سه شنبه ۰۶ شهریور ۱۴۰۳
۱۷:۳۰ - ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۴۲۱۷
کتاب، شعر و ادب

درباره فرناندو پسوا و «کتاب دلواپسی» به‌مناسبت تجدیدچاپ ترجمه فارسی این کتاب

سندبادِ شهری

اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات,کتاب دلواپسی

برناردو سوارز، راوی و نویسنده خیالیِ «کتاب دلواپسي»، که یکی از چند نویسنده خیالی ساخته‌وپرداخته فرناندو پسواست و «کتاب دلواپسي» یادداشت‌های روزانه اوست، در جایی از این کتاب، خود را «مگس» می‌پندارد و می‌نویسد: «خودم را مگس حس می‌کردم، پذیرفتم، که خودم را مگس حس کنم. و من خودم را چون روحی مگس‌وار حس می‌کردم، مثل مگس می‌خوابیدم و خودم را مثل مگس در تنگنا می‌دیدم. و بی‌آن‌که خواسته باشم چشمانم را به سقف دوختم، تا مبادا خط‌کش عظیمی وزوزکنان بر سرم فرود بیاید و له‌ام کند...». پسوا پنج سال بعد از فرانتس کافکا متولد شده و یازده سال پس از او درگذشته است. «مسخ» کافکا در سال ١٩١٥ برای اولین‌بار به چاپ رسیده است. پسوا نوشتن قطعات «کتاب دلواپسي» را از سال ١٩١٣، دوسال پیش از «مسخ» آغاز کرده و تا سال ١٩٣٤ به نوشتن آن‌ها ادامه داده است. این‌که این قطعه مگس‌پنداریِ سوارز پیش از «مسخ» نوشته شده (با توجه به این‌که جزء اولین قطعات کتاب است این احتمال بعید نیست) یا بعد از «مسخ» و این‌که پسوا اصلا «مسخ» کافکا را خوانده بوده یا نه نیاز به تحقیق بیشتر دارد.

 

از «کتاب دلواپسي» چنان‌که در مقدمه ترجمه فارسی آن آمده تنها قطعات معدودی در زمان حیات پسوا چاپ شده و دانستن این هم که آیا قطعه‌ای که ذکر آن رفت جزء آن معدود قطعات چاپ‌شده بوده و به فرض این هم که بوده، آیا فرانتس کافکای چک چشمش می‌توانسته به این قطعه از نویسنده پرتغالی خورده باشد یا نه باز نیاز دارد به کندوکاو و تطبیق تاریخ‌ها و به‌دست‌آوردن اطلاعات بیشتر. اما فارغ از این‌که آن‌ها از هم تاثیر مستقیم گرفته‌اند یا نه، منشاء چنین شباهتی به نظر می‌رسد بیش از آن‌که به تاثیر مستقیم یکی از این دو نویسنده از دیگری ربط داشته باشد به روح زمانه‌ای بازمی‌گردد که احساس حشره‌شدن یا میل به آن را در انسان مدرن کافکا و پسوا برمی‌انگیخت؛ احساس و میلی که از یک‌سو راه به تفسیرهای مربوط به ازخودبیگانگی می‌گشود و از سوی دیگر حشره‌شدن را به مثابه راهی برای فرار از قیدوبندهای تحمیلی نظام مبتنی‌بر کار و سود و رقابت می‌دید؛ یعنی اتفاقا نه نمود ازخودبیگانگی که راه مصون‌ماندن از آن. کافکا و پسوا هر دو کارمندانی اداری بوده‌اند و هر دو جهان مدرن را از خلال نظام اداری و بوروکراتیک درک کرده‌اند، اگرچه شاید نوع و شکل پرداخت تمثیلی‌شان از چنین جهانی با هم متفاوت باشد. فارغ از تفاوت‌ها، این هردو فرزندان خلف کارمندان داستان‌های روسی و به‌ویژه آکاکی‌آکاکی‌ویچ داستان «شنل» گوگول هستند. نخستین جرقه‌های مسخ یک کارمند و چرخش او از جهان واقعی به سمت جهانی فانتزی و سوررئال را در داستان «شنل» می‌توان ردیابی کرد. اشباح پایان داستان «شنل» گواه این چرخش‌اند. چرخشی که در کار کافکا و پسوا هم شاهد آن هستیم.

