محمد رحیم اخوت در رمان «نامه سرمدی» خاطراتی را با رویکردی چند جانبه به مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی روایت کرده است که بنا به شرایط روزنامه و محدودیتهای صفحه نتوانستیم به کل رمان بپردازیم. این نقد بخش کوچکی از نگاه منتقد به رمان رادر بر میگیرد چراکه نقد چنین رمانی با لایههای عمیق مثنوی
هفتاد من را میطلبد.
نامه سرمدی داستان زندگی مردی بهنام مهدی فطرتی است که در نوجوانی، برای همیشه خانواده و شهرش را ترک میکند. او ابتدا مدتی در همدان و سپس برای همیشه به تهران میآید. داستان با دو راوی (سوم شخص و اول شخص) روایت میشود با پراکندگی زمان و مکان. اتوبیوگرافی مهدی فطرتی که به رمان نامه سرمدی تبدیل شده است در واقع خلجانهای درونی انسان از پارادوکسهای موجود در جهان میباشد که با موضوعات و گاه مفاهیمی مانند: واقعیت و خیال، حال و آینده، گذشته و حال، خرافه و مذهب، زن مدرن و کلاسیک(فرنگیس و سرور) در داستان مطرح میشود.
بهگونهای که میتوانیم برخی از این تضادها را درک کنیم چراکه در ادبیات عنوانی وجود دارد بهنام «معادل واقعی» یعنی ایجاد حادثهای واقعی که قدرت بیانیاش، با موضوعی که قصد بیانش را داریم؛ برابری میکند. براساس این تعریف مهدی فطرتی بحران هویتش را که ناشی از قطع ریشهها و رهاشدگی در زمان است در خود نمیبیند. او همه را، در مفهوم پارادوکس در جهان میداند.
حتی بیهویتی خودش راهم ناشی از این امر میداند. بههمین دلیل در مسیر زندگی با پارادوکسهای فراوان روبهرو میشود که خودش هم مرز واقعی یا تخیلی بودن آن را مبهم میداند.
هر موجود زندهای داستانی برای گفتن دارد اگر بتواند با رنج نهفته در زندگی روبه رو شود. چون بیرنج و درد زندگی بیمعناست و تا مفهوم واقعی آن را نیابیم این دور تسلسل ادامه خواهد داشت. شروع داستان از پاییز ۱۳۸۱ میباشد و تا اواسط فروردین ۱۳۸۹ ادامه دارد زمانی که مهدی فطرتی شروع به بازنویسی نهایی میکند و قصد دارد آن را به شکل یک رمان درآورد اما حوصله ادامه کار را ندارد چراکه سردردهای مشکوک او شروع میشود. رمان کامل شده اما از نظر زمان و راوی یکدست نیست.
مهدی فطرتی خاطراتش را با نوشتههای پراکنده از نظر زمان، مکان و راوی به خواننده عرضه میکند. در فصل اول صفحه نخست آمده است: درست مثل این بود که خود را از میان انبوهی از رؤیاها و کابوسهای متوالی بیرون بکشد، داشت به عالم بیداری باز میگشت. ما را با واقعیت و خیال مواجه میکند. خواب و بیداری که خاطراتی تلخ و شیرین همراه دارد. این دوگانه بودن مفاهیم تا پایان رمان ادامه دارد.
در فصل دو، صفحه ۳۴ آمده است: حاج آقا به درختهای انار آب میپاشند و مثنوی زمزمه میکنند.
خوب گفته ملعون.
دیگه چرا ملعون حاج آقا؟
وحدت وجودی بوده بابا. اما واقعاً ملا بوده ....
بازهم به نوعی تضاد را به خواننده نشان میدهد. تضاد بین عرفان و مذهب. یعنی با اینکه مولانا یک ملا بوده اما معتقد به وحدت وجودی هم بوده. متأسفانه مطلب سنگین عرفانی فلسفی بیان شده که به غلط وجه عامه آن در رمان مطرح شده شاید هم نویسنده به عمد این موضوع را مطرح کرده است. همانطور که خواننده محترم میداند.
