این گوی و این میدان یاسر نوروزی| میانه سالهای دولت دهم خبری جنجالی مبنی بر ثبت «چوگان» به نام کشور جمهوری آذربایجان به گوش رسید. پیش از آن خبر ثبت «تار» هم به گوش رسیده بود و پس از آن گمان میرفت بسیاری از میراث ملموس و ناملموس ایران به نام کشورهای همسایه ثبت شود. در این میان، اسنادی هم دستکم درباره «چوگان» به شکل طبقهبندی در دست نبود.
هرچند بعدها فهمیدیم هیأت ایرانی توانسته از طریق سالها تحقیق و پژوهش مردی به اسم رضا ابراهیمینژاد به این مهم دست یابد و «چوگان» را از این بازی سیاسی بیرون بکشد. رضا ابراهیمینژاد بعدها توانست مجموعه پژوهش خود را تحت عنوان کتاب «گوی و چوگان» در قطعی نفیس به همت انتشارات کتابسرا چاپ کند. آنچه در این گفتوگو خواهید خواند درباره روند تحقیق و پژوهش برای تالیف کتاب «گوی و چوگان» است.
لطفا قبل از بحث درخصوص کتاب گوی و چوگان، از سابقه فعالیتهای مختلف خود بگویید. چون میدانم که در حوزههای مختلف عکاسی، کارگردانی، روزنامهنگاری و تحقیق و پژوهش در عرصه فرهنگ و هنر ایران کار کردهاید.
من از دوره دبستان تا قبل از ورود به دانشگاه در عکاسخانه یکی از بستگانمان سالها به صورت تجربی هنر عکاسی را آموختم و بعدها درجه عالی عکاسی را از آموزشوپرورش دریافت کردم. عکاسی پرتره را به خوبی یاد گرفتم تا جایی که قبل از گرفتن دیپلم یکی از بهترینها در این رشته بین عکاسان پرتره بودم. در همان دوره بعد از دیدن عکسهای اجتماعی عکاسان بزرگ داخلی و خارجی در مجله عکس، به عکاسی اجتماعی بسیار علاقهمند شدم و در این زمینه شروع به فعالیت کردم، بهطوری که تقریبا همه درآمد خودم را صرف خرید نگاتیو و اسلاید و ظهور و چاپ عکسها میکردم.
بعد از گرفتن دیپلم و پایان خدمت سربازی، از طرف پسرعمه خود که تهیهکننده و کارگردان باسابقه صداوسیما بود، به عنوان عکاس پشت صحنه دعوت به همکاری در گروه اجتماعی شبکه اول سیما شدم. طی ٥سال علاوه بر عکاسی فعالیتهای دیگری چون دستیار صدابردار، صدابردار، مدیرتولید فیلمهای مختلف داستانی را به عهده گرفتم. در آن زمان متوجه شدم برای ارتقا در سطوح بالاتر باید حتما تحصیلات دانشگاهی داشته باشم، هدف من کارگردانی بود، به همین سبب رشته مدیریت صنعتی را انتخاب کردم و بعد از ٤سال دوباره به صداوسیما برگشتم. در این مقطع فیلم مستند برایم جذابیت بیشتری پیدا کرده بود. در همان سالها به روزنامهنگاری نیز مشغول شدم. جسارت و هوشیاری روزنامهنگاران را دوست داشتم، آنها برای یافتن حقیقت و اصلاحات در جامعه ازخودگذشتیهای قابلتحسینی داشتند. بنابراین بین انتخاب روزنامهنگاری و فیلمسازی مانده بودم، تا بالاخره روزنامهنگاری را انتخاب کردم.
سالها علاوه بر روزنامهنگاری به تحقیق و پژوهش در حوزه تاریخ و فرهنگ ایران نیز مشغول بودم. بیشتر فعالیت روزنامهنگاری من در مجله هفتگی سروش بود، البته به صورت آزاد با روزنامههای مختلف دیگر در بخش فرهنگی و هنری هم کار میکردم. خبرها و گزارشهایی که مینوشتم همراه با عکسهای متعدد بود. آن هم بدون توجه به عجله معمول روزنامهها یا مجلات. کاربرد این روش من همیشه برای سردبیرها یا دبیر سرویسهای فرهنگی جذاب بود و نوشتههای من همیشه طرفدار داشت.
در همین حین برای نوشتن گزارش سفرهایم علاوه بر عکاسی، با دوربینهای دیجیتال که تازهوارد بازار شده بودند، فیلم هم میگرفتم. در چند گزارش خاص متوجه شدم تاثیر فیلمهای مستندی که گرفتم بسیار زیاد است، بهطوری که نهتنها خودم بلکه همکاران روزنامهنگار را تحریک به نوشتن مطالب گوناگون میکرد. به این صورت بود که شروع به ساخت فیلمهای مستند کوتاه کردم. در این بین چندین سفارش پژوهشی برای ساخت فیلمهای مستند ٥ یا ٦ قسمتی از شبکه یک سیما گرفتم و در تولید آنها نیز مشارکت کردم.
بلافاصله چندین سفارش دیگر از شبکه یک سیما برای ساخت فیلمهای مستند گرفتم که کار پژوهش و کارگردانی آنها بهعهده خودم بود. اینگونه بود که علاوه بر روزنامهنگاری کار پژوهش و ساخت فیلمهای مستند را ادامه دادم. بعد از ساخت فیلم مستند «اسبچه خزر» به سفاش شبکه ٤سیما و پخش آن در نوروز در سال ١٣٨٠، در نتیجه توجه بسیار مردم و منتقدان در مطبوعات به این فیلم، احساس کردم خیلی بیشتر میتوانم روی این موضوع کار کنم، چون درخصوص اسبهای بومی ایران کار مهمی انجام نشده بود. به علاوه اسب، این موجود بیهمتا، زیبا و باهوش طی چندین هزارسال پابهپای انسان ایرانی در مسیر تمدن گام برداشته و با ما همراه بوده. در این خصوص بسیار مطالعه و کار پژوهشی کردم و این تحقیقات هنوز هم ادامه دارد.
هر چه اطلاعات بیشتری پیدا میکردم، علاقهمندیم در این خصوص بیشتر و بیشتر میشد. با برخی از تولیدکنندگان مهم و اسبداران داخلی معاشرت و ارتباط پیوسته پیدا کردم و تا جایی پیش رفتم که برای ایجاد قانون صادرات اسبهای ایرانی، ٥سال وقت و عمر و سرمایه خود را گذاشتم، اما افسوس که عدهای از مدیران دستگاههای دولتی با بیتدبیری و بیتخصصی و عدهای در بخش خصوصی به دلیل کسب سودهای سرشار، واردات اسبهای خارجی نگذاشتند این مهم به ثمر برسد. نتیجه این شد که بسیاری از منابع ژنتیک هزارانساله اسبهای ایرانیاصیل از بین رفت و هنوز هم این روند تخریبی به دلیل نبود برنامه و هدف ادامه دارد.
مجله «دنیای اسب» را چه سالی شروع کردید؟ مجلهای تخصصی بود که اوایل مقالههای جالبی داشت. هرچند بعدها روند آن کمی تغییر کرد. بههرحال وضع مطبوعات، شرایط مناسبی ندارد و فکر میکنم روی این مجله هم تاثیر داشت.
سال ١٣٨٣ یکی از دوستانم که در زمینه اسبشناسی و دامپروری تخصص داشت، پیشنهاد راهاندازی مجلهای تخصصی درخصوص اسب و اسبداری را داد که مجوز آن را گرفته بود. ایشان خودش در زمینه روزنامهنگاری تخصصی نداشت و طبیعتا میخواست کار را به کسی بسپارد که بتواند آن را درست هدایت کند. در آن زمان من در خوزستان درگیر ساخت فیلم مستندی درباره اسب اصیل خوزستان بودم. درواقع همانجا بود که با ایشان سنگ بنای مجله را ریختیم. مجلهای بود با عنوان «دنیای اسب» که سردبیری و مدیریت هنری آن تا شماره هفتم با من بود. بعد از آن چون درگیر کارهای پژوهشی و ساخت فیلم روی اسبهای بومی ایران و بازی چوگان شدم، به آنها گفتم در این مسیر به پول نمیرسید، ولی همیشه میتوانید به نقش مثبت اجتماعی خود افتخار کنید. آنها هم کار را ادامه دادند، اما به نقشهها و طرحهایی که من در نظر گرفته بودم خیلی پایبند نماندند. دوستان بیشتر درآمدزایی را مدنظر داشتند که خیلی با ذهنیت من تطابق نداشت.
با اینحال، در همان هفت شماره، اتفاقات خوبی افتاد، چون واقعا در این زمینه کمبود وجود داشت. اصرار من بر آموزش اصولی از پاپه و اساس بود. بنابراین سعی کردیم در تاسیس مدرسههای سوارکاری برای کودکان موثر باشیم. بر روی استفاده از روشهای علمی و تخصصی اسبداری در ایران خیلی تاکید داشتیم. بهعنوان مثال اکثر پرورشدهندگان بهخصوص در شهرستانها یا در روستاها، برنامه غذایی درستی برای اسبها، کرهها و مادیانهایشان نداشتند. برنامههای اصولی تغذیه اسب که ما در مجله چاپ میکردیم، مورد توجه قرار گرفت و میدیدم که عدهای از اسبداران آن مطالب را برداشتهاند و به داخل اسطبلها زدهاند تا طبق آن برنامهها جلو بروند. آنها بهروشنی میدیدند که چقدر رشد کرهها بهتر از قبل شده بودند. بدون تردید وقتی علمی برخورد میکردند، جواب هم میگرفتند و خوشحال بودند و هدف ما هم این بود. در مجموع، هم در بحث معرفی افراد تاثیرگذار در صنعت اسب، معرفی نژادهای مختلف اسبهای ایرانی و بحثهای گردشگری با اسب و هم در بحثهای علمی و تخصصی، اتفاقات خوبی رقم خورد.
چطور شد تصمیم گرفتید چنین کار بزرگی را انجام بدهید؟ چون جمعآوری و تدوین چنین کتابی واقعا کار طاقتفرسایی است. بهخصوص که قبل از این کتاب منبع کامل و جامعی درخصوص بازی چوگان در ایران وجود نداشت.
در شماره هفتم مجله دنیای اسب سال ١٣٨٤، من گزارشی تهیه کردم از نخستین بازی بینالمللی چوگان بانوان در ایران که باعث شد با آقای حمزه ایلخانیزاده، رئیس فدراسیون چوگان تماس بگیرم و مصاحبهای انجام شد. ایشان فردی بسیار منضبط، مصمم و ایراندوست است و مدیری است که با قواعد بینالمللی آشنایی کامل دارد و مهمتر از همه از چوگانبازان پیشکسوت است. در آن زمان ایشان ناراحت بودند و میگفتند که ما اصلا حمایت نمیشویم و خیلی خوب است که چنین گزارشی چاپ شده تا حداقل مردم و مسئولان با بازی چوگان آشنا شوند. در ملاقاتهای بعدی که با ایشان داشتم، متوجه شدم که در مسائل فرهنگی و هنری هم فرد صاحبنظری است. برای همین درخصوص روشهای جمعآوری و انتشار اطلاعات بازی چوگان آنچه را به نظرم میرسید با ایشان در میان گذاشتم. به ایشان گفتم شما روی جنبه ورزشیاش بسیار خوب کار کردهاید، اما در حوزه فرهنگی و تاریخی آن نیز باید کار شود، زیرا در بخش فرهنگی و تاریخی ما قدرت و تنوع بیشتری نسبت به رقبا داریم که این اطلاعات هم برای مخاطب داخلی جذاب است و هم برای مخاطبان خارجی. پیشنهاد دادم در صورت حمایت فدراسیون چوگان ما میتوانم در این زمینه همکاری مشترک داشته باشیم.
ایشان به سرعت پذیرفتند و همکاری ما آغاز شد. در نخستین گام پیشنهاد ساخت فیلم مستندی را دادم و مصاحبه با پیشکسوتان این حوزه را شروع کردم و بدین شکل فیلم مستند «گوی و چوگان» کلید خورد. همزمان با شروع ٦٣ دوره بازیهای بینالمللی چوگان در ایران مصاحبههای بسیار ارزشمندی را با اعضای هیأت رئیسه فدراسیونهای جهانی چوگان انجام دادم. فرصت مناسبی بود برای فیلم زیرا آقای ایلخانیزاده با اعتبار و مدیریت قویای که داشت توانسته بود چهرههای مهم جهانی را به ایران دعوت کند تا آنها علاوه بر دیدن زمینها و اسبها و بازیکنان چوگان ایران با عظمت فرهنگ و هنر و تاریخ ایران بیشتر آشنا شوند. تاثیر این کارهای مهم تا آنجا بود که پاتریک هرمس، رئیس پیشین فدراسیون جهانی چوگان گفت: بهنظر من رئیس فدراسیون جهانی چوگان باید یک ایرانی باشد. البته منظورش این بود که خود آقای ایلخانیزاده یا یک کسی در حد مدیریت و تخصص ایشان مناسب این پست مهم جهانی است.
