به گزارش فارس، بیشتر افراد تمایل دارند که در زندگی به موفقیت دست پیدا کنند. آنها برای خود اهدافی را معین میکنند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند، اما سؤالی که میتوان در این زمینه مطرح کرد، این است که اصلاً موفقیت چیست؟ اینکه موفقیت در اذهان مردم معنای متفاوتی دارد، یکی موفقیت را رسیدن به ثروت، دیگری رسیدن به آرامش یا رسیدن به فلان درجه علمی میداند، در این میان کتابهای مختلفی برای راهنمایی و خطدهی به عموم جامعه برای رسیدن سریعتر و آسان به این مرحله در بازار نشر وجود دارد، در میزگردی که در خبرگزاری فارس به عنوان «چرایی اقبال به کتابهای موفقیت» با حضور علیرضا احمدیان مدیرکل برنامهریزی و ارزشیابی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و زهرا هدهدی کارشناس روانشناس بالینی و درمانگر برگزار شد به علل این گرایش پرداخته شد.
احمدیان معتقد است که باید هنر، فرهنگ، موسیقی، ادبیات و سایر زیرساختهای فرهنگی کشورمان را به گفتمانهایی برای زیرساختهای دانش مشاوره و رواندرمانی استفاده کرد تا بتوان به عنوان الگوی اسلامی ایرانی در کشور و حتی جهان عرضه کرد، هدهدی با باین اینکه باید آموزش این مفاهیم و بومیسازی موفقیت در سنین کودکی آغاز شود، پیشنهاد میدهد: گام اول این است که چهرهها و الگوهای سدههای قبل در نظر بچههای امروزی محترم و ارزشمند جلوه کنند. والدین، معلمین و تمام افرادی که سرمشق کودک به حساب میآیند، ضمن ارائه مستمر این الگوها، باید آنها، و بهتر بگوییم اعمال و اندیشههای آنها را بزرگ شمرده و به آن اعتبار دهند.
مشروح میزگرد «چرایی اقبال به کتابهای موفقیت» را در ادامه بخوانید:
نیاز به نیل به کمال که یک نیاز الهی و مقدس در وجود و نهاد انسان است
*کتابهای موفقیت یا رسیدن به آرامش یا راههای کسب ثروت، اینها چه مبانیای را ترویج میکنند و روی چه نقاط ضعفی دست میگذارد؟ غرب خودش به بنبست اخلاقی رسیده و معنویتهای کاذب را ترویج میکند، میتواند نسخه موفقیت و آرامش را برای جامعه ما به ارمغان بیاورد، شما علل گرایش به این موضوع را در چه میبینید؟
-احمدیان: واقعیتی که وجود دارد این است که انسان نیازهایی دارد و در سلسلهای از نیازها و انگیزههای آن، انگیزه و نیاز به موفقیت، رشد و کمال و بهسازی زندگی از یک نقطه به نقطه دیگر جزء این ساختار وجودی و این برنامه رشد بشری است؛ پس یک نیاز واقعی وجود دارد و آن هم نیاز به نیل به کمال که یک نیاز الهی و مقدس در وجود و نهاد انسان است که دوست دارد همواره مسیر پیشرفت و رشد را طی کند. اما اینکه چرا اینقدر این بازار داغ است و چرا در این بازار داغ اجناس و مصالح غیراستانداردی توزیع میشود؟ یک موضوع دیگری است که باید توضیح بدهم.
نیازی که در درون لایههای روانی و ذات انسان وجود دارد که آن نیاز، نیاز دستیابی به موفقیت، کامیابی و توفیق است، درباره این روایتها و نقل احادیث خیلی زیادی قابل استناد است، آیات کلام الله مجید همواره انسان را در مسیر رشد و کمال دیده است. پس یک واقعیت و یک نیازی وجود دارد، اما یک پاسخ استانداردی برای این موضوع وجود ندارد، شما میبینید افراد در جامعه استرسهای متنوع و تنشهای خیلی زیادی دارند، حتی نسبت به گذشته به دلیل رشد رسانههای اجتماعی و رسانههای جمعی، انعکاس عدم توفیق خودشان را بیشتر مییابند، به عنوان مثال «المومن مرآة المومن»، یک بخشی از آن رسانهها آینه ما شدند و بخشی از این حلقه به عنوان واسط عمل میکنند، پس افراد رصد میکنند و میبینند موفق نیستند، میبینند مطابق سبک زندگی مرفه و حتی گاهی اوقات رفاهزده برخی افراد موفق نیستند یا در مسائل مالی کامیابیها و چیزهای دیگری که به خودشان برمیگردد، در خودشان نمیبینند، همین انگیزه باعث میشود به سمت مشاورههایی بروند یا وارد یکسری گروههایی شوند که این بازخوردها را بگیرند تا یک بخشی از راههای تأمین این نیاز دست یابند.
در نیاز جوشیده شده و به جوشش درآمده!
در واقع این جوشش و این خروش درونی افراد برای دستیابی به کمال و مواردی این شکل، معطوف به موضوع کتابها، مجلات و رسانههای مکتوب است، کتابهایی که شاید به طور کاذب رشد کردند و به توفیق مالی دارند میرسند و بعضی از آنها در مقابل بعضی از زیرساختهای فکری ما بعضاً شاید به ۱۰۰ نسخه، ۲۰ نسخه، ۲۰۰ نسخه هم در طول چند سال فروش نکنند، اینها به تجدیدچاپهای چند ۱۰ بارهای رسیدند، کسانی که آشنا به حرفه نشر و انتشارات هستند این نکته را بسیار درک میکنند که این همه پرتیراژی در کجا نهفته است؟ در نیاز جوشیده شده و به جوشش درآمده!
اما اینطور هم نیست که فقط آنها مقصر باشند، چون آنها یک موضوع آلترناتیو هستند؛ یعنی یک موضوع موجودند، مانند اینکه شما دنبال یک نیاز و برآورده شدن یک موضوع هستید و آب گوارا پیدا نمیکنید، مجبور و لاجرم از یک آب نامطبوع و یک فضای نامطبوع باید استفاده کنید؛ لذا این موارد وجود دارد و من اعتقاد دارم در حالی که ما اگر براساس الگوی پیشرفت و موفقیت و خوشبختی ایرانی ـ اسلامی اینها طراحی نکنیم، این منظومهها را مورد نشر و طراحی قرار ندهیم و به جامعه عرضه نکنیم، بازار کاذب این کتابها و این موارد که بعضاً هم افراد سالم و شاخصی اینها را ننوشتند و خود آنها افراد شاید به نوعی میشود گفت، افراد ناموفقی بودند، دست به این اظهارنظر و ارائه نظریات اشتباه کردند و این بازار گرم و حتی داغ باشد و این تدبیر ماست!
متأسفانه در این زمینه شیوه نامه و مدل نداریم
ما باید بعد از سالها که از انقلاب اسلامی میگذرد در مورد برخی موضوعات دارای یک الگوهای برجستهای باشیم، نه تنها برای کشور خودمان بلکه باید برای سایر کشورها الگو میداشتیم، یکی از آنها اوقات فراغت است، یکی از آنها خوشبختی است، یکی از آنها شادی و حتی سرگرمی است که ما باید براساس یک الگوی ایرانی ـ اسلامی استاندارد اینها را تبیین کنیم و آنها را براساس یک نگاه بومی که منطبق با فرهنگ اصیل ایرانی ـ اسلامی است عرضه کنیم و اگر این اتفاق نیافتد، همچنان آن بخشها موفق هستند و باید هم موفق باشند، چون یک نیازی وجود دارد و یک پاسخی، حالا اگر ما آن مدل اصلاح شده، بهینه و مطلوب را ارائه نکنیم، مطئمناً در این منظومه جایی نخواهیم داشت، اما متأسفانه در این زمینه شیوه نامه و مدل نداریم.
-هدهدی: فکر می¬کنم یکی از دلایل اصلی اقبال به این دست از کتابها، این است که نهادها و سازمان¬های رسمی نتوانستهاند پاسخگوی حجم وسیع مشکلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی باشند و مردم تصمیم گرفته اند از راه¬های شخصی¬تری مسائل خودشان را حل کنند. به همین خاطر به این کتابها روی آورده اند و آنها را می-خرند.
از طرف دیگر، باوری شایع در جامعه ما هست مبنی بر اینکه افراد، محصولات و حتی مارکهای غیرایرانی اعتبار بیشتری دارند؛ اگر ما نمونه مشابه را هم در داخل داشته باشیم، کمتر به آن تمایل نشان داده میشود و در مقایسه با نمونه خارجی آن حد از اعتبار و ارزش را ندارد.
فرهنگسازی در این زمینه ضعیف بوده است
به هر حال مشکل فرهنگی است و فرهنگسازی در این زمینه ضعیف بوده است. از طرفی ما آلترناتیو نداریم. در کشورهای دیگر، الگوهای موفق را شناسایی میکنند، یک تیم متشکل از متخصصین و روانشناسان اجتماعی تشکیل میشود، عوامل مؤثر بر موفقیت استخراج میشود و آن را در قالب مدلهای نظری و آکادمیک ارائه میدهند. سپس، نویسندگان آشنا با افکار عمومی و رسانه، با تکنیکهای خاصی از پژوهشهای انجام شده بهره گرفته و متناسب با سن، جنس، سلیقه و سطح سواد و آگاهی مخاطب عام، کتابهایی که آنها را تحت عنوان «روانشناسی عامهپسند» میشناسیم، تدوین و به جامعه تزریق میکنند.
عمیقترین مهندسی روانی کتابهای موفقیت/انسان در تلاش برای بهتر کردن وضعیتش است
*این کتابها با چه مفاهیم و کلیدواژههایی در اذهان مردم کار میکنند؟
-احمدیان: عمیقترین مهندسی روانی که کتابهای موفقیت در ذهن مخاطب و جامعه میکنند، اصل پاسخگویی به آرزوها و نیازهای فوری افراد است، مانند یک چراغ جادو که سر برون آورده و میتواند یک شبه، صد روزه، سی هفته حتی کمتر یا بیشتر، نیازهای سالیانه سال و براساس عقدهها، تلخیها، ناکامیها و شکستها یک مرهم و التیامبخشی را طراحی کند که این زخم را به سرعت و خیلی سریع التیام دهد! لذا مبنای آنها یک التیامبخشی فوری و آنی بر زخمها، تنشها، نگرانیها، آلام، رنجها، آرزوها و شکست در مسیرهای مختلف زندگی است که به نوعی یک فرمول، یک التیام یا یک عنوانی در این کتاب نهفته است که گرایش را افراد بالاتر میبرد. اتفاقاً یک نکته جالبی در عرصه نشر وجود دارد که هر وقت مردم گرفتارند و رکود جدی در جامعه بیشتر است، رکود اجتماعی، اقتصادی و ناکامیها زیاد میشود، کتابهای موفقیت خیلی بیشتر فروش میکنند؛ یعنی در زمانی که تمام کتابهای دیگر هم راکد است و اقتصاد کتاب به نوعی خیلی خوب نیست، این کتابها بیشتر فروش میکند. نکته ظریفی در این نهفته است که نشان میدهد «لَیسَ للانسانِ الّا ماسَعی» و انسان در تلاش برای بهتر کردن وضعیتش است و یکی از این راهها، کتاب است.
پارهای از مسائل با همه تفاوتهای فرهنگی مشترک است
*این کتابها دست روی موضوعاتی میگذارد که مطابق فرهنگ و دین ما نیست و جوان امروز هم خیلی راحت این مسائل را قبول میکند، مگر میشود از طریق جامعه مادیگرا به اوج کمال و موفقیت رسید؟!
-هدهدی: خیلی قائل به این مرزبندیها نیستم. در دنیایی زندگی میکنیم که روز به روز، بلکه لحظه به لحظه، به سمت جهانی شدن و پیشرفت تکنولوژی پیش میرود. جلوی این ضرباهنگ سریع پیشرفت را نمیتوان گرفت و جامعه ما هم مستثنی و جزیرهای جدا و دورافتاده نیست. به نظر میرسد پارهای از مسائل با همه تفاوتهای فرهنگی مشترک است، شاید به همین خاطر باشد که آن کتابهایی که برای آن فرهنگ و مردمانش نوشته میشود، اتفاقاً اینجا پرفروش میشود. پرسش اصلی این است که ما برای جوان جستجوگر جامعه خود چه کردهایم؟ با تخطئه کردن تجربههای دیگری راه به جایی نمیبریم؛ ما که مدعی معنویت هستیم، چه چیز به تجربههای مادی آنها اضافه کردهایم؟
دانش تئوریک ما درباره موفقیت خیلی کم است
*خب! اگر درست است چرا ما استفاده بهینه نکنیم؟!
-هدهدی: مردم دارند استفاده خودشان را میکنند و این کتابها تأثیرات خودشان را چه مثبت و چه منفی میگذارد. ما چقدر از ظرفیتهای رسانه برای معرفی نمونههای موفق داخلی استفاده میکنیم؟ نویسندگان چقدر سراغ این افراد میروند؟ متخصصین حوزههای مختلف در گسترش دانش مربوط به موفقیت چه کردهاند؟ سالانه کارآفرینان برتر در کشور ما معرفی میشوند، ولی چه کسی سراغ آنها میرود تا روشن شود سهم عوامل مادی و معنوی در موفقیت آنها چقدر بوده است؟ چه کار مدونی انجام میشود؟ کار آکادمیک و دانشگاهی یعنی ایجاد یک پشتوانه قوی که بتوان با بهرهگیری از آن کتاب، فیلم، سخنرانیهای هدفمند و دهها اثر محتوایی دیگر که برای مخاطب عام جذاب باشد، تولید کرد. به نظر میرسد دانش تئوریک ما درباره موفقیت خیلی کم است و جا دارد روی آن کار شود. استفاده از ظرفیت رسانههای فراگیر هم نکته مهمی است؛ افراد موفق یا جایی در رسانه ندارند یا اگر هم حضور پیدا میکنند از آنها سؤالهای دمدستی و پیش پا افتاده میشود و تعداد برنامههای اصولی و هدفمند انگشتشمار است.
