به گزارش هفته نامه دنیز، در این مطلب در بخش 'اگر یارانی داشتم، صلح نمیکردم (امام حسن (ع)).' می خوانیم: 'یکی از مباحث مهم تاریخ اسلام، موضوع صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه است که هنوز هم جای بحث و پژوهش دارد و امروز هم می¬تواند برای شناخت فلسفه امامت و روشن شدن حقیقت امام در عینیت جامعه باشد و نرمش قهرمانانه سبط اکبر، امام معصوم و حجت الهی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام را برای تشنگان حقیقت روشن نماید.'
درادامه این مطلب 'دلایل صلح امام حسن مجتبی (ع)' تشریح شده و در بخش 'از منظر جبهه معاویه' آمده است: 'هدف اصلی معاویه «وصول کم هزینه به هدف» یعنی همان حکومت بود؛ زیرا می دانست صاحب اصلی حکومت امام حسن علیه السلام است و برای به دست آوردن حکومت باید ـ هر چند در ظاهر ـ صاحب اصلی آن را قانع و متعهد بسازد و بهترین راه آن صلح بود.
به این ترتیب معاویه از نتایج نگران کننده جنگ که بارها به آن تاکید داشت و عواقب درگیری با فرزند رسول الله که جایگاه معنوی و اعتقادی مهمی میان مردم داشت، در امان می ماند. تاریخ هم نشان می دهد هدف معاویه «سلطه» بود که با صلح بهتر تامین شد. وی در خطبه اش در نخیله گفت : «من با شما جنگیدم که سلطه خود را بر شما ثابت کنم و این را خدا (با صلح) به من داد و شما ناراضی بودید.» (شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج ۴، ص ۱۶.)'
این هفته نامه ادامه داده است: 'در کنار هدف اصلی، وی پنداشته بود کناره گیری امام حسن (ع) از حکومت به نفع او، در افکار عمومی به معنای کناره گیری از خلافت تلقی خواهد شد و او به عنوان خلیفه قانونی معرفی خواهد شد. مؤید این نظر بیعتی است که معاویه از مردم به عنوان خلافت خود می گرفت.
دستاورد دیگر این بود که در صورت رد صلح از سوی امام و ادامه جنگ و شهادت امام، هیچ دستاویزی برای قیام های مخالفان نمی ماند. روشن است که با پذیرش مصلحتی صلح از سوی امام حسن (ع) و به بیان دیگر پذیرش «ترک مخاصمه» دستاورد رفع مسئولیت در صورت قتل امام، از بین می رفت.
درباره حس سود جویانه و رسیدن به خلافت هم که امام حسن (ع) بارها حتی نزد خود معاویه موضوع واگذاری موقت حکومت و تفکیک حکومت و خلافت را مطرح میکرد. (بحارالانوار، علامه مجلسی،ج ۱۰، ص ۱۳۸ و امالی شیخ طوسی، ص ۵۶۱.)'
هفته نامه دنیز در بخش' دلایل صلح از منظر جبهه امام ' نیز آورده است: 'جریان شناسی دقیق ۲ طیف متعارض /صالحان و ناصالحان/ نشان می دهد، «دنیازدگی و عدم دینداری» مردم در نهایت موجب پذیرش صلح از سوی امام حسن شد؛ لذا آن حضرت این دو را به عنوان عامل صلح معرفی و با تعبیر «عبیدالدنیا» از آنان یاد میکند. (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱.) نقاط اوج این رویکرد را می توان در استقبال نکردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن یافت، به گونه ای که امام حسن فرمود: شگفتا از مردمی که پی در پی نه حیا دارند، نه دین! وای بر شما ای بردگان دنیا» (همان، به نقل از الخرائج و الجرائح، راوندی)'. همین طور در سر دادن شعار زندگی، وقتی که امام فرمود: «معاویه ما را به چیزی فراخوانده است که عزت و عدالت در آن نیست.
اگر زندگی دنیا را می خواهید، می پذیریم و این خار در چشم را تحمل می کنیم و اگر مرگ را بخواهید آن را در راه خدا ارزانی میداریم.» راوی میگوید: همه فریاد زدند: «بل البقیة و الحیاة.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱.) به عبارت روشن ¬تر امام حسن (ع) درست مثل پدر بزرگوارش امیر مؤمنان (ع) امت گوش بفرمان و پیروان انبوه و وفاداری نداشت و این علت اصلی پذیرش صلح و ترک مخاصمه با معاویه بود. یعنی امام (ع) رفتار دنیاگرایی مردم شده بود!'
در ادامه این مطلب در بخش 'آثار دنیاگرایی و دین نداشتن در رفتار مردم' آمده است: 'این آثار در قالبهای مختلف خود را نشان داد که به واقع برخی محققان این آثار و معلولها را به جای علت صلح مطرح می کنند. برخی از این آثار به شرح زیر هستند.'
پیمان شکنی: وقتی سپاه قیس بن سعد قبیله به قبیله به معاویه پیوستند، امام فرمود: (پس از شهادت پدرم) با من به اختیار بیعت کردید و من هم پذیرفتم و در این راه بیرون آمدم و خدا می داند که چه تصمیمی داشتم، ولی از شما سرزد آنچه سر زد.» (الفتوح، ج ۴، ص ۲۹۰.)
خیانت به امام: رویکرد دنیاگرایی مردم ـ به ویژه خواص ـ را در قیام و صلح حسنی در آیینه خیانت هایشان باید دید، چنان که معاویه در آغازین لحظات اکثر آن را جذب کرد از جمله فرماندهی از قبیله کنده را با پانصد هزار درهم خرید و او با دویست نفر به معاویه پیوست و امام فرمود: من بارها به شما گفته ام که شما وفا ندارید و بنده دنیایید.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۰.)
مصمم نبودن برای مبارزه: برای نمونه وقتی جاریة بن قدامه نزد حضرت آمد و تقاضای حرکت به سمت دشمن کرد. امام فرمود: اگر همه این مردم مثل تو بودند، رهسپارشان می کردم؛ ولی نصف یا یک دهم مردم این عقیده را ندارند.» (همان، ج ۳۴، ص ۱۸)
در ادامه این مطلب همچنین در بخشی با عنوان' بازتاب دنیاگرایی مردم در جبهه امام' آمده است: 'تنها ماندن امام حسن (علیهالسلام): حضرت بارها با این حقیقت تلخ روبه رو شد از جمله: در آغاز جنگ، وقتی به پل منیع رسید، حُجر بن عدی از سوی حضرت، مردم را در مسجد جمع کرد و کوشید آنان را به جنگ تهییج کند. اما همه سکوت کردند؛ به گونه ای که عدی بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سکوت شما زشت است.
آیا به امام و فرزند پیامبر خود پاسخ نمی دهید. (امالی طوسی، ص ۵۵۹). امام در برابر اعتراض ها به صلح هم می فرمود: «سوگند به خدا! حکومت را به معاویه نسپردم؛ مگر اینکه یارانی نیافتم.» (احتجاج، طبرسی، ج ۲، ص ۷۱، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۴۷). حتی در دعاهای امام نیز این مطلب هست.'
هفته نامه دنیز در بخش 'ناامیدی از وصول به هدف با اقدام نظامی' آورده است: 'هدف اصلی نظام امامت، جامعهسازی و صیانت از جامعة النبی است. جنگ و صلح اموری فرعی اند که در مسیر جامعهسازی، به دلیل تعارض بنای جامعه جدید با منافع گروههایی که از وضع سابق بهره میبرند، پیش میآید و گر نه ائمه فارغ از این امور مشغول جامعهسازی اسلامی و تحقق مدینة النبی میشدند.
امام حسن (ع) هم در این مسیر ناچار به جنگ شد و پس از تنهایی، ناامیدی از ادامه وصول به هدف با اقدام نظامی پیش آمد. امام هنگام امضای صلح نامه فرمود: «اینک پیش آمد من، به ناامیدی از حقی که زنده دارم و باطلی که بمیرانم، رسید.» (علل الشرایع، شیخ صدوق، ص ۲۲۱)'
این نشریه در بخش 'پذیرش گزینه صلح' ادامه داده است: ' این بخش از تصمیم امام پیامد طبیعی حوادث قبلی و ناامیدی از وصول به هدف با جنگ بود. روایاتی که امام حسن در آنها می گوید «اگر یارانی داشتم، صلح نمیکردم» گویای این است که امام صلح را به عنوان استراتژی اتخاذ نکرد؛ بلکه طبق وضعیت موجود ناچار به استفاده از آن شد.'
در ادامه این مقاله در بخش 'آثار صلح' آمده است:' آیا منافعی که امام از ترک جنگ به دست میآورد، قابل رقابت با دستاورد معاویه بود؟ آیا دستاورد امام حسن (علیه السلام) از این اقدام بیشتر از دستاورد احتمالی وی از جنگ بود؟ در صورت مرجوح بودن دستاوردهای امام، آن حضرت نباید صلح را بپذیرد. آثار آینده نشان میدهد که در هر ۲ صورت دستاوردهای امام راجح بود. برای این منظور باید آثار صلح را مرور کنیم.'
بقای نظام امامت: اصلیترین اثر صلح بقای نظام امامت برای حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاری فرمود: «اردت ان یکون للدین ناعٍ »؛ خواستم حافظی برای دین باقی بماند. (حیاة الامام الحسن بن علی، باقر شریف قرشی، ج ۲، ص ۲۶۹؛ حقایق پنهان، ص ۲۱۵.)
بقای شیعیان: امام به ابوسعید عقیصا فرمود: «اگر صلح نمی کردم، روی زمین از شیعیان ما کسی نمی ماند.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱،)
حفظ دین و رعایت مصلحت امت پیامبر: در آن موقعیت روم شرقی آماده حمله به نظام اسلام بود و جنگ داخلی موجب وصول آنان به هدف نابودی اساس اسلام میشد. (استاد مهدی، سیره پیشوایان، ص ۹۷.). امام هم می فرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود... خواستم دین خدا حفظ شود.» (حقایق پنهان، ص ۱۹۷؛) هر چند این سخن عام است و ممکن است منظور غیر از خطر روم شرقی باشد، ولی اصل حفظ دین در آن لحاظ شده است.
امام بارها اشاره میکرد که مصلحت و حکمت این کار، هر چند پنهان، خیلی مهم است. از جمله نزد معاویه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم و... در این کار جز صلاح و دوام مردم را نخواستم.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۵۴)
ترجیح امنیت بر اختلاف: امام هنگام کوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگی و آشتی میان مردم از جدایی، ناامنی، کینهورزی و دشمنی که شما خواهانید، بهتر است.» (الفتوح، ج ۳، ص ۲۸۹ و ۲۹۵.)
تامین عزت واقعی: صلح هر چند در ظاهر عقبنشینی بود؛ اما به واقع عامل عزت شیعیان و شکست ناپذیری ابدی آنان شد؛ لذا امام در برابر سلیمان بن صرد که به عنوان مذل المومنین به امام سلام میدهد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوب تر است از اینکه عزیز باشید و کشته شوید.»
(الامامة و السیاسة، ص ۱۶۳). اقدام نظامی و تداوم جنگ فاقد دستاورد معین و قابل اعتنا بود و صلح تاکتیکی (ترک مخاصمه) نسبت به جنگ راجع بود. همین طور در مقایسه دستاورد دو طرف از صلح، دستاورد امام به مراتب بیشتر بود؛ زیرا یکی از دستاوردهای امام، از ترک مخاصمه حفظ اصل موجودیت نظام امامت و شیعیان بود و اگر چنین نمیکرد، اینها از بین میرفت.
در ادامه همچنین آمده است: 'آنچه معاویه به دست آورد وصول به حکومت بود که البته دوام چندانی هم نیاورد و با قیام امام بعدی از همین نظام، به طور کلی متزلزل شد؛ اما نظام امامت با حفظ اصل امامت و موجودیت شیعه، هر چند به گونه ای حداقلی، بقای خود را تضمین کرد و شیعیان در فرصت های مناسب آینده به بازسازی خود پرداختند. ادعای ناکار آمدی صلح به دلیل وفادار نماندن معاویه به شرایط و اعمال استبداد علیه شیعیان (حقایق پنهان، ص ۱۹۸.) صحیح نیست؛ چون تأمین هدف اصلی [تداوم نظام امامت به عنوان نگهبان انقلاب پیامبر] به عصرهای بعد هم مربوط می شود.
این هدف با این صلح تامین شد و اقلیت شیعه و اصل امامت با حفظ موجودیت خود از این تنگة سخت گذشت؟ ادعای برابری صلح با شکست و ذلت هم درست نیست؛ چون با حفظ امامت و تشیع، خطر نابودی کامل آنها از بین رفت و چه پیروزی از این بالاتر. صلح یا جنگ هدف نیستند بلکه شیوههای وصول به هدف اند. از این رو شهید مطهری معتقد است: «اگر واقعاً امام حسن به جای امام حسین بود، کار امام حسین را می کرد و اگر امام حسین به جای امام حسن بود، کار امام حسن را می کرد.» (سیری در سیره ائمه اطهار، ۶۰.)'
در بخش 'نتیجه' این مقاله آمده است: 'دلیل عمده پیشنهاد صلح از سوی معاویه «وصول کم هزینه به حکومت» بود و عامل عمده در پذیرش صلح از سوی امام عدم همراهی و فداکاری مردم ـ به ویژه خواص ـ بود که ناشی از دنیاگرایی و راحت طلبی آنان می شد و به بروز رفتارهایی چون پیمان شکنی و خیانت انجامید. بازتاب این رفتارها به ترتیب تنها ماندن امام، ناامیدی از وصول به هدف به وسیله جنگ و پذیرش ترک مخاصمه بود.
آثار صلح (بقای نظام امامت، شیعیان، دین،...) هم نشان داد که دستاورد امام به مراتب بیشتر از دستاورد معاویه بود. همین آثار گویای این است که: صلح کارآمد، برابر با پیروزی، از روی هوشیاری، بر اساس حفظ خط مشی اصلی، شجاعت و رعایت مصالح امت اسلامی بود. همین صلح، آثاری را در پی داشت که قیام حماسی امام حسین آن را تکمیل کرد.'
- 19
- 6