 

پسوا و کافکا، هردو، سازوکارهای بوروکراتیک را مبداء سفر به سرزمین عجایب می‌گیرند و از زندگی در محیط کارمندی تمثیل‌هایی جهانی می‌سازند. برناردو سوارز حسابدار یک شرکت تجاری است و صبح تا شب به ثبت اعداد و ارقام و تماشای اقلام و بسته‌های کالا مشغول است. بسته‌هایی که از راه‌های دور می‌آیند و همین خیال حسابدار به‌دام‌افتاده در تارعنکبوت اداره را به پرواز درمی‌آورد و به دوردست‌هایی می‌برد که این کالاها با کشتی از آن‌ها وارد می‌شود. از این لحاظ می‌توان گفت برناردو سوارز یک سندباد شهری است که بی‌آن‌که به سفر برود، محصور در اداره و خانه و خیابانی به نام دوس‌دورادوره‌س که با کافه‌ها و رستوران‌هایش جولانگاه محدود اوست، محصول سفرهای دیگران را به‌صورت اعداد و ارقام و فهرست اقلام باکشتی‌آمده در دفترهای حسابداری ثبت می‌کند و شمایل آواره‌ای خانه‌به‌دوش و به‌صورتی متناقض‌نمای یک‌جانشین را به نمایش می‌گذارد که یادآور تعبیر نیچه از کارمندان است، آن‌جا که آن‌ها را «طوایف بیابانگرد دولتی» لقب می‌دهد. سوارز نیز مردی از همین طایفه است؛ کارمندی تنها وخیالپرداز که اسباب و اثاثیه جمع‌وجور خود، اداره و محیط کار و آلات و ادوات آن – حتی دیگر کارمندان اداره به مثابه جزئی از وجود خود – را چون صلیبی به دوش می‌کشد و همین اسباب ناچیز پنجره‌ای به‌سوی کل هستی بشری با همه رنج‌هایش به روی او باز می‌کند. بی‌دلیل نیست که در یکی از این قطعات می‌نویسد: «خوشبختانه جهان در خیابان دوس‌دورادوره‌س هم قابل دسترس است. خداوند در این‌جا هم به ما اجازه می‌دهد تا از معمای زندگی دور نمانیم. و اگر رویاهای من چنین فقیرانه مثل منظره‌ای از درون و کامیون و جعبه‌هایند، که می‌توانم از تایرها و الوار فراهم کنم، در آن صورت این‌ها دارایی من‌اند، و چیزهایی است که می‌توانم داشته باشم.»

 

شمایل سندبادگون سوارز (آیا محمدعلی سپانلو در «قایق‌سواری در تهران» آگاهانه یا ناخودآگاه به این شمایل نظر داشته است؟) در «کتاب دلواپسي» شمایل مردی است که سودای سفرهای هرگز نکرده، او را نه به سفر واقعی در یک جغرافیای واقعا موجود، که به خلق یک جغرافیای خیالی بزرگ در همان مکان کوچکی که در آن گیر افتاده است می‌کشاند. در جایی می‌نویسد: «می‌خواهم در نقش انسان‌های گوناگون در سرزمین‌های دور زندگی کنم. مایلم مانند کس دیگری، بین پرچم‌های ناشناخته بمیرم. می‌خواهم امپراتور اعصار دیگر خوانده شوم که امروزه برایم بهتر جلوه می‌کند، و درست بدین سبب که به امروز تعلق ندارند. به نظرم بسیار باشکوه و متنوع، با ابوالهولی که هرگز رویت نکرده‌ام، نمایان می‌شوند.» او امپراتوری بزرگ خود را در همان خیابان دوس‌دورادوره‌س که در آن ساکن است بنا می‌کند و این امپراتوری خیالی درست به یمن محرومیت پدید می‌آید. به یمن احساس شکست و گمنامی که سوارز همواره با آن کلنجار می‌رود. بین سوارز و خالقش، فرناندو پسوا، شباهت‌هایی هست.

 

هر دو کارمند هستند و هر دو شاعر و هر دو در عین تنهایی صحنه نمایشی هستند که آدم‌های مختلف به آن احضار می‌شوند. پسوا نه‌فقط متن ادبی خلق می‌کرد بلکه برای نوشته‌هایش نویسندگانی جعلی می‌ساخت که سوارز نیز یکی از آن‌هاست. اما خود سوارز نیز درون خود را چون صحنه نمایشی می‌بیند که آدم‌های مختلف به آن پا می‌گذارند: «من در خودم شخصیت‌های گوناگون خلق می‌کنم. اشخاص را مدام کشف می‌کنم. هریک از رویاهای من، همین که خیال‌انگیز جلوه کند، تجسمی از خویش در وجود شخص دیگر است. و اوست که غرق در رویا است، نه من. برای این‌که بتوانم خلق کنم، خود را ویران کردم، چه‌بسا خودم را به خویشتن خویش تسلیم کردم، که من در وجود خودم جز به شکلی بیرونی وجود ندارم. من صحنه‌ای جاندارم که بازیگران گوناگون بر روی آن ظاهر می‌شوند و نمایشنامه‌های گوناگونیبه اجرا درمی‌آورند.»

 

پسوا، سوارز و دیگرانی که از درون این‌ها بیرون می‌آیند چیزی شبیه ماتروشکا – عروسک‌های تودرتوی روسی – را به ذهن متبادر می‌کنند. این‌ هم آیا به همان تبار گوگولی کارمند کتاب پسوا بازمی‌گردد؟ شاید... هرچه هست این ماتروشکا، این دچار بودن‌ پسوا و سوارز به نوعی جنون و بیماری چندشخصیتی، این امکان را به آن‌ها می‌دهد که دیگران را به استخدام خود درآورند، آن‌ها را به‌جای خود به سفرهای دورودراز بفرستند و از این طریق به خیالپردازی خود خوراک بدهند و محصول سفر دیگران را به محصولات ادبی بدل کنند.

 

این انتقام معصومانه و درعین‌حال رندانه‌ای است که آن‌ها از تنهایی و شکست و زیردست بودن خود می‌گیرند. آن‌ها دور از جمع‌اند اما به شیوه‌ای عرفانی و زاهدمآبانه به جمع پشت نکرده‌اند بلکه جمع را به درون خود کشیده‌اند و در عین این‌که از فاصله به آدم‌های پیرامون می‌نگرند، خود را جزئی از آن‌ها و آن‌ها را جزئی از خود می‌پندارند و درعین‌حال خود را تک‌افتاده نیز می‌یابند. محصول متناقض و مغشوشی است، شاید زاده عصری که در آن به‌سر می‌برند. می‌بینید تا همین‌جای کار این دو – سوارز و پسوا – چطور ذهن ما را به‌گونه‌ای بازی داده‌اند که نمی‌توانیم آن‌ها را از هم جدا کنیم و سوارز را یک مخلوق خیالی و پسوا را نویسنده بنامیم؟ و این نشان می‌دهد پسوا بازی را برده و توانسته است در قبولاندن برناردو سوارز به عنوان نویسنده واقعی «کتاب دلواپسي» به توفیق دست یابد یا دست کم باعث شود جاهایی مرز بین این دو را گم کنیم، چون پسوا – سوارز دیگران و دیگر چیزها را صرفا به مثابه بازتابی از خود نمی‌بینند و خود را هم در آینه دیگران نظاره نمی‌کنند، بلکه – گاه به واسطه خواب - واقعا به آدم‌ها و چیزهایی بیگانه از خود بدل می‌شوند و این را به مثابه پیروزی بزرگی جشن می‌گیرند چنان‌که پسوا – سوارز می‌نویسد: «خواب درک‌نشدنی‌ها را دیدن و قابل تفهیم کردن‌شان، از پیروزی‌های بزرگ است که منِ من که چنین بزرگ است، فقط به ندرت می‌تواند جشن بگیرد. بله، دیدن خوابی که، به‌طور مثال من در یک زمان، جداگانه و بدون شیفتگی، مرد و زنی‌ام که پیاده می‌روند، کاری که، یک زن و مرد در ساحل رودخانه می‌کنند. بله، می‌توانستم خودم را در همان زمان ببینم، با همان وضوح، و همان نحو، بی‌ارتباط به هم، و هر دو چیز با همان قدرت جایگزینی خاص باشد، یک کشتی آشنا در یکی از دریاهای جنوب و صفحه‌ی چاپ‌نشده‌ی یک کتاب، چقدر پوچ به نظر می‌آید! ولی همه‌چیز پوچ است. و رویا کم‌تر از همه این‌ها!»

