این که در لحظه سخنی بر زبان برانید که حق مطلب را اداکند، نشان از تسلط بر زبان و گستردگی دایره واژگان شما دارد. حالا اگر این سخن، منظوم هم باشد، اهمیت بیشتری مییابد. به سخنی که ناگاه بر زبان جاری شود و در عین حال نکتهای نغز در خود داشته باشد، «بدیهه» میگویند؛ فنی ظریف که در کارنامه شاعران پارسی زبان نمونههای شیرینی از آن را میتوان یافت. یکی از شاعرانِ مشهور به بدیهه سرایی، زیب النسا، شاعر سبک هندی است که به مناسبت زادروزش چند نمونه از بدیهه سراییهای شاعران زبان فارسی را مرور می کنیم.
زیبالنسا؛ «مخفیِ» باریک بین
زیبالنسا، شاعر قرن یازدهم هجری بود که او را با تخلص «مخفی» نیز یاد میکنند. اشعار او نکته سنجی و ظرافتی خاص دارد. یکی از ویژگیهای زیبالنسا، توانایی او در بدیهه سرایی است؛ مهارتی که در هر شاعری یافت نمیشود. یکی از ابیات معروف او که برای خیلی از فارسیزبانان آشناست، بیتی مربوط به شکستن یک آینه است. داستان از این قرار است که روزی زیب النسا در حضور پدر بود که ناگهان آینهای افتاد و شکست. پدر که او هم طبع شاعرانه ای داشت، گفت: «از قضا آیینه چینی شکست» و زیب النسا بلافاصله در جواب پدر گفت: «خوب شد اسباب خودبینی شکست».
رودکی؛ شاعر«بوی جوی مولیان»
رودکی، شاعر قرن چهارم هجری، یکی از مشهورترین اشعار بدیهه را سروده است؛ شعری که امیر نصربن احمد سامانی را چنان برانگیخت که به گفته صاحب «چهار مقاله» بدون کفش بر اسب نشست و به سوی بخارا تاخت. ماجرا از این قرار بود که امیر سامانی و همراهانش به مدت چند ماه دور از بخارا و در هرات اقامت کرده بودند. همراهان امیر که دلتنگ دیار و خانواده خود شده بودند دست به دامن رودکی شدند تا کاری کند که امیر برگردد. رودکی هم شعر زیبا و مشهور «بوی جوی مولیان آید همی» را سرود و برای امیر سامانی خواند.
خاقانی؛ رنجبردهِ خلاق شعر
خاقانی ، شاعر قرن ششم در بسیاری از دانشهای زمان خود از جمله ریاضی، نجوم و فلسفه آگاهی داشت. به همین دلیل او را به اشعار پیچیدهاش میشناسند. یکی از دلایل پیچیدگی شعر خاقانی، تسلطش بر علوم مختلف و دیگری نتیجه آگاهی او از علوم و توانایی در بدیههسرایی است. روزی خاقانی وارد مجلسی شد و به قصد تحقیر این شاعر، او را پایین پای فردی بیبهره از علم و فضل، نشاندند. خاقانی بیمعطلی خواند:«گر فروتر نشست خاقانی، نه ورا عیب و نه تو را ادب است/ قل هو ا... نیز در قرآن، زیرِ تبّت یدا اَبی لهب است.»
بهار؛ موفقِ آزمون شاعری
بعد از وفات پدرِ ملک الشعرا بهار کسی فکر نمیکرد که پسر بتواند بر جای پدر تکیه بزند. بهار در شرح حال خود مینویسد: «حاسدان باور نمیکردند که سرودههای این جوانِ نوخاسته از آن اوست و آن را به پدرش نسبت میدادند. سرانجام او را در معرض آزمایش گذاشتند و لغاتی نامتناسب را در اختیار او نهادند تا آنها را در شعری جای دهد». واژهها از این قرار بود: «خروس، انگور، درفش و سنگ.» بهار این چنین سرود: «برخاست خروس صبح برخیز ای دوست/خون دل انگور فکن در رگوپوست/عشق من و تو قصه مشت است و درفش/ جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست»
شهریار؛ صیاد شعر برای شعر
استاد شهریار، شاعر بزرگ معاصر است. او به فارسی و ترکی شعر میسرود و لطف اشعارش بر کسی پوشیده نیست. شهریار در سرودن انواع شعر تبحر داشت اما غزل را نیکوتر میسرود و به همین قالب هم شهرت یافت. این شاعر یکی از بدیههسرایان بزرگ معاصر هم هست و روایتهای زیادی از بدیههسرایی او وجود دارد. داستانِ بدیهه سرودن یکی از اشعارش از این قرار است: نقل شده شهریار در محفلی شعری خواند و در پایان بانویی شاعر خطاب به ایشان گفت: «حقا که شهریار غزل هستید». شهریار هم فی البداهه بیتی را در پاسخ سرود.
الهه آرانیان
- 10
- 2