محمدرضاپهلوی، پادشاه وقت شایدهیچگاه این تصور را نداشت که رفتار تمامیت خواهانه و دیکتاتورمآبانه وی این روز رادر تاریخ ایران، به روزی یگانه بهويژه در جنبش دانشجویی تبدیل کند. محمدرضا شاه پهلوی سرمست از کودتای ۲۸ مرداد و باز گشت پس از فرارش به بغداد و رم حالا می خواست قدرت خود را به رخ مهم ترین پایگاه باقی مانده حامی دموکراسی و دولت دکتر محمد مصدق بکشد.پس از كودتای ۲۸ مرداد، رژیم كه توانسته بود دوباره در رأس قدرت قرار بگیرد، درصدد برآمد تا پایههای حكومت خود را تثبیت كند، اما براي اين هدف، دانشگاه را مهمترین مانع در مقابل خود میدید.
از سویی دیگر این تصمیم حاکمیت در حالی در شرف انجام بود که اولین بارقههای جنبشهای دانشجویی کمتر از یک دهه پس از تشکیل دانشگاه در سال ۱۳۲۱، پایه گذاری شد. سالهای تلاش برای ملیشدن صنعت نفت، سالهای اوج فعالیت جنبش دانشجویی نيز بود. دانشگاه در کنار بازار به دو رکن اساسی در اعتراضات تبدیل شد و پا به پای جامعه پیش آمد و نشان داد که سنگری مقاوم در برابر خواستهای استعمار و استبداد است اما شاید بزرگترین منتقدان و مخالفان دولت محمدرضا شاه تصور نمی کردند او برای نشان دادن قدرت برآمده از کودتا و ضرب شست نشان دادن به دانشگاه، به چنان رویکردی دست بزند که نیروی نظامی را وارد دانشگاه کند و دست به سرکوب بی امان دانشجویان در آن سطح بزند. دانشجویان در حالی در روز ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ مورد حمله نیروهای گارد قرار گرفتند که سر کلاسها حاضر بودند و دانشجویان فنی حداقل در آن روز تجمعی را سازماندهی نکرده بودند.
بسیاری اما بعدها معتقد بودند آن چه در ۱۶ آذر رخ داد، بیش از همه به سفر نیکسون و حضور وی در دانشگاه مربوط می شد و قرار بود این سرکوب دانشگاه در راستای سکوت دانشگاه در روزهای ۱۷ و ۱۸ آذر رقم بخورد. کاملترین گزارش از اتفاقات روز ۱۶ آذر را اما میتوان گزارش مکتوب شهید مصطفی چمران دانست که خود او از شاهدان عینی این حادثه بود. اين گزارش در سال ۱۳۴۱ و ۹ سال پس از واقعه سرکوب و شهادت سه دانشجو، مصطفی بزرگ نیا ، هادی شریعت رضوی و احمد قندچی به رشته تحریر درآمد. واقعه ای که دکتر چمران همواره آن را در پیش چشمانش زنده تصویر می کرد. آن چه در ادامه میخوانید، خوانشي است از روایت شهید دکتر مصطفی چمران از اين واقعه تاريخي.
روزهاي پراضطراب پس از كودتا
روزهای ۱۴و ۱۵آذر سال ۱۳۳۲ دانشگاه روزهای پراضطرابی را ميگذراند، آنگاه که تظاهرات دانشجویان با تحریک نیروهای امنیتی به خارج از دانشگاه کشیده شد. طبق برنامهریزی قرار بود ریچارد نیکسون، معاون ريیس جمهور وقت آمریکا ۱۷ آذر از دانشگاه تهران دکتری افتخاری حقوق دریافت کند. روشن بود كه دانشجویان معترض به کودتای ۲۸ مرداد، این موضوع را توهین و دهنکجی آشکار رژیم استبدادی میدانستند.
از سویی شاه نیز میخواست دلیلي برای توجیه پروژه سرکوب خود در دانشگاه داشته باشد. دو روز قبل از واقعه، زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام كرد و قرار شد «دنیس رایت» كاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ایران بیاید. از ۱۴ آذر تظاهراتی در گوشه و كنار به وقوع پیوست كه در نتیجه عدهای در بازار و دانشگاه دستگیر شدند. این وضع در ۱۵ آذر نیز ادامه يافت.
روز واقعه
صبح ۱۶ آذر،هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه اوضاع غیر عادی در اطراف دانشگاه تهران شدند. دانشجویان حتیالامكان سعی میكردند كه به هیچ وجه بهانهای به دست نظامیان ندهند.
از این رو با خونسردی و احتیاط به كلاسها رفتند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانهای به دست کماندوهای مستقر در دانشگاه نیامد، به داخل دانشكدهها هجوم آوردند و از دانشكدههاي پزشكی، داروسازی، حقوق و علوم عده زیادی را دستگیر كردند.
چون احتمال وقوع حوادث وخیمتری میرفت، ريیس وقت دانشگاه تهران برای حفظ جان دانشجویان، کل دانشگاه را تعطیل كردو به دانشجویان گفت به خانههای خود بروند. دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم ريیس دانشگاه، محوطه را ترك كردنداما تازه نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند كه ناگاه سربازان به دانشكده فنی حمله كردند. ظاهرا بهانه حمله به دانشكده این بود كه در این گیر و دار، دو دانشجوی رشته ساختمان به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض كردند.
نظاميان برای دستگیری آنان وارد دانشكده فنی و كلاس درس مهندس شمس شدند تا دانشجویان معترض را دستگیر كنند. وقتی مهندس شمس نسبت به حضور نظامیان در كلاس درس خود اعتراض كرد، او را با مسلسل سر جای خود نشاندند.مصطفی چمران بخش دیگری از ماجرا را این گونه توصیف می کند:«در خلال این احوال مهندس خلیلی و دکتر عابدی رییس و معاون دانشکده فنی با تمام قوا می کوشیدند که از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کنند ولی سربازان نه تنها به حرف آنها اهمیتی ندادند بلکه آنها را تهدید به مرگ کردند». به نظر می رسد در آن روز مسئولان دانشکده فنی دانشگاه تهران هر چه در توان داشتند انجام دادند تا در مقابل نیروهای نظامی بایستند اما دستوری رسیده بود تا به قیمت ریختن خون این جوانان نیز اجازه فعالیت به آنان داده نشود.
اوج گرفتن كارزار در دانشگاه فنی
در این میان ، عدهای از سربازان، دانشكده فنی را محاصره كردند تا كسی از میدان نگریزد. آنگاه دستهای از سربازان با سر نیزه از در بزرگ دانشكده وارد شدند. اكثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاشتند تا از درهای جنوبی و غربی دانشكده خارج شوند.چمران اما آغاز ماجرا را این گونه توصیف میکند:«در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم می دید و خود را کشته می دانست،دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت؛ «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه».
طبق گزارش شهید چمران، شاید لحظهای از سر دادن این شعار نگذشته بود كه رگبار گلوله باریدن گرفت و دانشجویان غافلگیر شدند. در همان لحظه نخست عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. براساس شواهد و اسناد ميان محوطه مركزی دانشكده فنی و قسمتهای جنوبی، سه پله وجود داشت و همین باعث شد كه هنگام عقبنشینی، عده زیادی از دانشجویان روی پلهها بیفتند و نتوانند خود را نجات دهند.
لحظههاي شهادت
در همان ابتدا مصطفی بزرگنیا به ضرب سه گلوله از پا در میآید. مهندس مهدی شریعترضوی كه ابتدا هدف قرار گرفته بود، به سختی مجروح شد و بر زمین میخزید و ناله میكرد كه دوباره هدف گلوله قرار میگیرد. احمد قندچی حتی یك قدم هم به عقب برنداشت و در جای اولیه خود ایستاده بود.
وي از گلوله باران اول مصون مانده بود که رگبار مسلسل سینه او را شكافت. شهید چمران این حادثه را این گونه روایت میکند: «بعد از پایان درگیریها احمدقندچی هنوز زنده بود. او را به یكی از بیمارستانهای نظامی تهران منتقل كردند. در درگیریها لوله شوفاژ در مقابل احمد تركیده بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح كرده بود، با وجود اين مسئولان بیمارستان از مداوا و حتی تزریق خون به او ابا كردند و ۲۴ ساعت بعد او مظلومانه شهید شد».
ريشههاي واقعه از زبان چمران
شهید چمران درباره حادثه ۱۶ آذر میگوید: «وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است كه گویی همه را به چشم میبینم. صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین میاندازد، سكوت موحش بعد از رگبار بدنم را میلرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحان را در میان این سكوت دردناك میشنوم. دانشكده فنی خونآلود را در آن روز و روزهای بعد به رایالعین میبینم.
نیكسون، معاون ريیس جمهور آمریكا به ایران میآمد تا نتیجه بیست و یك ميلیون دلار خرج كودتا را ببیند».مظلومیت شهید احمد قندچی تا مدتها در دانشگاه تهران روایت میشده است. بعد از شهادت، به خانواده وی گفته میشود كه احمد را با دو شهید دیگر در امامزاده عبدا... دفن كردهاند. برادر شهید قندچی به شهید چمران میگوید: «بعد از اینكه فهمیدیم احمد را در مسگرآباد دفن كردهاند، با خانواده شریعترضوی و بزرگنیا به آنجا رفتیم و قبر شهید را نبش كردیم و او را مخفیانه به امامزاده عبدا... بردیم و در آنجا در كنار دوستانش به خاك سپردیم».طبق گزارشها و روایت شاهدان عینی، بدن مجروحان بیش از دو ساعت در میان دانشگاه فنی روی زمین افتاده بود. درنهایت براثر اين حادثه، سه نفر از دانشجویان (بزرگنیا، قندچی و شریعت رضوی) شهید، بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح که بسیاری از آنان بعدها به زندان منتقل شدند.
خبر در شهر پيچيد
خبر واقعه ۱۶ آذر به سرعت در شهر پيچيد. روز ۱۷ آذر تمام دانشگاههای تهران و اغلب شهرستانها در اعتصاب كامل به سر بردند. حتی بسیاری از دبیرستانها هم با تعطیل كردن مدرسه خود، همدوش دانشگاهیان در تظاهرات علیه فجایع ۱۶ آذر و سفر نیكسون به تهران شركت كردند. برای كمرنگ كردن واقعه ۱۶ آذر، عاملان حادثه شروع به دروغ پراکنی كردند و در همان زمان فرماندار نظامی تهران در مقابل خبرنگاران میگوید: «دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله كردند و سربازان نیز اجبارا تیرهایی به هوا شلیك كردند و تصادفا سه نفر كشته شدند». يكي از مجلات آن روز با وجود سانسور شديد آن روزها، به طعنه و طنز مینویسد: «اگر تيرها هوايي شليك شده است، بنابراين دانشجويان پر در آورده به هوا پرواز كرده و خود را به گلوله زده اند».
ادامه شقاوت رژيم
از سویی حکومت تازه بعد از این حادثه عمق فاجعه را درک کرده بود و متوجه شده بود که چه احساسی از جامعه آن روز را جریحهدار کرده است. از اين رو سعی کرد در مقابل هر نوع اعتراضی واکنش تندتری از خود نشان بدهد. به همين دليل برگزاری هر نوع مراسمی را برای شهدا ممنوع اعلام کرد. برادر شهید شریعت رضوی میگوید: «بعد از شهادت این سه تن، به ما اجازه برگزار كردن شب سوم در خانه هایمان را هم ندادند اما در مراسم چهلم به دليل پافشاری زیادی كه كردیم، فقط ۳۰۰ كارت كه مهر حكومت نظامی روی آن خورده بود، به من دادند. هر كس میخواست به طرف امامزاده عبدا... برود كارتش را كنترل میكردند». برادر شهید بزرگنیا نیز میگوید: «از طریق علم، شاه به پدرم تسلیت گفت و پیغام داد ۲۰۰ هزار تومان خون بها بدهند كه جواب رد دادیم. بعد میخواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم، مخالفت كردند تا اینكه خودم پیش سرتیپ بختیار، فرماندار نظامی رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقی افتاد، خودم مسئول باشم».
دكترايي كه رنگ خون گرفت
درست روز بعد از واقعه، نیكسون در دانشگاه تهران، دكترای افتخاری حقوق دریافت كرد. صبح ورود نیكسون یكی از روزنامهها در سر مقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشادهای به نیكسون نوشت. در این نامه سرگشاده و جسورانه ابتدا به سنت قدیم ایرانیها اشاره میشود كه «هرگاه دوستی از سفر میآید یا كسی از زیارت باز میگردد یا حتي شخصیتی بزرگ وارد میشود، ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او قربانی میكنیم». آنگاه خطاب به نیكسون گفته شد كه «آقای نیكسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود كه در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این كشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی كردند».
میرا قربانی فر
- 17
- 6