وزیر دربار و مالیه و عدلیه بود؛ نماینده مجلس شد؛ ریاست دیوانعالی تمیز (بالاترین مرجع قضایی) را برعهده گرفت؛ به عضویت هیئت اعزامی به کنفرانس صلح ورسای درآمد؛ نخستوزیر شد و در انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی و از پهلوی اول به پهلوی دوم نقشی اساسی ایفا کرد؛ اما این همه تنها ساحتی از زندگی او را دربرمیگیرد که در کنار عضویتش در جرگه فراماسونها، وجه سیاسی حیات او را تشکیل میدهد. محمدعلی فروغی تنها این نبود. او در زمره دومین نسل روشنفکر ایران بود و دریافت او از تجدد با توجه به جایگاهی که در هرم قدرت داشت در چگونگی تجلی تجدد در ایران نقش مهمی ایفا کرد. فروغی در دورانی پا به عرصه روشنفکری ایران گذاشت که چند دهه پیش از آن وقوع انقلاب مشروطه مجالی برای ظهور کنشگرانی خارج از دایره تنگ قدرت در دربار فراهم آورده بود؛ به این ترتیب شماری از افراد این فرصت را پیدا کردند که در قالب فعالیت مطبوعاتی، کنشگری سیاسی و حضور در مجلس شورای ملی و دیگر نهادهای نوظهور درک و دریافت خود را برای پیشرفت ایران به فهم عمومی پیوند بزنند.
برای او و بخش دیگری از روشنفکران ایران وجه سیاسی دولت اهمیت ویژهای داشت. به عبارت دیگر، در شرایطی که دودمان قاجار در ضعفی فرساینده کشور را اداره میکردند، روشنفکرانی چون فروغی مجری پروژه دولتسازی در ایران شدند؛ امری که آن را از عهده احمدشاه نوجوان و مجلس نوپا خارج میدانستند.
به این ترتیب، بر خلاف قانون اساسی مشروطه و در برابر مخالفت نمایندگان نامدار مجلس، همچون مدرس، تقیزاده و مصدق، او از سردار سپه حمایت کرد تا به این واسطه قدرت را در اختیار یک رهبر نظامی نیرومند قرار دهد. این حمایت البته بیپاسخ نماند و فروغی در سراسر دوره پهلوی اول از نزدیکان رضاشاه شد و در تمامی تحولات این دوران رد و نشان تفکر او در اصلاحات رضاخانی محسوس است. در دولت جدید، ضمن تلاش برای تکمیل پروسه دولتسازی از طریق قدرتمند کردن ارتش از یک سو و توسعه دیوانسالاری از طرف دیگر، کار ملتسازی نیز آغاز شد. این امر نیز با تبلیغ ناسیونالیسمی که عمدتا در برابر دینمحوری و امتباوری خود را تعریف میکرد، هدایت میشد. البته تغییرات جدید بهتمامی غربی بود و این وضعیت به نوعی دوگانگی در مواجهه با غرب منجر شد. غرب دیگریای بود که از یکسو باید مستقل از آن خود را درک میکردیم و از سوی دیگر به منظور رسیدن به شرایط مطلوب باید به هیئت آن درمیآمدیم.
به این ترتیب دولتی که فروغی در پی آن بود در سایه یک دیکتاتور قدرتمند شکل گرفت. حکومت تازه گرچه تمرکز لازم را پدید آورد و انجام بسیاری از اصلاحات مد نظر این گروه از مصلحان را امکانپذیر کرد، بهزودی گسترش ابعاد دیکتاتوری تا آنجا پیش رفت که از میان منادیان و مشاوران و باورمندان به آن نیز قربانی میگرفت.
گرچه فروغی در جمع نامهایی چون علیاکبر داور، غلامحسین تیمورتاش، سردار اسعد و فیروز میرزا، کامرواترین بود، غضب شاه قدرتمندی که ایدههای امثال او باورش کرده بود، درنهایت دامن فروغی را نیز گرفت و در سالهای پایانی سلطنت رضاشاه به گونهای از قدرت برکنار ماند تا اینکه طوفان حوادث شهریور ۱۳۲۰ از راه رسید و بار دیگر فروغی به متن سیاست فراخوانده شد تا گذار از پدر پهلویها به پسر میسر شود. فروغی را باید از معدود وزیران مصلح تاریخ ایران دانست که سر سالم به گور برد و این امر، به گونهای توأمان، مدیون ذکاوت او و ارتباطش با بازیگران قدرتمند در صحنه سیاست ایران بود.
سمیرا دردشتی
- 27
- 6