آداب پهلوانی و منش وخلق و خوی غلامرضا تختی بیشتر از تعداد و رنگ مدالهایش برای او مهم است. امیر طیرانی نویسنده کتاب « خاموشی یک پهلوان» است. او این کتاب را با استفاده از مطالب و گزارشهای مختلقی که طی سال های اخیر درباره تختی منتشر شده، آماده كرده است و خودش نیز در دی سال ۱۳۹۶ گزارشی را به مناسبت سالمرگ جهان پهلوان در روزنامه اطلاعات نوشته است و این بار نام این کتاب نیز از عنوان همان گزارش گرفته شده است.
طیرانی یکی از پژوهشگران تاریخ معاصر است که به دلیل تمایل به نیروهای ملی و مذهبی و علاقه اش به دکتر محمد مصدق و چهره های وطندوست، روی شخصيت و مرام تختی نیز تمرکز دارد. او اگرچه در این کتاب گزارش های تازه ای که بر اساس اسناد و روایت های جدید حقایق و ناگفتههای مهمی را درباره زندگی و خاموشی جهان پهلوان مطرح می کنند، برگزیده و کنار هم چیده است اما پس از اندکی گپ و گفت برایم مشخص می شود آنچه اکنون برای طیرانی مهم است، مرام سیاسی و منش پهلوانی آقاتختی است.
طیرانی که خودش زاده و بزرگ شده یکی از محلات قدیمی تهران است و خاطراتی مبهم از زندگی و مرگ تختی را که همزمان با دوران کودکی اش در جریان بوده، هنور به یاد می آورد، در پشت جلد این کتاب به نقل از مطالب موجود در آن می نویسد: تختی اگرچه با افراد و گروه های مختلف ارتباط داشت ولی مشی و منش او همواره ثابت بود، این ویژگی، از او چهره ای قابل اعتماد و در عین حال بسیار محبوب ساخته بود؛ به طوری که وقتی هواپیمای او در فرودگاهی می نشست، هزاران نفر از مردم به استقبالش می شتافتند و حتی شخصیت های ادبی و هنری و اجتماعی با دیدن او به شوق می آمدند. شاید از همین رو است که برخی خاطره های معمولي او هم به بازخوانی نیاز دارد.
آنچه در ادامه میآید، متن گفت وگوی کوتاهی با نویسنده کتاب «خاموشی یک پهلوان» است که از پرسش درباره شناخت سیمای تختی در پهنه تحولات تاریخی و خاطرات شفاهی شروع می شود و به گلایه درباره کم رنگ شدن علاقه کشتی گیران عرصه های بین المللی به حضور در جام کشتی جهان پهلوان تختی و ناتوانی در نگهداری از میراث تختی ختم می شود. امید است که مقبول افتد.
سوال نخست را می خواهم با این پرسش شروع کنم که به عنوان نویسنده کتابی درباره جهان پهلوان تختی اساسا او را چطور شناختید ؟شما به عنوان کسی که روزها و ساعت هایی را صرف مطالعه و شناخت غلامرضا تختی کردید ، اگر بخواهید او را توصیف کنید ، سیمای وی را چطور توصیف خواهید کرد؟
آنچه من می توانم بگویم، این است که تختی آدمی بوده گردنکلفت و دست مردمبگیر که همیشه دست خیر داشته است. از طرفی یک بعد سیاسی در شخصیتش نیز هست. او از سویی دیگر نترس و شجاع است و از دستگیری توسط سازمان امنیت (ساواک) نمی ترسد و با همین بی باکی برای مراسم مصدق برسر مزارش حاضر می شود، بدون اینکه نگرانی به خود راه دهد.
توجه کنید که زمستان سال ۱۳۴۶رفتن بر سر مزار مصدق، کار هر کسی نبود و تختی می رود و در مراسم مصدق شرکت می کند. این آدم چنین شخصیتی دارد، وقتی می گویم تختی گنده است، فقط منظور هیکل نیست، این آدم در همه ابعاد شخصیتی اش بزرگ است. او در صحنه کشتی وزن و جایگاهی دارد و میان مردم هم صاحب جایگاهی مهم است. در واقع آقا تختی در همه چیز اول بوده و در محبوبیت نیز بی مانند است.برای توصیف غلامرضا تختی شاید بهترین توضیح و روایت را «قاسم لباسچی» ارائه می دهد. قاسم لباسچی از اعضای جبهه ملی بود که در بازار حجره داشت.