تا امروز کتابی درباره «بازی چوگان» نوشته نشده. واقعا عجیب نیست؟ فکر کنم تنها یکی دو عنوان دیده باشم.
از زمانی که من شروع به این کار کردم، اصلا در این زمینه، هیچ کتابی نبود. نهتنها کتابی نبود، بلکه برخی معتقد بودند که ما در دوره هخامنشی، اشکانی و ساسانی سندی در مورد چوگان نداریم و برای من هنوز هم جای سوال است که این افراد با چه پشتوانه پژوهشی این سخنان را میگفتند یا مینوشتند. بسیاری از نوشتهها کپیبرداری از روی نوشتههای دیگران بود و اسناد تاریخی دقیق بررسی نشده بودند. مثلا کتاب خسرو ریدک را که منبعی بسیار مهم برای چوگان است و متعلق به دوره ساسانی است، کسی معرفی نکرده بود و حتی «کارنامه اردشیر بابکان» را که حکایت از چوگان بازی در دوره اشکانی و ساسانی دارد، کسی دقیق آنگونه که من ارایه دادم، ارایه نکرده بود. اینکه میگویید چرا عجیب است، دلایل زیادی دارد، اما بهنظر من علاوهبر پراکندگی منابع و نبود تحقیقات اساسی در این خصوص که کار را بسیار دشوار میکند، اصلا در ساختار کلی کشور برنامهای بر حمایت از پژوهش وجود ندارد. تازه در مواردی پرداختن به مسائل ملی و میهنی با اشکال همراه است.
این درحالی است که در ادبیات کلاسیک ما خصوصا شعرهای شاعران بزرگ اشارات زیادی درباره بازی چوگان وجود دارد...
بله. درخصوص خیلی از بازیها یا موضوعات دیگر اشارات زیاد است، اما نکته اصلی در جمعآوری و بررسی و تحلیل دقیق و بیرون کشیدن مفاهیم جدید در مورد آنهاست. کسی به این آثار مختلف از دریچه چوگان نپرداخته بود و آنها را جمعآوری نکرده بود. البته فقط بحث جمعآوری هم نیست، در بسیاری از موارد متنهای تحقیقی مهم تولید شده است، یعنی تحلیلهای مهمی از اطلاعات قبلی استنتاج شده که برای نخستینبار است که مطرح میشود و بسیاری از اطلاعات ثبت و ضبطشده طی ١٢سال تولید شد و خاطرات شفاهی و کدهای نامفهوم تبدیل به اطلاعات مهم و قابل اتکا شد. واقعا کار بسیار دشوار و وقتگیری بود.
باید مطالب پراکنده بعد از جمعآوری، دستهبندی و حذف و اضافه میشد و اسنادی را مدنظر میگرفتم که معتبر باشد. با خیلی از اساتید بزرگ مشورت کردم، یک روز در دانشگاه تهران به دیدن خانم دکتر ژاله آموزگار رفتم و در مورد موضوع تحقیقم با ایشان صحبت کردم، ایشان بعد از لحظهای سکوت گفتند سالهای خیلی قبل متنی کهن از دوره ساسانی را تدریس میکردند که در آن اشارهای هم به چوگان شده بود. خودشان زحمت کشیدند و رساله چاپ افست «خسرو قبادان و ریدک» را از کتابخانه دانشگاه تهران برای من گرفتند و آوردند. در پوست خود نمیگنجیدم. اصل متن به زبان پهلوی است و من دیدم این سند چقدر فوقالعاده است و هیچکسی به آن نپرداخته. ایشان سند بسیار مهمی را به بنده معرفی کردند. البته قبل انتشار کتاب گویوچوگان، چون جستهوگریخته اینسو و آنسو درباره تحقیقاتم حرف زدم یا کاتالوگهایی که با همکاری فدراسیون چوگان طراحی و چاپ کردم، فشرده این اطلاعات را ارایه دادم. الان خیلی از دوستان به این اسناد اشاره میکنند، اما مهم نیست. هدف ما این بود که ثابت کنیم چوگان ایرانی است و تردیدها را به یقین برسانیم. این بازی هدیه دایمی ملت ایران به جهانیان است.
