دوران پادشاهی حکومت صفویان
شاه اسماعیل اول، پس از این که در جنگ های متعدد پیروز شد؛ حکومت صفویان را در تبریز شروع کرد. پس از این که شاه سلطان حسین در اصفهان به اسارت گرفته شد، تاجش را به محمود افغان بخشید و بدین ترتیب، حکومت صفویان منقرض شد.
بنیان گذار سلسله صفوی به نام شاه اسماعیل، مراسم تاج گذاری خود را در سال ۸۶۶ هجری شمسی در تبریز برگزار کرد. شاه اسماعیل توانست مذهب شیعه را بموقع انتخاب کند و بهترین تصمیم را در آن زمان بگیرد و یوغ اعراب را از ایران، بیرون کند. ولی متأسفانه چنین تصمیمی در سال های بعد سبب شد تا به دلایلی بین ایران و عثمانی، جنگ های خونین رخ دهد. مورخان معتقد بودند که تا زمان سلطنت شاه عباس کبیر، حکومت صفویه در حال رشد بود و نهایتا به اوج خود رسید اما از پایان سلطنت شاه عباس بزرگ، فروپاشی سلسله صفویه شروع شد.
در سال ۹۶۷ هجری شمسی، شاه عباس کبیر، تاج پادشاهی بر سر نهاد. با این که شاه عباس به ایران، خدمات فراوانی کرد؛ ولی این رویه خطرناک را برای جانشینان خود بجای گذاشت که میان مردم، دودستگی ایجاد کند و با آسودگی فرمانروایی کند. شاه عباس از قیام مردمش نسبت به حمله همسایگان برون مرزی، بیشتر میترسید. شاه عباس با کوچ اجباری قبایل در همه شهرها و نقاط کشور، گروه هایی را گرد هم جمع میکرد که نژاد، زبان و رسوم آن ها با هم متفاوت بود. درواقع سیاستش این بود که اتحاد و یگانگی میان آنان علیه دولت مرکزی بوجود نیاید.
همچنین دودستگی مذهبی در میان آن ها شدیدا برپا بود و در ایام ماه محرم و روزهای تاسوعا و عاشورا به اوج خود می رسید. شاه عباس که این دیوار جدایی را در سراسر کشور با زیرکی و نظارت برپا کرده بود، هدف از برپایی آن ایجاد نظم و ارامش درونی در شهرها در زمان صلح بود.
شاه عباس، پس از به دست گرفتن شهر قندهار، با دقت زیادی این سیاست را در آن جا برپا کرد ولی پس از این که پادشاه هند بر شهر قندهار مسلط شد؛ این سیاست فراموش شد. شاه عباس دوم، مجددا کنترل این شهر را بدست گرفت اما به خاطر بی توجهی اش موفق به احیای مجدد این سیاست در این شهر نشد.
این پادشاه، شیوه ناپسندی را به خاطر ترس از تسلط فرزندانش و احساس حسادت به آن ها مرسوم کرد؛ یعنی وی ولیعهد و سایر شاهزادگان را در حرمسرا نگاه می داشت تا وقتی که زمام امور را به دست بی کفایت خود بگیرند. اگر دوران سلطنت جانشینان شاه عباس را بطور مختصر، مطالعه کنید؛ متوجه میشوید که چنین تربیتی تا چه حد در روحیه شاهزادگان، اثر مخرب و ناگوار داشته است و خوش گذرانی و عادت به نوشیدن مشروبات الکلی برای این پادشاهان، سلسله صفویه و مردم ایران چه عواقب ناگواری به همراه داشته است.
آن ها تا زمان پادشاهی شاه سلطان حسین به این رویه غلط ادامه دادند. یکی از نمونه های بارز اموزشوپرورش حرم سرای شاهی، شاه سلطان حسین بود. او بیشتر از آنکه فرمان براند، فرمان می برد و بحدی ساده بود که متوجه دسیسه های اطرافیانش نمیشد و حتی در صورت مطلع شدن از یک توطئه، بقدری ضعیف بود که توانایی دفاع از خود و دفع آن توطئه را نداشت.
شاه سلطان حسین در زمانی که محمود افغان، اصفهان را محاصره کرد؛ برای این که از شهرهای دیگر، درخواست کمک کند سومین فرزند خود به نام طهماسب را از حرمسرا فراخواند و با پرداخت مبالغ قابل توجه به عده ای از افراد، آن ها را به بیرون از شهر فرستاد اما طهماسب که همیشه راه اشتباه را انتخاب میکرد، پس از سفر به قزوین، بجای این که سپاهی را بگیرد و به اصفهان برگردد عاشق دختری شد و با پولی که گرفته بود تا سپاهی را تهیه کند، بساط لهو و لعب را در آن شهر فراهم نمود.
غلامان سیاه و سفید در زمان شاه سلطان حسین با شرکت در شورای خواجه سرایان، باعث شدند که انشعاب فرقه ای آنان به فرقه بازی های دیگر افزوده شود و در نتیجه در آستانه یورش افغان ها، دستگاه حکومتی ایران فلج شد.
شورش محمود افغان علیه شاه سلطان حسین
در زمانیکه میرویس بمدت هفت سال بر قندهار، حکمرانی کرد؛ شاه سلطان حسین، موفق به شکست او نشد و میرویس بر قندهار به صورت خود مختار، نظارت داشت. نهایتاً برادر میرویس به نام میرعبدالعزیز یا میر عبدالله، پس از مرگ میرویس بعنوان جانشین او انتخاب شد ولی محمود افغان( فرزند ارشد میرویس) با کمک افغان ها، میر عبدالله را به قتل رساند و کنترل قندهار را بدست گرفت.
پس از این که محمود افغان به قدرت رسید، با متحد کردن هزاره ها، پشتون ها و بلوچ ها، اقدام به تاخت و تاز در ایران کرد. از این رو در سال ۱۱۳۴ هجری قمری، محمود افغان به ایران حمله کرد و تا کرمان پیش رفت و این شهر را عرصه تاخت و تاز خود قرار داد. سپس فرمانده لشکر صفویه به دلیل مقاومت صفویان و هجوم" لطفعلی خان داغستانی" به قندهار بازگشت.
محمود افغان بار دیگر با سپاهی ۲۰ هزار نفری، پس از گذشت دو سال به ایران لشکر کشید و از سیستان به کرمان و سپس به سمت اصفهان، پایتخت صفویه آمد.
وقتی که شاه سلطان حسین از آمدن محمود به اصفهان باخبر شد؛ به او پیشنهاد باج هنگفتی داد ولی محمود افغان، چنین پیشنهادی را قبول نکرد و اصفهان را وحشت فراگرفت. صاحب منصبان شاه سلطان حسین در این زمان ، دچار اختلاف نظر برسر نحوه ی دفاع از اصفهان شدند.
او پس از محاصره ی اصفهان در طول هشت ماه باعث شد که مردم گوشت سگ و گربه بخورند و گوشت این حیوانات آنقدر کم شد که مردم، گوشت دیگر هموطنانشان را می خوردند.
از طرف دیگر در اصفهان، جنازه های زیادی ریخته بود و بسختی قابل دفن بودند. تنها تدبیر دربار صفوی در این شرایط، انتخاب یکی از پسران شاه سلطان حسین بعنوان ولیعهد بود. از این رو نزد سلطان محمد میرزا رفتند و او را از حرم سرا خارج کردند اما محمد، درخواستشان را قبول نکرد و با دیدن جمعیت، وحشت زده به طرف حرم سرا بازگشت.
سپس این پیشنهاد را صفی میرزا که پسر دیگر سلطان حسین بود؛ دادند ولی او نیز نپذیرفت. سرانجام طهماسب میرزا، سومین پسر سلطان حسین بعنوان ولیعهد معرفی شد و او را بطور مخفیانه فراری دادند تا با سفر به شهرهایی نظیر قزوین، کاشان و ... به شکستن محاصره کمک کند درحالیکه طهماسب در این ماموریت، موفقیتی بدست نیاورد.
شاه سلطان حسین با دیدن این اوضاع سخت، به ذهنش خطور کرد که تقدیر همین است و میخواست تسلیم شود؛ به همین خاطر، لباس سلطنت را درآورد و با پوشیدن لباس عزا به شرط محمود افغان عمل کرد؛ یعنی برای او دخترش را فرستاد و خودش هم یک روز پس از عاشورای سال ۱۱۳۵ قمری، یعنی در یازده محرم، به قصد مذاکره از شهر خارج شد و به محمود افغان گفت اراده خداوند بر این تعلق گرفته است که حکومت به تو تعلق گیرد. حتی تاج شاهی را با دست خودش، بر سر محمود افغان گذاشت.
بدین ترتیب، پانزدهم محرم بود که محمود افغان به اصفهان آمد و پس از برگزاری ضیافتی در کاخ چهل ستون اصفهان با دختر سلطان حسین ازدواج کرد. او در قندهار، دختر دیگری از شاه را نزد برادرش فرستاد و مراسم ازدواج خودش با خواهر شاه سلطان حسین را برگزار کرد. به این ترتیب، شهر اصفهان دربرابر محمود افغان تعظیم کرد.
گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش
- 9
- 5