او تعریف می کرد شخصی بوده به نام «جعفرخرگردن» که در همان زمان در بازار حجره داشت. بر اساس خاطره لباسچی همین «جعفر خَرگردن» که طرفدار شاه بود و به مناسبتهای مختلف برای مراسم های مربوط به دربار، بازار را چراغانی می کرد و هر بار این رفتار او باعث جروبحث می شد. چرا که سرانجام در بازار و فضایی که آن سال ها حاکم بود، طرفداران مصدق در بازار حضور جدی داشتند.
یک بار این بحث و جدل ها وضعیت را به دعوا کشاند و این طور می شود که نزدیکان و همفکران لباسچی ، چراغانی ها را جمع می کنند. جعفر هم آن روز حرفی نمی زند اما روز بعد جمعی از لات و لوتها و به نوعی تیپ های نوچه های شعبان را در بازار و در مقابل حجره اش جمع می کند.
این گروه بعد از جمع شدن در حجره جعفر شروع به فحاشی رکیک می کنند و حتی در میان این فحاشی ها تهدید جانی نیز وجود داشت. قاسم لباسچی در ادامه می گفت طبیعی بود که نگران شویم و ممکن بود این تعداد لات و لوت آسیبهایی به ما برسانند. فکر کردیم باید چاره ای پیدا کنیم تا سرانجام این شر باید دفع شود. ناگهان به ذهنم رسید که باید به آقاتختی زنگ بزنم. سرانجام لباسچی زنگ زده و گفته آقا تختی خودت را برسان که نرسانی شاید خون ریزی شود. این ماجرا مربوط به سال های ۴۰ و ۴۱ است. تختی به سرعت خودش را به بازار می رساند. توصیف لباسچی این است که حضور آقاتختی وضعیت و شرایط را تغییر داد.
انگار همه چیز ناگهان به اشاره ای عوض شده باشد.همان آدم ها که تا ساعتی قبل در حال عربده کشی و تهدید بودند ناگهان ساکت شدند و شروع کردند به جلو آمدن و عرض ارادات به تختی.این ها در حالی بود که آنها چاقو و قمه و تیزی داشتند و اصلا چاقوکش محسوب میشدند اما انگار این ابهت و حضور تختی اجازه نمی داد کسی در مقابلش عرض اندامی کند.لباسچی تعریف می کرد که اصلا اتفاق غریبی بود، ناگهان همه آنها که دم حجره جعفر بودند، پشت سر تختی راه افتادند و امدند این سمت بازار و حتی در حجره ما جمع شدند. آنها دور تختی جمع شده بودند و می گفتند آقا تختی، اگر بدخواه و دشمن داری، بگو تا ما حسابش را برسیم!
میخواهم بگویم عین این جملات را که تعریف می کنم، روایت قاسم لباسچی بود از آنچه آن روز در بازاز تهران پیش آمد.حالا ببینید این آدم با این وزن اجتماعی وفرهنگی و کاریزمایی که دارد و با این شرایط که عادت دارد همیشه دستش در جیب خودش باشد و به هر کسی کمک کند، یک زمانی به نان شب خودش محتاج می شود. حقوقش قطع می شود که این خودش یک بحث جداگانه است. یعنی فشار اقتصادی شدید به او وارد می شود. در ورزشگاه ها با مشکل رو به رو می شود. یعنی نمی تواند در فضا و جایی که آدم ها به راحتی به آن وارد می شوند، رفت و آمد کند. در واقع تلاش هایی در حال انجام است که تختی از صحنه ورزشی کشور هم کنار گذاشته شود. حالا دقت کنید در این روند در حالی که شرایط برایش چندان مناسب نیست، تصمیم می گیرد ازدواج کند. پیش از این قرار بوده با شخص دیگری ازدواج کند که میسر نمی شود و سپس با شهلا آشنا می شود. چندین نفر به او توصیه می کنند که این ازدواج برایش مناسب نیست.
آنها معتقد بودند این خانم با آن شرایط و مدل زندگی نمی تواند با تو کنار بیاید. اما همچنان به این ازدواج اصرار دارد. حالا چه اتفاقی افتاده بود؟ من نمیدانم؟! یعنی چه پیش آمد که این همه تختی اصرار داشت با شهلا ازدواج کند؛ آیا عاشقش شده بود یا ... ، من نمی دانم اما به هر شکلی که بوده است او برای آغاز زندگی با شهلا تصمیم قاطع گرفته بود.در این میانه دو مشکل جدی وجود دارد؛ اولی اختلاف فرهنگی بود.
