دولت عثمانی یکی از بزرگترین، پهناورترین و پایدارترین دولتهای مسلمان بود که بیش از ۶ قرن، در صحنه سیاست بینالمللی ایفای نقش کرد. آغاز روابط ایران و عثمانی به دوره فرمانروایی تیموریان و تهاجم تیمور به آناتولی باز میگردد. در این تهاجم که منجر به نبرد آنقوره (۸۰۴ ه.ق/ ۱۴۰۲م) شد، سلطان بایزید اول از سپاهیان تیمور شکست خورد. این شکست امپراتوری عثمانی را متلاشی و آشفته ساخت و آنها را در حالت تجزیه و فترت فرو برد. دورانی که در تاریخهای عثمانی به «سلطنت فاصله سی» (فاصله و فترت دوران سلطنت) معروف شد، اما سرانجام سلطان محمد اول موفق شد دولت عثمانی را تحت اداره واحدی درآورد (اوزون چارشلی، ۱۳۶۸، ج۱: ۳۷۳. میرجعفری، ۱۳۸۵: ۱۹۴).
بعد از مرگ تیمور، بین مرزهای غربی ایران از یک طرف و مرزهای شرقی دولت عثمانی از طرف دیگر، دو دولت ترکمان آققویونلو و قراقویونلو به قدرت رسیدند. با ایجاد این دو حکومت، روابط سیاسی میان سلاطین عثمانی و جانشینان تیمور قطع شد و این دو دولت تنها به نوشتن نامههایی به یکدیگر اکتفا کرده و دشمنی و عداوت پیشین را به دوستی مبدل ساختند (میرجعفری، ۱۳۸۵: ۱۹۴).
روابط قراقویونلوها با عثمانی مسالمتآمیز بود، اما با روی کار آمدن اوزون حسن آققویونلو، روابط آنها و عثمانی وارد مرحله جدیدی شد. ظهور سلطان محمد فاتح در عثمانی که از یکسو رقیب قدرتمند آققویونلوها در منطقه بود و از سوی دیگر بهدلیل سیاست توسعهطلبانهاش به سمت غرب، به دشمنی سرسخت برای دولتهای اروپایی تبدیل شده بود، سبب شد تا دولتهای اروپایی بهویژه ونیز که همواره در منطقه به دنبال متحدی برای مقابله با عثمانی بودند، متوجه آققویونلوها شده و دست یاری به سمت آنها دراز کنند. آنها با فرستادن سفیر و مجهز کردن آققویونلوها به سلاح گرم تلاش کردند تا این دولت را در جهت منافع سیاسی- اقتصادی خود علیه عثمانی وارد صحنه کنند؛ تلاشی که نتیجهای جز شکست نظامی ایران از عثمانی و شکست روابط سیاسی ایران و اروپا نداشت (ططری، ۱۳۸۶: ۱۸).
ماشین جنگی عثمانی به سرعت پیش میرفت و سرزمینهای زیادی را به زیر سلطه در میآورد، حتی بیم آن میرفت که بهزودی ایران نیز به قلمرو عثمانی ملحق شود. اما ورود اسماعیل صفوی به تبریز در سال ۹۰۷ه.ق/ ۱۵۰۱م و تاجگذاری وی در این شهر، معادله را دگرگون ساخت. بعد از قرنها حکومت غیرمتمرکز در ایران و پس از فترت سیاسی طولانیمدت، شاه اسماعیل با تاسیس یک حکومت ملی قوی و پایدار بر پهنه فلات ایران، این سرزمین را از خطر استیلای عثمانی نجات داد و به مدت دو قرن، ایران شیعیمذهب را وارد کارزاری دائمی با دولت سنیمذهب عثمانی کرد(سیوری، ۱۳۸۷: ۲۹). به عبارت دیگر تمایل عثمانی به گسترش قلمرو، داشتن مرز مشترک، اختلافات مذهبی، اقدامات صوفیان ترکمن در خاک عثمانی و برخوردهای تند عثمانیها با اتباع ایرانی و هواداران دولت صفوی، برخورد دو دولت را اجتنابناپذیر مینمود.
***
صلح آماسیه اولین عهدنامهای بود که بین ایران و عثمانی به امضا رسید و به نیم قرن جنگهای خونین بین دو دولت پایان داد و به مدت یک ربع قرن، صلح را برای آنها به ارمغان آورد. دو سال پس از مرگ شاهطهماسب، یعنی در سال ۹۸۶ه.ق/ ۱۵۷۸م عثمانیها عهدنامه آماسیه را نقض و به ایران حمله کردند. وقوع شورشهایی در منطقه مرزی ایران بین کردان و زد و خورد بین امرای گرجستان که برخی به ترکان و بسیاری به ایرانیان تمایل داشتند، عثمانیها را در رسیدن به اهدافشان کمک کرد. نیروهای صفویه متحمل شکستهای پیدرپی شدند، بخشهای زیادی از گرجستان به تصرف درآمد و تبریز به مدت ۲۰ سال از دست نیروهای صفوی خارج شد(رویمر، ۱۳۸۵: ۳۳۹).
پس از روی کار آمدن شاهعباس در ۹۹۶ ه.ق/ ۱۵۸۸م، توازن قوا به نفع ایران به هم خورد. ایران به تدریج از سیاست منفعلانه و تدافعی دست کشیده و ابتکار عمل را بهدست گرفت. شاهعباس در ابتدای حکومت خویش به علت گرفتاری در بحرانهای داخلی و هجوم ازبکان به نواحی شرقی، به ناچار با عثمانیان وارد مذاکرات صلح شد. عثمانیان نیز به علت درگیری با خاندان هابسبورگ از انعقاد چنین پیمان صلحی استقبال کرد(شاو، ۱۳۷۰، ج۱: ۳۱۶). بر اساس این پیمان که به صلح استانبول اول معروف شد و در سال ۹۹۸ ه.ق/ ۹۰-۱۵۸۹ م به امضا رسید، اراضی وسیعی از سرزمین ایران مانند تبریز، قسمتی از آذربایجان غربی و نهاوند به عثمانی واگذار و حدود جدیدی برای مرزها تعیین شد. عثمانیها پیش از این هرگز موفق نشده بودند در داخل قلمرو صفویان تا این اندازه پیشروی کنند.
این صلح که به بهای گزافی بهدست آمد، خیال شاهعباس را برای حل مشکلات داخلی و مرزهای شرقی راحت کرد. این پیمان که کاملا به ضرر ایران بود، بدون تردید نمیتوانست قراردادی برای صلح دائمی باشد. از این رو وقتی شاه بر مشکلاتفائق آمد، از جنگهای ۱۰ ساله عثمانی و اتریش استفاده کرد و بعد از اینکه با ارسال سفرایی به کشورهای اروپایی از حمایت آنان اطمینان پیدا کرد (نوائی، ۱۳۸۶: ۳۰)، صلح را بر هم زده و برای بازپسگیری مناطق اشغالی، راهی نواحی شمال غرب شد. تبریز در ۱۰۱۲ه.ق/ ۱۶۰۳م تصرف و بسیاری از دهکدهها و شهرهای منطقه آذربایجان با سرعت و بدون هیچگونه مقاومتی تسلیم سپاهیان ایران شد (دریابل، ۱۳۵۱: ۵۵).
پیشروی نیروهای ایرانی و ضربات آنها بر نیروهای مهاجم، نصوح پاشا سردار عثمانی را وادار کرد تا به شاهعباس پیشنهاد صلح دهد. شاهعباس که به صلح دولتین براساس صلح آماسیه معتقد بود، نماینده خود را به دربار عثمانی فرستاد و طبق قراری که میان آنها نهاده شد، کلیه سرزمینهای مذکور در معاهده آماسیه به ایران بازگشت و در مقابل شاهعباس متعهد به پرداخت سالانه دویست بار ابریشم به دولت عثمانی شد(نوائی، ۱۳۸۶: ۳۱). به این ترتیب با امضای عهدنامه صلح استانبول دوم در سال ۱۰۲۲ه.ق/ ۱۶۱۲م جنگهای ۹ ساله ایران و عثمانی به پایان رسید. خودداری شاهعباس از پرداخت ابریشم، موجب شد که سه سال بعد از امضای عهدنامه، عثمانی به ایران اعلان جنگ کند. درگیری و زد و خورد در نواحی مرزی دوباره آغاز شد تا اینکه شاهعباس موفق شد با تصرف بغداد و موصل، ضمن اینکه منطقه بینالنهرین را حاشیه امنی برای مرزهای غربی سازد، به این دوره از جنگها پایان دهد (آقاجری، ۱۳۸۹: ۱۲).
با جلوس مراد چهارم، امپراتور قدرتمند عثمانی که در اندیشه تصرف بغداد بود، آتش جنگ بین دو کشور شعلهور شد. وی با اطلاع از وضع آشفته دربار صفوی بعد از مرگ شاهعباس و به تلافی اینکه نتوانسته بود ایروان را به خاک عثمانی الحاق کند، از طریق ارزروم به ایران حمله کرد و با تصرف آنجا، دیاربکر و موصل را گرفت و در سال ۱۰۴۸ ه.ق/ ۱۶۳۸م موفق به فتح بغداد شد. وی بغداد را غارت کرد و بسیاری از اهالی شهر را مقتول ساخت (وحید قزوینی، ۱۳۸۳: ۲۹۲- ۲۸۹).
در این هنگام شاهصفی سلطنت میکرد و اوضاع کشور فوقالعاده پریشان و نابسامان بود. وی که توان مقابله با عثمانیان را نداشت، سفیری نزد سلطان مراد به بغداد فرستاد و پیشنهاد صلح کرد. «بعد از آمدن ایلچیان و طى مراتب بناى مصالحهشده چگونگى را به خدمت نواب اشرف عرض کرده، بعد از رخصت مصالحه [...] بناى سنور را از بند على گذاشته، صلح کرده سنور بسته صلح نامچه از طرفین نوشته به یکدیگر سپرده، رومى به ولایت خود و قزلباشیه به اصفهان مراجعتکرده. نواب رضوان مکان به انتظام امور ایران پرداخته... » (مستوفی، ۱۳۷۵: ۱۰۹-۱۰۸).
براساس این قرارداد (۱۰۴۹ه.ق/ ۱۶۳۹م) که به عهدنامه قصرشیرین یا زهاب معروف شد، قسمتهایی از غرب ایران به عثمانی واگذار شد، ایروان در تصرف ایران باقیماند، متصرفات دو کشور در قفقاز طبق پیمان آماسیه تعیین شد و دو طرف موافقت کردند که در امور داخلی یکدیگر مداخله نکنند. همچنین برای نخستینبار حدود مرزی دو کشور بهویژه در ناحیه زهاب و سلیمانیه مشخص شد، اما مرز دو کشور بهطور دقیق تعیین نشد. قرار بر این شد که یک نوار مرزی که در آن ایران و عثمانی فاقد قدرت سیاسی بودند بهعنوان مرز در نظر گرفته شود. اما به علت نبود نقشه و وسایل مدرن حمل و نقل و عدم ارتباطات، دو کشور در این ناحیه مرزی کنترل سیاسی نداشتند(جعفری ولدانی،۱۳۷۰: ۱۴).
این معاهده کاملا به نفع عثمانی بود و اساس مذاکرات برای عهدنامههای بعدی قرار گرفت. بغداد، بصره و بینالنهرین که از نظر موقعیت سیاسی، اقتصادی، تجاری و حمل و نقل برای ایران اهمیت ویژهای داشت، بهدست نیروهای عثمانی افتاد. شهرهای مذهبی و عتباتعالیات از دست ایران خارج شد و زائران و بازرگانان برای رفت و آمد به این مناطق با مشکلات زیادی مواجه شدند. در واقع شاهصفی با انعقاد این صلح در عرض مدت کوتاهی آنچه شاهعباس اول در دوره طولانی حکومت خود بهدست آورده بود را به دشمن واگذار کرد(جعفری ولدانی،۱۳۷۰: ۱۵).
این صلح تا پایان روزگار صفوی پایدار و محترم ماند و باعث شد که در دوره جانشینان شاهصفی، به غیر از حادثهای کوچک در زمان شاهسلطان حسین، هیچگونه برخوردی بین دو دولت پیش نیاید. دولت عثمانی به جای دشمن به یک دوست و متحد در برابر اروپا تبدیل شد. صفویان در این دوره، عثمانی را سدی استوار در برابر تجاوز اروپاییها به شرق و از جمله ایران میدانستند. در دوران سلطنت شاهسلیمان، بارها از طرف کشورهای اروپایی مثل پرتغال و لهستان پیشنهادهایی مبنی بر اعلان جنگ به عثمانیها داده شد اما شاه و اطرافیانش بر صلح با ترکان تاکید کرده و از انجام این خواستهها خودداری میکردند. «صدراعظم او[شیخ علیخان زنگنه] که از طرفداران جدی دوستی با عثمانیها بود، اعتقاد داشت که ترکیه در واقع برای ایران سدی است در مقابل مسیحیان، اگر روزی ترکها منهزم و نابود شوند، حتما نوبت حمله به ایران خواهد رسید و برای ایران در برابر آنان پایداری امکان نخواهد داشت» (کارری، ۱۳۸۳: ۱۱۰).
همانطور که اشاره شد در دوره شاهسلطان حسین واقعهای روی داد که در روابط ایران و عثمانی تا مدتی خلل وارد آورد که این حادثه مربوط به اشغال بصره توسط سپاهیان ایران بود. تصرف بصره در این مقطع زمانی که صفویان درآستانه سقوط بودند به قول لاکهارت یکی از عجایب روزگار بود «که قوای شاهسلطان حسین صلح دوست توانست بصره را اشغال کند، در صورتی که در سالهای بعد نادر با لشکریان آزموده خود نتوانست به این مقصود نائل آید» (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۴۴).
شیخ مانع بنمقمس، رئیس طایفه منتفق به تلافی زجر و آزاری که از عثمانیها و مردم بصره دیده بود، این شهر را در سال ۱۱۰۷ه.ق/ ۱۶۹۴م تصرف کرد. او در امور خانواده مشعشع، ساکن ولایت ایرانی عربستان دخالت کرد و از سیدعلی، یکی از اعضای آن خانواده، علیه برادرش سیدفرجالله حمایت کرد. سیدفرجالله بعد از کسب اجازه از حاکم بغداد و دربار اصفهان، شیخ مانع را از بصره بیرون کرده و کلید شهر را به اصفهان فرستاد. شاهصفوی با اینکه کلیدهای شهر را به دربار عثمانی فرستاد اما نیروهای ایرانی، بصره را به عثمانی واگذار نکرده و برای این شهر حاکم ایرانی انتخاب میکردند. در سال ۱۱۱۴ه.ق/ ۱۷۰۱م قوای عثمانی بدون کوچکترین مقاومت و خونریزی بصره را تصرف کردند (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۴۶-۴۵). به این ترتیب اشغال بصره از طرف ایران بدون کشمکش با ترکان عثمانی پایان پذیرفت. این واقعه تاثیری در روابط دو کشور و صلح فیمابین نداشت و بهنظر نمیرسید که روابط دوستانه دو کشور در اثر حادثهای بههم بخورد.
اما وقوع چند حادثه، سیاست عثمانی را نسبت به ایران تغییر داد. نخست آنکه در سال ۱۱۳۱ه.ق/ ۱۷۱۸م با انعقاد معاهده پاسارویتس میان عثمانی، اتریش و ونیز، خیال ترکان عثمانی از جنگ در مرزهای غربی آسوده شد و توجه آنها به مرزهای شرقی معطوف شد تا در صورت ایجاد فرصتی مناسب، دست به اقدام زنند. دیگر آنکه شیعیان متعصب شروع به تعقیب و آزار ساکنان سنی شیروان و داغستان کردند و در نتیجه سنیهای ستم دیده شمالغربی ایران متمایل به عثمانی شدند. در این هنگام اوضاع دربار صفوی آشفتهتر از قبل شده بود و گزارشهایی که از انقراض قریبالوقوع سلسله صفویه به دربار استانبول میرسید باعث تشویق و تحریک ترکهایی میشد که میخواستند ولایات شمال غربی ایران را به عثمانی ملحق کنند (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۱۸۷).
روسیه و عثمانی پس از سقوط صفویه و شهر اصفهان فرصت را غنیمت شمرده و به بهانه کمک به شاهصفوی شروع بهدست اندازی به ایران و قلمرو صفویان کردند. شاهطهماسب دوم که پس از سقوط اصفهان تنها وارث قانونی تاج و تخت صفوی بهشمار میرفت و با حمایت نادر بر بخشی از ایران حکومت میکرد، سفیری به دربار استانبول فرستاد و از عثمانیان خواست که در این موقعیت بحرانی و خطرناک از جنگ با ایران خودداری کنند. اما دربار عثمانی با درخواست الحاق گرجستان، ارمنستان و آذربایجان به عثمانی در قبال کمک به ایران، شاهطهماسب را از مذاکره با این دولت ناامید کرد (هوشنگ مهدوی، ۱۳۸۶: ۱۴۸-۱۴۷).
با تجاوز روس و عثمانی به سرحدات غربی ایران و جدال آنها بر سر این نواحی، انتظار میرفت که میان این دو دولت بر سر تصرف سرزمینهای ایران جنگ بزرگی درگیرد. اما با وساطت فرانسه و پادرمیانی سفیر آنها یعنی مارکی دوبوناک، در ۱۱۳۶ه.ق/ ۲۴ ژوئن ۱۷۲۴م قراردادی میان روس و عثمانی امضا شد که بر اساس آن ایالات شمال، شمالغربی و غرب ایران میان دو دولت تقسیم و خط سرحدی جدیدی بین متصرفات آنها ترسیم شد. پس از امضای این قرارداد، سپاه عثمانی در خاک ایران پیشروی کرد و با تصرف همدان، ایروان و تبریز، سهم خود از قرارداد را بهدست آورد(هوشنگ مهدوی، ۱۳۸۶: ۱۴۹).
- بخشی از یک مقاله به قلم پیمان باقری تلواژگانی و مینا معینی
- 12
- 6