مفهوم وحدت وجود که به حضرت مولانا اطلاق شده است و بزرگان دیگری چون ابن عربی نیز به آن معتقد بودند مفهومی بسیار سنگین و وسیعی است که همواره بین عرفا و علما مباحث زیادی را در پی داشته است. برخی علما آن را برابر با شرک میدانند و قابل درک است که با عرفا مخالف بودند. اما با گذشت زمان معنای واقعی مشترکی بین علما و عرفا از این مفهوم ساطع شد.
البته معنای عام آن هنوز وجود دارد که در بین عوام مطرح میشود و آن این است که همه موجودات خدا هستند. این تعریف قابل قبول نیست چراکه معنای نهفته در اشعار مولانا و عرفا این است که وجود حقیقی از آن خداست و بقیه موجودات تجلی حضرت حق هستند. معنای نهفته در خداشناسی و مذهب نیز همین است: یک واجب الوجود بیشتر وجود ندارد، وجود حقیقی یکی است بنابراین تعریف عرفان و مذهب مشترک است و متفاوت از تعریف عوام.
مولانا میگوید: تفرقه برخیزد و شرک و دوئی
وحدت است اندر وجود معنوی
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر واحد هر چه بینی آن بت است
ما عدم هاییم و هستیها نما
تو وجود مطلق و هستی ما
در اصل مولانا میگوید انسان در بین دنیای ضد و کثرت باید دیده واحدبین داشته باشد.
مهدی فطرتی مانند کسی میماند که شناخت واقعی و حقیقی از خود ندارد و خودش را از خودش مخفی میکند.
چنانکه در زندگی حتی خودش را از فرنگیس پنهان میکند. این بحران هویتی تا پایان عمر در او وجود دارد. ما این مسأله را در رمان؛ آنجا که آمده است: تو حتماً اسمش را میگذاری نیمه زنانه من. هرچه هست، میخواهم با این تویی که ساخته منی حرف بزنم و چیزهایی بگویم که تا به حال برای هیچکس، حتی برای خودم نگفتهام. به روشنی درک میکنیم.
او در صفحه چهلونه آنجا که به نیمه زنانه درونش اشاره میکند (آنیما و آنیموس) به خوبی این تضاد درونی را نشان میدهد. حتی چیزی فرای آن. او ابتدا بیان میکند که قصد ندارد مثل هدایت زن لکاته را در برابر زن اثیری قرار بدهد اما او در اصل همان کار را میکند چراکه با قرار دادن خودش در برابر آن زن دوباره دو انسان را در برابر همدیگر قرار داده. اتفاقاً قبلاً فرنگیس و سرور را مقابل هم قرار داده و الان خودش را در مقابل فرنگیس ساخته شده میگذارد.
در بخشی از رمان مهدی فطرتی دوگانه دیگری را در ترازوی مقایسه خویش میگذارد. دو زن؛ یکی فرنگیس که یک زن مدرن و متجدد است دیگری سرور یک زن معمولی با خرد غریزی.
موضوع دیگری که مطرح میشود بیقراری وجود مهدی فطرتی است. خاک، آب، فرهنگ، رسوم، خانه، کاشانه هویت جامع یک فرد است اما غربت او معنای دیگری دارد و ناشی از درون تهی اوست او به هر چیزی چنگ میزند مانند: ازدواج با فرنگیس، علاقه به آقای حجت، نوشتن، تحصیل، آوردن بچه، ازدواج دوباره با سرور. اما او را آرام نمیکند.
فقط بهصورت مقطعی حالش خوش میشود چراکه از درون بیهویت شده است.
موضوع دیگر که در رمان مطرح شده انتقادهای اجتماعی و سیاسی میباشد که بهصورت اعتراض در گفتوگو و مصاحبه آمده است. مطرح کردن داستان و ادبیات و هنر مدرن نیز موضوع دیگری است. بعد هم مطرح کردن نگاه زنانه و مردانه. چند موضوعی در داستان مانند چند صدایی باعث شلوغی و ایجاد مفاهیم جا نیفتاده در رمان شده است. گاهی به نظر میرسد که نویسنده ایدئولوژی و جهان بینی خودش را بهصورت دیالوگ در دهان شخصیتهای داستان قرار داده است. در نهایت داستان با نیمه تمام ماندن بازنویسی کتاب و سپردن آن طی نامهای به سرور به پایان میرسد. سرور نیز آنها را به محمد رحیم اخوت واگذار میکند.
مهرو پیرحیاتی
- 15
- 3