دیک دیویس، مترجم و پژوهشگر بریتانیایی، برای ایرانی ها از چند جهت قابل احترام است. او نه تنها مترجم بخش مهمی از ادبیات معاصر فارسی ست، بلکه مترجم بخش قابل توجهی از میراث کلاسیک فارسی نیز هست. او سال ها پیش دو رمان مهم معاصر ایرانی را به انگلیسی ترجمه کرد که بسیار خوش درخشیدند.
یکی رمان «دایی جان ناپلئون» ایرج پزشکزاد بود که این روزها بعد از چند دهه به صورت قانونی در ایران مجوز انتشار گرفته است و دومی رمان «گاوخونی» جعفر مدرس صادقی است که حالا دیگر جزو رمان های کلاسیک معاصر به شمار می رود. اما کار عظیم دیگری که دیک دیویس در غرب کرده، ترجمه شاهنامه است به زبان انگلیسی.
حدود یک دهه پیش ترجمه او از این متن حجیم و حماسی فردوسی در انتشارات پنگوئن منتشر شد و فصلی تازه در قرائت شاهنامه فردوسی برای غربی ها و خصوصا انگلیسی زبان ها به وجود آورد.
دیک دیویس تنها مترجم نیست. او پژوهشگر و نقاد قابل اعتنایی نیز هست. کتاب «حماسه و نافرمانی» درواقع جستاری است در پاسخ به ایرادهای کسانی امثال ادوارد براون و احمد شاملو. او در کتابش توضیح می دهد که چرا غربی ها به آن اندازه که انتظار می رفته از شاهنامه فردوسی استقبال نکردند و روی خوش به آن نشان ندادند.
دیک دیویس بخش زیادی از تقصیرها را گردن آموزه ها و آرای ادوارد براون می اندازد. اما این همه ماجرا نیست. واقعیت ظاهرا از این قرار است که داوری غربی ها و شرقی ها نسبت به شاهنامه تفاوت های اساسی دارد. شرقی ها آن را یکی از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان به شمار می آورند ولی غربی ها نظر دیگری دارند و آن را ملال آور، مطول و خسته کننده می دانند. کتاب «حماسه و نافرمانی» درواقع پاسخی است به این ایرادها.
اما همه کتاب این نیست. بخشی از آن به تفسیر و تحلیل بخش های مختلف شاهنامه می پردازد، خصوصا بخش تاریخی شاهنامه. اما یک فصل بسیار خواندنی کتاب دیویس مربوط به ساختار قصه های شاهنامه ست. او می گوید کشمکش های شخصیت ها در شاهنامه هر چقدر درونی تر می شوند تخیل شاعرانه فردوسی نیز به شکل فعال تری به کار می افتد. با این حال ظاهرا واقعیت این است که بین شاعران بزرگ ایرانی این فردوسی نیست که در غرب جلودار است.
اگر از غربی ها بپرسید از کدام شاعر ایرانی یا شاعر فارسی گو شعری خوانده اند این احتمال بسیار زیاد است که به شما بگویند شعری از عمر خیام را خوانده اند. من جایی ندیده ام که در این باره نظرسنجی کرده باشند تا با قاطعیت بتوانیم درباره اش حرف بزنیم. اما این طرف و آن طرف بسیار خوانده ام که خیام را در غرب بسیار دوست دارند و بسیار شنیده ام که شعرهایش تا حد زیادی رواج یافته است.
مجسمه هایی از او را در بسیاری از شهرهای اروپایی در معابر گذاشته اند و به اسمم تفکری ادیب می شناسندش. اما خیامی که غربی ها می شناسند با خیامی که ایرانی ها به خاطرش سپرده اند تفاوت های اساسی دارد. پیش از آنکه خیام را در محافل عمومی غرب به نام شاعری ایرانی بشناسند این محافل علمی غربی ها بود که او را در مقام دانشمندی ایرانی معرفی کرده بودند. شهرتش در اروپا تا مدت ها براساس آثار علمی اش در زمینه ریاضی و نجوم بود.
اولین بار فیتز جرالد در سال ۱۸۵۹ میلادی تعدادی از رباعی های خیام را به شکلی آزاد ترجمه و منتشر کرد، ان هم به انگلیسی. بعد از آن یک فرانسوی تعدادی از رباعی های او را در سال ۱۸۶۷ در پاریس ترجمه و منتشر کرد. همان موقع بود که فیتز جرالد رباعی های خیام را برای بار دوم ویرایش و منتشر کرد. گفته اند نتیجه اش موجی از ستایش ها بود که در جهان غرب نثار خیام شد.
در همان قرن نوزدهم انبوهی پژوهش و تحقیق درباره شعر خیام در محافل آکادمیک صورت گرفت و نتیجه ای که حاصل شد این بود که خیام شاعر بذله گو نیست و اساس نخواسته است با رباعی هایش اظهار شاعری کند. او متفکری بود که از ذوق و طبعی شاعرانه نیز بهره داشت و درک فلسفی خود را از جهان در قالب رباعی ارائه داد.
خیامی که فیتز جرالد در غرب معرفی کرد خیامی است با ۱۱۰ رباعی که به معنای مصطلح امروزی یک ترجمه دقیق نیست؛ یک جور ترجمه آزاد است. در همان اواخر قرن نوزدهم بعد از مرگ فیتز جرالد یکی از محققان دست به بررسی و نقد ترجمه های فیتز جرالد زد و آنها را با نسخه های فارسی رباعیات خیام مقایسه کرد.
۴۹ رباعی از رباعی هایی که فیتز جرالد به اسم خیام به مخاطبان غربی تحیول داده ترجمه آزاد تنها یک رباعی است. تحقیق ا. هرون- آلن نشان داد که ۴۴ رباعی قابل ردیابی در بیش از یک رباعی است. دو رباعی نیز تنها در مجموعه تصحیح شده نیستند. دو رباعی از رباعیاتی که فیتز جرالد به اسم رباعیات خیام به مخاطبان غربی ارائه داده تنها بازتابنده روح کلی دو رباعی از رباعیات اصلی خیام است. دو رباعی نیز در ترجمه های فیتز جرالد است که گفته اند قابل ردیابی در رباعیات عطار است و ربطی به خیام ندارد.
آنها هرچند ملهم از خیام هستند ولی بیشتر متاثر از حافظ اند. بنابراین بیشتر جعلی به نظر می رسند. سه رباعی هم اصلا قابل بازیابی و بازشناسی نیستند. این است چیزی که فیتز جرالد از خیام در غرب معرفی کرد.
با این حال غرب هنوز هم دست از ستایش خیام ایرانی برنداشته است. از همان اواخر قرن نوزدهم تاکنون انجمن عمر خیام در لندن دایر است و نظایرش هم در گوشه و کنار اروپا و آمریکای شمالی هنوز هم پابرجاست. گفته اند او سال ۱۱۳۱ میلادی در سن ۸۳ سالگی درگذشت.
شاعر دیگری که در شرق و غرب بسیار هواخواه دارد و روز به روز بر تعدادشان هم افزوده می شود مولانا جلال الدین محمد بلخی است یا همان رومی، مولانا و مولوی. هفت قرن از مرگ مولانا می گذرد، با این همه شعرهای او هنوز هم این توانایی را دارد که خوانندگانش را شگفت زده کند.
همین چند ماه پیش بود که شبکه خبری هافینگتن پست در آمریکا گزارشی با عنوان «۱۰ نکته که احتمالا درباره رومی نمی دانید» منتشر کرد و در آن به ستایش شعرهای مولانا پرداخته بود. گزارشگرشان نوشته بود آثار مولانا در عروسی ها خوانده می شود، موسیقی دان ها و هنرمندها آثارش را اجرا می کنند و کاربران اینستاگرام از آثارش در پست های خود نقل قول می آورند.
در غرب کتاب هایی مُد شده که با عنوان «راز رومی» منشتر می شوند و نویسندگان شان سعی می کنند به مخاطب توضیح بدهند چرا باید مولانا را خواند و چرا او بااهمیت است. بِرَد گوچ یکی از همان نویسندگان آمریکایی ست که کتبای با عنوان «راز رومی» منتشر کرده است. او به هافینگتن پست گفته بود شور و شوق مولانا برای جست و جوی حقیقت و معنویت بسیار «خاص و اغواگرانه» است.
مولانا بدون شک تنها شاعر ایرانی ست که از حالت موزه ای و تاریخ ادبیاتی خارج شده و به عنوان بخشی از ادبیات امروز جهان باز تولید می شود.
زندگی عاشقانه و نامتعارف او برای سینماگران آن اندازه جذابیت داشته که براساسش دست به ساخت فیلم ها و سریال های مختلف بزنند. براساس شعرهایش آهنگ ها ساخته اند و نمایش نامه ها اجرا کرده اند. این تنها بخشی از ماجراست. چند سال پیش رمانی با عنوان «ملت عشق» منتشر شد که توجه غربی ها و ترک ها را به خود جلب کرد.
الیف شافاک نویسنده ترک، مولانا و درونمایه آثار او را دستمایه رمانی قرار داد و به توفیقات زیادی رسید. از قضا در ایران هم شنیده ام که رمانش بسیار گل کرد و مورد توجه قرا رگرفت.
شاید یکی از دلایل اقبال غربی ها به مولانا را در مقایسه با کلاسیک های دیگر ایرانی باید در این نکته دانست که چند کشور روی او دست گذاشته اند.
ترکیه در چند دهه اخیر نشان داده که با سیاست های فرهنگی بازش توانشته توجه دنیای غرب را به خود جلب کند و تا حدودی خود را به عنوان نماینده قابل اعتماد برای مخاطبان غربی معرفی کند. ترکیه با داشتن مزار مولانا و استفاده از حواشی فراوانش توانسته به صنعت گردشگری خود رونق ببخشد و از این طریق برای خود متاعی دست و پا کند.
مولانا در یکصد سال گذشته این اقبال و شانس را داشته که بارها به دست مترجمان مختلف ترجمه و بازخوانی شود. انبوهی مجموعه های گزیده براساس شعرهای او در کشورهای اروپایی و غربی منتشر شده که بخش قابل توجهی از آنها به صورت مستقیم از زبان فارسی ترجمه شده اند.
تحقیق درباره دنیای عاشقانه مولانا و تعالیم و آموزه های او هنوز هم برای دنیای آکادمیک سرشار از جاذبه است. او بدون شک اکنون تنها شاعر ایرانی ست که تا این اندازه شعرها و آموزه هایش در داد و ستدهای فرهنگی رخنه کرده و مورد توجه قرار گرفته است.
بعد از آن باید از حافظ یاد کرد که در یک قرن گذشته اقبال به او روزافزون بوده است. حافظ در قایسه با خیام و مولانا توانسته از مرزهای اروپایی فراتر برود و خصوصا در شرق و آسیای میانه به عنوان یک شاعر مرموز و پر رمز و راز خود را نشان دهد.
در آسایی میانه که روزگاری قلمرو ایران به حساب می آمد حالا از حافظ به عنوان روح ایرانی یاد می شود؛ ایرانی که مرزهای پهناور داشت و مردمان همان قلمرو جغرافیایی هنوز هم بخش عظیمی از آیین ها و رسومش را اجرا می کنند و گویی نمی توانند خود را از خصلت هایی برهانند که در شعر پررمز و راز حافظ بازتاب یافته است.
غربی ها کدام شاعران ایرانی را پسندیده اند؟
شعر حافظ در دویست سال اخیر به ده ها زبان ترجمه شده است. بهاءالدین خرمشاهی در کتابی که با عنوان «حافظ» نوشته نشان داده تنها تصحیح او از دیوان حافظ زبان آلمانی به صورت کامل ۲۶ بار ترجمه شده است و این غیر از ترجمه هایی است که به صورت منتخب از او شده است.
شاید این تعدد دفعات برای کسانی جالب باشد که این روزها از انبوه ترجمه های تکراری گلایه می کنند. در ایران هم آثاری هست که ده ها بار به دست مترجمان مختلف در صد سال اخیر ترجمه شده است. «مزرعه حیوانات» جورج اورول و «شازده کوچولو» سنت اگزوپری از جمله این رمان های کوتاه هستند که بیش از سی بار تاکنون به فارسی ترجمه شده اند.
دیوان حافظ تاکنون بیش از ۴۰ بار در دویست سال اخیر به زبان انگلیسی ترجمه شده است. خرمشاهی در کتاب «حافظ» خود نوشته است «در کتابشناسی حافظ ص ۲۰۵- ۲۰۰ مشخصات کتابنشاختی ۷۴ ترجمه کامل یا منتخب از دیوان حافظ به زبان های روسی- یعنی به خط سیریلیک و زبان هایی غیر از روسی هم- آمده است.»
شاید جالب باشد که بدانیم عرب ها نسبت به زبان های دیگر علاقه کمتری به دیوان حافظ نشان داده اند و آن را نسبت به زبان هایی مثل ایتالیایی، چینی، اسپانیایی، چکی، لیتوانی، لهستانی، مجاری، هلندی، یونانی، سوئدی، فنلاندی و ترکی کمتر ترجمه کرده اند.
مجید توکلی
- 10
- 3