 

در این قطعه که نقل شد، رویا کمتر از چیزهای دیگر پوچ قلمداد شده است، شاید به این دلیل که این رویاست که پسوا – سوارز (چقدر چسباندن این دو اسم به هم و درعین‌حال فاصله‌ای بین‌شان گذاشتن تشویش‌آمیز و درعین‌حال ناگزیر می‌نماید) را قادر می‌سازد که چون سندبادی شهرنشین به سفر برود، بی‌آن‌که واقعا سفر کند و صحنه‌ای در درون خود بسازد با آدم‌هایی خیالی و در عین‌حال آن‌قدر واقعی که خیالی‌بودن‌شان را گاه از یاد ببریم. پسوا – سوارز خوب می‌داند چطور رویا را واقعی و واقعیت را رویایی کند. او نقاط اتصال پیش‌پاافتاده‌ترین‌ها به والاترین‌ها را خوب پیدا کرده است. نگاه کنید به این سطرها: «خمیده بر روی دفتر کل به دقت می‌نویسم و آن‌چه که وارد می‌کنم داستان بی‌فایده‌ی شرکتی مشکوک را جمع می‌بندد، هم‌زمان با همان دقت، افکارم مسیر کشتی دورازدسترسی را از میان منظره‌ی مشرق‌زمینی که وجود خارجی ندارد، دنبال می‌کند. هر دو با وضوح یکسان و به یک اندازه‌ی قابل رویت پیش‌رویم است: کاغذی که من صبورانه بر آن، روی خطوط آن بیت تجاری اشعار رزمی شرکت واسکز را وارد می‌کنم، و عرشه‌ی کشتی که من بر آن صبورانه کنار ورق کاغذ قطران‌مالی‌شده فضاهای بینابینی تخته‌پاره‌های کشتی، به صندلی‌های راحتی روی هم چیده‌شده، به ساق پای مردمانی که درازکش در سفر استراحتی به‌سر می‌برند، نگاه می‌کنم.»

 

تبدیل دفترهای حسابداری به سفرنامه‌ای خیالی و شاعرانه باز یکی از انتقام‌های دیگر است که پسوا – سوارز از کالاهایی که احاطه‌اش کرده، از جهانی که می‌کوشد او را هرچه‌بیشتر از خودشان بیگانه سازد می‌گیرد. او با ازخودبیگانه‌کردن کار خود، با ازخودبیگانه‌کردن دفترهای حساب‌وکتاب و اقلام تجاری و کار اداری و هرآن‌چه مربوط به دنیای تجارت و معامله و بده‌بستان است، این‌گونه به «ازخودبیگانگی» بدل می‌زند: «با نگاه تازه‌ام بر هر دو صفحه‌ی سفید کاغذ خیره می‌شوم، که در آن ارقام دلسوزانه‌ی من از بدهی و بستانکاری‌های شرکت ثبت شده است، و با لبخندی که برای خود حفظ می‌کنم، به زندگی فکر می‌کنم،که این صفحات را با نشانه‌های قماش و سهام پول در تصرف دارد. هم‌چنین در جابه‌جای سفید کاغذ و خطوط رسم‌شده با خط‌کش و خوش‌خط، دریانوردان بزرگ، قدیسان برجسته، شعرای همه اعصار را در خود جای می‌دهد، همواره مردمانی فارغ از محاسبه، و اعقاب وسیع و رانده‌شده‌ی آن‌هایی که ارزش جهان را رقم می‌زنند. وقتی نمی‌دانم قماشی را که وارد دفتر می‌کنم، چگونه پدید آمده است، دروازه‌های سند و سمرقند، و سروده‌های ایرانی که کوچک‌ترین ارتباطی با این‌جا و جای دیگر ندارند، با اشعار دوبیتی که مصرع آن بی‌قافیه است، به رویم گشوده می‌شود، و تکیه‌گاه دوری را برای دلواپسي‌هایم عرضه می‌کند. اشتباه نمی‌کنم، می‌نویسم، جمع می‌بندم و حسابداری ادامه می‌یابد و یکی از کارمندان این دفتر  به پایان می‌بردش.»

 

 

 

sharghdaily.ir
  • 17
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

چکیده بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید

نام کامل: هیثم بن طارق آل سعید

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش