در آغاز دهه ۱۹۶۰، هدف شاه در زمینه پیشرفت اقتصادی سه چیز بود: رشد سریع اقتصادی، تثبیت قیمتها و اصلاحات اجتماعی. وسیله نیل به این هدفها نیز درآمد نفت و برنامههای پنجساله عمرانی بود. او تا جایی که قدرت داشت، در راه افزایش میزان تولید، افزایش درآمد نفت و در نتیجه افزایش درآمد ایران کوشید. شگفت آنکه پیشرفتهایی که قبل از افزایش بهای نفت در نیمه دهه ۱۹۷۰صورت گرفت به مراتب بیشتر از دورانی بود که سیل دلارهای نفتی به ایران سرازیر شد.
پس از افزایش ناگهانی بهای نفت در پاییز ۱۳۵۲ عملا همه کارشناسان اقتصادی سازمان برنامه توصیه کردند که باید در هزینهها احتیاط به کار برده شود. قبل از آنکه ایران بتواند این همه ثروت را جذب کند، رژیم باید تنگناهای موجود را برطرف کند. آموزش کارگران، حملونقل و تخلیه کالاها در بنادر به کلی با این وضع ناسازگار بود. درآمدهای اضافی به جای اینکه بار سیستم را سنگینتر کند، بهتر بود بهعنوان سپرده در مؤسسات مالی بینالمللی نهاده شود اما شاه به این توصیه اعتنا نکرد و کارشناسان اقتصادی را به تنگنظری و فقدان بینش متهم کرد. شاه از لطیفهای که هویدا به کرات آن را از قول فرانکلین روزولت نقل میکرد فوقالعاده لذت میبرد.
روزولت گفته بود که بهترین اقتصاددانان، اقتصاددانان یک چشم هستند زیرا آنان عملا نمیتوانند گناه همکاران خود را مرتکب شوند و با استناد به فرمول «از یک نظر.... ولی در عین حال از نظر دیگر...» آرای گرد و مبهم تحویل دهند و مخاطب را گیج کنند. شاه با بیاعتنایی به کلیه اصول برنامهریزی سالم، یک برنامه وسیع و گسترده را به اجرا گذاشت و طرحهای عظیمی را تصویب کرد که بسیاری از آنها به لحاظ اقتصادی غیرقابل توجیه بود.
نتیجه این امر به زودی آشکار شد. سیل واردات بهویژه مواد خام خوراکی و تجهیزات نظامی در بندرها انباشته شد. کشتیهای باری ماهها در انتظار تخلیه کالاهایشان به سر میبردند. کمبود نیروی کار، انبارها و تسهیلات بندری قیمتها را افزایش داد. حقوقکارگران ماهر نیز بالا رفت و موجب شد، خواستههای جدید برای مسکن و خوراک (یعنی چیزهایی که از قبل دچار کمبود بود) عنوان شود. تورم به میزانی بیسابقه افزایش یافت و نارضایتی در میان توده مردم بهویژه کسانی که درآمد ثابت داشتند، گسترش پیدا کرد. دولت بهجای اینکه گسترش بیپروای بخش دولتی را که ریشه مساله بود قطع کند، ترجیح داد به مبارزه با عوارض آن بپردازد و تقصیر را به گردن «محتکران و سودجویان» بیندازد. تعدادی از اینگونه افراد بهشدت جریمه شدند.
مسوولیت کمبود مسکن را نیز که در واقع برعهده دولت بود که در این امر غفلت کرده بود، به گردن گروهی بساز و بفروش گذاشته شد. این دشمنی بیجهت نسبت به بخش خصوصی مصادف شد با فرمان شاه که صاحبان صنایع را دعوت میکرد تا ۴۹ درصد از سهام کارخانههایشان را بین مردم و کارگران خود تقسیم کنند. جای شگفتی نیست که جامعه بازرگانان و صاحبان صنایع که وجودشان برای پیشرفت اقتصادی هر کشوری لازم است، دلسرد شدند. سرمایههای خصوصی از ایران خارج و در محلهای امنتری گذاشته شدند.
از سال ۱۹۷۵ به بعد صادرات نفت ایران روبه کاهش گذاشت و در نتیجه درآمد دولت کم شد. با وجود این شاه همچنان در مورد اجرای طرحهای مورد علاقهاش که بسیاری از آنها غیرضروری و در همه حال از اولویت برخوردار نبود، اصرار میورزید. نتیجه این شد که طرحهای دارای اولویت به علت فقدان بودجه تعطیل شدند. در برنامه پنجساله چندینبار تجدیدنظر به عمل آمد تا طرحهای مورد علاقه شاه در آن گنجانده شود. دولت به منظور پردهپوشی و بیعیب نشان دادن سیستم، این بحث را پیش کشید که بهتر است بهجای برنامه پنج ساله، برنامههای یکساله تهیه شود که هیچ مفهوم اقتصادی نداشت.
وجوه عمومی تلف شد، اهداف متلون نظامی و اقتصادی بر انضباط و شعور برتری یافت. نتیجه این کارها هرج و مرج بود. در طول دوسال آخر رژیم قطع برق تقریبا هر روز تکرار میشد، تورم و کمبود مسکن تودههای شهرنشین را به آستانه شورش کشانده بود. با این همه شاه غافل از این دگرگونیها به مدیر عامل سازمان برنامه اظهار کرد «اگرچه درک میکند که طرحهایش مساله آفریده است ولی فقط به ۱۰ سال دیگر نیاز دارد تا به آرزوهایش جامه عمل بپوشاند، پس از آن هرچه اقتصاددانان بگویند، انجام خواهد داد.»
حتی پس از انقلاب نیز عقیدهاش تغییر نیافت و در تبعید تکرار کرد که در مسابقهای ضد زمان شرکت کرده بود. در «پاسخ به تاریخ» نوشت: «اگر میتوانستم بر مسائل کوتاه مدت فائق شوم، ایران از قدرت و رفاه بیسابقهای برخوردار میشد. قبول دارم که ما باید با شدت بیشتری با تبلیغات دشمن و کسانی که از پشت خنجر میزدند بجنگیم... اما من به قدری از خود مطمئن بودم که حملات و افتراها و دشنامها را نادیده میگرفتم. در نتیجه تبلیغات مخالفان بهویژه در میان نسل جوان موثر واقع شد.»
در واقع سالهای آخر سلطنت شاه بیشتر صرف نفی و انکار سیاستهایی میشد که در گذشته موجب موفقیت او شده بود. برنامههای درازمدت اقتصادی جای خود را به هوا و هوس داده و افکار واهی جای واقعیتها را گرفته بود. با بخشخصوصی به شدت بدرفتاری میشد و تورم به نحوی لجام گسیخته افزایش یافته بود اما به تدریج که واقعیت چهرهاش را نشان داد، واکنش خشونتآمیز مردم سرخورده با میزان تیرهبختی آنان تناسب پیدا کرد.
- 11
- 6