متأسفانه یک نوع شیادی تلقی میشود
*خب! عینیتر پاسخ دهید، به طور مثال میشود در ۱۰۰ روز پولدار شد؟
-احمدیان: هم میشود و هم نمیشود، هر چیزی ممکن است، بله! حتی در کمتر از این هم آدم میتواند به این موفقیتها برسد، اما این چیزهایی که در عناوین این کتابها آمده آیا واقعیت دارد؟ یک بازارگرمی است؟ مسلماً یک بازارگرمی است، یک استفاده از زخمها، عقدهها و تنشهای افراد برای اینکه اینها را تحریک کنند و افراد به سمت این کتابها گرایش پیدا کنند، واقعاً نمیشود و نگوییم به طور ۱۰۰ درصد کذب، اما به احتمال زیادی عناوین و سرفصل این کتابها با این همه اغواکنندگی که در ۳۰ روز میلیارد شوید، در سه هفته خوشبخت شوید، در ۱۰ روز راه صد ساله را بروید، چیزهایی است که مصداق ندارد و متأسفانه یک نوع شیادی تلقی میشود. اما تا زمانی که ما براساس الگوهای استاندارد با زبانی ساده، راحت، به دور از تکلف، عملی و اجرایی با متون، کتب و دانشی در این زمینه ارائه نکنیم، اینها به کار خودشان ادامه خواهند داد، چون یکی از مهمترین بخشهای موفقیت این کتابهای کاذب موفقیت، اصل سادهسازی و راحتی با مخاطب است، اینها گاهاً آن قدر ظریف، دقیق و راحت با مراجعه به عنوان و متن این کتاب رابطه برقرار میکنند که لاجرم اصلاً برخی افرادی که این کتابها را تهیه میکنند، میگویند ما وقتی میبینیم راهی جز خرید این کتابها نداریم! چون به قدری زینت کاذب به آنها داده شده که جذاب هستند.
لزوم طراحی یک نظام و مهندسی موفقیت بومی
اینها نکات مهمی است که ما باید در کشور، یک نظام و مهندسی موفقیت برای بحث پیروزی و خوشبختی یک بسته جامع، مانع و دارای فهم عمومی طراحی کنیم و اگر طراحی نکنیم همچنان این کانالهای زرد، کتابهای زرد، مجلات زرد که نه تنها فقط زرد هستند، بلکه حتی ممکن است هدفهای واقعی را هم از ما دور کنند، رواج خواهند داشت و جامعه به آنها اقبال نشان میدهد. ما خیلی تا رسیدن به آن نقطه فاصله داریم که بخواهیم جایگزینی برای این کتابهای به اصطلاح زرد از نظر محتوا و سبز از نظر فروش- که واقعاً خیلی پرفروش هستند، کتابی صد بار تجدیدچاپ شده است این خیلی عدد بزرگ و مهمی است که صد بار تجدید چاپ عدد کمی نیست- در نظر بگیریم، بنابراین باید یک تدبیری برای آن کرد.
-هدهدی: دفاع بزرگ ناشران این است که مردم این دست از کتابها را میخرند.
-احمدیان: به هر حال مقایسه کتاب موفقیت با مواد مخدر و اعتیاد قابل قیاس نیست و قیاس معالفارق است، اینها را هم کم کنیم، من فکر میکنم آسیبها بیشتر خواهد شد، یعنی اگر زیرساخت نباشد و این ناشران را بخواهیم محدود کنیم، اصلاً خیلی اوضاع بدتر خواهد شد.
آنها در نیازسنجی، ذائقهشناسی و رصد خلاءهای موجود موفق عمل کردهاند
*به طور مثال در یکی از کتابها مطرح شده است که بیماریتان خوب شود، میتوانید از فلان نور استفاده کنید یا اگر میخواهید مشکلتان حل شود و پولدار شوید، روزی چند سطر به فرشته دوستتان بنویسید تا مشکل شما را حل کند، این یعنی بازی با اعتقادات و باورهای مردم و رواج شرکپرستی؟
-هدهدی: اینها بعضاً تکنیکهای خاص در روانشناسی است که پشتوانه پژوهشی دارد. بر میگردم به نکاتی که پیشتر از این بیان شد. آنها برای موضوعاتی که نزد عوام از جذابیت و کشش بالایی برخوردار است از پشتوانههای قوی نظری بهره میبرند. مثلاً میگردند تکنیکهای روانشناسی مرتبط با موضوع را پیدا میکنند و به عنوان کتابهای پر زرق و برق که به زبان مخاطب عام و با قلم گیرا و قابل فهم نوشته شده، منتشر میکنند و طبیعی است که با اقبال ـ چه داخلی و چه خارجی ـ مواجه میشود. اغواکننده است و نمیتوانیم این را منکر شویم. آنها در نیازسنجی، ذائقهشناسی و رصد خلاءهای موجود موفق عمل کردهاند.
*شاید دیدگاه مخالف هم بگویند شما که خودتان انواع و اقسام فالها،علم رمل و جفر دارید؟!
-هدهدی: اینها در مجلات زرد و حتی بعضی از کتب موجود است؛ به یاد دارم که بعضی از مجلات خانواده تا چند سال پیش طالعبینی هفتگی یا ماهانه داشتند که البته الان گویا برداشته شده. ذات بشر این چیزها را میپسندد، راههای فوری و آسان که بتواند او را بیدردسر و بیبازگشت به فتح و گشایش برساند؛ حال میخواهد ساخته و پرداخته سودجویان داخلی باشد یا خارجی. اما، ارائه تجربههای مربوط به مقوله موفقیت متفاوت است. بحث ما بر سر روشهای اثربخشی است که در جوامع دیگر به کار گرفته میشود و حتی برای جوامع دیگر خوراک تهیه میکنند و ما در داخل مابهازایی برای آن ارائه نکردهایم.
*شما اشاره کردید که ما نیازمندیم الگوی موفقیت را طراح کنیم.
-احمدیان: الگوی موفقیت براساس فرهنگ غنی ایرانی ـ اسلامی.
موفقیت، خوشبختی، دستیابی به کامیابی جزء حقوق بشر است
*نزدیک ۴۰ سال است که از انقلاب میگذرد، اما هنوز در این زمینه خلاء وجود دارد، شما فکر میکنید ملاکهای این الگوی موفقیت چیست و اینکه بخواهیم چند عنوان برای آن احصاء کنید چه عناوینی را ذکر میکنید و اینکه تصور نمیکنید یکی از مشکلات ما این نیست که الگوی موفقیتی را ما در رسانهها ترویج دادیم که لاجرم منتج به این کتابها میشود، یعنی الگوی موفقیتی که ما ترویج دادیم انسان برژوایی است که وضع زندگیاش عالی و مرفه است که از قضا دونالد ترامپ است، یعنی کتابهای ترامپ که پرفروش میشود، به این علت است که انسان موفقی است!
-احمدیان: چند منبع برای ترسیم این الگوی موفق میتواند وجود داشته باشد، یک آن چیزی که از منابع فرهنگ غنی ایرانی ـ اسلامی قابل استخراج است، مثلاً قرآن کریم، نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه و بسیاری از کتابهایی که علما و دانشمندان برجسته ما در سالهای اخیر نوشتند، مانند کتابهای علامه طباطبایی، مرحوم شهید مطهری، بنابراین بسیاری از این زیرساختها میتواند یکی از منابع باشد، به گونهای که به دلیل تفکر شیعی و تفکر دینی که داریم میتوان از ظرفیتهای درست، ارزشمند و برجسته سایر فرهنگها هم به صورت متناسب استفاده کنیم، چون ما دیدگاه معقول و منقول را داریم، دیدگاه منقول یعنی از داشتههای دینی و فرهنگ ایرانی ـ اسلامی استفاده کردن و دیدگاههای معقول یعنی آن چیزی که عقل حکم میکند و سایر عقلا و حکما که خارج از فرهنگ ما هستند هم به آن دست پیدا کردند.
امروز اگر هر کسی بخواهد خارج از آن چیزی که شیوهنامه دینی ما است که منقول و معقول است عمل کند باز هم شکست میخورد، اگر فرمولی وجود داشته باشد باید به این دو موضوع توجه کند که موضوع منقول و معقول طراحی شود. پس از این منابع میتوانیم به نحو احسن استفاده کنیم و آن چیزی که به ذهنم میرسد این است که واقعاً بحث موفقیت، خوشبختی، دستیابی به کامیابی جزء حقوق بشر است، یعنی هر انسانی، جزء حقوقش است که بخواهد در مورد خوشبختیاش، برای شادیاش، برای توفیق و کامیابیاش و برای دستیابی به کمالش بتواند از منابعی استفاده کند، حالا کتاب است، مجله است، دیدن یک برنامه است، استفاده از کلاسهایی است، اما واقعاً با چه فرمولی و با چه تدبیری باید این موضوع مهندسی شود، در جامعه که این قدر تکثر و تعدد آرا رخنه کرده است، برخی خرافات و نگاههایی که بیمارگونه است، در این حیطه پالایش شود و ما بتوانیم به یک الگوی شایسته موفقیت براساس یک نظام سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی دست پیدا کنیم.
مثنوی معنوی محتوای شایستهای برای مهندسی موفقیت براساس یک نظام ایرانی ـ اسلامی است
* آن پارامترها چیست؟
-احمدیان: مدل ایرانی ـ اسلامی شادی چه چیزی است؟ مدل ایران ـ اسلامی موفقیت چه مؤلفههایی دارد؟ یا مؤلفهها فقط مادی است یا معنوی؟ یا مؤلفههای دیگری هم میتواند باشد؟ در این نظام موفقیت براساس الگوهای ایرانی ـ اسلامی اصلاً فرد ثروت هم نداشته باشد نمیتواند خوشبخت و موفق باشد؟ فقط باید سبد خوشبختی و موفقیت در سبد اقتصادی و مالی تجلی پیدا کند؟ اینها محل مناقشه است، برخی نگاههای غربی و مادیگرا اعتقاد دارند حتماً مؤلفه بزرگی از خوشبختی موفقیت مالی و اقتصادی است، در حالی که ما میبینیم یکی از الگوها و پارامترهای خوبی که میتواند استفاده شود بحث عرفانهای اسلامی و ایرانی است که مثلاً از نگاه مولانا، از نگاه عرفای برجسته ما قابل استنباط و استفاده است، اینها مغفول مانده، در حالی که خیلی حرف برای گفتن داریم، همین مثنوی معنوی ما میتواند خوراکی برای موفقیت، یک زیرساخت و یک محتوای شایستهای برای مهندسی، تعیین و تبیین موفقیت براساس یک نظام ایرانی ـ اسلامی باشد.
* چرا تا الان نبوده؟
-احمدیان: برای اینکه «دل سالها طلب جام جم میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد»، برای اینکه در دهههای گذشته و در زمانهایی که ما تحت استعمار بیگانگان بودیم یک نوع حقارت فرهنگی به ما تحمیل شده است، متأسفانه با بیکفایتی شاهانی مانند شاهان قاجار و نظامهای وابسته شاهنشاهی و غیرمستقل همواره از این زیرساختها و این دانش عظیمی که در درون فرهنگ ایرانی ـ اسلامی وجود دارد، غافل شدیم، نظام بسیار برجستهای برای تربیت فرزندان در درون گلستان و بوستان سعدی نهفته است، یک نظام عرفانی برای موفقیت و آرامش خیلی عظیمی در درون مثنوی معنوی نهفته است که همه اینها با الگوهای دینی ما هم آمیخته است، این افرادی نهایی که از آنها نام بردم برخاسته از نظام دینی هستند.
از آن طرف اگر به تجربههای سیال روانی و عاطفی نیاز داشته باشیم میبینیم در درون حافظ و خیلی از ساختارهای ادبی ادبیات غنی ما نهفته است، اینها همه زیرساختهایی است که قابل استفاده است، اما نتوانستیم اینها را تبدیل به گفتمانهای اجتماعی سهلالوصول کنیم، نتوانستیم اینها را تبدیل به یک موضوعات مورد پسند عام کنیم که با هر میزان ضریب هوشی و توانایی پردازش ذهنی بتوانند اینها را بپرورانند، بتوانند به آنها دست پیدا کنند و آنها را در زندگی به کار ببندند، یک مقدار نتوانستیم این ساختارها و دستاوردها را بیاییم پیاده کنیم. از آن طرف فرهنگ بیگانه توانسته هم از فرهنگ ما و هم از آنچه از محتوای فرهنگی خودش است استفاده کند و اینها را تبدیل به یکسری گفتمانهایی کند و به یک شیوه دیگری به خورد جامعه دهد، جامعه هم، چون مدلی در این خصوص ندارد مجبور است که از این خوراک یا خنثی یا حتی به نوعی غیرمفید استفاده کند، زیرا جایگزین دیگری برای آن وجود ندارد.
کاربست ادبیات فارسی در رواندرمانی
*این مدل را چه کسی باید بسازد، دستگاه آکادمیک باید بسازد، آیا نهادهای آکادمیک ما هم این را قبول دارند؟ اگر قبول دارند چرا وضعیت ما این است؟
-احمدیان: من دهها کتاب لاتین را در سالهای اخیر دیدم که آمدند از کاربست ادبیات فارسی در رواندرمانی، در مشاوره و روانشناسی استفاده کردند، این کتابها موجود است و ترجمه هم نشده است، حتی در سازمان بهداشت جهانی که چند سال گذشته هم یک ایرانی به نام پرفسور احمد محیط مدیر گروهی به نام ادبیات و روانپزشکی بود، خیلی مهم است، در سازمان بهداشت جهانی این گروه تأسیس شد و کار آن استفاده و مطالعه از فرهنگ و ادبیات در رواندرمانی مشاوره و روانشناسی بود، ادبیات ملل و به خصوص ادبیات ما که در این زمینه غنی است، چون در این زمینه من اعتقاد دارم ما در فناوریها خیلی مدرن نیستیم، ما در خیلی از زیرساختهای جهانی حرف اول را نمیتوانیم بزنیم، اما در بحث ادبیات جزء سه ملت پیشرو و غنی در حوزه ادبیات هستیم، ادبیات خیلی مهم است، برخلاف تصوری که امروز فکر میکنیم ادبیات یک موضوع دمدستی شده است، اینطوری نیست، ادبیات منجر به روان ما میشود، یعنی ادبیات است که روان ما را میسازد و روان ما را مهندسی میکند.
لذا میخواهم بگویم این زیرساختها وجود دارد و ما باید کرسیهایی را راهاندازی کنیم و کرسیهای نظریهپردازی که بتواند در این راستا حرکت و تدبیر کند و بتوانیم مثلاً یک کرسی برای استفاده از ادبیات در روانشناسی مشاوره و رواندرمانی یا یک کرسی برای استفاده از تمدن و فرهنگ بومی ایجاد شود، ما خیلی خردهفرهنگهایی داریم، در آنها مراودهها و رفتارهای جالبی وجود دارد که خودش میتواند رواندرمانگرانه و قابل استفاده باشد، موسیقیهایی محلی یا ملی داریم که اینها میتواند یک نقشه راهی برای آرامشبخشی باشد، در حالی که ما نتوانستیم اینها را به خوبی به جامعه ارائه کنیم و جامعه راه استفاده از مدلهای دیگری را در پیش گرفته است، در حالی که خیلی مقدس و ارزشمند هستند و ما باید هنر، فرهنگ، موسیقی، ادبیات و سایر زیرساختهای فرهنگیمان را به گفتمانهایی برای زیرساختهای دانش مشاوره و رواندرمانی استفاده کنیم که واقعاً غنی و ارزشمند است.
-هدهدی: این موضوع، یک مسأله حل نشده در روانشناسی در داخل کشور است. چیزی که امروزه به عنوان روانشناسی از آن یاد میکنیم و از غرب آمده و وارداتی است، یک علم تجربی است مانند همه علوم تجربی دیگر نظیر فیزیک، شیمی، زیستشناسی و ... تعدادی از روانشناسان داخلی پیرو همین نگرش هستند و سعی میکنند از روشهایی که کاملاً هدفمند است، در محیطهای آزمایشگاهی آزمایش شده و نتایج عینی و متقن دارد، استفاده کنند. اما شخصاً بهرهگیری صرف از این روشها را کافی نمیدانم، چون فکر میکنم وقتی شما در مقام روانشناس و مشاور قرار میگیرید و آدمها برای حل مشکلات و کاهش رنج و آلامشان به شما مراجعه میکنند، شما با «انسان» سروکار دارید و هر آنچه که مربوط به او میشود؛ بنابراین از روشهای تجربی گرفته تا عرفان، دین، جامعهشناسی، ادبیات، هنر و ... حوزه عملکرد شما برای حل مسأله و تأثیرگذاری بر افراد میشود. به نظرم موضوعی که اشاره کردید مربوط به نگرش شخصی روانشناسان میشود.
*الان این در سیستم ما وجود ندارد؟
-هدهدی: خیر! نگاه، بیشتر نگاه علمی است.
یک حلقه مفقوده استراتژیکی در کشور وجود دارد
*آیا در آن سیستم یعنی کسانی که وارد جامعه میشوند به عنوان متخصص، وجود دارد؟
-هدهدی: اساتید و متخصصینی که در دانشگاه و مؤسسات آموزش عالی هستند علم روانشناسی را به دانشجویانشان یاد میدهند. این آموزش برای «روانشناس شدن» درست است، لازم است، اما کافی نیست. تجربه نشان داده است که آدمها برای رویارویی با واقعیت و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات در زندگی شخصی، به چیزی فراتر و عالیتر نیاز دارند.
*یعنی ناقص است.
-هدهدی: هیچ چیز در دنیا کامل نیست. در قرآن کریم آیهای هست که در انتهای آن خداوند خطاب به پیامبر (ص) میفرماید: «و قل رب زدنی علماً»؛ خدایا بر علم من بیفزای. به نظرم از این سخن بر میآید که برای علم هیچ پایانی وجود ندارد و هر شناختی، مبنا و پایهای است برای شناختهای بعدی و فهم بیشتر و عمیقتر و تازهتر.
*چرا تغییر نکرده است؟
-احمدیان: یک حلقه مفقوده استراتژیکی در کشور داریم، آن هم توان و ظرفیت سادهسازی دانش و علم و کاربردی کردن آن است، نظام آموزش عالی ما در حوزه آموزشهای نظری خیلی فربه و یا چاق است، خیلی گسترده است، ما چقدر دانشگاه داریم، چقدر زیرساختهای علمی داریم، اما در حوزه کاربرد که میآییم دچار مشکل هستیم و این یک حفره است که به نظر من باید حتی نشستها و برنامهها و آسیبشناسیهای خیلی گستردهای اتفاق بیفتد که چرا توان نداریم از دانش محض به دانش کاربردی برسیم؟
نیاز به یک الگوی ساده شده و کاربردپذیر داریم
در آمریکا طبق گزارش شورای عالی انقلاب فرهنگی آقای دکتر مخبر دزفولی از هر دو مقاله یکی تبدیل به عمل ملموس میشود، در کشور ما از هر ۱۰۰ مقاله یکی تبدیل به عمل ملموس میشود و خیلی فاصله داریم، نشاندهنده این است که ما باید همین جا نظام غربزده علمی را رصد کنیم، نظام علمیای که غربزده است و چیزهایی که همین الان برای غرب مهم نیست و بلکه صدسال گذشته برای غرب این تئوریپردازیها و چیزهایی این شکلی مهم بوده، ولی هنوز کاربردی کردنشان برای آنها مهم است، ولی هنوز در آن بخش گیر کرده است، یعنی همچنان به دنبال علم نظری و علم تئوریک میگردند، در حالی که در دنیا چند دانشگاه وجود دارد که دانشگاه مادی و نظری هستند، مانند دانشگاه تهران، مانند دانشگاه علامه طباطبایی، مانند دانشگاه شاهد و تعداد زیادی از دانشگاهها، دانشگاههای کاربردی هستند، مانند دانشگاه علمی کاربردی و فنیحرفهای که کارشان تبدیل علم به شاخصهای ملموس و کاربردی است.
