهت نابودی فرهنگ‌ها و تمدن‌های جز خود، تخریب حداکثری محیط‌زیست، تغییر توطئه‌آمیز نقشه جهان و سرنوشت آدمیان می‌تازد منتقدان بیشتری درون قلمروی خود و هم از اردوی مغلوبان بیابد که یادآور شوند: داداش یواش! سردمداران جهانی تا حدی ملتفت شده‌اند که ساختار سرمایه‌داری بی‌اخلاق مهاجم ضعیف‌کش سودپرست با آن شتاب ویرانگر که برای بلعیدن جهان داشت و در جهت جنگ‌افروزی و اقتدار مسلط مالی و سیاسی بر قاره‌ها هیچ مانعی نمی‌شناخت، چگونه در برابر ویروس ناشناخته‌ای، آشفته و کژ‌ومژ شد، دن‌کیشوت‌های سیاسی با اظهار عجز در تهیه ماسک و ونتیلاتور برای بیماران بدحال، مرگ دویست ‌هزار نفر از مردم‌شان را در این برهه از زمان(!) امری عادی و مقرون به صرفه اعلام می‌کنند.

محال است آنها پس از این ماجرا عبرت بگیرند، اما خردمندان آزاده کشورها و فرزانگان فرهنگ‌ها باید علیه این شتاب ویرانگر بلعنده، چاره‌ای بیندیشند و با زمینه مناسبی که در روحیه غالب مردمان جهان از این مرگ ارزان همگانی پدید آمده روند نابودگری جهان را چنین که هست اندکی کند کنند. اگر جان به‌در بردیم از این کرونای نابکار، می‌توانیم مانند ایام قرنطینه کمتر مصرف کنیم، بنده منصب‌ و‌ جاه پوشالی‌مان نباشیم، حالا که همدلی و همدردی بین ما بیشتر شده، این چراغ را روشن نگاه داریم. حفظ اخلاق فردی سر جایش. آنچه مهم است اردوی مغلوبان باید متحدتر از پیش در برابر خطر جنگ‌افروزی، تغییر نقشه کشورها و تمدن‌ها، پرچم صلح و رفاه و زیبایی را افراشته نگاه دارد، با حمایت از پناه‌جوها، زندانیان، مطرودان جامعه، به یاد داشته باشیم همه ما در زندگی و مرگ یکسان و این‌همه بی‌پناه بودیم. از همین حالا برای روزگار پساکرونا به ترسیم نقشه‌ای دست بزنیم که در آن انسان ارزش‌های ازدست‌رفته‌اش را بازیابد و این‌همه مشوش و ترسان و بی‌آینده بر نطع تاریخ، عریان و قربان نباشد.

کرونایی ۴

تو می‌توانی/ جز آن‌که بوده‌ای و هستی، باشی!/ باشی دختر طبیعت، پسر بوم و بر/ تو می‌توانی جهان را، جهانیان را/ چنان‌که باید و شاید/ دوست بداری!/ به کوه و جنگل و ستاره، شامگاهان سلام کنی/ درود گویی به دریا و ماهیان و مرجان هر بامداد/ ابرها و پروازهای تابان مرغان آزاده را/ غنیمتی شمری چون دیدار خویش و پیوندان/ روادار، با هرچه روی از آن برتافتی/ سازگار با تپش‌های پنهان عالم در ژرفای جانت/ تو می‌توانی آدمی، تمام آدمیان باشی/ و از تو ایمن گردد جهان و هرچه در آن/ دیوان آز و کین و ستم را در چاهسارشان فرو دار!/ بگذار تا زمین فرشتگی نوپدید را/ بگستراند ایمن بر مدار فرزانگی/ فردای این بلای عالمگیر به یاد خواهی آورد: / «که رستگاری جاوید در کم‌آزاری است.» (۱۱/۱/۹۹، کوی نویسندگان.)

خیلی جدی شد، از قبای دانشمند محترم (!) دربیایم و همان رند لاابالی بشوم که هستم. طنزهای کوتاهی در همان اوایل کرونا که هنوز این‌قدر ازش نمی‌ترسیدیم درباره شاعران معاصر نوشتم و بعد مفصل به کروناییان عزلت‌گزیده پرداختم. کرونایی‌ها را می‌گذارم برای بعد چون چندان چاپ‌شدنی نیستند، برای اینکه یادداشت یک روزه‌ام، خوش‌فرجام باشد تکه‌ای از شوخی با جماعت شاعر را - که خودم هم مشمول آن هستم‌- برایتان می‌فرستم:

در اوصاف شاعری

- مقرر شد: هجده‌ هزار یورو جایزه کسی خواهد بود که از بین ده‌ هزار کتاب شعر چاپ‌شده، یک شعر بیابد که معنا و مفهومی قابل اعتنا داشته باشد و معادل این مبلغ یا کمی بیشتر تا سی ‌هزار یورو به‌عنوان جریمه از چهار منتقد رسمی ستانده می‌شود که نتوانند تفاوت نرم‌افزاری این شعرها را با جریان سخت‌افزاری کاه و یونجه و زباله‌های صنعتی ثابت کنند.