چطور شد که انتشارات کتابسرا را برای چاپ این کتاب انتخاب کردید؟
انتشارات کتابسرا پیشنهاد آقای ایلخانیزاده بود. ایشان در جشن عروسی پسرش با آقای سمیعی آشنا میشود و از کتاب «گوی و چوگان» صحبت به میان میآید و ظاهرا آقای سمیعی اظهار تمایل میکند که کتاب را ایشان چاپ کند. آقای سمیعی هم با من تماس گرفت و من هم رفتم دیدن ایشان و با دیدن کتاب بسیار خوشحال شد و قرارهای بعدی را گذاشتیم. ایشان هم فردی است که ظرفیتهای یک ناشر حرفهای را دارد. در این حوزه تجربه کافی دارد و دوست داشتند این کتاب به بهترین شکل ممکن چاپ و عرضه شود. برای من مهم این بود که کتاب به شکلی چاپ شود که در سطح بینالمللی قابلعرضه باشد و تا جایی که برای ما امکان داشت و ظرفیتها اجازه داد تلاش کردیم. دوست داشتم کتاب در شأن بزرگی و عظمت تاریخ ایران و گستردگی و زیبایی بازی چوگان در ایران باشد، بنابراین طراحی کتاب را چند بار عوض کردم تا به نقطه موردنظرم نزدیک شد. مثلا در فهرست مطالب کتاب شماره صفحات را در سمت راست عنوان گذاشتم و برای نخستین بار است که از این ساختار در فهرست استفاده میشود، دلیل آن هم این است که سرعت یافتن مطالب کتاب را برای خواننده بیشتر و راحتتر میکند. این کتاب بههیچوجه مخاطب را خسته نمیکند، چون مملو از عکسها و تصاویر زیبا و کمنظیری است که با دقت بسیار انتخاب شدهاند. در ساختار کتاب از رنگهای شاد و پرتحرک استفاده کردم و رنگ فیروزهای، رنگ اصلی در کتاب است. در شروع هر بخش از دورههای مختلف تاریخ ایران فشردهای از تاریخ آن دوره را اضافه کردم که فرزندان ایران عزیز بیشتر به گذشته و داشتههای پرافتخار فرهنگی خود ببالند و بیاموزند.
انتشارات کتابسرا از ناشران قدیمی است که قریب به سه دهه در حوزه کتاب کار کرده. آثار معتبری ازجمله «یادداشتهای عَلَم» را هم چاپ کرده. همینطور آثار تاریخی و ادبی دیگر را. سرمایهگذاری روی این اثر هم قابلتوجه است.
بله. البته سرمایه کتاب را خودمان تهیه کردیم و دقیقتر بگویم تمام هزینههای مربوط به کتاب را آقای ایلخانیزاده پرداخت کردند. ایشان به هیچوجه به برگشت سرمایه این کتاب چشمداشتی نداشتند و برای حمایت از بازی چوگان بیشتر تیراژ این کتاب، بهطور رایگان به افراد موثر و مراکز مهم فرهنگی داخلی و بینالمللی اهدا شد. وطندوستی و انرژی مثبت آقای سمیعی و همکاران ایشان باعث شد گام آخر این هدف بزرگ صحیح برداشته شود. همانطور که میدانید امروز وضع نشر کتاب خوب نیست. مردم کمتر کتاب میخوانند. در این وضع نامناسب کم هستند کسانی که بتوانند یا بخواهند در مسائل فرهنگی سرمایهگذاری کنند. بیشتر هدفها به سمت درآمدزایی است. در مجموع میخواهم بگویم با تلاش جمعی همه فرهنگدوستان این هدف میسر شد و کتاب «گوی و چوگان» به چاپ رسید.
با توجه به اینکه کتاب تازه منتشر شده هنوز خیلی زود است که از نتیجه کار صحبت کنیم، اما در همین چندماه استقبال از این کتاب چگونه بوده؟
استقبال از طرف عموم مردم خیلی زیاد و مثبت بوده و هست، واکنشهای مثبت آن به قدری است که خستگی را از تن من بیرون کرد. بهخصوص از طرف خانواده بزرگ چوگان، اساتید محترم دانشگاه و پژوهشگران محترم که کتاب را مورد تایید قرار دادند. کتاب برای اعضای محترم شورایعالی انقلاب فرهنگی، دفاتر فرهنگی وزارت امور خارجه و فدراسیون جهانی چوگان ارسال شد و واکنشهای بسیار مثبتی دربرداشت.
برنامه آینده شما درخصوص بازی چوگان چیست؟
تکمیل و ارایه فیلم مستند چندین قسمتی گوی و چوگان که سالهاست روی آن کار کردم، راهاندازی موزه چوگان، چاپ کتابهای بعدی درخصوص چوگان و کمک به ایجاد انجمن چوگان ایران.
- 18
- 4