حکایت های اخلاقی
در این مطلب گلچینی از حکایت های اخلاقی زیبا و داستان های کوتاه و پند دهنده را برایتان فراهم کرده ایم که امیدواریم مورد توجه شما قرار گیرد:
>> حکایت های اخلاقی درمورد دعای مادر:
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام با ارزش را چگونه یافتی؟ گفت:شبی مادرم از من آب خواست. نگریستم ولی آب در خانه نبود. کوزه را برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. وقتی که برگشتم، مادر خوابش برده بود. پس با خود گفتم:« اگر بیدارش کنم، گناهکار خواهم بود.» آنگاه ایستادم تا شاید بیدار شود. او زمان بامداد، از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:به چه دلیل ایستاده ای؟! برایش قصه را گفتم. او به نماز ایستاد و بعداز به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:« خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق هم او را عزیز و بزرگ گردان».
>> حکایت های اخلاقی نقاش خوش فکر :
پادشاهی بود که از یک چشم و یک پا محروم بود. روزی وی به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره از او نقاشی کنند ولی هیچ کدام نتوانستند نقاشی زیبایی بکشند؛ آنان چگونه با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه می توانستند، نقاشی زیبایی از وی بکشند؟! عاقبت یکی از نقاشان گفت که توانایی انجام این کار را دارد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد. نقاشی وی فوق العاده بود و همگی را غافلگیر کرد. او پادشاه را به شکلی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانه گیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده!
>> حکایت های اخلاقی درباره ی پول:
یک سخنران مشهور در مجلسی که دوصد نفر در آن حاضر بودند ، ۲۰ دلار را از جیبش بیرون آورد و پرسید:چه کسی مایل است این پول را داشته باشد؟ دست تمامی حضار بالا رفت. سخنران گفت:بسیار خوب، من به یکی از شما این پول را خواهم داد ولی پیش از آن میخواهم کاری کنم. سپس دربرابر نگاههای شگفتزده همه، پول را هر طور که توانست با دست خود مچاله کرد تا جاییکه که پول خیلی کهنه شده بود، باز پرسید:چه کسی هنوز مایل است این پول را داشته باشد؟ و باز دستهای حاضران بالا رفت.
این بار مرد، پول کهنه شده را به زمین انداخت و چندبار آنرا لگد مال کرد و با کفش خود آنرا روی زمین کشید. بعد پول را برداشت و پرسید:خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت:دوستان، با این بلاهایی که من بر سر این پول آوردم، از ارزشش چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید و ادامه داد :در زندگی واقعی هم همینطور است، ما با تصمیماتی که در بسیاری از موارد میگیریم یا با مشکلاتی که رو به رو میشویم، خم میشویم، خاک آلود میشویم و حس میکنیم دیگر ارزش نداریم، ولی اینطور نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است، هیچوقت ارزش خود را از دست نمیدهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم ارزشمندی هستیم.
گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش
- 19
- 2