- گزارش شده: در تون کوره‌های آهک‌پزی، کاغذهای حاوی اشعار این ناشاعران شهیر، به‌سختی می‌سوزد و عملا فقط دود می‌دهد، کلمات مندرج در این اوراق، از جنس سنگ و سفال بوده و قابل اشتعال نیستند.

- پیشنهاد شد: در مراسم افتتاح خانه‌موزه یکی از شاعران واقعی، چهل هزار شاعر نو و کهنه فعال فعلی را در جلو خان این موزه گردن بزنند، البته با رعایت ترتیب سال‌های شاعری آنها و با مدیریت بهداشت شهری که کوچه پس از آن قربانی متدیک، همچنان تمیز و عبورکردنی باشد. چهل هزار بعدی این شاعران را فعلا در کویر مرکزی -دور از تبلیغات مرسوم‌شان- نگه دارند تا خانه‌‌موزه دیگری آماده گشایش و جشن شعر شود.

- اگر تا حالا شمار شاعران به هشتاد هزار نرسیده تا مجوزگرفتن و چاپ این وجیزه، به آن تعداد خواهد رسید.

- می‌گفت شعرگفتن به خودی خود چندان مشکل نیست، این موردی برجسته از بیمارهای واگیردار است. مشکل اینجاست که تو حالا بخواهی آن را به‌عنوان شعر به یک آدم - هرکه می‌خواهد باشد-  قالب کنی.

- یکی از شکل‌های اصلی این‌جور شعر گفتن‌ها، دلسوزی به حال خود و جلب ترحم افراد ساده‌دل به حال کسی است که در ورطه عشق افتاده است و شب هجران را نمی‌تواند به روز وصال پیوند بزند. اصلا مشکل شخصی تو به ما چه مربوط است، الدنگ!

- برای این‌جور شاعران نوع زندگی مرفه و کامیابی که دارند گفتنی نیست، شعرشان اقتضا می‌کند که درمانده و پریشان‌خاطر به نظر آیند. این یک نوع تقلب مالیاتی است که شخص درآمد سرشار خود را با فقیر و عاجز جلوه‌کردن، تا میزان بخشودگی قانونی تنزل می‌دهد. در شعر همه‌شان دردمند و تشنه و گرسنه ماجرا (!) هستند.

- مدعی هستند که نظم زبان و ساخت نحوی و چگونگی ادراک را به‌هم زده‌اند یا ساختاری شگفت‌انگیز بدان بخشیده‌اند. شوربختانه بعضی دشمنان می‌پندارند ساخت مغز و نظم عصبی حضرات عیب و علتی پیدا کرده.

- ناشاعرهای جوان حسودی‌کنان به ناشاعران کهن‌سال. شاعران کهن‌سال از حسادت به قدما دق‌مرگ می‌شوند.

- وقتی تیراژ کتاب شعر سیصد نسخه نافروش مانده است، سزاست که هشتاد هزار شاعر موجود، لای جرز بروند تا به استحکام منازل شهری کمک مستقیم کرده باشند.

- فکر می‌کرد شعر ارث پدری‌اش است، سر ارثیه با سایر وراث جنگید، حیف‌ومیل ارث بادآورده آسان‌ترین کار است.

- دشوار است بتوانم ادعای شاعری و شعور ادبی تو را هضم کنم، همان‌طور که ادعای خلبانی موش کور را.

- اراجیف ناشاعر جوان آن‌قدرها بد نیست که مزخرفات شاعر پیر، شعر در این میان کاملا بی‌تقصیر است.

- هرکس در خلوت خود شاعر است، حتی در خانواده و محله‌اش. چراغ کوچک خود را به روشنای آفتاب میاور!

- اگر در اوان جوانی چند شعر فرخی و رودکی را خیلی خوب می‌فهمیدیم و لذت ذاتی آن را احساس می‌کردیم آن‌وقت سی چهل سال عمرمان برای سرودن این چیزها که چاپ کرده‌ایم هدر نمی‌شد.

- هنوز دیر نشده تا خلاص شوی از توطئه مداومی که علیه تو صورت داد نوجوانی‌ات، با بی‌سوادی جاه‌طلبانه.

جواد مجابی

sharghdaily.com
  • 15
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش