متولد حلبچه است، شهری که گذر سالهای بسیار هم نتوانسته رد داغ بمباران شیمیایی صدام را از پیکرش پاک کند، خطهای از کردستان عراق که سالهای کودکی «مریوان حلبچهای» همراه با آغاز جنگ در آن گذشته، مترجمی که هم عاشق عراق و حلبچه -زادگاهش- است و هم ایران که سالهای بسیاری از زندگی اش در آن سپری شده است. هفت سالگی اش همراه میشود با مهاجرت به ایران برای نجات از حملات بعثیها، والدینش هفت-هشت سالی میمانند و دوباره به عراق بازمی گردند؛ او میماند، اما از همان هنگام در رفت و آمدی دائمی میان هر دو کشور است. بیست سال قبل با ترجمه رمان «حصار و سگهای پدرم» نوشته شیرزاد حسن راهی را ادامه میدهد که احمد و محمد قاضی پیش از انقلاب در ادبیات کردی با ترجمه کتابی آغاز کرده بودند، هرچند که ترجمهاش در دوره احمدینژاد جمعآوری میشود و سال قبل بالاخره بعد از مدتها اجازه نشر پیدا میکند. تا به امروز آثار متعددی از ادبیات معاصر کردی ترجمه کرده هرچند برخی از آنها هنوز سرگردان راهروهای اداره کتاب برای دریافت مجوز نشر هستند، آثار متعددی هم از فارسی به کردی ترجمه کرده که در عراق منتشر شدهاند.
از نمایشنامههای بهرام بیضایی گرفته تا رمان و مجموعه داستانهای غلامحسین ساعدی و صادق هدایت و اشعار احمدرضا احمدی و جوان ترهایی نظیر رسول یونان و گروس عبدالملکیان. اصرار دارد بنویسیم که تشابهی در اسم و فامیلی با نویسنده سیاسی عراقی دارد که این همنامی هرازچندی دردسرهایی برای او و خانوادهاش ایجاد کرده و تأکید دارد تفکرات و حتی سن و سالشان تفاوت بسیاری دارد. از سنگینی سایه سیاست بر ادبیات کردی هم گلایه دارد و میگوید چرا ادبیاتی که عمده مضامین آن انسانی و فراقومی است باید همچنان با برخی سختگیریهای ممیزی روبهرو باشد! این مترجم کرد عراقی آرزو دارد بالاخره شاهد فرارسیدن روزی باشد که نه تنها مردم خاورمیانه، بلکه جهانیان متوجه شوند ادبیات دنبال براندازی نیست و برعکس ابزاری است قدرتمند که میتوان از آن در جهت هدایت ملتها به سوی زندگی مملو از صلح و دوستی استفاده کرد.
«حاشیهنشینهای اروپا» یکی از تازهترین آثاری است که به ترجمه شما از فرهاد پیربال منتشر شده، چرا از او بهعنوان جدی و حرفهایترین نویسنده اقلیم کردستان عراق یاد میکنند؟
سابقه آشناییام با فرهاد پیربال به دهه هفتاد بازمی گردد، دورانی که او ساکن اربیل بود و من هم تهران زندگی میکردم. با پیربال در دانشگاه «صلاحالدین ایوبی» آشنا شدم. با وجود تحصیل در دانشگاه «سوربن» فرانسه به عراق بازگشته بود و تدریس میکرد، البته زمان تحصیلم در رشته علوم ارتباطات در شهر سلیمانیه هم یکی از استادانم بود. پیربال نوشتن را از دهه هفتاد میلادی آغاز کرده، طی دوران سربازی ناچار به فرار از عراق و سکونت در شهر کرج میشود. همنشینی با ایرانیان منجر به یادگیری زبان فارسی و مطالعه آثار ادبی این زبان میشود و در این بین بیش از همه دلبسته اشعار فروغ میشود آنچنان که بارها گفته اشعارش حتی موقع خواب هم رهایش نمیکند. شما تأثیر پررنگ فروغ را در «اکسیر»، نخستین مجموعه شعرش میتوانید ببینید، کتابی که انتشارش در کشورهایی همچون سوئد جوایز متعددی برای او به ارمغان آورد.
البته بحث افرادی همچون یاشار کمال که ساکن ترکیهاند متفاوت است، تا همین چند سال قبل در ترکیه کردی صحبت کردن و نوشتن جرم بوده!
بله و حتی یاشار کمال چندمرتبهای هم به این دلیل زندانی میشود، هرچند که شرایط کردهای سوریه به مراتب سختتر بوده، چراکه آنان تا همین چند سال قبل حتی از دریافت شناسنامه هم محروم بودند. عمده آثاری که از دوران کلاسیک ادبیات کردی به این زبان خلق شدهاند در محدوده کردستان عراق بوده، از بزرگان دوران کلاسیک میتوان به نالی«ملا خدر شاویسی میکایلی» مولوی کرد، سالم«عبدالرحمان بگ صاحبقران» و چند شاعر بزرگ دیگر اشاره کرد که همگی ازستونهای این ادبیات هستند. اینها به فارسی و عربی هم تسلط داشتند منتهی عمده دیوان شعرشان را به کردی نوشتهاند.
از نویسندگان جوان تری همچون بختیارعلی هم بگویید.
درباره او همین بس که بگویم بختیارعلی را از جمله نویسندگانی میدانند که شانس دریافت جایزه نوبل ادبی را دارند، برای ترجمه فارسی«غروب پروانه» بختیارعلی هنوز بعد از بیست و یک سال موفق به دریافت مجوز نشر نشدهام! ممیزیهای سلیقهای نه تنها به ادبیات کردی لطمه زده بلکه منجر به آن شده که مخاطبان ایرانی هم خیلی دیر با نوشتههای اقوام همسایه نزدیک خود آشنا شوند. نمیدانم چرا بررسهای ارشاد تا این اندازه نسبت به ادبیات کردی حساسیت دارند، بارها ترجمه آثار دیگر همکارانم از سایر زبانها را خواندهام و دیدهام خبری از هیچکدام از حساسیتهایی که نسبت به زبان کردی دارند در ترجمههای آنان نیست.
این حساسیت بیشتر تحت تأثیر مسائل سیاسی است یا دلیل دیگری دارد؟
همان بحث سیاسی است، این در حالی است که نباید ادبیات را با مسائل سیاسی درآمیخت. مخاطب ایرانی با وجود همسایگی دیرینه با کردهای عراق آنطور که باید و شاید با ادبیات آنان آشنا نیست. البته از این نکته هم نمیتوان غفلت کرد که جامعه کتابخوان ایرانی به اندازه ادبیات اروپایی و امریکایی به داشتههای فرهنگی همسایگان خود بها نمیدهند. بیاغراق شرق پتانسیل تبدیل شدن به یکی از کانونهای جدی ادبیات را دارد، چه در شرق آسیا و چه در غرب آسیا با نویسندگان بزرگی در کشورهایی نظیر ترکیه، ایران، عراق و... روبهرو هستیم. ادبیات کردی ادبیاتی بسیار جدی است که مصداق آن هم نقدهایی است که در کشورهایی نظیر آلمان درباره آثار افرادی نظیر بختیار علی، شیرزاد حسن و دیگران نوشته شده، رسانههای غربی از شیرزاد حسن بهعنوان پدیدهای در ادبیات داستانی یاد میکنند.
از توجه ویژه پیربال به ادبیات گفتید اما نگفتید بنابرچه ویژگی خاصی او به نویسندهای شاخص میان سایر کرد زبانان مشهور شده؟
پاسخ این سؤال در جهان بینی خاص و فرابومی پیربال است؛ نویسندهای که جنگ ایران و عراق را با گوشت و خون خود درک کرده و همچون بسیاری از ایرانیان و عراقیها قربانی جنگ و فضای آن بوده. در ابتدای گفتوگو از پناهندگی پیربال به ایران گفتم، بگذارید قدری بیشتر دربارهاش بگویم. دوران دانشجویی پیربال در رشته ادبیات دانشگاه سلیمانیه همراه با سرکوبهای شدید رژیم بعثی بوده، او بعد از اتمام دانشگاه عازم سربازی میشود و در تقسیم بندیها بهعنوان عضوی از یک گروه موسیقی انتخاب میشود. بعد از تمرینهای فشرده آنان را به محلی میبرند و گروه را همزمان با به رگبار بستن چند ایرانی و کرد عراقی وادار به نواختن سرود ملی عراق میکنند.
پیربال با دیدن این صحنه از هوش میرود. در بیمارستان از او بازجویی میکنند که اگر پیشمرگه یا ضد رژیم بعثی نیست چرا از حال رفته! آنقدر شکنجهاش میکنند که در نهایت تصمیم به فرار میگیرد و بههمین دلیل است که در جایجای نوشتههای او میتوان سرگردانی انسان شرقی و نفرت از جنگ را دید. البته هویت و سرگردانی جوانان مهاجر شرقی به اروپا هم بحثی است که او بعد از سفر به غرب با آن روبهرو میشود که تأثیر آن را میتوان در همین مجموعه داستان اخیرش هم دید. به گمانم آن بخشی از نوشتههای او که میگوید باید سرزمین خودمان که اسمش شرق است را درست کنیم چیزی است که به آن نیاز داریم.
ما شرقیها چارهای نداریم جز اینکه با نگاهی تازه به اطرافمان بنگریم؛ جامعهای با فضای بازتر سیاسی بسازیم، دموکرات شدن را بپذیریم و دموکراسی را تمرین کنیم. مردم کشورهای ما در حالی به غرب مهاجرت میکنند که با شرایطی بهتر از سرزمین خود مواجه نمیشوند، درست شبیه داستانهایی که در همین مجموعه داستان پیربال که بهانه گفتوگویمان شده میخوانید. مردم ما نیازمند آگاهی بیشتر هستند و یکی از دلایلی که شاهد وجود جهانبینی انتقادی در نوشتههای پیربال هستیم به همین ضرورتی باز میگردد که درک کرده.یکی از ویژگیهای مشترک همه نویسندگانی که دست به ترجمه آثار آنان زده ام، چه آنهایی که منتشر شده و چه آنهایی که اسیر ممیزی شدهاند به اشتراکشان در برخورداری از نگاه انتقادی بازمی گردد.
البته نگاه انتقادی فرهاد پیربال در مقایسه با افرادی همچون شیرزاد حسن قدری تلطیف یافتهتر و با نگاهی به مفاهیم انسانی آن هم فراتر از جامعه کردزبان است!
اگر منظور شما «حصار و سگهای پدرم» شیرزاد حسن است که باید بگویم در این کتاب او تلاش کرده رنگ و بویی کردی بهکار بدهد منتهی نقدی که به جامعه سنتی داشته تنها به عراق مرتبط نمیشود و تمام کشورهای منطقه را در برمی گیرد. پدری که در این رمان با او روبهرو میشود تنها یک مرد دیکتاتور که زمام خانوادهای سنتی را برعهده دارد نیست او میتواند نمادی از نظامهای سیاسی مستبدانه باشد.
بویژه آنجا که پدر خانواده به دست پسر خود کشته میشود و خانواده با وجود خواستهشان از آنجایی که آزاد زندگی کردن را یاد نگرفتهاند سرگشته از شرایط جدید در حسرت روزگار اسارتی که به آن خو گرفته بودند به سرمی برند!
این دقیقاً مصداقی از یک نظام سیاسی مستبدانه است که شیرزاد حسن به آن نقد دارد البته این رمان بیش از آنکه سیاسی باشد اجتماعی است. به برخی تابوهای فرهنگی کشورهای منطقه هم نقد دارد که یکی از جدیترین آنها محدودیتها و شرایط پیش روی زنان است. شیرزادحسن طی ۳۰ سال گذشته از فعالترین شخصیتهای کرد زبان در دفاع از حقوق زنان و کودکان هم بوده، نویسندهای که بواسطه سالها معلمی و کسب تجربه در این شغل به نظام آموزشی عراق حتی بعد از فروپاشی رژیم بعث هم نقد دارد.
تا پیش از قرن نوزدهم و آغاز جنبشهای آزادیخواه میان کردها هم شاهد انتشار آثاری در نقد به مسائل سیاسی هستیم؟
نه، تاریخچه انتشار این داستانها به همین تاریخی که گفتید و بحبوحه جنگ جهانی اول بازمی گردد. در قرن نوزدهم و حتی اوایل قرن بیستم این نقد بیشتر متوجه دولتهای غیرکرد و سرکوبگریهای آنان بوده. اما در آثار نویسندگان ۴۰ سال اخیر نقد اصلی متوجه خود احزاب سیاسی و جنبشهای کردها طی یکصد سال اخیر است. در نوشتههای امروز دیگر خبری از آن هاله مقدسی که میان حزبهای خودی کشیده بودند نیست، آنان متوجه ضعفهای درونی شدهاند و درصدد افزایش آگاهی درونی مخاطبان برآمدهاند.
جریان فکری ادبیات در کردستان عراق به جایی رسیده که فراتر از مباحث سیاسی خواهان کمک به مخاطبان برای دستیابی آنان به هویت برآمده؟
و این برای نویسندگان امروز بالاتر از حتی تفکرات حزبی است. همانطور که در رمان حصار هم میبینیم فاجعه اصلی وقتی است که پدرخانواده کشته میشود و زنان و فرزندان او در شرایطی قرار میگیرند که حتی نمیدانند از آن آزادی چه میخواهند. چرا؟ چون تفکر آنان هنوز عوض نشده، دموکراسی چیزی است که باید از خود مردم و تفکرات آنان آغاز شود.
در آثار نویسندگان کرد ایران همچون علی اشرف درویشیان و منصور یاقوتی هم با نقد روبهرو هستیم منتهی انتقادی که بیشتر متوجه فقر و زندگی روستایی ست. اطلاعی از آثار نویسندگان ترکیه و سوریه هم دارید؟
نویسندگانی که از ایران بهنام آنان اشاره کردید از افتخارات ما هستند که شانس دیدار و گفتوگوییهایی با آنان داشتهام و حتی آثاری از آنان به کردی ترجمه کردهام و نوشتههای آنان هم بههرحال در نقد استبداد بهعنوان عامل مهمی در محرومیت مردم است. تفاوت نوشتههای کردهای عراق با ایران در این است که عراقیها در ساختار قدری به روزتر هستند، نکتهای که حتی زنده یاد درویشیان هم در ستایش آن سخنان بسیاری گفته است. او برای رمان حصار و سگهای پدرم چنان جایگاهی قائل بود که در گفتوگو با روزنامههای اعتماد و اعتمادملی گفته بود:«ای کاش این کتاب را من نوشته بودم.» بازگردیم به سؤال شما، نویسندهای همچون سلیم برکات، نویسنده بسیار توانایی ست که از کردهای سوریه است. البته نکتهای که نباید فراموش کرد این است که سطح نوشتههای نویسندگان کردی که به ترکی، عربی، انگلیسی و... مینویسند بالاتر از نویسندگانی است که به کردی مینویسند.نویسندگان ساکن سوریه و ترکیه به ادبیات آوانگارد جهان تسلط بیشتری دارند و به همین دلیل هم قادر به ارائه قدرتمندتری از آثار خود هستد.
با این حال هنوز ادبیات کردی با وجود ظرفیتها و جایگاهی که دارد نتوانسته آن طور که باید و شاید به زبانهای دیگر ترجمه شود، غربیان به همان معدود اثری که ترجمه شده هم توجه بسیاری کردهاند، آنقدر که ناشران کشورهایی همچون اسپانیا، فرانسه و روسیه به ناشر بختیارعلی در آلمان برای ترجمه آثار او به زبانهای مذکور پیشنهادهایی داشتهاند و گفته بودند که ما از وجود مترجمان کردزبان محروم هستیم. خودتان ترجمه کنید و کتاب را در اختیارمان بگذارید، وقتی متوجه میشوند که چنین همتی در کردان مسلط به زبانهای اروپایی نیست متعجب میشوند.
از مضامین مشترک ادبیات فارسی و کردی جنگ ایران و عراق است؛ طی سالهای اخیر با تغییر نگاه برخی اهالی کتاب در ارتباط با جنگ روبهرو شدهایم و نگاههای ضد جنگ آنان. نگاه نویسندگان عراقی، بویژه میان کردها به این اتفاق چیست؟
تأثیر نگاه جهانی و فراملی نویسندگان امروز کرد عراقی را حتی در موضوع جنگ هم میتوان دید. آثاری که فارغ از نگاههای برخاسته از تعصب و ملیگرایی هستند، مسأله دیگری که نویسندگان عراقی برخلاف ایرانیان با آن مواجه نیستند بحث سانسور است که منجر به آزادی بیشتر آنان در پرداخت به جنگ از زاویههای مختلف شده. خوشبختانه از سال ۹۱ میلادی تا همین حالا بویژه در بخش کردنشین عراق با ممیزی خاصی روبهرو نیستیم و یکی از دستاوردهای قیام مردمی کردستان عراق را میتوان درهمین مسأله دید. نگاه نویسندگان ما به مقوله جنگ کاملاً ضدجنگ است و عمده توجه آنان به رنجی است که مردم عادی آن را متحمل شدهاند.
حتی به واکاوی آن در لایههای مختلف زندگی مردم میپردازند و در نهایت از آن بهعنوان یکی از دلایل مهم پسرفت کشورهای منطقه یاد میکنند. از سویی به هر مسألهای که منجر به تعصبهای کورکورانه میشود هم نقد جدی دارند. بحث کم کاری در معرفی داشتههایمان به غربیان هم درمیان است، ما کشورهای همسایه حتی در حد منطقه هم شناخت چندانی از داشتههای یکدیگر نداریم. در گفتوگویی که با بختیارعلی برای نشریه سینما و ادبیات ایران انجام دادم او پیشنهاد ایجاد اتحادیه نویسندگان خاورمیانه را طرح کرد تا از آن طریق قادر به جهانی کردن گفتههایمان شویم. نویسندگان باید تلاش کنند بدون دخالت دولتها به تعامل مداومی با یکدیگر بپردازند ولی در حال حاضر تعامل چندانی دراین زمینه وجود ندارد.
آشنایی مخاطبان کردزبان عراقی با ادبیات معاصر فارسی تا چه اندازه است؟
آنقدر که عراقیها، بویژه کردهای آن با ادبیات فارسی معاصر آشنا هستند ایرانیان با ادبیات کردی آشنا نیستند. این در شرایطی است که وسعت ادبیات کردی خیلی محدودتر از فارسی است و باید خیلی زودتر و بیشتر از حالا شناخته شده بود. مخاطبان ایرانی آنقدر که به ادبیات معاصر ترکیه علاقهمند شدهاند توجهی به ادبیات کردی و عربی ندارند.خود من بیش از دو دههای میشود که کنار زبان مادریام با فارسی هم زندگی میکنم و به آن خو گرفته ام. کافی است از نویسندگان مطرح ایرانی اثری منتشر شود تا آنجا هم منتشر شود و بخوانند.
این در حالی است که قیمت پشت جلد کتابها در عراق خیلی گرانتر از ایران است، کتابی که اینجا در نهایت به بهای ۲۵ هزار تومان به فروش میرسد آنجا بهایی بیش از ۱۰۰هزار تومان دارد. ناچارم که باز هم به سانسور بهعنوان مهمترین عامل همین شناخت مختصر دیرهنگام ادبیات کردی در ایران اشاره کنم.
این سخت گیریها نشأت گرفته از مسائل سیاسی است؟
بخشی از دلیل آن قطعاً بههمین مسأله بازمی گردد، هرچند که بیدلیل است چرا که کار ادبیات حتی در مواقعی که به سیاست میپردازد فرهنگی است. بسیاری از ترجمههایم که هنوز مجوز نشر به آنها داده نشده یا در ارتباط با بررسیشان سختگیری میشود محتوایی ضد رژیم بعثی و همسو با سیاستهای ایران دارند، آثاری که برخی از آنها حتی فرهنگ خود ما را نقد میکنند و نمیدانم با چنین شرایطی دلیل این همه حساسیت چیست!
در توجهی که آلمانیها به کتاب بختیارعلی نشان دادهاند بحث ساختار و محتوای اثر درمیان بوده؟ غربیها اغلب بهدنبال آثاری هستند که تصویری تاریک از کشورهای شرقی و طبق تبلیغات آنان ارائه بدهد.
اینطور نیست، بختیارعلی با نگاهی واقع گرایانه به خاورمیانه، مشکلات و حتی زیباییهای آن نگاه میکند که فراتر از تعصب است. یکی از نکاتی که با وجود مشکلات زیاد منجر به سرپا ماندن کشورهای منطقه شده تلاش برای یافتن زیباییها است، آنچنان که حتی بختیار علی هم میگوید:«شخصیتهای داستانهای من میدانند در جهنم زندگی میکنند اما حتی در آن شرایط هم در تلاش برای زندگی بهتر هستند.»
استقبال اهالی کردستان عراق بیشتر از آثار کدام نویسنده یا شاعر است؟
از ادبیات کلاسیک فارسی که محبوبیت بسیاری میان مخاطبان کرد دارد که بگذریم، در میان معاصرها علاقه بسیاری به شاملو دارند. اشعار سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، سیدعلی صالحی، شمس لنگرودی و حتی افرادی نظیر حافظ موسوی هم با استقبال زیادی مواجه است. در ادبیات داستانی هم آثار نویسندگانی همچون محمود دولت آبادی، احمد محمود، عباس معروفی، گلی ترقی و قادر عبدالله با مخاطبان بسیاری روبهرو هستند.
تأثیر این علاقهمندی بر آثار نویسندگان و شاعرانتان هم دیده میشود؟
ادبیات کلاسیک فارسی از چنان جایگاهی در عرصه جهانی برخوردار است که بیشک بر شعر کشورهای همسایه از جمله کردستان عراق تأثیر بسیار زیادی بهجای گذاشته. تأثیر آن در میان شاعران کرد زبان به اندازهای است که اغلب آنان حتی به فارسی هم تسلط داشتهاند. این تأثیرپذیری نه تنها در اشعاری که به فارسی گفتهاند بلکه در شعرهایی که به کردی گفتهاند هم مشهود است. از میان شاعران معاصر ایرانی بیش از همه میتوان به تأثیر افرادی همچون فروغ فرخزاد و سهراب سپهری اشاره کرد.
ادبیات داستانی مدرن در ایران عمری یکصد ساله دارد، از مشروطه به بعد. در کردستان سابقه ادبیات داستانی مدرن به چه زمانی بازمی گردد؟
ادبیات داستانی مدرن در کردستان هم سابقهای یکصد ساله دارد، شبیه ایران. منتهی تفاوتی هم دارد که آن تأثیر مقاطعی است که کردها با سرکوبهای سیاسی مواجه میشوند. بواسطه این سرکوبها ادبیات داستانی کردی تداوم پیدا نمیکند و داستانهایی هم که هرازگاهی منتشر میشوند انگشت شمارند. تحت تأثیر شرایط، اغلب نویسندگان کرد مهاجرت کردند، آنهایی هم که ماندند اغلب قربانی فعالیتها و نگاه سیاسیشان شدند.
اتفاقی که همچنان در خصوص نویسندگان معاصرتان هم رخ داده، نظیر شیرزاد حسن که سالها زندانی رژیم بعث هم بود!
او و بختیارعلی با وجود آسیبی که از نظام سیاسی متوجه شان شده تفاوتی با همنسلان و نسلهای قبل از خود دارند، سیاست برای آنان یک تعهد روشنفکری است نه اینکه خود را فردی چریک ببینند و بهعضویت حزبهای مختلف درآیند.
تا قبل از سال۱۹۹۱ میلادی که آزادسازی کردستان عراق از رژیم بعثی رخ میدهد، کردستان هم جزئی از عراق بوده، آن زمان شرایط نویسندگان از نظر انتشار آثارشان به چهشکل بوده؟
تردیدی نیست که نویسندگان، بویژه کردها در دوران رژیم بعثی با موانع و سانسور بسیاری روبهرو بودند. دگراندیشی در زمان حکمرانی صدام بیمعنا بود، ابتدای ورود بعثیها شاهد فعالیت احزاب دیگری هم بودیم، با این حال صدام به محض در دست گرفتن قدرت ابتدا به سراغ تصفیه حساب با احزاب برآمد و کمکم هیچ اثری از آنان باقی نماند. کردها هم با سرکوب زیادی روبهرو شدند، شما اگر توجه کنید هیچ اثری از بختیارعلی در سالهایی که رژیم بعث قدرت را بهدست داشته منتشر نمیشود و این شرایطی است که شامل دیگران نویسندگان هم بوده است.
پیشرفتی که ادبیات کردی با آن روبهرو شده در ادبیات حکومت مرکزی عراق هم دیده میشود؟
ادبیات در سایر بخشهای مختلف عراق هم با پیشرفت خوبی روبهرو شده و آنان هم از تعصبات رایج گذشته عبور کردهاند و با نگاهی انسانی دست به خلق رمان و داستان کوتاه میزنند.
از نظر مضمونی هم میتوان به موضوع یا گرایش خاصی در نوشتههای آنان اشاره کرد؟
هرچند که در بحث مضمون با موضوعات مختلفی در ادبیات سراسر عراق روبهرو هستیم، با این حال هر نویسندهای تحت تأثیر فضای غالب بر زندگی و جامعهاش مینویسد. نه تنها نویسندگان ساکن عراق، بلکه حتی آنهایی که مهاجرت کردهاند هم همچنان تحت تأثیر فرهنگ و کشور خود مینویسند. درست مانند بختیارعلی، با اینکه حدود ۳۰ سال است آلمان زندگی میکند اما وقتی به شبکههای آلمانی زبان دعوت میشود و از او میپرسند چرا نوشتههایش اینقدر تلخ است، میگوید: «من هم دلم میخواست همچون یک نویسنده اروپایی تنها نگرانیام این بود که حیوان خانگیام خوب غذا نخورده! ولی من با اینکه یک شهروند آلمانی به حساب میآیم همچنان یک انسان شرقی هستم و نمیتوانم خودم را جدا از آنان و مشکلاتشان بدانم. حقیقت زندگی هموطنان من تلخ است و من نمیتوانم نوشتههایی خوشبینانه داشته باشم.»
تعاملی که تأکید کردید میتواند از راه فرهنگ میان کشورهای منطقه انجام شود قادر به دور کردن تدریجی سنگینی سایه سیاست از ادبیات کردی هم هست؟
کردهای عراق و ایرانیان برای قرنهاست که کنار یکدیگر و در همسایگی هم زندگی میکنند و در این بین از ادبیات میتوان بهعنوان ابزاری برای دوستی و نزدیکی هرچه بیشتر استفاده کرد. در جهان امروز، بویژه در خاورمیانه، هیچ راهی جز بهره گرفتن از قدرت گفتوگو نداریم، مهم است که مدام همدیگر را بشناسیم و در تعامل باشیم، اتفاقی که میتواند فراتر از همه مسائل قومی، مذهبی و حتی سیاسی رخ بدهد. جهان امروز نیازمند این است که انسان و انسانیت مهمترین محور آرمان و هدف ساکنانش باشد. حتی در کنار همه تفاوتهای موجود میان ملیتها میتوان زندگی مسالمت آمیزی با استفاده از ادبیات و هنر کنار یکدیگر پیدا کرد. اگر سیاست مداران این مسأله را درک کنند میتوانیم به سوی جهانی مملو از صلح و دوستی حرکت کنیم.
چرا در مقایسه با سایر نویسندگان کردزبان از او بهعنوان یکی ازحرفهای ترینها یاد میکنند؟
پیربال در زمینه ادبیات فردی بسیار دغدغهمند است. نویسنده، نمایشنامه نویس و شاعری که کنار کارهای ادبی به پژوهش و تدریس هم اشتغال دارد. ادبیات همه زندگی او را تشکیل میدهد و عجیب نیست که چنین لقبی را به دست آورده باشد. آثار او در کنار کسب جوایز مختلف به زبانهای متعددی هم ترجمه شدهاند. از سوی دیگر نویسندهای برخوردار از افکار آوانگارد است و اغلب بهدنبال راههایی است که دیگران نرفتهاند.
پیربال را در مقایسه با سایر اهالی کتاب کردزبان میتوان در رتبهای بعد از «شیرکو بیکس» جای داد. البته در این مقایسه هدف من نویسندگان و شاعرانی است که به کردی نوشتهاند وگرنه کم نیستند افرادی همچون یاشار کمال، علی محمد افغانی، محمداشرف درویشیان و منصور یاقوتی که کرد هستند ولی آثارشان به زبانهای دیگر نوشته شده است.
- 15
- 5