ما اگر در این زمینهها ورود کنیم و بتوانیم الگوهای ایرانی ـ اسلامی را هم کاربردپذیر کنیم، در زندگی و منظومه سبک زندگی مردم و جانماییاش را مشخص کنیم موفق میشویم و این مانعی که شما میگویید از دستور کار خارج میشود. ما نیاز به یک الگوی ساده شده و کاربردپذیر داریم، یعنی بسیاری از حرفها نباید پیچیده گفته شود، این حرفهای فلسفی، عرفانی و خیلی از این حرفها را میشود قابل لمستر و قابل ادراکتر مطرح کرد، به نظر من یکی از معضلات ما در سالهای گذشته این است که حرفها را خیلی بزرگ گفتیم و در حالی که نصیحتها، توضیحات و آموزشها را میشود سادهتر، خیلی قابل فهمتر، متناسب با ضریب هوشی جامعه ارائه کرد، نه در سطحی که ما حرفی و گفتمانی را تولید کنیم که این گفتمان متعلق به طبقه نخبه و دارای ضریب هوشی بسیار بالای جامعه است، پس آن طبقه متوسط و متوسط به پایین، آنها چطور؟ آنها بخشی کمی از جامعه نیستند و آنها هم حق دارند که تربیت شوند، از آموزهها و پارادایمهای علمی استفاده کنند، اما وظیفه نخبگان و دانشمندان و نظریهپردازان است که برای آنها یک پروتکلهای قابل فهمی را ارائه کنیم.
-هدهدی: نقش نویسندگان را در اینجا نباید نادیده گرفت. آنها توانایی ارائه موضوعات در قالبهای بدیع و جامعهپسند را دارند و ذائقه مردم را خوب میشناسند و میتوانند در این زمینه نقش مهمی ایفا کنند.
مفهومسازی در قالبهای مدرن/از موضوعی به نام هنر غافل هستیم
*شما چه نسخهای برای بچههای دهه ۸۰ و ۹۰ میپیچید؟
-احمدیان: نسخه این است که مفاهیم اخلاقی، ارزشی، آموزشی و فرهنگی را بیاییم در قالبهای مدرن و در عصر دیجیتال مفهومسازی کنیم، این نسخه فعلی و موقتی است، یعنی شما نمیتوانید، ذهن افراد مخاطبان به دلیل نوع زندگی، فستفودی شده است، ما همین را مهندسی معکوس کنیم، چگونه فستفود رشد کرد و در الگوی مردم قالب شده است؟ بیاییم این مفاهیم را یک مقدار فستفودی کنیم، یک مقدار ساندویچیاش کنیم، از این اطاله کلامش کمتر کنیم، بیاییم قالبش را زینت بدهیم، زیباتر کنیم و قابل فهم کنیم.
موضوعی به نام هنر که ما خیلی از آن غافل هستیم، برای این محملها استفاده کنیم و اگر نکنیم نمیتوانیم، چون موضوعات دیگری که دارند رشد میکنند، دارای این شاخصهها هستند و از همه مؤلفهها و داشتهها استفاده میکنند، ولی واقعاً میشود گفت: بروید مثنوی مولانا را بخوانید؟ بیاییم اینها را تبدیل به کلیپهای کوتاهمدت، اینفوگرافیها، به اینفوموشنها، به تکنولوژیهای جدید در عرصه آیتی، تبدیل به یک زنجیره قابل هضم کنیم که بتواند با آنزیمهای گوارشی ذهنی یک فرد دهه شصتی، دهه هفتادی، دهه هشتادی و حتی نودی و در آینده سازگار باشد، باید از تکنولوژی روز برای ترویج ارزش و دانش کهن خودمان استفاده کنیم، کاری که دنیا دارد انجام میدهد، مانند ژاپن، کشورهای پیشرفته که همین ارزشهای کهن خودشان را در قالبهای جدید، در قالبهای انیمیشن، کلیپ و خیلی از الگوهای دیگری، حتی یک کاریکاتور، حتی یک کار خلاق هنری و چیزهای دیگر بیان میکنند، باید از همه ظرفیتها استفاده کرد، ما دیگر به مدلها، سبک کلاسیک و سنتی نمیتوانیم، ارزشهای تاریخی و انسانی خودمان را ترویج کنیم و نیاز به محملهای مدرن داریم.
-هدهدی: بدون ارزشدهی و اعتبار دادن به سرمایههای فکری، تاریخی و معنوی کهن، استفاده از این قالبهای نوین و ارائه آن به نسل جدید نتیجه پایداری به دنبال نخواهد داشت.
-احمدیان: جامعه اینها را میپذیرد.
-هدهدی: بودنش بهتر از نبودنش است، ولی گام اول این است که چهرهها و الگوهای سدههای قبل در نظر بچههای امروزی محترم و ارزشمند جلوه کنند. والدین، معلمین و تمام افرادی که سرمشق کودک به حساب میآیند، ضمن ارائه مستمر این الگوها، باید آنها، و بهتر بگوییم اعمال و اندیشههای آنها را بزرگ شمرده و به آن اعتبار دهند. اشعار و اندیشههای مولانا، یا فلسفه و چرایی قیام امام حسین(ع) یا شجاعت و جنگاوری کاوه و صدها نمونه دیگر، باید با جان کودک به شکل ملموستری آمیخته شود تا قالبهای فانتزی اثر پایدارتری داشته باشند. مدنظرم بیشتر آدمهای زندگی هر کودکی است که انتقال فرهنگ باید ابتدا از آنها شروع شود و یادگیری کودک هم از آنان بیشتر است.
*در دیدگاه آکادمیک و در دیدگاه روانشناسی موضع نسبت به زندگی زاهدانه چیست؟ اینکه اگر داشته باشد نرود به دنبال اینکه زندگیاش را گسترش بدهد. دیدگاه به این مثبت است یا نه؟
-هدهدی: زهد به این معنا که اشاره میکنید حتی در فرهنگ دینی ما هم پذیرفته نیست! اگر منظورتان زیاده خواهی است، در روانشناسی فضیلتهای اخلاقی به حساب آمده و مهم تلقی میشوند.
-احمدیان: ما در این زمینه به راحتی نمیتوانیم نظر بدهیم، روانشناسی مشاوره یک زندگی استاندارد و مرسومی را رواج میدهد، ولی ما یک موضوعی به نام روانشناسی مثبت داریم، در این روانشناسی مثبت یک مقداری نگاههای عارفانه و زاهدانه و تجربههای فرادستی که به آن میگوید تجربههای سیال هم دیده میشود، یعنی در آنجا هم جا دارد.
*بخش عظیمی از دیدگاههای ما در مباحث منقول و بحث ادبیاتمان یعنی پیشنیه عرفانیای که داریم برای این است که نمیشود انکار کرد تصوف در ایران خیلی جدی بوده، در مواریث دینیمان هم به زهد تأکید شده یعنی زهد پذیرفته شده است، حال زمانی که کسی که درسخوانده و من او را به عنوان الگو میبینم این را به نظر قبول ندارد، وقتی قبول ندارد من چگونه به آن سمت بروم؟!
