یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
کد مقاله: ۱۴۰۱۰۲۰۰۲۱

۴ حکایت از کلیله و دمنه

حکایت از کلیله و دمنه,حکایت دروغگویی از کتاب کلیله و دمنه,حکایت کلیله و دمنهحکایت کوتاه از کلیله و دمنه
یکی از مجموعه های دانش و حکمت به نام کتاب کلیله و دمنه میباشد که توسط مردمان خردمند قدیم« به هرگونه زبانی» جمع آوری شده است. بزرگترها برای فرزندانشان، کتاب کلیله و دمنه را به ارث گذاشتند و حکمت عملی و آداب زندگی و زبان را از آن یاد گرفتند.

حکایت از کلیله و دمنه

در دوران ساسانی، کتاب کلیله و دمنه در اصل هندی به زبان فارسی میانه ترجمه شده است. داستان و حکایت های مختلفی در این کتاب آورده شده که بیشتر از زبان حیوانات می باشد. نام کلیله و دمنه برگرفته از نام دو شغال با نام های کلیله و دمنه است و داستان این دو شغال، بخش بزرگی از کتاب را به خود اختصاص داده است. چند حکایت کوتاه از کلیله و دمنه در ادامه ذکر شده است:

- حکایت حیله و مکر از کتاب کلیله و دمنه:

ماری در نزدیکی یک قورباغه، لانه داشت. هر موقع قورباغه، صاحب فرزندی میشد؛ مار، بچه اش را می خورد. قورباغه که دوست خرچنگ بود؛ نزدیکش رفت و گفت:ای برادر! تدبیری اندیش که مرا خصمی قوی و دشمنی بیرحم است. نه توانایی مقاومت کردن در برابرش را دارم و نه میتوانم مهاجرت کنم؛ چون این مکان در نهایت آسایش و آرامش، خرم و زیبا است.

خرچنگ گفت:قوی پنجگان توانا را جز با مکر نتوان شکست داد. راسویی در این اطراف، زندگی می کند؛ برو و چند ماهی بگیر و از مقابل خانه ی راسو تا لانه ی مار بیافکن تا راسو، این ماهیها را به ترتیب بخورد و با دیدن مار، آن را نیز ببلعد تا مشکلت حل شود. قورباغه، مار را با این حیله هلاک کرد. راسو پس از گذشت چند روز، دوباره هوس ماهی کرد و در پی کشف ماهی، آن مسیر را در پیش گرفت تا این که به قورباغه و بچه هایش رسید و آن ها را خورد. این افسانه بیانگر اینست که حیله و مکر بسیار بر خلق خدا باعث هلاکت میشود.

- حکایت دروغگویی از کتاب کلیله و دمنه:

بازرگان فقیری بود که قصد سفر داشت. تنها داشته ی او صد من آهن بود که به رسم امانت در خانه دوستش گذاشت و رفت ولی دوستش پس از فروختن این امانت، پولش را خرج کرد. یک روز، بازرگان به قصد طلب آهن به خانه ی دوستش رفت. مرد گفت:در انبار خانه ام از آهن هایت مراقبت می کردم، ولی موشی در آن جا زندگی میکرد و من وقتی متوجه شدم که موش، تمام آن ها را خورده بود. بازرگان گفت:راست می گویی! موش، آهن را خیلی دوست دارد و دندانهایش توانایی خوردن آن را دارد. دوستش با خوش‌حالی فکر کرد که بازرگان از آهن هایش دل کنده و قانع شده است. پس گفت:امروز، مهمان من باش.

بازرگان گفت:فردا می آیم. بازرگان از خانه ی دوستش رفت و پسر مرد را سر کوچه با خود برد و پنهان کرد. در جستجوی پسر رفتند اما آن را پیدا نکردند. پس در شهر، ندا دادند. بازرگان گفت:من عقابی را دیدم که کودکی را با خود حمل میکرد. مرد فریاد زد که چنین چیزی غیر ممکن است، چگونه می گویی عقاب، کودکی را با خود میبرد؟ بازرگان خندید و گفت:وقتی که یک موش بتواند در شهری، صد من آهن بخورد؛ توقع داری که یک عقاب نتواند کودکی بیست کیلویی را بگیرد؟ مرد که از قصه باخبر شد، گفت:آری موش نخورده است! پسرم را به من بازگردان و آهن هایت را پس بگیر. هیچ چیز بدتر از آن نیست که در هنگام عمل، سرافکنده و خجل و در هنگام سخن، کریم و بخشنده باشی.

- حکایت دو گنجشک از کتاب کلیله و دمنه:

روزی، روزگاری، دو گنجشک، لانه ای در سوراخی بالای دیوار یک خانه داشتند. دوران زندگی دو گنجشک در آن جا به خوبی و خوشی سپری میشد. پس از مدتی آن دو گنجشک، فرزندی را به دنیا آوردند و خوشحال و خرم شدند. یک روز که گنجشک پدر در جستجوی غذا از لانه بیرون رفته بود؛ در آن نزدیکی ها مار بدجنسی بود که وارد لانه شد. گنجشک مادر با دیدن مار پرواز کرد و روی دیوار نشست، ولی جوجه گنجشک نمیتوانست پرواز کند. مار به جوجه گنجشک، نزدیک شد. گنجشک مادر، سر و صدا کرد و با نزدیک شدن به مار، او را نوک زد، اما مار بدجنس به کارش ادامه داد و پس از بلعیدن جوجه روی همان لانه خوابید.

حکایات کلیله و دمنه,حکایتی از کلیله و دمنه,داستان های کلیله و دمنهحکایت از کلیله و دمنه

گنجشک پدر، پس از گذشت مدت کمی رسید. گنجشک مادر، قضیه را با گریه تعریف کرد. گنجشک پدر هم ناراحت شد اما دیگر نمی شد برای جوجه ی از دست رفته کاری کرد. دو گنجشک تصمیم گرفتد تا از مار، انتقام جوجه ی خود را بگیرند. ناگهان گنجشک پدر تصمیم گرفت که یک تکه چوب نیم سوز را از اجاق خانه بردارد. پس آنرا به نوک گرفت و سریع پرید و داخل لانه انداخت.

دود غلیضی در اثر افتادن چوب نیم سوز روی چوب های خشک لانه بلند شد. بعضی از افراد، این کار عجیب گنجشک را در خانه دیدند. آنها برای پیشگیری از آتش سوزی خانه به دنبال نردبان گذاشتند تا آتش را خاموش کنند. درست در زمان فرار کردن مار از لانه، آنها مار را دیدند. یکی از افراد، ضربه محکمی را با استفاده از چوب دستش به سر مار زد و آن را کشت. دو گنجشک، پس از گرفتن انتقام جوجه خود، پرواز کردند تا بروند و لانه جدیدی را بسازند.

- حکایت تصمیم عجولانه از کتاب کلیله و دمنه:

در زمان های قدیم، یک مرد و یک زن در کشور هند زندگی می کردند که فرزند دار نمیشدند. از این رو مرد به فکر افتاد. او صبح به بازار رفت و میمونی را خرید تا شادی را از این طریق بر خانه حکمفرما کند. زن و مرد مثل بچه ی خود به میمون علاقه پیدا کردند. مرد و زن، پس از گذشت مدتی طولانی یک فرزند به دنیا آوردند و شادی آن ها بیشتر شد.

زن، روزی به روستا رفت تا میوه بخرد. قبل از بیرون رفتنش به مرد گفت که هیچ وقت بچه را با میمون تنها نگذارد؛ سپس به سمت روستا رفت. مرد مدتی از بچه و میمون مواظبت کرد تا این که حوصله اش سر رفت برای همین از خانه بیرون رفت تا قدم بزند. در راه، دوستانش را دید و با آن ها گرم صحبت شد برای همین وقتی که به خانه برگشته بود خیلی دیر شده بود. زن، پس از گذشت چند ساعت با یک سبد میوه وارد خانه شد وقتی که آمد میمون در حالیکه غرق در خون بود، نزدیک زن شد. زن با دیدنش فریاد زد.

زن با انداختن سبد میوه بر روی سر میمون به طرف اتاق بچه دوید و دید که بچه در تختش به راحتی خوابیده است بدون این که زخمی شده باشد. زن، حیرت زده شده بود که ناگهان بدن مار بی جانی را دید که شکمش پاره شده بود. زن، پس از متوجه شدن علت خونی بودن بدن میمون، خود را به طرف در ورودی خانه رساند و میمون را دید که روی زمین، بیجان افتاده بود. میمون بخاطر ضربه ی وارد شده به سرش مرده بود زن بخاطر اقدام عجولانه اش ناراحت شد؛ سپس خم شد و با چشمانی اشک آلود به میمون مرده نگاه کرد.

حکایات کلیله و دمنه,حکایتی از کلیله و دمنه,داستان های کلیله و دمنهحکایت های جذاب از کلیله و دمنه

گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش

  • 12
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۸
غیر قابل انتشار: ۱۲
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش