انسانی که از سراب سفسطه و توهم لاواقعیتی خارج شده و تاریکی هیچ و پوچ بودن را پشت سر گذاشته و سرای حقیقت و واقعیت را پذیرفته است در هستی خود و جهان پیرامون خویش دیگر شک و تردیدی ندارد و خود را جزئی از جهان واقع دانسته و بلکه جهانی بنشسته در گوشهای است و در نتیجه نمیتواند خود را بینسبت با جهان پیرامون خود مشاهده کند و خود را صددرصد بیگانه از دیگر موجودات بپندارد که اگر چنین بیندیشد هنوز این انسان، انسان واقعگرا و واقعبین و جهانشناس نشده است. نتیجه جهانبینی و ملاحظه نسبت خود با جهان پیرامونی، یک سلسله لوازم و روابطی را بهدنبال دارد که او را ملزم مینماید برای خود و دیگران حقوقی را بپذیرد که در اصطلاح به آن «حقوق اساسی انسان» گفته میشود.
حرکت عاشورای حسینی مکتب زنده و پویایی در طول تاریخ بوده و هست که همواره الهامبخش معرفتشناسان و نیز حقوقدانان و سیاستشناسان بوده و خواهد بود. برخی از حقوق اساسی انسان را با توجه به مبنایی که مورد اشاره قرار گرفت بررسی میکنیم:
حق معرفت و معرفت حق
هنگامی که انسان خود و جهان واقع را بهعنوان هستی واقعی پذیرفت، پس حق دارد که خوب، خود و دیگر عرصههای هستی را نیک بشناسد. شناخت گاهی ظنی و تخمینی است و بیش از توهم چیز دیگری نیست. شناخت ظنی و پنداری و تخمینی و توهمی در میزان جهانبینی عاشورایی و بهطور کلی، الهی-قرآنی ارزشی ندارد. از جمله ویژگیهایی که انسان کامل و نیز ابی عبدالله الحسین(ع) به تصریح خود داشتهاند این بود که لحظهای در خود و خدای خود و نسبتی که با خدا و جهان خویش دارند و نیز نسبتی که با حال و آینده خویش دارند شک و تردید نداشتهاند و پیوسته گوهر یقین که درک صددرصدی نسبت به واقعیات هستی است ملازم جان شریفشان بوده است.
شخصی از امام حسین(ع) پرسید: کیف اصبحت یابن رسول الله؟ یعنی «ای فرزند پیامبر خدا، حال شما چطور است؟» در جواب چنین فرمود: حالم خوب است زیرا پروردگاری دارم که فوق من و بر من احاطه دارد و جهنم برابر و پیش روی من است و قیامت هم سر جایش باقی است و فکر بازپرسی و بازجویی هر خطا و حرکتی را از من ساقط میکند. من گروگان کارهایم هستم همه چیزهایی که دوست دارم نمیتوانم بهدست آورم و آنچه که نمیپسندم نمیتوانم از خود دفع کنم. اگر خدا بخواهد و مشیت و خواست او باشد مرا عذاب مینماید و اگر بخواهد از من درمیگذرد. سپس فرمود: فای فقیر افقر منی؟ «پس کدام ناتوانی از من ناتوانتر است؟»
این همان بینش صحیح نسبت به جایگاه انسان و نسبتی که به معبود و جهان پیرامون خود دارد و نیز محدودیتهای یک انسان و اینکه یک انسان همهچیز در اختیارش نیست که آنگونه که خود بخواهد دارای خواست و مشیت مطلقه باشد، هرچه را بخواهد جلب و جذب نموده یا از خود براند. از ارکان جهانبینی انسان کامل داشتن گوهر کمیاب یقین، یقین به سرنوشت خویش است و اینکه هرکس باید خود را گروگان اندیشه و اعمال خود بداند و از این لحاظ، امتیاز خاصی وجود ندارد. در روایتی رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص) علامتهای اهل یقین را شش چیز معرفی فرموده است:
۱.- یقین دارد که خداوند هست پس ایمان به او میآورد.
۲. یقین دارد که مرگ حق است پس مراقبت میکند.
۳.یقین دارد که روز قیامت برانگیخته میشود پس از رسوایی آن روز پروا دارد.
۴. یقین دارد که بهشت حق است پس به سوی آن اشتیاق دارد.
۵. یقین دارد که جهنم حق است پس اعمال خود را برای نجات از آن تطهیر مینماید.
۶. یقین دارد که حساب حق است پس به محاسبه نفس خود میپردازد.
نتیجه اینکه این اندیشه و دغدغهای است که یک انسان مسئول و متعهد و خداشناس و خودشناس و جهانشناس دارد که گوهر ناب بالاترین مدل ادراک یعنی یقین او را همراهی مینماید و این حق معرفت است.
روشن است که اینچنین انسان بیدار الهی قطعاً خود را نسبت به جامعه خویش و نیز جریانات پیچیده و نوسانات و فراز و نشیبهای در حال گذر در زندگی اجتماعی سیاسی، ظلم و ستم انسانهای فرومایه و خودکامه نمیتواند منقطع باشد و بهطور طبیعی دو عَلَم سپید و سیاه پدیدار شده و دو جریان حق و باطل شکل گرفته که هرکدام جبهه و طرفداران خود را دارند.
در اینجا است که بینش و گزینش عاشورایی هر لحظه چنین انسان متعهد و مسئولی را وادار میکند بهترین مدل را در احیای حق و ابطال باطل انتخاب نماید و این چیزی است که به آن «معرفت حق» میگوییم. تردیدی نیست که نهضت سرخ حسینی(سلامالله علیه) نهضت حقخواهی و شناساندن واقعیتهایی است که مدار ارزش و گزینش انسان قرار گرفته و اماته و ابطال باطلی است که چون سراب خودنمایی میکند.
حضرت اباعبدالله الحسین(ع) هنگامی که وارد کربلا شد خطبهای ایراد کرد و چنین فرمود: هان! آیا نمینگرید که به حق عمل نمیشود و از باطل و بیداد جلوگیری به عمل نمیآید؟ شایسته است که در چنین محیطی ننگبار که (انسان با ایمان و فضیلتخواه و حقجو به فداکاری و جانبازی در راه حق و عدالت و احیای ارزشهای والای انسانی به پا خیزد) و به دیدار پروردگارش شور و عشق نشان دهد. من در چنین شرایطی مرگ را جز نیکبختی و زندگی با خودکامگان را چیزی جز رنج و نکبت نمیدانم.
چرا لعن و نفرین؟
گاهی جوانان و انسانهای والای تحصیلکرده از فلسفه لعن و نفرینهایی که احیاناً در زیارتنامهها و بویژه زیاراتی که مربوط به امام حسین(ع) است میپرسند که چرا باید این لعنها وجود داشته باشد از جمله در مورد زیارت عاشورا برخی به جوابهایی روی آوردهاند که در جای خود باید از نظر معرفتی تأمل شود اما از نظر نویسنده این سطور، راز و فلسفه لعنها و نفرینها بسیار روشن و واضح است؛ ممکن است برخی در سند برخی زیارات و افزایش و کاهش بعضی از جملات بحثی داشته باشند اما دیگر در قرآن که محکمترین مدرک شناخت خدا و دین و احکام او است خدشهای نمیتوانند داشته باشند. قرآن با اینکه کتاب رحمت است و اصالت آن جلوه رحمانیت الهی است اما در مواردی هم لعن و نفرین در این کتاب مقدس دیده میشود. هرکجا لعن و نفرین است بدون تردید حقی تضییع شده است حال یا حق معرفت که مکرر در این کتاب میخوانیم فویل للمکذبین «وای بر تکذیب کنندگان». آنان که واقعیت هستی و مبدأ یا معاد را انکار کرده یا انکار میکنند یا حق خاص خداوند را تضییع کردهاند که میفرماید فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون؛ «وای بر نمازگزارانی که حق آن را و حق صاحب آن را ادا نکردهاند».
نماز را سبک شمردهاند یا حق بندگان را تضییع کردهاند بزرگترین حق انسانها، حقوق فکری است. خداوند در یک آیه (۷۹ بقره) سه بار قلم به دستان خائن که به تحریف دین خدا پرداخته و برای رسیدن به حطام ناچیز دنیا به وظیفه و رسالت خود که بیان است خیانت کردهاند نفرین کرده است و این آیه از آیات بسیار مهم و عبرتآموز برای همه دانشمندان و عالمان و بویژه عالمان دینی است که وظیفه آنان بیان اصل و واقعیت دین است میفرماید: فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون.
و نیز در آیه ۱۵۹ بقره کتمانکنندگان را مشمول لعنت خدا و همه لعنتکنندگان میداند.
اینان کسانی هستند که حق آگاهی و دانستن واقعیتها را از انسانها سلب نمودهاند و پیوسته مشمول لعن و نفرین خدا و همه لعنتکنندگان بوده و خواهند بود. پس لعن و نفرین به «تضییع حقوق» باز میگردد و این است راز تأکید بر آنها.
عاشورا و روشننگری
خداوند فقط به انسان، نعمت و نیروی بیان و نیز قدرت قلم اعطاء فرموده است؛ آنچه که به آن میاندیشد و به آن رسیده است با این دو نیرو قدرت بینظیر و بیبدیل میتواند به دیگر همنوعان خود انتقال دهد و بر مبنای جهانبینی و دینی که انتخاب نموده است حق بیان دارد. بنابراین سانسور و اختناق خبری و انسانها را از گفتن همانطوری که از دانستن محروم ساختن خلاف فلسفه آفرینش عالم و آدم و نیز خلاف اهداف ادیان آسمانی و کاملاً در تضاد با نهضت عاشورای حسینی است.
آن حضرت مکرر هدف یا اهداف خویش از این نهضت بینظیر بیان فرموده است و از جمله که اساسیترین و ماندگارترین آنها امر به معروف و نهی از منکر است اما امر به معروف که در گذر زمان مصادیق آن تغایر و تفاوت پیدا میکند، دارای اولویتهای درجهبندی شده است و میتوان گفت که از جمله منکرات ناخواسته تغییر جایگاه و منزلت معروفها و نیز بهم زدن اهمیت و ترتیب منکرات است.
جامعه عاشورایی جامعهای است که اولویت و ترتیب و تقدم و تأخر معروفها و منکرها را بخوبی بشناسد. در غیر این صورت، اگر شب و روز هم از امر به معروف و نهی از منکر دم زند خود، خواسته یا ناخواسته، دچار نوعی منکر شده است. و تشخیص ترتیب و تقدم و تأخر معروفها و منکرها مستلزم شناخت دقیق زمان و افرادی است که بر آن سیطره دارند. امتی از خطا مصون خواهد بود و به رسالت خویش عمل خواهد کرد که زمان و افراد صادق، خادم و خائن زمان خویش را بخوبی درک کند.
امام صادق(ع) فرمود: العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس. «انسان زمان شناس است که دچار خطا و اشتباه نمیشود». گاهی شعار دو جریان اجتماعی یکی است و هر دو از پایگاه و جایگاه ارزشهای الهی و دینی و انسانی سخن میگویند همانگونه که زمان امام حسین(ع) و قبل و بعد آن چنین بوده است و این دید نافذ و بینش عاشورایی و حسینی است که بموقع و درست صادق را از کاذب و خادم را از خائن باز شناخته تا بتواند خود و جامعه خویش را به نصاب لازم از حیات انسانی و معقول برساند. تشخیص نفاق از ایمان و صادق از کاذب و خدمت از خیانت، هنر یک انسان عاشورایی بیدار و متعهد است.
آیتالله حاج شیخ حسین عرب
استاد حوزه و دانشگاه
- 16
- 4