-احمدیان: اینها موضوعات پیچیدهای است، چون ما در مورد آن مدل، گفتوگوهای میانرشتهای نداریم که از متخصصان اقتصاد، جامعهشناس، روانشناس، کسانی که در حیطههای مختلف علوم صاحبنظر هستند، کنار هم در مورد این طراحی مدل به نوعی یک خروجی و یک الگو داشته باشیم، همانطور که از منویات مقام معظم رهبری هم این موضوع است که ما باید به یک الگوی پیشرفت ایرانی ـ اسلامی دست پیدا کنیم، اینها همه کار میطلبد که همه اینها در چه منظومهای قرار دارد، ما نمیتوانیم به یک نگاه خطینگر خشک و بسته بخواهیم این موضوعات را تحلیل کنیم، این موضوعات نیاز دارد که ما اینها را در یک اکوسیستم ببینیم، اکوسیستم یعنی اینکه در یک منظومه دیده شود و همه اینها در آن دیده شود که این مدل چیست؟ این مدلی که در مورد زهد و زندگی زاهدانه طراحی میشود در چه جایگاهی در سبک زندگی ـ ایرانی قرار دارد؟ مخصوص چه کسانی است؟ آیا هر فردی میتواند این شیوه زاهدانه را پیگیری کند؟ یا نه نیاز به یک زیرساخت تربیتی و اخلاق بالاتری دارد؟
نیاز به یک هماندیشی و حتی یک فرا اندیشی است
این موضوعات موضوعاتی است که همواره نیاز به یک هماندیشی و حتی یک فرا اندیشی دارد که متخصصین مختلف علوم بنشینند و یک مدلی را طراحی کنند که قابل اجرا، واقعی و قابل دستیابی باشد، چون ما در این موضوعات باید حتماً موضوعات قابل دسترسی بودن به این زیرساختها را هم درنظر بگیریم. تا آن مدل استخراج شود، تا دستگاههایی مانند شورای عالی انقلاب اسلامی نیایند یک مدل سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی قابل کاربرد، قابل لمس و اجرا را طراحی نکنند تا مرکز ایرانی ـ اسلامی الگوی پیشرفت نیاید یک الگو، ما نمیتوانیم به یک نقطه ملی در این خصوص بپردازیم و تا زمانی هم که نرسیم این موضوعات که دغدغه اول شما بود همچنان فراگیرند، چون که ما در یک موضوع خلاء نیستیم، یک زمانی نیازی وجود دارد و الگوی نیازی برای آنها وجود ندارد، پس آن چیزهایی که وجود دارد، مانند اینکه شما وارد یک رستوران شوید، وقتی منوی غذا خوبی وجود ندارد و شما گرسنه هستید لاجرم موجود است، شما یک فستفود هم سفارش بدهید و تناول کنید.
اینها خیلی پیچیده است و نیاز به سازوکار دارد، متأسفانه مسئولان ذیربط در این زمینه نتوانستند به آن معنا چیزهایی که مورد نیاز کشور است را طراحی کنند و ما خروجیهای زیادی را از این ساختارها نمیبینیم، واقعاً منویات رهبری معظم انقلاب هم در این خصوص آن طوری که مدنظر ایشان است، از آن چیزی که طرح موضوع در مورد سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی فرمودند، جای کار دارد و این حرف، حرف مهمی است و اگر ما بتوانیم به این نقطه دست پیدا کنیم، این قابل ارائه به جهان به عنوان یک مدل اجرایی و کاربردی است.
* ما باید منتظر نهادها باشیم، پس خودمان چه باید بکنیم؟
-احمدیان: موضوع این است که ما نیاز به یک تفکر استراتژیک در این حوزه داریم و نمیتوانیم به شیوههای سنتی این موضوع را که یک موضوع جدیدی است، سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی فکر نکنید، یک موضوع کهنه و قدیمی است، یک موضوع و حرف جدیدی است که با نگاه تیزبینانهای میخواهد ارزشهای کهن را با زندگی امروز آمیخته کند و این نکته، نکته بسیار ارزشمندی است.
*اگر سازوکاری که آقای دکتر فرمودند طراحی شد، پذیرفته میشود؟!
-هدهدی: چند سالی است بومیسازی علوم غربی و بهویژه روانشناسی در دستور کار نهادهای رسمی قرار گرفته و کارهایی هم صورت گرفته، اما تعدادی از اساتید در دانشگاهها نسبت به این موضوع پذیرش ندارند؛ شاید به این دلیل که در تدوین این بومیسازی از نظرات آنها استفاده نشده است.
*میشود استفاده کرد؟
-هدهدی: حتماً میشود. همه چیز را همگان دانند!
*مثلاً الان ۱۰ هزار استاد روانشناسی داریم با ۱۰هزار استاد نمیشود استفاده کرد!
-هدهدی: منظور شیوه و سیاق تفکر آنهاست. آنها هم نقطه نظراتی دارند و بد نیست که صدایشان شنیده شود. به هر حال اگر کاری با نگاه ملی بخواهد سامان گیرد، تضارب آرا اتفاقاً نتیجه روشن و قابل استنادی را فراهم میآورد. فکر میکنم مسأله ساده است اما ساده با آن برخورد نمیشود.
مشکل علوم انسانی ما نگاه خطینگری حاکم بر آن است
-احمدیان: و بعد باید چندرشتهای شود، چون نمیتواند، مشکل علوم انسانی در کشور ما این است که یک نگاه خطینگری بر آن حاکم است، ما باید از همه متخصصان در یک اکوسیستم استفاده کنیم، اقتصاد، روانشناسی، جامعهشناسی و همه زیرساختهایی که میتوانند با هم مرتبط شوند تا یک موضوع چکشخورده تراشیده قابل اجرا بتوانیم داشته باشیم، اینکه فقط یک روانشناس، اینکه فقط یک جامعهشناس و متخصص در یک حیطه خاص بخواهد نسخهای را برای جامعه به طور کلی طراحی کند همواره با شکست مواجه شده، این نسخه زمانی قابل اجرا و قابل پذیرش جامعه قرار میگیرد که از منظرهای مختلف و از نگاههای گوناگونی تبدیل به یک الگوی اجرایی شده باشد.
*فکر میکنید روش و عملکرد مسئولان چه تأثیری داشته در چیزی که امروز ما در جامعه میبینیم؟
-احمدیان: به نکته بسیار جالبی اشاره کردید، آیا مسئولان هم از این تهاجم فرهنگی که همه ما درگیرش هستیم، مستثنی هستند؟ آیا خانوادههای مسئولان هم از این تهاجم فرهنگی که جامعه را و الگوی موفقیتی که تنیده در ثروت و زندگیهای مرفه است، درگیرش هستند؟ پس تصویر عمومی از موفقیت وجود دارد که خانوادههای مسئولان هم درگیر آن هستند، امروز ما میبینیم نگاه یک همسر یا یک فرزند مسئول و برداشت آنها از زندگی مرفه خیلی دارای اسرافگری و اشرافیگری، مستثنی از جامعه نیست.
پس ما باید تصور جامعه و ادراک جامعه را از موفقیت اصلاح کنیم، موفقیت و خوشبختی را تنها در مؤلفههای مالی و ثروت خلاصه نکنیم، همه سبد خوشبختی را در جایگاه موفقیت مالی خلاصه نکنیم و جامعه به سمت این برود که زیرساختهایی فراهم کند که حاکمیت و دولت بتوانند برخی نیازها ضروری مانند بهداشت و درمان، مانند تأمین اجتماعی و برخی از این زیرساختها را که جزء وظایف حاکمیتی است را به درستی انجام بدهند و به پویایی انجام شود که این طمع و این وله و این سبک زندگی اشرافیگرانه در جامعه کمرنگ شود که اگر این کمرنگ شود، در نگاه برخی مسئولان و زندگیهای آنها هم کمرنگ خواهد شد و ما مسیر بهتری میتوانیم داشته باشیم.
متخصصان رشتههای مختلف الگویی در این زمینه ارائه کنند
اینکه ما فکر کنیم تمام خوشبختی و همه موفقیت در ثروت و زندگیهای مرفه خلاصه شده است، ما مثالهای نقضی را در داستانهای عرفانیمان، در حکایتهای دینیمان، در مثالهای مختلفی داریم، به هر حال الگوهایی وجود دارد که با اینکه ثروتمند نیستند اما خوشبختند، بعضاً من میبینم یک خانوادهای شاید خیلی متوسط باشد، اما یک انسجام خانوادگی و یک خوشخبتی عمیقی در آن حاکم است که یک خانواده بسیار ثروتمند از این عمق شادی، خوشبختی و صمیمیت محروم باشد و اینها مؤلفههای عجیبی است که باید متخصصان رشتههای مختلف بیایند و یک الگویی را در این زمینه ارائه کنند.
پس یکی از وظایفی که دولت و حاکمیت دارد، این است که اگر نمیتوانیم اقتصاد را درست کنیم و اگر اقتصاد قابل احیاء به آن معنا نیست، ما بتوانیم فرهنگ موفقیت و خوشبختی را در جامعه رواج دهیم، به جامعه آموزش دهیم، چگونه میتواند به شیوههای ارزانتری شادی را تجربه کند، به جامع یاد دهیم چگونه میتواند با بحث روا مهارتهای زندگی و مهارتهای همزیستی شاد و مهارتهای زندگی کردن موفق بدون اینکه بخواهد خیلی ثروت و زیرساختهای مالی داشته باشد و به ثروت خیلی زیادی داشته باشد، بتواند با این اندک زیرساخت موجود و اندک توان مالی بتواند خودش را شاد، خوشبخت و با نشاط نگه دارد.
پس من اعتقاد دارم حاکمیتها دو وظیفه دارند، یک وظیفهای که تأمین اجتماعی، رفاه مالی، اقتصادی و اجتماعی جامعه را تأمین کنند، این وظیفه اول است، وظیفه دوم آموزش و ترویج سبک زندگی موفق، خوشبخت و شاد به شیوهای که خیلی نیاز به ثروت، به سفرهای آنچنانی و گرانقیمت یا تفریحانی که غیرقابل دسترس و یا لوکس باشد نداشته باشد و به جامعه آموزش دهد چگونههای شادی، استفاده از سرگرمیها و اوقات فراغت سالم و با نشاط، تفریحات در دسترس خودش استفاده کند و بتواند اگر به لحاظ مالی ثروتمند نیست به لحاظ روانشناختی خوشبخت و بانشاط باشد.
-هدهدی: و مسئولین باید نخستین عاملان به این آموزشها باشند نه نخستین ناهیان آن.
-احمدیان: حتماً همینطور است و جزلاینفک است.
*شما مثالهایی زدید که موفقیتهایشان مالی بود؟
-هدهدی: وقتی یک ورزشکار در سطح بینالمللی برای کشور افتخارآفرینی میکند، موفقیتش مالی است؟ حتماً جنبه مالی شخصی برای او دارد، اما در سطح عمومی، غرور ملی را افزایش داده است.
مؤمن باید یک فردی دارای اثربخشی باشد
*اینها الگوهای عمومی نیستند، مثلاً الگوی ورزشکار موفق شاید برای جوانان پولدار باشند ولی عموم مردم اینطوری نیستند؟
-هدهدی: نسبی است. از بین ورزشکاران موفق، نمونههایی داریم که با وجود فقر پلههای موفقیت را طی کردهاند.
-احمدیان: منظور ایشان نگاه اثربخشی است، انسان باید یک بازخورد مثبت داشته باشد ما یک موضوعی به نام خودکارآمدی داریم، یعنی اگر یک کاسب است یک کاسب موفقی باشد، اگر یک دانشجویی است، اگر یک استادی است یا هر چیز دیگری، بالاخره این یکی از نیازهاست، خودکارآمدی، یعنی انسان حس کند و این بازخورد را در خودش ببیند که یک اثری را به جا میگذارد، این ناقض نیست و یکی از مؤلفههای مهم کارآفرینی و موضوعات کارآفرینی است. شما با نگاههای عرفانی و نگاههای مثلاً تسکینی به جامعه بگویید، حالا به هر نقطه از مسائل مالی میرسید برسید، اما احساس خوشبختی کنید، یک نقاط بهینه، یک نقطه اُپتیمم دارند و در روایتهای دینی هم بارها به آن اشاره شده است، مؤمن باید یک فردی دارای اثربخشی باشد، زنده یا مردهاش تفاوتی ندارد. ما وقتی میگوییم باقی صالحات؛ یعنی وقتی دست شما از دنیا هم کوتاه شد باز اثرتان در جهان هستی به نیکی و صالحی باقی باشد.
اثربخشی هم مؤلفه مهمی است، ما چرا با بحث موفقیت کاذب مخالفیم؟ چون بعضی از موضوعات مخدر است نه موفقیت، یک نوع تسکین اجتماعی را با آن کتابها و متونش ترویج میدهد در حالی که موفقیت آن نیست، موفقیت اتفاقاً گاهی اوقات با آرامش است، گاهی اوقات با عمل است، یعنی شما باید از یک موضوع به یک نقطه بهتری بروید و وجود روانی شما این را تصدیق کند و اینکه فردی هستید که یک ظرفیتها و توانمندیهای اثرمندانه دارید و به این نکات باید دقت شود.
-هدهدی: چیزهایی که دیگران به آن رسیدند، بخشی از مفاهیم موفقیت، رضایت از زندگی و خوشبختی است و حتماً فراتر از آن، بینش و فهم دیگری وجود دارد؛ پرسش اصلی کماکان به قوت خود باقی است که هر یک از ما به عنوان عضوی از جامعه، برای تکمیل این مفاهیم و اعتلای آن چه کردهایم و برای آینده چه اندیشیدهایم؟
-احمدیان: ابتدا باید مفهومسازی شود، مفهوم ما از رضایت، خوشبختی، شاید و غیره چیست؟ و ما هنوز تعریف استانداردی برای اینها نداریم. میتوانیم به یک تعریف برسیم و یک منظومه جامعی تا آنجا که ممکن است و قابل تصریح است، برای آن تعریف کنیم.
- 10
- 1