یعنی بین این دو اختلافات شدید خانوادگی وجود دارد و خانواده تختی چندان با همسر وی کنار نمی آمدند و این اختلافات به شدت وارد زندگی غلامرضا تختی می شود.به نظر من در یک بازه زمانی یک ساله به شدت تختی در روند فرسایشی قرار می گیرد. آن چه می گویم براساس شواهد موجود است که در این سالیان بارها بازخوانی شده و وجود داشته است. حالا باید فرض کنیم که قطعا مسائلی نیز وجود داشته که ما از آنها بی اطلاع هستیم. مسائل دیگری که احتمالا هیچ کس از آن خبر ندارد. همین موضوع سکوت شهلا خانم در همه نیم قرن زندگی اش پس از غلامرضا تختی بسیار مهم است.
خانم شهلا توکلی در این نیم قرن خیلی بزرگواری کرد. او در همه این ۵۰ سال سکوت میکند و اگر مساله یا چیزی بوده یا نبوده ، به هر حال هیچ حرفی نمی زند تا مبادا آن چهره ای که از تختی برای مردم ساخته شده بود و ملتی دوستش داشتند ترکی بخورد یا غباری بر خاطرهاش بنشیند.
البته نقل قول هایی که به ندرت از قول شهلا تختی مطرح می شود، بسیار مهم و تاثیرگذار است. مثلا اینکه می گوید اگر دوباره به دنیا میآمدم باز هم با تختی ازدواج می کردم. گویا این جمله آن قدر چکناواریان را تحت تاثیر قرار می دهد که سمفونی تختی را می سازد، هر چند تاکنون فرصت اجرای آن به وجود نیامده است.
بله ایشان همیشه سکوت کردند .همیشه فرضیات بسیاری وجود داشت ،مثلا این که زمانی می گفتند برای تختی پاپوش دوخته اند یا همان زمان می گفتند به تختی گفته بودند سکوت کند وگرنه همسر و فرزندش کشته خواهند شد. اینها همه شایعات و فرضیات است و هیچ کدام را نمی توان اکنون محتمل دانست اما به هر حال این فرضیات وجود داشته و دارد.
کتاب شما به شدت خواننده را به این سمت سوق می دهد که خودکشی بوده است.
نه ،نمی خواستم و نمی خواهم این طور باشد.یک باور عمومی بوده و این باور عمومی را هم نمیتوان دست کم گرفت.مساله خودکشی ۶۰ درصد این فرضیه است اما حداقل درصدی هم احتمال باید بگذاریم که اصلا خودکشی در کار نبوده است. من ترجیح می دهم به جای قضاوت بر اساس حدسیات و شایعات و توهمات و رویاهای خودمان روی شواهد بحث کنیم و صریح بگوییم حتی اگر خودکشی مطرح شده است ، چرا این آدم باید به خودکشی برسد؟
من از این حرف شما قانع نمی شوم؛ فارغ از توصیفات معنوی و روحیات آقاتختی، به نوعی می شود گفت کتاب شما به روزترین و آخرین سندها از امکان خودکشی تختی را منتشر کرده است.من نمی گویم الزاما تختی خودکشی کرده و می شود گزینه آقای شاهحسینی را هم در نظر گرفت که ممکن است به خاطر فشار دچار سکته هم شده باشد. اما خود شما این تصور را دارید که تقریبا کتاب شما برگ آخر برای همه حدسیات و افسانه های حول مرگ تختی بوده است؟
توجه کنید که در موضوع درک مسائل تاریخی همیشه در تحقیق و جستوجو باز است و هیچ گاه نمی شود مقاله یا تحقیقی را پایانی بر یک رویداد تاریخی دانست. ای بسا که در آینده اسناد و مدارکی چاپ شودکه ابعادی تازه را نمایان کند.هر چند از هم دوره ای های تختی بسیاری دیگر نیستند ولی اسناد و مدارکی که از دوران قبل به جا مانده است ممکن است بتواند دریچه جدیدی را بر مساله مرگ تختی باز کند. سه گزینه برای موضوع مرگ غلامرضا تختی مطرح بود. مرگ طبیعی یعنی سکته یا ... ، مورد دوم مرگ براثر خودکشی و مورد سوم قتل توسط عناصر ساواک یا حتی غیرساواک. این عناصر غیرساواک را هم در نظر داشته باشید.
در مورد خودکشی یک سری شواهدی وجود دارد در رابطه با مساله تألمات روحی تختی و مسائل مشکلات داخلی و خارجی که به وی وارد می شد چه از جانب حکومت و چه از جانب دستگاه ورزش کشور و چه مسائل خانوادگی. از سوی دیگر هیچ وقت نمی شود امکان یک حادثه طبیعی مثل سکته را از یاد بردو این اتفاق به هر حال می تواند برای هر کسی رخ بدهد.اما بحث مهمی که بیش از همه آن زمان مطرح بود قتل تختی به دست ساواک بود و در آن زمان خیلی زیاد در فضای کشور منعکس شده بود.
مساله ای که وجود دارد این است که ساواک در موارد خاصی مثل تختی یا موارد دیگری که برایش خاص محسوب می شد ، ردپایی به جا نگذارد اما این دلیل نمی شود که اسناد و مدارکی پیدا نشود. بنابراین من اصرار دارم این سه گزینه وجود دارد، اما ما باید به آخرین شواهد به دست آمده تکیه کنیم.
و این آخرین شواهدی که شما به دست آوردید و در کتاب خودتان منعکس کردید، آیا این نتیجه ای را که من گفتم، ندارد؟
بله امکان دارد که محتویات کتاب یکی از گزینهها را پررنگ تر کند اما باید در نظر داشت که هنوز بسیاری از اسناد دوران رژیم شاه چاپ نشده و بسیاری از آن ها منتشر نشده و در دسترس عموم قرار نگرفته است. حتی ممکن است سرویس های امنیتی خارجی هم چیزهایی در این باره برای گفتن داشته باشند.که ما هنوز به آن دسترسی نداریم.از طرفی دیگر اگر بخواهیم صرفا و قطعا مساله خودکشی را بپذیریم.
دلایل دیگری هم هست که چرا اخبار فوت تختی به این صورت منتشر شد.چرا خبر فوت تختی در حالی یک روز بعد در مطبوعات منتشر شد که حتی تشییع نیز انجام شده بود.
یا چرا گزارش پزشکی قانونی به شکل مفصل و دقیق آن در دسترس عموم قرار نگرفت و امثال اینها سوالاتی هست که میشود از آن سوال کرد. برای همین است که به نظر من پرونده درگذشت تختی همچنان مفتوح است و من سعی کردم در این کتاب مواردی که درباره خودکشی بود را بیان کردم که این گونه به نظر نرسد که ما به یک گزینه قطعی رسیدیم. هنوز فکر می کنم سه گزینه پیش روی ما هست و پرونده این ماجرا با هر سه فرضیه ای که گفتم مفتوح است.
آقای طیرانی ، یکی از کارهای خوب در این کتاب، این موضوع بود که تقریبا همه مطالب روزنامه های داخلی در برهه مرگ غلامرضا تختی در این کتاب جمع آوری شده است اما آیا روزنامه های خارجی به مساله تختی پرداختند،شما چیزی دیدید؟
من راستش سراغ رسانه های غیر ایرانی در رسانههای خارجی نرفتم. شاید حتی می شود در یک فرصت دیگر و فضایی دیگر به مساله بازتاب مرگ تختی در رسانه های خارج از ایران پرداخت اما من به سراغ آن نرفتم.
در کتاب شما تقریبا ردپا یا اثری از خانواده تختی و به خصوص بابک وجود ندارد. اینکه بسیاری منتظر بودند بابک را در قامت کشتی گیر ببینند اما در نهایت اوعرصه قلم را به عرصه کشتی ترجیح داد شاید می توانست باعث شود حداقل اثر یا نوشته ای از بابک در کتاب شما یافته شود که وجود ندارد.همین طور اثری نیز از غلامرضا که همنام پدربزرگ است و در آمریکا زندگی می کند نیز در کتاب نیست. در مجموع کتاب فارغ از خانواده تختی پیش می رود. تصمیم خودتان بود این حذف خانواده یا سعی برتماس شد و آنان نپذیرفتند؟
شاید دلیلش این بود که من اصرار داشتم تمرکزم بر روی خود شخص تختی باشد نه کسی دیگر. در واقع می خواستم حتما تمرکز بر شخصیت غلامرضا تختی باشد نه پسر یا همسر وی. چرا که فکر می کنم آنان هر کدام شخصیت و قصه خود را داشته و دارندو سعی می کردم روی خانواده تختی بحثی نشود و بیشتر بحث بر روی اخبار و مقالات و نظرات راجع به تختی متمرکز شود.در واقع جمع آوری و تمرکز این کتاب و جمع آوری سندها بر روی شخصیت و منش و روش و درگذشت خود تختی بوده است. بابک تختی به نظر می رسد علاقه چندانی به بحث در این مورد ندارد وگرنه به قول خود شما چون دست به قلم است می توانست تاکنون اقدام کند و خودش هم بنویسد اما با توجه به آن چه به نظر میرسد عدم علاقه وی مشهود بوده و با این رویه حتی با توجه به موضوعیت داشتن بحث تصمیم گرفتم به سراغ خانواده نروم و تنها بر مدارک و شواهد موجود متمرکز شوم.
با توجه به نکته ای که اشاره کردید یعنی شناخت شخصیت تختی، میخواهم بدانم با این بحث موافق هستید که شخصیت تختی در این ۵۰ سال و در عدم حضورش تغییر کرد و تکامل یافت؟
این که از آن ۱۸ دی ماه ای که خبر منتشر شد و عکس العمل حتی در جامعه در حد گزارش خودکشی هواداران تختی از این غم بود ، میرسیم به زمانی که عکس تختی در کنار رهبران سیاسی قرار می گیرد و در گذر سال ها و در بستر زمان، تختی به عنوان کسی وارث منش پهلوانی است هم نقش و کارکرد سیاسی میيابد و هم شخصیتی که در واقع قهرمان ذهنی طبقه ضعیفتر جامعه می شود.در واقع از آن نگاه کلاسیک به شخصیت پهلوان در گذار زمان تغییر می کند.
مطمئنا همین که ما در گذر زمان کارکردها و شخصیت های مختلفی از تختی را می بینیم، نشان می دهد که قضاوت تختی از قضاوت شخصیت او به شکل منحصر شده ودر یک بعد گسترش یافته و توجهات به او بیشتر شده است. تختی چند ویژگی خاص دارد. یکی شخصیت ورزشی او است که جزو مدال آوران کشتی ایران و نام آوران ورزش ایران است.اما حتما می توانیم بگوییم بالاتر از تختی هم بوده است در عرصه ورزش کشور.عبدا... موحد مثلا از تختی بیشتر طلا و مدال گرفته و بسیاری دیگر در رشته های مختلف شاید از تختی بیشتر مدال گرفته باشنداما غلامرضا تختی است که در کنار نامش مانده و ادامه یافته است.
در کنار این موارد ، تختی یک شخصیت سیاسی دارد. تختی بعد از نهضت مقاومت ملی وارد عرصه سیاست می شود و در جبهه ملی دوم بسیار فعالتر می شود و به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی در می آید و ارتباط گیری گسترده تختی با اعضای جبهه ملی مثل دکتر صدیقی او را وارد بخش های بالایی از عرصه سیاست آن هم در مخالفت با شاه می کند. اما بعد دیگر از شخصیت تختی «منش» او است.دو بخش «منش» و «جنبه سیاسی» تختی قبل انقلاب بسیار کمتر مطرح می شد.
اگر از منش تختی گفته می شد، بین مردم بود و آنچه زبانزد بود در میان عامه مردم از مرام و رفتار خاکی تختی بود اما در عرصه مطبوعات خیلی به آن نمی پرداختند. در جنبه سیاسی که اصلا به آن تا پیش از انقلاب پرداخته نمی شد چون به نوعی در مخالفت با دربار محسوب می شد.بعد از انقلاب به عنوان مخالفت با رژیم شاه و نشان دادن گستره مخالفت تختی با شاه ناگهان برجنبه سیاسی شخصیت تختی هم تاکید می شود.این حرف شما نوعا درست است چون از دهه ۶۰ به بعد بود که فارغ از جنبه های ورزشی تختی بر روی منش او و جنبه های سیاسی زندگی او بیشتر به چشم آمد.
اما برای سوال آخر، تختی را بسیاری شخصیتی ملی و ارزشمند برای همه ایرانیان می دانند. اما در همین زمان دو مساله جدی وجود دارد؛ اول مساله بنیاد تختی و دیگر مساله جام جهان پهلوان تختی است که در سال های اخیر به شدت کم رنگ شده است.در میان تحقیقات و مجموعه مقالاتی که برای کتاب جمع می کردید به موضوعاتی مرتبط با این دو مساله نیز برخورد کردید؟
مساله جام جهان پهلوان تختی که متاسفانه بسیار کم رنگ شده بیش از همه مربوط به روابط فدراسیون کشتی ایران با فیلا و مسائلی است که به نوعی مربوط به سیاست خارجی کشور است که در واقع مشکلاتی که در حیطه سیاست خارجی بیش از همه به وجود آمد موجب کمرنگ شدن جام جهان پهلوان تختی شد. در مورد بنیاد هم که وجود و حضورش بسیار زیاد لازم دیده می شود. با توجه به منش و مرام تختی وجود این بنیاد می تواند تاثیرگذار باشد به شرطی که خودجوش باشد و بتوان بنیادی مردمی برای تختی بنا کرد.
مسعود باستاني
- 17
- 2