محمدتقی بهار ملقب به ملک الشعرا، شاعر ستایش گر آزادی و صلح دوستی بود. مضمون بیشتر اشعارش میهن دوستی و عشق به ایران زمین است که هر زمان در طرحی نو از خواسته های جدید ملت ایران بازتولید می شود.
پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملکالشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر به فرمان مظفرالدین شاه به بهار رسید. اگرچه گفته شد که اوضاع کشور بعد از مرگ ناصرالدین شاه و روی کار آمدن مظفرالدین شاه چنان بود که پدرش به این نتیجه رسید که با تغییر اوضاع دیگر فردی به شاعران اعتنایی نخواهد کرد و تقریباً پسرش را از شعر گفتن منع کرد و تلاش داشت تا او را به تجارت وادارد اما این تلاش به ۲ دلیل به نتیجه نرسید؛ نخست اینکه محمدتقی چندان علاقهای به تجارت نداشت و دوم اینکه پدرش در ۱۸سالگی او درگذشت و موفق نشد که جلوی شاعر شدن فرزند را بگیرد.
قدم در عرصه سیاست
محمدتقی بهار ۲۰ ساله بود که طلحه آزادی و مشروطه خواهی در وطن طنین انداز شد. از این رو به صف مشروطه خواهان خراسان پیوست. در همین زمان نخستین آثار ادبی - سیاسی اش در روزنامه خراسان بدون امضا به چاپ رسید که از جمله شعر معروف «کار ایران با خداست» از نمونه های آن است.
با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست کار ایران با خداست
مذهب شاهنشه ایران ز مذهبها جداست کار ایران با خداست
...
هردم از دریای استبداد آید بر فراز موجهای جانگداز
زبن تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست کار ایران با خداست...
ملک الشعرا پس از درگذشت مظفرالدین شاه، انجمنی به نام «سعادت» به وجود آورد که با انجمن سعادت استانبول و آزادیخواهان باکو ارتباط داشت. این انجمن در دوره استبداد صغیر شناخته شد. وی بعد از خلع محمدعلیشاه از سلطنت با کمک دیگر دوستان خود حزب «دموکرات» را در خراسان تأسیس کرد و خود عضو کمیته مرکزی آن شد و روزنامه «نوبهار» را با اعتبار و مسوولیت خویش به عنوان ناشر افکار حزب دموکرات در مشهد انتشار داد.
از اشعار بسیار زیبا و مقبول ملت ایران که سرایش خامه توانای ملک الشعرای بهار است باید به سروده شگفتِ «مرغ سحر ناله سر کن...» اشاره کرد. شعری که چنان محبوب مردم قرارگرفته و با جان و ریشه ایرانیان عجین شد که بدون اغراق می توان گفت یکی از ده شعر برتر تاریخ معاصر ایران است.
این شعر بیان دردهای قلب مجروح ملت ایران در طول دوران مبارزات مشروطه است. بیان آرزوهای ملت ایران برای رسیدن به جامعه ای آزاد و عدالت محور را فریاد می زند. مرغ سحر قیام ملت ایران در برابر استبداد پادشاهان نالایق و ستمگر و دشمنی های اجنبی، ناله سر می دهد و داغ دل را تازه می کند.
مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را بَر شِکَنُ و زیر و زِبَر کن
بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ، نغمه آزادی نوع بشر سرا
وَز نفسی عرصه این خاک تیره را. پر شرر کن . . .
بهار به اقتضای جوانی و به اعتقاد آزادیخواهی در روزنامه نوبهار مقاله های تندی علیه بیگانگان و دخالت آنان در امور ایران انتشار داد. به ویژه پس از اولتیماتوم روسیه تزاری و اخراج شوستر مستشار آمریکایی و خزانهدار کل ایران، لحن این مقاله ها شدیدتر و سرانجام نوبهار توقیف شد اما پس از مدت کوتاهی به جای آن «تازهبهار» انتشار یافت که جنبه انتقادی آن بیش از روزنامه قبلی بود. تازهبهار نیز توقیف شد و مدیر جوان و پرشور آن به کلات تبعید کردند اما پس از هشت ماه دوباره نوبهار را انتشار داد اما این روزنامه هم در ۱۲۸۸خورشیدی به امر «وثوق الدوله» وزیر وقت خارجه تعطیل شد. بهار و ۹ تَن از اعضای حزب دموکرات را نیز دستگیر کرده و به تهران فرستاندند.
حضور ملک الشعرا در تهران یک سال طول کشید و دوباره به خراسان بازگشت و با اجازه نیرالدوله والی آنجا بار دیگر روزنامه نوبهار را راهاندازی کرد و این بار به علت محدودیتهای سیاسی در زمینه مسایل اجتماعی، اخلاقی و دینی انتشار یافت.
نمایندگی مجلس شورای ملی و فراز و نشیب های سیاسی
این شاعر آزادی خواه همزمان با آغاز جنگ جهانی اول از طرف مردم درجز، کلات و سرخس به عنوان نماینده مجلس سوم شورای ملی انتخاب شد. اگر چه با اعتبارنامه وی مخالفت کردند اما پس از ۶ ماه بالاخره مورد قبول واقع شد. در همین زمان نوبهار را در تهران راهاندازی کرد که مجدداً توقیف و بهار به خراسان تبعید شد.
در جریان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹خورشیدی، ملک الشعرا به واسطه اختلاف با سیدضیاءالدین به همراه ۸۰ تَن از روزنامهنگاران و نویسندگان و روشنفکران و دانشجویان پایتخت بازداشت شد. وی پس از خروج از زندان انتشار نوبهار را از سرگرفت و قصیده معروف «دماوند» منتشر کرد. این قصیده در واقع شکایت از روزگار و دعوت از دماوند است که آتشفشانی را از سر بگیرد و ریشه فساد را بسوزاند.
ای دیـو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند
ای سیم به سر یکی کلهخود زآهن به میان یکی کمربند
تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر چهر دلبند
تا وارهی از دم ستوران وین مردم نحس دیومانند
با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند
چون گشت زمین زجور گردون سرد و سیه و خموش و آوند...
بهار در یادداشتهای خود درباره این قصیده چنین مینویسد: «در سال ۱۳۰۱ گفته شد، در این سال به تحریک بیگانگان هرج و مرج قلمی و اجتماعی و هتاکیها در مطبوعات و آزار وطنخواهان و سستی کار دولت مرکزی بروز کرده بود. این قصیده در زیر تأثیر آن معانی در تهران گفته شده و پایتخت هدف شاعر قرار گرفته است».
در دوران سردار سپه بودن رضاخان و وعده جمهوریاش، بهار با او همراه شد «نظر به آنکه تشنه حکومت مقتدر مرکزی» بود اما پس از مدتی «سر و کله دیکتاتوری عظیمی را از پشت پرده» دید و به انتقاد از سردار سپه پرداخت. ملک الشعر در مجلس چهارم جزو نمایندگانی بود که در ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی به تغییر حکومت از قاجار به پهلوی رای مخالف داد.
در مجلس ششم از تهران به نمایندگی انتخاب شد و با پایان این دوره از زندگی سیاسی کنارهگیری کرد. چنانکه می نویسد: «حیات سیاسی من در این مرحله تقریباً به کوچه بن بست رسیده بود ...».
با گذشت چند سال، فشارهای سیاسی حکومت پهلوی افزایش یافت. احزاب و سازمانهای سیاسی از هم پاشید. اختناق و تهدیدهای شهربانی وسعت گرفت. در نتیجه بهار قصایدی بسیار در نقد اوضاع زمان نیز سرود.
از این زمان تا ۱۳۲۰ خورشیدی، ملک الشعرا سه بار به زندان افتاد. او رفتار خشن مأموران رضاشاه را در اشعاری گویا که در دیوان اشعارش آمده است به خوبی نشان میدهد.
بهار، بار دیگر پس از سقوط رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰خورشیدی مبارزات سیاسی - اجتماعی خود را آغاز کرد و در همین سال، دوباره روزنامه نوبهار را منتشر کرد. وی در ۱۳۲۵خورشیدی در کابینه احمد قوام، متصدی پست وزارت فرهنگ شد اما به سبب اختلاف عقیده سیاسی با قوام، از آن کابینه استعفا کرد و به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد تا آخرین کار سیاسی خود را نیز انجام داده باشد.
ادبیات و شعر و اجتماع
ملک الشعرای بهار علاوه بر سرودن شعر در زمینه تاریخ و تصحیح متون نیز فعال بود. از معروف ترین آثار او «دیوان اشعار»، «سبک شناسی»، «تاریخ احزاب سیاسی»، «تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ بلعمی»، «تاریخ سیستان» «مجملالتواریخ و القصص» و . . . است.
بهار نقش زبان و ادبیات فارسی را آنچنان مهم میدانست که استقلال سیاسی و شخصیت ملی را در بقای آن میدید. او در یکی از مقالههایش مینویسد: «امروز ایامی فرا رسیده است که بایستی این فن از طرف خود ملت حمایت شود و مردم دریابند که حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آنها رهین زبان و ادبیات آنهاست و برای بقای شخصیت ملی و استقلال سیاسی خود باید از نویسندگان و گویندگان با علاقه و التهاب تمام حمایت نمایند.»
انتقاد از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران یکی از خصوصیت های ثابت اندیشه و کار این شاعر بود که اشعار انتقادی بهار و به ویژه برخی ترجیع بندها و مستزادهای طنزآمیز او بسیار شناخته شده اند. همچنین اشعاری که به جدّ سروده است و در آنها لحنی تراژیک گرفته، کم نیست اما بهار به اینها اکتفا نکرد و به سراغ تصنیف سازی هم رفته است و با وجود عشق و احترامی که به ادب فارسی و شعر کهن داشت با وجود این که سعی می کرد در قصیده سرایی از شاعران بزرگ خراسان عقب نماند زیرا در عین حال دریافته بود که در زمانه انقلاب مشروطه و دگرگونی های بعد از آن، ترانه و موسیقی ابزار ضروری و مهمی برای ابرازعقیده و ارتباط با مردم است.
و اما نثر بهار به پای شعرش نمی رسد. او درباره نثر خود می نویسد: «من در نثر کلاسیک، سبک تاریخ بیهقی را انتخاب کرده بودم؛ اما علل سیاسی و احتیاج مردم به نثر ساده، باعث شد که سبک نثرنویسی من از نو به طرز تازه ای آغاز شود و یک باره از مراجعه به سبک قدیم، منصرف شدم».
سرانجام شاعر
ملک الشعرای در ۱۳۲۹ خورشیدی به بیماری سل مبتلا شد. در همین زمان نیز به ریاست او در تهران «جمعیت ایرانی هواداران صلح» تشکیل شد و با وزارت فرهنگ نیز قراردادی برای تألیف کتاب «سبک شناسی شعر فارسی» بست که به علت بیماری ناتمام ماند. همچنین قصیده «جغد جنگ» را در ستایش صلح سرود. سخن اوست که می گفت: «من صلح را به خاطر صلح، نه به خاطر آن کسانی که درباره آن صحبت می کنند، دوست دارم». منظور از آن کسان، ابرقدرت های شرق و غرب بود که فقط ادای صلح طلبی را در می آوردند و خود از هر جنگ طلبی، جنگ طلب تر بودند.
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد گسسته و شکسته پر و پای او
شراب او زخون مرد رنجبر و از استخوان کارگر غذای او…
سرانجام این شاعر چیره دست و آزادیخواه در ۱۳۳۰ خورشیدی بر اثر بیماری سل درگذشت. پیکر او از مسجد سپهسالار تا آرامگاه ظهیر الدوله در شمیران تشییع و در همانجا به خاک سپرده شد.
ای خطه ایران مهین، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
ای عاصمه دنیی آباد که شد باز
آشفته کنارت چو دل پر حزن من
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست
ای باغ گل و لاله و سرو و سمن من . . .
- 12
- 2